eitaa logo
کانال طبس گلشن 🌴🍊🍃
3.9هزار دنبال‌کننده
42.9هزار عکس
22.9هزار ویدیو
111 فایل
کانال طبس گلشن 🔹 بروزترین و فعال‌ترین کانال خبری شهرستان طبس، همراه شما در تمامی اخبار و رویدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی. 📰 در اینجا، تحریریه‌ای متخصص و فعال در هر زمینه، ارتباط باما @mostafasejade5692
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑 انفجار کارخانه تولید مواد شیمیایی در شکوهیه قم💥 🔹اعزام تیم‌های عملیاتی امداد و نجات آتش‌نشانی به محل حادثه اطلاعات تکمیلی به زودی...👇 @tabasgolshantabas ، کانون اخبار مهم🔝
حمل بار در طبس و به تمام نقاط کشور 09152665208رئوف
🔰نشست برنامه ریزی دهه فجر در طبس 🔸 امام‌جمعه طبس، بر لزوم مردمی بودن برنامه‌ها، فضاسازی شهری و برگزاری نشست‌های گفتمانی تاکید شد. @tabasgolshantabas
🔰 مراسم بدرقه کاروان راهیان نور شهرستان طبس 🔸 مراسم بدرقه کاروان راهیان نور شهرستان طبس در محل آستان مبارک حضرت حسین بن موسی الکاظم (ع) با حضور مسئولان شهرستان طبس برگزار شد. 🔸 حجت‌الاسلام تکمیلی امام جمعه طبس در این مراسم گفت: شهدا کارگزاران اهل بیت هستند و باید از این سفر معنوی نهایت استفاده را برد. @tabasgolshantabas
🔰یک مصدوم در برخورد دو دستگاه تریلی در محور دیهوک - راور 🔸برخورد یک دستگاه تریلی حامل کود کشاورزی با یک تریلی پارک شده در محور دیهوک-راور یک مصدوم برجای گذاشت. @tabasgolshantabas
🔰۲۶ دی؛ آخرین مهلت تایید سوابق تحصیلی‌ است رئیس مرکز ارزشیابی و تضمین کیفیت نظام آموزش و پرورش: 🔹مهلت تأیید سوابق تحصیلی تا پایان روز ۲۶ دی تمدید شده و دیگر این زمان تمدید نمی‌شود. 🔹داوطلبان برای تایید سوابق تحصیلی به سامانه جامع آزمون سراسری به نشانی my.sanjesh.org مراجعه کنند. 🔹بر اساس مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی, تاثیر قطعی سوابق تحصیلی دانش آموزان در آزمون سراسری 1404، ۶۰ درصد شامل 20 درصد پایه یازدهم و 40 درصد پایه دوازدهم است. @tabasgolshantabas
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎦 غرش موشکی ۱۵ خرداد و تلاش 🔹در مرحله نخست رزمایش پدافندهوایی ۱۴۰۳ ارتش، سامانه‌های دفاع هوایی «تلاش» و «۱۵ خرداد» به همراه دیگر سامانه‌های راهبردی، هواگرد‌های متجاوز به حریم مراکزهسته‌ای فُردو و خُنداب را شکار کردند. @tabasgolshantabas
💠مراسم جشن ولادت امیرالمومنین امام علی (ع) 💠همراه با سخنرانی،مولودی خوانی و اهدای جوایز 🎁 💠۱۳و۱۴رجب ساعت۱۸:۳۰ الی ۲۰:۳۰ 💠۲۴متری شهید باهنر،کوچه شهید موذن مسجد حضرت امیرالمؤمنین(محله بازگ) 💠خدمتگزاران مسجد امیرالمومنین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ همانا روزی بخشنده خلق تنها خداست که صاحب قوّت و قدرت ابدی است. ایه ﴿۵۸﴾ سوره ذاریات ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نه تنها بچه ها حتی شمایی که این پیام رو هم میخونی روزی تو روهم میده پس ❌نگو ✍مجمع قرآنیان شهرستان طبس   -----🔹🔸📖🔸🔹----- 🔅کانال قرآنیان 🔅 @Quraneian @tabasgolshantabas
.▣⃢ 💢سیسمونی و لوازم کودک آرکیا💢 ✅تولید و پخش انواع سرویس خواب ✅لباس نوزاد✅حوله و پتو✅لوازم بهداشتی✅لباس زمستانی و تمامی موارد مورد نیاز نوزاد شما🥰👼🏻 🔴شیک ترین کار ها رو از ما بخواید😌 🟢کف قیمت با بالا ترین کیفیت🤩 🔻ارتباط با ادمین 👇🏻 @Child_Arkia 🔻کانال ایتا👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2158035787Cdbaf734afc 🔻پیج اینستاگرام👇🏻 🆔
Child_Arkia
🟢ارسال به سراسر کشور😍📦 💯سیسمونی رو از تولیدیش بخـــر😉
کانال طبس گلشن 🌴🍊🍃
📕#رمان امنیتی و جذاب سپر سرخ 🔴قسمت سیزدهم ▫️عامر پوشیده در کت و شلوار مشکی دامادی و پیراهن سفید،
📕 امنیتی و جذاب سپر سرخ 🔴 قسمت چهاردهم ▫️از زمان اشغال عراق توسط آمریکا، فلوجه روی آرامش ندیده و بخاطر بمب‌های شیمیایی که آمریکا بر سر مردم ریخته بود،همچنان کودکان معلول متولد می‌شدند و آمار بیماریهای جسمی و روانی و سقط جنین در بیمارستانها بیداد می‌کرد. ▪️حالا چندماهی می‌شد زمزمۀ حضور تکفیریها در شهر،هول دیگری به دل مردم به خصوص اندک جمعیت شیعۀ شهر انداخته بود. ▪️می‌دانستم حکم تشیع در قانون تکفیری‌ها مرگ است؛این مدت تصاویر سلاخی مردم شیعه و سنی سوریه را در اینترنت دیده بودم و ندیده می‌شد تصور کنم چه جهنمی در انتظار مردم فلوجه است. ▫️روزها بود در سرمای زمستان، تب تنش در شهر بالا گرفته و با این حال باور نمی‌کردیم به این زودی کار از کار بگذرد که همان شب داعش خبر فتح فلوجه را جاز زد و شهر رسماً سقوط کرد. ▪️فلوجه، شهری که با بیش از ۵۰۰ مسجد به شهر مسجدها شهرت داشت، از نخستین مناطقی بود که به دست داعش افتاد و خبر نداشتیم تا چند ماه آینده نه فقط فلوجه که شهرهای بزرگ عراق مثل موصل و تکریت هم اشغال می‌شوند. ▫️شاید از هول همین اتفاق بود که آن شب خبری از تماس عامر هم نمی‌شد و تمام‌ تن و بدن من از ترس می‌لرزید. ▪️از وحشت آشوب شهر،دلم زیر و رو شده و ساعت از نیمه‌شب گذشته بود که سرانجام تماس گرفت. ▫️نمی‌دانست از کدام سرِ قصه آغاز کند و من می‌خواستم عیار عاشقی‌اش را بسنجم که مظلومانه پرسیدم:«بازم میخوای بری؟» ▪️می‌خندید و خنده‌هایش از هر گریه‌ای تلخ‌تر بود:«تو که نمی‌ترسی؟» ▫️مگر میشد نترسم وقتی در یک شهر ۳۵۰ هزار نفری، ما شیعیان در اقلیت بودیم و او چارۀ نجاتم را در فرار از شهر می‌دید:«الان خیلی از سُنی‌های فلوجه هم از شهر فرار کردن و رفتن سمت کربلا.شنیدم تو کربلا برای آواره‌های فلوجه اردوگاه زدن.» @tabasgolshantabas ▪️از سکوتم خیال میکرد تسلیم طرحش شدم و انتهای این نقشۀ فرار، مهاجرت به آمریکا بود که مثل یک جنتلمن سینه سپر کرد:«از فلوجه که اومدی بیرون،با خودم می‌برمت آمریکا و اونجا رو چشمام ازت مراقبت می‌کنم.» ▫️آنچه برایم تدارک دیده بود،رؤیایی به نظر میرسید اما چطور می‌توانستم پدرومادرم را اینجا تنها رها کنم که سال‌ها در این شهر زندگی کرده و حالا حاضر به ترک فلوجه نمی‌شدند. ▪️پدرم پزشک ماهر و قدیمی فلوجه بود؛ تابلوی طبابتش در درمانگاه‌های اصلی شهر، امید مردم بود و غیرتش قبول نمی‌کرد در این بحبوحۀ درگیری، بیمارانش را تنها بگذارد. ▫️عامر مرتب با او هم تماس می‌گرفت تا راضی‌اش کند از شهر خارج شود و در یکی از تماس‌ها، پدرم با بغضی مردانه التماسش کرد:«من نمی‌تونم از اینجا برم،مردم به من نیاز دارن اما اگه میتونی بیا آمال و مادرش رو با خودت ببر بغداد.» ▪️عامر ادعا می‌کرد عاشق من است و باز از ترس جانش جرأت نمیکرد قدم به فلوجه بگذارد. ▫️چند روز تا پروازش بیشتر نمانده و پشت تلفن گریه میکرد تا ما از فلوجه خارج شویم و هیچکدام خبر نداشتیم داعش اجازه خروج از شهر را نمی‌دهد که اگر مردم همه می‌رفتند،دیگر سپری برای مقابله با ارتش عراق برایش باقی نمی‌ماند. ▪️این را زمانی فهمیدم که پدرم در آخرین تماسی که عامر با او گرفت، در اتاق را بست تا من و مادرم نشنویم و با این‌حال شنیدم با صدایی خفه خبر می‌دهد:«ای کاش همون روز که بهت گفتم میومدی و آمال رو می‌بردی،خروجی‌های شهر بسته شده. دیگه نه ما می‌تونیم خارج بشیم نه تو میتونی بیای!» ▫️حالا مردم مظلوم این شهر تنها سپر باقی‌مانده در دست والی فلوجه بودند تا مانع حملۀ همه جانبۀ ارتش شود و به هر آب و آتشی میزد مبادا کسی از شهر خارج شود. ▪️زمستان ۲۰۱۴ سردترین و سخت‌ترین زمستان عمرم شده بود؛در شهر خودم زندانی شده و کسی که می‌گفت عاشق من است و بنا بود همسرم شود،هر لحظه از من دورتر می‌شد و در تماس آخر،غیر از بغض و گلایه حرفی برای گفتن نداشت: «آمال! چرا تو الان نباید کنار من باشی؟» ▫️و پیش از آنکه حرف دیگری به زبانش بیاید، بغضش متلاشی میشد و میان گرداب گریه دست‌وپا می‌زد: «چرا من الان باید تنها برم؟ چرا باید تو رو تو اون جهنم تنها بذارم و برم؟» ▪️هر کلمه مثل خنجری در قلبم فرو می‌رفت،خونابۀ غم تا گلویم میرسید و دیگر حتی نمی‌خواستم طعم اشکهایم را بچشد که چشمانم را در هم میکشیدم مبادا قطره اشکی بچکد و او همچنان می‌گفت. ▫️نمی‌فهمیدم چرا من را مقصر این جدایی میداند و دیگر حتی نفسی برای بحث و جدل نداشتم که با اینهمه ادعای عاشقی،راضی به رها کردن من میان هزاران کفتار داعشی شده و امشب راهی سفر رؤیایی‌اش می‌شد. ▪️از سنگینی سکوتم،نفسش بند آمده و دیگر کار دلش از گریه گذشته بود که سرم عربده میکشید:«تو نمی‌فهمی با من چی کار کردی! هزار بار التماست کردم،به دست و پات افتادم ولی تو فقط میخواستی تو این خراب‌شده بمونی!»... 📖 این داستان ادامه دارد...