فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 وضعیت افتضاح بازار لوازم خانگی🤦🏻♂
➖➖➖➖➖➖➖➖
@tabasgolshantabas
#کانال_طبس_گلشن 🔝
🛑 انفجار کارخانه تولید مواد شیمیایی در شکوهیه قم💥
🔹اعزام تیمهای عملیاتی امداد و نجات آتشنشانی به محل حادثه
اطلاعات تکمیلی به زودی...👇
@tabasgolshantabas
#کانال_طبس_گلشن ، کانون اخبار مهم🔝
🔰نشست برنامه ریزی دهه فجر در طبس
🔸 امامجمعه طبس، بر لزوم مردمی بودن برنامهها، فضاسازی شهری و برگزاری نشستهای گفتمانی تاکید شد.
#دهه_فجر
#کانال_طبس_گلشن
@tabasgolshantabas
🔰 مراسم بدرقه کاروان راهیان نور شهرستان طبس
🔸 مراسم بدرقه کاروان راهیان نور شهرستان طبس در محل آستان مبارک حضرت حسین بن موسی الکاظم (ع) با حضور مسئولان شهرستان طبس برگزار شد.
🔸 حجتالاسلام تکمیلی امام جمعه طبس در این مراسم گفت: شهدا کارگزاران اهل بیت هستند و باید از این سفر معنوی نهایت استفاده را برد.
#کانال_طبس_گلشن
@tabasgolshantabas
🔰یک مصدوم در برخورد دو دستگاه تریلی در محور دیهوک - راور
🔸برخورد یک دستگاه تریلی حامل کود کشاورزی با یک تریلی پارک شده در محور دیهوک-راور یک مصدوم برجای گذاشت.
@tabasgolshantabas
🔰۲۶ دی؛ آخرین مهلت تایید سوابق تحصیلی است
رئیس مرکز ارزشیابی و تضمین کیفیت نظام آموزش و پرورش:
🔹مهلت تأیید سوابق تحصیلی تا پایان روز ۲۶ دی تمدید شده و دیگر این زمان تمدید نمیشود.
🔹داوطلبان برای تایید سوابق تحصیلی به سامانه جامع آزمون سراسری به نشانی my.sanjesh.org مراجعه کنند.
🔹بر اساس مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی, تاثیر قطعی سوابق تحصیلی دانش آموزان در آزمون سراسری 1404، ۶۰ درصد شامل 20 درصد پایه یازدهم و 40 درصد پایه دوازدهم است.
#سوابق_تحصیلی
@tabasgolshantabas
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎦 غرش موشکی ۱۵ خرداد و تلاش
🔹در مرحله نخست رزمایش پدافندهوایی ۱۴۰۳ ارتش، سامانههای دفاع هوایی «تلاش» و «۱۵ خرداد» به همراه دیگر سامانههای راهبردی، هواگردهای متجاوز به حریم مراکزهستهای فُردو و خُنداب را شکار کردند.
#موشک
@tabasgolshantabas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مادران_طبسی
#خانواده_های_طبسی
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ
همانا روزی بخشنده خلق تنها خداست که صاحب قوّت و قدرت ابدی است.
ایه ﴿۵۸﴾ سوره ذاریات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نه تنها بچه ها حتی شمایی که این پیام رو هم میخونی #خدا روزی تو روهم میده پس
❌نگو #بچه_نمیخام
✍مجمع قرآنیان شهرستان طبس
-----🔹🔸📖🔸🔹-----
🔅کانال قرآنیان
🔅 @Quraneian
@tabasgolshantabas
هدایت شده از کانال طبس گلشن 🌴🍊🍃
.▣⃢ 💢سیسمونی و لوازم کودک آرکیا💢
✅تولید و پخش انواع سرویس خواب
✅لباس نوزاد✅حوله و پتو✅لوازم بهداشتی✅لباس زمستانی و تمامی موارد مورد نیاز نوزاد شما🥰👼🏻
🔴شیک ترین کار ها رو از ما بخواید😌
🟢کف قیمت با بالا ترین کیفیت🤩
🔻ارتباط با ادمین 👇🏻
@Child_Arkia
🔻کانال ایتا👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2158035787Cdbaf734afc
🔻پیج اینستاگرام👇🏻
🆔
Child_Arkia🟢ارسال به سراسر کشور😍📦 💯سیسمونی رو از تولیدیش بخـــر😉
کانال طبس گلشن 🌴🍊🍃
📕#رمان امنیتی و جذاب سپر سرخ 🔴قسمت سیزدهم ▫️عامر پوشیده در کت و شلوار مشکی دامادی و پیراهن سفید،
📕#رمان امنیتی و جذاب سپر سرخ
🔴 قسمت چهاردهم
▫️از زمان اشغال عراق توسط آمریکا، فلوجه روی آرامش ندیده و بخاطر بمبهای شیمیایی که آمریکا بر سر مردم ریخته بود،همچنان کودکان معلول متولد میشدند و آمار بیماریهای جسمی و روانی و سقط جنین در بیمارستانها بیداد میکرد.
▪️حالا چندماهی میشد زمزمۀ حضور تکفیریها در شهر،هول دیگری به دل مردم به خصوص اندک جمعیت شیعۀ شهر انداخته بود.
▪️میدانستم حکم تشیع در قانون تکفیریها مرگ است؛این مدت تصاویر سلاخی مردم شیعه و سنی سوریه را در اینترنت دیده بودم و ندیده میشد تصور کنم چه جهنمی در انتظار مردم فلوجه است.
▫️روزها بود در سرمای زمستان، تب تنش در شهر بالا گرفته و با این حال باور نمیکردیم به این زودی کار از کار بگذرد که همان شب داعش خبر فتح فلوجه را جاز زد و شهر رسماً سقوط کرد.
▪️فلوجه، شهری که با بیش از ۵۰۰ مسجد به شهر مسجدها شهرت داشت، از نخستین مناطقی بود که به دست داعش افتاد و خبر نداشتیم تا چند ماه آینده نه فقط فلوجه که شهرهای بزرگ عراق مثل موصل و تکریت هم اشغال میشوند.
▫️شاید از هول همین اتفاق بود که آن شب خبری از تماس عامر هم نمیشد و تمام تن و بدن من از ترس میلرزید.
▪️از وحشت آشوب شهر،دلم زیر و رو شده و ساعت از نیمهشب گذشته بود که سرانجام تماس گرفت.
▫️نمیدانست از کدام سرِ قصه آغاز کند و من میخواستم عیار عاشقیاش را بسنجم که مظلومانه پرسیدم:«بازم میخوای بری؟»
▪️میخندید و خندههایش از هر گریهای تلختر بود:«تو که نمیترسی؟»
▫️مگر میشد نترسم وقتی در یک شهر ۳۵۰ هزار نفری، ما شیعیان در اقلیت بودیم و او چارۀ نجاتم را در فرار از شهر میدید:«الان خیلی از سُنیهای فلوجه هم از شهر فرار کردن و رفتن سمت کربلا.شنیدم تو کربلا برای آوارههای فلوجه اردوگاه زدن.»
@tabasgolshantabas
▪️از سکوتم خیال میکرد تسلیم طرحش شدم و انتهای این نقشۀ فرار، مهاجرت به آمریکا بود که مثل یک جنتلمن سینه سپر کرد:«از فلوجه که اومدی بیرون،با خودم میبرمت آمریکا و اونجا رو چشمام ازت مراقبت میکنم.»
▫️آنچه برایم تدارک دیده بود،رؤیایی به نظر میرسید اما چطور میتوانستم پدرومادرم را اینجا تنها رها کنم که سالها در این شهر زندگی کرده و حالا حاضر به ترک فلوجه نمیشدند.
▪️پدرم پزشک ماهر و قدیمی فلوجه بود؛ تابلوی طبابتش در درمانگاههای اصلی شهر، امید مردم بود و غیرتش قبول نمیکرد در این بحبوحۀ درگیری، بیمارانش را تنها بگذارد.
▫️عامر مرتب با او هم تماس میگرفت تا راضیاش کند از شهر خارج شود و در یکی از تماسها، پدرم با بغضی مردانه التماسش کرد:«من نمیتونم از اینجا برم،مردم به من نیاز دارن اما اگه میتونی بیا آمال و مادرش رو با خودت ببر بغداد.»
▪️عامر ادعا میکرد عاشق من است و باز از ترس جانش جرأت نمیکرد قدم به فلوجه بگذارد.
▫️چند روز تا پروازش بیشتر نمانده و پشت تلفن گریه میکرد تا ما از فلوجه خارج شویم و هیچکدام خبر نداشتیم داعش اجازه خروج از شهر را نمیدهد که اگر مردم همه میرفتند،دیگر سپری برای مقابله با ارتش عراق برایش باقی نمیماند.
▪️این را زمانی فهمیدم که پدرم در آخرین تماسی که عامر با او گرفت، در اتاق را بست تا من و مادرم نشنویم و با اینحال شنیدم با صدایی خفه خبر میدهد:«ای کاش همون روز که بهت گفتم میومدی و آمال رو میبردی،خروجیهای شهر بسته شده. دیگه نه ما میتونیم خارج بشیم نه تو میتونی بیای!»
▫️حالا مردم مظلوم این شهر تنها سپر باقیمانده در دست والی فلوجه بودند تا مانع حملۀ همه جانبۀ ارتش شود و به هر آب و آتشی میزد مبادا کسی از شهر خارج شود.
▪️زمستان ۲۰۱۴ سردترین و سختترین زمستان عمرم شده بود؛در شهر خودم زندانی شده و کسی که میگفت عاشق من است و بنا بود همسرم شود،هر لحظه از من دورتر میشد و در تماس آخر،غیر از بغض و گلایه حرفی برای گفتن نداشت: «آمال! چرا تو الان نباید کنار من باشی؟»
▫️و پیش از آنکه حرف دیگری به زبانش بیاید، بغضش متلاشی میشد و میان گرداب گریه دستوپا میزد: «چرا من الان باید تنها برم؟ چرا باید تو رو تو اون جهنم تنها بذارم و برم؟»
▪️هر کلمه مثل خنجری در قلبم فرو میرفت،خونابۀ غم تا گلویم میرسید و دیگر حتی نمیخواستم طعم اشکهایم را بچشد که چشمانم را در هم میکشیدم مبادا قطره اشکی بچکد و او همچنان میگفت.
▫️نمیفهمیدم چرا من را مقصر این جدایی میداند و دیگر حتی نفسی برای بحث و جدل نداشتم که با اینهمه ادعای عاشقی،راضی به رها کردن من میان هزاران کفتار داعشی شده و امشب راهی سفر رؤیاییاش میشد.
▪️از سنگینی سکوتم،نفسش بند آمده و دیگر کار دلش از گریه گذشته بود که سرم عربده میکشید:«تو نمیفهمی با من چی کار کردی! هزار بار التماست کردم،به دست و پات افتادم ولی تو فقط میخواستی تو این خرابشده بمونی!»...
📖 این داستان ادامه دارد...