eitaa logo
کانال طبس گلشن 🌴🍊🍃
3.9هزار دنبال‌کننده
43.1هزار عکس
23هزار ویدیو
112 فایل
کانال طبس گلشن 🔹 بروزترین و فعال‌ترین کانال خبری شهرستان طبس، همراه شما در تمامی اخبار و رویدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی. 📰 در اینجا، تحریریه‌ای متخصص و فعال در هر زمینه، ارتباط باما @mostafasejade5692
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال طبس گلشن 🌴🍊🍃
📕#رمان امنیتی و جذاب سپر سرخ 🔴 قسمت شصت و نهم ▫️حرفش که به آخر رسید، رانا موبایلم را که در ما
📕 امنیتی و جذاب سپر سرخ 🔴 قسمت هفتادم ▫️ماشین را خاموش کرد، خیره به چشمانم ماند و محکم پرسید: «کیا دنبال من هستن؟» ▪️نگاهش از چشمانم تا اطراف ماشین چرخی زد و دوباره سؤال کرد: «شماها اینجا چی‌کار می‌کردید؟» ▫️می‌ترسیدم پاسخی بدهم که فریادش چهارچوب تنم را لرزاند: «ازت می‌پرسم اینجا چی کار می‌کنی؟» ▪️شیشۀ اشکی که روی چشمم را گرفته بود، با فریادش شکست، یک قطره چکید و من با صدایی که حتی خودم به سختی می‌شنیدم، شروع کردم: «امروز یکی بهم زنگ زد... گفت یه امانتی برام داره، بیام اینجا ازش بگیرم...» و هنوز حرفم تمام نشده، فریاد بعدی‌اش پردۀ گوشم را پاره کرد: «هرکی بگه امانتی دارم، تو راه میفتی میری دنبالش؟» ▫️بغضم را فرو خوردم و صدایم بیشتر در گلو فرو رفت: «از یک هفته پیش عامر بهم پیام می‌داد که باید برم ببینمش... اما من جواب نمی‌دادم...» ▪️امان نمی‌داد حرفم را بزنم و اینبار با حالتی متحیر تکرار کرد: «عامر؟!» ▫️نمی‌دانستم چه فکری در مورد من می‌کند و حتی اگر به وفا و محبتم شک می‌کرد باید حقیقت را می‌گفتم که بارش قطرات اشکم سرعت گرفته بود و کلماتم به کُندی ادا می‌شد: «به‌خدا من هیچ کاری به اون نداشتم... تو این چند ماه هیچ خبری ازش نداشتم... تا اینکه یه دفعه نصفه شب پیام داد که باید برم ببینمش... می‌گفت یه امانتی برام داره... می‌گفت اگه نرم امانتی رو ازش بگیرم، با همون می‌تونه آبروی تو رو ببره...» ▪️در سکوتی خشمگین، خیره نگاهم می‌کرد؛ از شدت عصبانیت و تندی نفس‌هایش، قفسه سینه‌اش به شدت تکان می‌خورد و با لحنی خش‌دار بازخواستم کرد: «پس اون شب حال مادرت بد نشده بود، عامر داشت بهت پیام می‌داد که انقدر ترسیده بودی! تو نباید به من یک کلمه حرف بزنی؟ من انقدر غریبه‌ام؟» ▫️باید زودتر می‌گفتم عامر مُرده تا بیش از این به احساسم شک نکند و تا خواستم حرفی بزنم، با عصبانیت سؤال کرد: «تو اصلاً خبر داری عامر یک ماه پیش کشته شده؟» ▪️باورم نمی‌شد از قتل عامر باخبر باشد و در برابر حیرت نگاهم، لحنش بیشتر گرفت: «همون شبی که برام از عامر درددل کردی، فرداش از بچه‌ها خواستم آمارش رو برام بگیرن و همون روز فهمیدم تو آپارتمانش تو دیترویت میشیگان کشته شده!» ▫️انگار بیش از من از عامر باخبر بود و با همین اطلاعات و حادثه امروز، آیه را خوانده بود که بدون نیاز به توضیحم، نفس بلندی کشید و ماجراهای این یک هفته را تحلیل کرد: «همونایی که عامر رو کشتن، با خطش یه هفته تو رو سر کار گذاشتن تا به من برسن. وقتی جواب ندادی امروز به بهانۀ امانتی کشوندنت بیرون!» ▪️گیج و گنگ نگاهش می‌کردم و او هرلحظه عصبانی‌تر می‌شد: «تو هم خیلی راحت بلند شدی اومدی...» ▫️با پشت دست اشکم را پاک کردم و خواستم از خودم دفاع کنم: «من می‌خواستم زودتر اون امانتی رو بگیرم تا مشکلی برای زندگی‌مون پیش نیاد...» و او به قدری به هم ریخته بود که دوباره صدایش بالا رفت: «خب یه کلمه به من می‌گفتی!» ▪️از غیض و غضب نگاهش جرأت نمی‌کردم کلامی دیگر بگویم و او حالا می‌خواست نتیجه را بداند که چشمانش غرق شَک بود و مردد پرسید: «حالا چی ازت خواستن؟» ▫️از یادآوری صحنۀ قفل شدن در تاکسی و فشار اسلحه روی پهلو و رنگ‌ پریده زینب، درد ترس و وحشت آن لحظات در تمام استخوان‌هایم دوید، آبگینه گریه در گلویم شکست و میان هق‌هق اشک‌هایم اعتراف کردم: «به بهانۀ یه زن حامله که حالش بد بود، ما رو سوار تاکسی کردن... یه دفعه متوجه شدم دارن از بغداد میرن بیرون، تا اعتراض کردم، درها رو قفل کردن و روم اسلحه کشیدن...» ▪️هجوم گریه نور نگاهم را گرفته و با همین چشمان غرق اشکم می‌دیدم سفیدی چشمانش از اضطراب، مثل خون شده است؛ رنگ صورتش از ترس آنچه بر سر ما آمده بود، هر لحظه بیشتر می‌پرید و من با کلماتی بریده بدتر آتشش می‌زدم:«خیلی از بغداد دور شدیم..ما رو بردن تو یه باغ شخصی.. تو یه خونه ویلایی.. دو نفر بودن؛ یه مرد و یه زن.. رانا و فائق.. گفتن امشب میان در خونه و من باید موبایل تو رو چند دقیقه براشون ببرم.. گفتن اگه این کارو نکنم، هر سه نفرمون رو می‌کُشن.. گفتن اگه به کسی حرفی بزنم...» و دیگر نفسم یاری نکرد ادامه دهم که دهانم را با هر دو دستم گرفتم تا نالۀ گریه‌هایم بیش از این بلند نشود و از شدت وحشت حالم هر لحظه بدتر می‌شد. ▫️مهدی دستانش را روی فرمان عصا کرده بود؛سرش را با تمام انگشتانش فشار می‌داد و با حالتی درمانده زیر لب تکرار می‌کرد:«تو چی کار کردی آمال؟» ▪️از حال خراب ما زینب به گریه افتاده بود، از روی صندلی عقب جلو آمده و مدام چادرم را می‌کشید و صدای مهدی همچنان می‌لرزید:«اصلاً می‌فهمی ممکن بود چه بلایی سرتون بیاد؟» ▫️زینب را روی پایم نشاندم و مهدی انگار نمی‌توانست کنارم بنشیند که از ماشین پیاده شد و کلافه دور خودش می‌چرخید... 📖 این داستان ادامه دارد...
🛑📸 سخنگوی دولت: تا شب عید دو نوبت کالابرگ داده می شود فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت نوشت: ‏در تکانه های اقتصادی آنکه بیش از همه آسیب می بیند طبقه محروم است. با دستور رئیس جمهور تمرکز تیم اقتصادی بر بازار و ارائه کالابرگ طی دونوبت تا شب عید است. ➖➖➖➖➖➖➖➖ @tabasgolshantabas | اخبار مهم
19.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همزمان با سراسر کشور درجشن پیروزی انقلاب اسلامی ایران در هیئت حسینی روستای شیرآباد @tabasgolshantabas
💢کسب مقام نائب قهرمانی تیم دارت بانوان شبکه بهداشت و درمان شهرستان طبس در جشنواره ورزشی کارکنان دانشگاه علوم پزشکی 🔰با اعلام سرپرست شبکه بهداشت و درمان شهرستان طبس در اولین دوره جشنواره ورزشی کارکنان دانشگاه علوم پزشکی بیرجند که به مناسبت دهه مبارک فجر در شهر بیرجند برگزار گردید تیم دارت بانوان شبکه بهداشت و درمان شهرستان طبس متشکل از سرکار خانم ها فاطمه کفاشی، حمیده طحان، مرضیه تقوی و محدثه علیزاده و با مربیگری سرکار خانم گلمکانی و به سرپرستی خانم فاطمه جعفری ثانی، در بین ۱۰ تیم شرکت کننده از سراسر استان موفق به کسب مقام نایب قهرمانی گردید و سرکار خانم فاطمه کفاشی در قسمت انفرادی موفق به کسب مقام سوم انفرادی گردید. 🔸لازم به ذکر است کاروان ورزشی شبکه بهداشت و درمان شهرستان طبس با کسب ۱ مدال طلا در والیبال بانوان و یک مدال تیمی نقره در اولین دوره جشنواره ورزشی کارکنان دانشگاه علوم پزشکی بیرجند موفق به کسب رتبه سوم این مسابقات رسید. 💠متن پیام تبریک صمد تقوی سرپرست شبکه بهداشت و درمان شهرستان طبس: کسب مقام نایب قهرمانی دارت بانوان و سومی کاروان ورزشی در اولین جشنواره کارکنان دانشگاه علوم پزشکی بیرجند را که به همت تمامی شما عزیزان، مربیان و مسئولین ورزش شبکه بهداشت طبس به دست آمده راتبریک عرض می نمایم. از یزدان پاک صحت و سلامتی و توفیق روزافزون در تمامی مراحل زندگی شما عزیزان، مربیان را خواستارم. ✍روابط عمومی شبکه بهداشت و درمان شهرستان طبس @tabasgolshantabas
62.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعوت دانش آموزان شهر دیهوک برای راهپیمایی @tabasgolshantabas
همزمان با سراسر میهن اسلامی گلبانگ الله اکبر در جلوی مسجد حضرت زهرا س توسط مردم ولایتمدار و شهیدپرور‌ و همیشه در صحنه روستای تشکانان @tabasgolshantabas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 از هوش مصنوعی پرسیدند: حیوانات اگه مثل انسانها روی دو پا راه برند چه شکلی میشند؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖ @tabasgolshantabas
دلار در آستانه 93 هزار تومان
. یَـلِ لِـیـلاسـتـ دَر آغُـوشِ یَـلِ اُمـِّ الـبَـنـیـن خانِہ ے حَـضـرَتـِ اربـابـ قَمَر دَر قَمَر هَـستـ 💐 شَــهـــزادِہ تَــولُــــدَتــ مُــبـــارَکـــ 💐 .
🌷شهیدی که قبل انقلاب محافظ مهستی بود...😳 🌹 ┄┅═✧☫🇮🇷🇮🇷🇮🇷☫✧═┅┄ @tabasgolshantabas