هو
چهار ماه گذشته، زندگی من یک مهمان داشته، مهمانی که نرم نرم اسبابکشی کرده و شده عضوی از خانوادهام. من اوایل ارتباط با نقد اثر را بلد نبودم و این واقعیت الان تبدیل شده به یک تجربه خوشایند. من ایرادات کارم را همزمان با عملیات فهمیدم و بارها به هنرجوهای دوره حق دادم که معترض باشند و هرچند زیر فشارها گاهی اشکی هم ریختم اما خواستم که بشنوم و مشکلات را دورههای بعدی رفع کنم. این که میگویم رفع کنم چون زیر پوستر معرفی دوره فقط اسم من هست. در عمل امابارها دور هم نشستیم، با آقای جوان و استادیارهای با تجربه مبنا و نقد اثر را مثل خمیر بازی گذاشتیم روی میز و ورز دادیم. حالا به نظرم چیز خوبی از آب درآمده باشد و من برای شروع این کارگاه مشتاقترینم.
#مبنا
#نقداثر
🟡 سلام! نقد اثر فرصتی است برای نوشتن داستان، داستان با همه آنچه از دوره های نویسندگی تا به حال آموختهاید. نگران موضوع نباشید، ما از قبل موقعیتهایی تدارک دیدهایم. قرار است شما در یک مهلت دو هفتهای، قلمتان را بیازمایید و بعد همه داستانتان را بخوانند. همه یعنی تمام شرکتکنندگان در این دوره.
نقد داستانتان در کانالی منتشر خواهد شد و هر هفته در جلسهای آنلاین کنار هم درباره داستان ها حرف میزنیم. اگر سوالی داشتید درباره کم و کیف این دوره، میتوانید از شیرین هزارجریبی بپرسید.
🔆 زمان برگزاری دوره: بهمن و اسفند ۱۴۰۱
روز و ساعت برگزاری جلسات اسکایروم: هر سهشنبه از ساعت ۱۸ تا ۱۹
بستر برخط: اسکای روم
پاسخگوی سوالات:
@shirin_hezarjaribi
🟡 مهلت ثبتنام از ۲ تا ۶ بهمنماه
ظرفیت محدود است.
لینک ثبتنام:
https://mabnaschool.ir/product/naghd-asar-111401/
هو
فرزانه رفت و من ماندم و اضطراب امانم را برید. بعد از نقطهای که گذشت، میخواستم فضیلتپراکنی کنم در باب همراه خوب، اما نکردم، چون به هر حال، حالا رفته. صبحی که خبر فوت پدربزرگم از چشمهام کشیده شد به زبانم و زانوهام و تا نوک انگشتان دستهام منتشر شد، لابلای تصاویر پدر بزرگم فکر میکردم، من مسوولم و کار که خبر ناگوار نمیشناسد. سطرهای داستانی جلوی رویم قطار شده بودند و من لکنتگرفته عزادار، انگار ناگهان بیسواد شده باشم، گیج گیج نگاه میکردم. آن روز فرزانه، پیشدستی کرد، نوشت: "برا نقد امشب من هستم، خیالتون راحت" . آخ که چقدر چسبید، شد نقطه روشن آن روز. شد همان خاطره خوش هنگام سوگواری. دور بودیم، خیلی؛ اما انگار بازویم را گرفت و لباسهای خاکیام را تکاند و اشکم را پاک کرد. همراه همدل، غنیمت است. کم پیش نیامد از این دست اتفاقات و همه جا فرزانه نشان داد، ،مهربانی را بلد است. حالا درست که مدتها برای نقد اثر برنامه ریختهایم و روزهای من نقدی میگذرند اما فکر میکنم قرار است قویترین زنان ایران را شرکت کنم، آن هم در بخش انفرادی.
#مبنا
#نقداثر
@mahi2202
هو
تو کتابخونهم چی کم دارم؟
همه آثار احمد محمودو
چون یکی حواسش به کتابای من هست.
.
بسمالله🍃
.
محفل از این شماره قرار است وقف پیدا کردن و نشان دادن آدمها بشود. قرار است هر شمارهاش به بهانه یک شغل یا حرفه و کار، برود سراغ آدمها و من و شما و کسانی را نشان بدهد که کارها و حرفهها و شغلها با آنها معنا گرفتهاند و گره خوردهاند.
.
ما در این شماره ذرهبین برداشتهایم و روی مداحان گرفتهایم. تلاشمان این بوده که جنبههای مختلف زندگی یک روضهخوان را بکاویم و چم و خم این حرفه را موشکافی کنیم.
این محفل شما را کم دارد هم محفل ما باشید.
🔸از اینجا محفل را تهیه کنید و بخوانید 😍
https://mabnaschool.ir/product/mahfel7/
#محفل
#آدمها
@homsaaa
هدایت شده از مدرسه مهارت آموزی مبنا
14.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 مجمع جهانی «روایت انسان»💢
🔴 قصه زنان و مردانی که تاریخ آن ها را فراموش کرده است...
🔴 در «روایت انسان» هیچ دستهبندیای معتبر نیست؛مگر ...
🔻فرصت ویژه برای ثبت نام روایت انسان با 15% تخفیف فقط تا امشب🔻
https://mabnaschool.ir/landing/?utm_source=eitaa&utm_medium=mabna-chanel&utm_campaign=generalcamp-revayat-s4-1401
همین الان به جمع 10 هزارنفری اهالی روایت انسان اضافه بشید:
لینک
سلام🌾
خیلی فکر کرده بودم به اینکه چطور خودم را به شما معرفی کنم. از کجای پیوستنم به موج مبنا بگویم، یک بار به سرم زد ماجرای قلم دست گرفتنم را تعریف کنم و همین امروز صبح داشتم از رشته دانشگاهیم شروع میکردم. هیچکدام اینها به دلم ننشست، شاید چون اینجا قرار است داستان کوتاه بنویسیم. بعضی تعاریف، داستانی با حجم ۱۵۰۰ کلمه را، داستان "کوتاه کوتاه" ، میدانند. توی همچین داستانی، نمیشود آدمها را مفصل معرفی کرد، ما برای متوقف کردن داستان و نوشتن از خصوصیات شخصیت، کلمه نداریم. شناخت باید از دل داستان بیرون بیاید. آن هم شناخت مختصر و خلاصه.
من، شیرین هزارجریبی هستم و از این به بعد، پیامهام را میخوانید و صدایم را زیاد میشنوید و احتمالا تصویرم را در جلسات ببینید. ممکن است، صدای دختر هفت ماههام را هم بشنوید، اسمش سارا است. من زیاد هنرجو بودهام و هر وقت دورهای متناسب با علاقههایم و البته مانده حسابم ببینم، سریع هنرجو میشوم. پس خوب میدانم که طی این دوره و از میان بالا و پایین رفتن صدایم، رنگ روسریام، گره ابروهایم، چیزی توی چشمانم و حالت لبهایم، شما به درجه ای از شناخت خواهید رسید و این درجه بسیار وابسته است به ریزبینی و دقت خودتان. اما هر چه که باشد، عمیقتر است از آنچه من از خودم تعریف میکنم.
حالا و یک روز ماندهوبه شروع رسمی دوره، آرزو میکنم، کنار هم بهمان خوش بگذرد و شناختمان از جهان داستان بیشتر از قبل عمیق شود و بتوانیم در رقابت با رسانهها، جایی میان زندگی آدمها پیدا کنیم.
ارادتمند شما🌾🌾
وقتی دو تا کانالو اداره میکنم و نفهمیدم چطوری این پیام👆🏻👆🏻 رو فرستادم اینجا😬😬😬😬
.
خیلی سال پیش، توی یادداشتی نوشتم یکی از آرزوهایم برای بعد مرگ این است که به خدا بگویم «فیلم اتفاقات دنیا را برایم بگذارد تا تماشا کنم.» دوست داشتم و هنوز هم دوست دارم تا ببینم پشت پرده اتفاقهای مهم زندگی آدمها چه بوده. دوست دارم بدانم کجاها را تاریخ برای ما سانسور کرده، کجاها را عوض کرده و کجاها را راست گفته. دوست دارم ببینم تمدنها کی و چطور متولد شدند، کی و چطور متلاشی شدند. دوست دارم آدمهای به نام را ببینم که چطور زندگی میکردند، چه میگفتند، دنبال چه بودند و چه سرانجامی داشتند.
آرزویم زودتر از زمانی که فکرش را میکردم محقق شد. حالا من هر بار با آقای نخعی پای ضبط روایت انسان مینشینم یک تکه از همین پازل را کشف میکنم.
چیزی که اسمش تاریخ نیست، چون تاریخ آش هم زده آدمهاست، من میخواستم مستند تدوینی خدا را ببینم نه فیلم سینمایی آدمها را.
آقای نخعی خوب بلد است روایت کند، خوب بلد است ناگفتهها و ناشنیدهها را از دل متنهای دینی بیرون بکشد و روی زمین زندگی آدمها در طول تاریخ تطبیقش بدهد.
من حالا دنبال یک آرزوی دیگر میگردم، این یکی را که آقای نخعی «اسپویل» کرد، آرزوی بعدیم را ولی هنوز پیدا نکردهام.
.
پ.ن: توی بازار پر رونق دورههای آموزشی، روایت انسان را بگذارید یک طرف، بقیه را یک طرف دیگر. این را منی میگویم که خودم دوره نویسندگی دارم.
پ.ن: همین الان ثبت نام کنید، حتی فردا هم نه، این هم لینش 👇
https://mabnaschool.ir/landing/?utm_source=instagram&utm_medium=influ-rezajavan&utm_campaign=acquisition-revayat-s4-1401
.
چند کلام نور از روشنفکرترین، مذهبیترین و ترازترین مرد عالم:
زنهای برجسته مایهی افتخارند؛ شما هم سعی کنید جزو این زنان بشوید.
ما زنان برجستهای داریم در همهی بخشهای علمی و عملی و جهادی و مسئولیتپذیری و مدیریتی و غیره، زنهای برجستهی مهمی داریم، اینها مایهی افتخارند، زنهای برجستهی در کشور، هر کشوری زنان برجستهای داشته باشد اینها مایهی افتخارند و در کشور ما زیاد هستند و شما سعی کنید جزو این زنان بشوید. چه جوری؟ درس بخوانید، درسهایتان را باید خوب بخوانید، تکالیف درسی را باید خوب انجام بدهید، کار کنید، فکر کنید، کتاب بخوانید تا انشاءاللّه جزو زنهای بزرگ بشوید در آینده.
#جشن_فرشتهها
#میلاد_امام_علی
#رجب
#ماه_رجب
#جشن_تکلیف
#سیزده_رجب
🇮🇷 ۱۴۰۱/۱۱/۱۴
@masture
🤩بالاخره نوبتی هم باشه،
نوبت «حلقه کتاب» مبناست🤩
📣ثبتنام «پنجمین حلقه کتاب مدرسه مبنا» شروع شد.📣
🔰توی این حلقه چیکار میکنیم؟
اصل کار حلقه جمعخوانی کتابه؛ یعنی دورهم جمع شیم و روزانه، طبق یک برنامه مشخص چند کتاب رو بخونیم و بعد از خوندن محدوده هر روز درباره اون بخش با دیگران حرف بزنیم و گپ و گفت کنیم.
🔰چه کتابایی توی این حلقه میخونیم؟
قراره توی پنجمین حلقه، چهار کتاب رو باهم جمعخوانی کنیم:
۱. آداب کتابخواری
۲.سر بر دامن ماه
۳.سمفونی مردگان
۴.مگر چشم تو دریاست؟
🔰تا کی میتونید حلقه رو ثبتنام کنید؟
فقط تا ۲۸بهمنماه فرصت دارید👌
🔰حلقه از کی شروع میشه و تا کی ادامه داره؟
حلقه پنجم، از ۳۰بهمن شروع به کار میکنه وتا ۱۵ اردیبهشت ادامه داره.
🔰چطور حلقه رو ثبتنام کنید؟
از این لینک برید:
🌐https://mabnaschool.ir/product/halghe-ketab-5/
🔰میخواید بیشتر درباره حلقه بدونید؟
خیلی راحت روی لینک بالا بزنید و توضیحات حلقه رو دقیق بخونید.☺️
🔰اگر سوالی هم داشتید از من بپرسید:
🆔@adm_mabna
هو
راهپیمایی ما اینجوری بود: با دیوارنوشت میدان انقلاب عکس گرفتیم. با دیوارنوشت عکس سلفی خانوادگی گرفتیم. با پرچمهای میدان عکس گرفتیم. با پرچمهای میدان و عینک دودی عکس گرفتیم. به خیل عاشقان بزن و بکوب در ضلع شرقی میدان پیوستیم و حدود بیست دقیقه موسیقی سنتی بختیاری (فک کنم) گوش دادیم. طی آن بیست دقیقه اطرافیانمان را ترغیب کردیم خوب دست بزنند. کمی جیغ جیغ کردیم که مجلس بسیار گرم شد و حلقه عاشقان تنگتر شد. با عزتالله ضرغامی عکس گرفتیم که بشود جزو سوابق دختر کوچکمان یا بشود جزو سوابق ضرغامی. به سمت جنوب حرکت کردیم و همزمان چیپس پیازجعفریمان را خوردیم. رفتیم جلوی موکب آیتالله مجتهدی ببینیم ملت چقدر پرچم آمریکا را لگد کردهاند. دنبال محل پخش باقالی گشتیم. بقیه چیپس را خوردیم. دیگر عکس نگرفتیم.