eitaa logo
تدریس یار پایه چهارم
14.3هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
12.4هزار ویدیو
17.1هزار فایل
اینجا همونجایی هست که بهت کمک میکنه تا با خیال راحت از معلمی لذت ببری. تمام مطالب کانال رایگان می باشد .تنها یک صلوات برای اموات بفرستید . برای #تبلیغات هم پیام دهید @teacherschool
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 ✍ دنیای شیطان را به او پس بده تا ایمانت را برگرداند 🔹روزی مردی نزد عارفی آمد که بسیار عبادت می‌کرد و دارای کرامت بود. 🔸مرد به عارف گفت: خسته‌ام از این روزگار بی‌معرفت که مرام سرش نمی‌شود. خسته‌ام از این آدم‌ها که هیچ‌کدام جوانمردی ندارند. 🔹عارف از او پرسید: چرا این حرف‌ها را می‌زنی؟ 🔸مرد پاسخ داد: خب این مردم اگر روزشان را با کلاهبرداری و غیبت و تهمت‌زدن شروع نکنند، به شب نخواهد رسید. 🔹شیخ، پیش خودمان بماند آدم نمی‌داند در این روزگار چه کند. دارم با طناب این مردم ته چاه می‌روم و شیطان هم تا می‌تواند خودش را آماده کرده تا مرا اغفال کند. 🔸اصلا حس می‌کنم ایمانم را برده و همین حوالی است که مرا با آتش خودش بسوزاند. نمی‌دانم از دست این ملعون چه کنم. راه چاره‌ای به من نشان ده. 🔹مرد عارف لبخندی زد و گفت: الان تو داری شکایت شیطان را پیش من می‌آوری؟! جالب است بدانی زودتر از تو شیطان پیش من آمده بود و از تو شکایت می‌کرد. 🔸مرد مات و مبهوت پرسید: از من؟! 🔹مرد عارف پاسخ داد: بله، او ادعا می‌کرد که تمام دنیا از اوست و کسی با او شریک نیست و هر که بخواهد دنیا را صاحب شود یا باید دوستش باشد یا دشمنش. 🔸شیطان به من گفت تو مقداری از دنیایش را از او دزدیده‌ای و او هم به تلافی ایمان تو را خواهد دزدید. 🔹مرد زیرلب گفت: من دزدیده‌ام؟ مگر می‌شود؟ 🔸عارف ادامه داد: شیطان گفت کسی که کار به دنیا نداشته باشد، او هم کاری به کارش ندارد. پس دنیای شیطان را به او پس بده تا ایمانت را به تو برگرداند. 🔹بیخود هم همه چیز را گردن شیطان مینداز. تا خودت نخواهی به‌سمت او بروی او به تو کاری نخواهد داشت. 🔸این تو هستی که با کارهایت مدام شیطان را صدا می‌زنی. وقتی هم که جوابت را داد شاکی می‌شوی که چرا جوابت را داده است. 🔹خب به طرفش نرو و صدایش نکن تا بعد ادعا نکنی ایمانت را از تو دزدیده است. مطالب مفید علمی و فرهنگی پرورشی و ایده های ناب مخصوص اولیا . دانش آموزان و همکاران فرهنگی @madrese_yar
🔆 ✍ معلم و دزدی دانش‌آموز 🔹در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه‌ سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و‌ گفت: سلام استاد آیا منو می‌شناسید؟ 🔸معلّم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم، فقط می‌دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم. 🔹داماد گفت: آخه مگه می‌شه منو فراموش کرده باشید؟! یادتان هست سال‌ها قبل، ساعت گران‌قیمت یکی از بچه‌ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه‌ دانش‌آموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم. 🔸من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را می‌برید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید و تفتیش جیب بقیه‌ دانش‌آموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سال‌های بعد در آن مدرسه هیچ‌کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد. 🔹استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانش‌آموزان چشم‌هایم را بسته بودم. 🔰تربیت و حکمت معلّم، دانش‌آموز را بزرگ می‌کند! مطالب مفید علمی و فرهنگی پرورشی و ایده های ناب مخصوص اولیا . دانش آموزان و همکاران فرهنگی @madrese_yar
🔅 ✍ ما با آنچه به‌دست می‌آوریم زندگی می‌كنیم و با آنچه می‌بخشیم یک زندگی می‌سازیم 🔹در روزگاران قدیم بانوى خردمندى كه به‌تنهایی و پیاده سفر می‌كرد در عبور از كوهستان سنگ گران‌قیمتی را پیدا كرد. 🔸روز بعد به مسافرى رسید كه گرسنه بود. آن بانوى خردمند كیف خود را باز كرد و مقداری غذا به او داد. 🔹مسافر سنگ گران‌قیمت را در كیف بانوى خردمند دید و از او خواست تا آن را به او بدهد و بانوى خردمند بدون درنگ سنگ باارزش را به او داد. 🔸مرد مسافر به‌سرعت از آنجا دور شد و از شانس خوب خود بسیار شادمان گشت. 🔹او می دانست آن سنگ آن‌قدر ارزش دارد كه می‌تواند تا آخر عمر با خیال راحت زندگی بی‌دردسر و پرنعمتی را داشته باشد. 🔸چند روزی گذشت ولی طمع مرد او را راحت نمی‌گذاشت و مرتب با خود می‌گفت اگر او چنین سنگ باارزشی را به این سادگی به من داد پس اگر از او می‌خواستم بیش از این به من می‌داد. 🔹بنابراین مرد بازگشت و با سختی فراوان آن بانو را پیدا كرد. 🔸سنگ گران‌قیمت را به او بازگرداند و به او گفت: من خیلی فكر كردم و می‌دانم كه این سنگ چقدر ارزش دارد اما من او را به تو بازمی‌گردانم به این امید كه چیزی به من بدهی كه از این سنگ باارزش‌تر باشد. 🔹بانوى خردمند گفت: از من چه می‌خواهی؟ 🔸مرد گفت: همان چیزی كه باعث شد به این راحتی از این همه ثروت چشم‌پوشی كنی! 🔹زن پاسخ داد: قناعت. به همین دلیل است كه می‌گویند افراد، ثروتمند یا فقیرند به‌خاطر آنچه هستند نه آنچه دارند. 🔸ما با آنچه به‌دست می‌آوریم زندگی می‌كنیم و با آنچه می‌بخشیم یک زندگی می‌سازیم. ✅جهت سفارش تبلیغات در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ @teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @tadriis_yar12
🔅 ✍ حقیقت یک چیز واحد است 🔹در روزگاران قدیم که خیلی از مردم هنوز آینه را ندیده بودند، فردی آینه‌ای در مزرعه خود پیدا کرد. 🔸وقتی به آن نگریست دید شبیه برادر مرحومش است. آن را برد و در یک اتاق زیر فرش پنهان کرد. 🔹او هر روز آینه را نگاه می‌کرد و به یاد برادر مرحومش اشک می‌ریخت. 🔸روزی همسرش در غیاب او وارد آن اتاق شد و آینه را زیر فرش پیدا کرد. نگاه کرد دید عکس زن خیلی زیبایی است. با خودش گفت همسرم حتما زن دیگری گرفته. 🔹بعد از آمدن شوهرش، دعوایشان بالا گرفت. نزد دانایی رفتند. 🔸مرد گفت: این عکس برادر مرحوم من است! 🔹زن گفت: نه این یک زن زیباست که احتمالا همسر دوم اوست! 🔸آن شخص آینه را از آن‌ها گرفت و نگاه کرد و گفت: شما هر دو اشتباه می‌کنید. این عکس یک مرد بزرگ است و باید اینجا نگهداری شود. 🔹حقیقت یک چیز واحد است اما افراد آن را متفاوت و حتی نادرست می‌بینند، و همه دعواها و گرفتاری عالم سر همین است که آنچه با من است، حقیقت کامل است و دیگران از حقیقت بهره‌ای ندارند. پس باید با من هماهنگ شوند تا هدایتشان کنم. 🔻حکیم خیام هزار سال پیش چقدر زیبا این را به نظم درآورد: ▫️قومی متفکرند اندر ره دین ▫️قومی به گمان فتاده در راه یقین ▫️می‌ترسم از آن که بانگ آید روزی ▫️کای بی‌خبران راه نه آنست و نه این! ✅جهت سفارش در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ @teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @tadriis_yar
🔅 ✍ نگاه خداوند 🔹وقتی بزرگی از خداوند درخواست کرد کسی را که از او پیش خدا محبوب‌تر است، نشانش ‌دهد، خداوند او را به پیرزنی که کنار دریا زندگی می‌کرد، راهنمایی کرد. 🔸آن شخص نزد آن پیرزن رفت. دید که او در خرابه‌ای زندگی می‌کند و با بدنی ضعیف و چشمانی نابینا گوشه‌ای نشسته. 🔹زمانی که جلوتر رفت، شنید که پیرزن در حال گفتن ذکری است: خدایا، شکرت که نعمت دادی، کرم کردی، زیبایی دادی، زندگی دادی... 🔸شخص سلام گفت و با اجازه‌ او داخل خرابه‌اش رفت. 🔹پرسید: خداوند به تو چه داده که این‌قدر تشکر می‌کنی؟این شکرگزاری برای چیست؟ 🔸پیرزن گفت: خدا آنچه به من داده بود از من گرفت. به نظر تو وقتی می‌خواست آن‌ها را پس بگیرد، به من نگاه کرده است؟ 🔹شخص گفت: آری اول به تو نگاه کرد، سپس گرفت. 🔸پیرزن گفت: من به همان نگاه او دلخوشم. خدا این نگاه را به دیگری نداشته و به من کرده است؛ پس جای شکر دارد. ✅جهت سفارش تبلیغات در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ @teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @tadriis_yar12
🔅 ✍ خیرت به دیگران هم برسد 🔹روزی دانایی با قطار در حال سفر بود که ناگاه لنگه کفشش از پایش به بیرون قطار افتاد. 🔸سریعا دیگری را نیز به بیرون انداخت. 🔹مردم که متعجب شدند از وی دلیلش را پرسیدند. 🔸گفت: لنگه کفش برایم بی‌مصرف است. اما اگر کسی هردو را پیدا کند، مطمئنا خیلی خوشحال می‌شود. 🔹سعادت چیزی است که می‌توانیم بی‌آنکه خود داشته باشیم، دیگران را از آن بهره‌مند کنیم. ✅جهت سفارش تبلیغات در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ @teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @tadriis_yar12
✍ دنیا مثل آینه است 🔹یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگی را در تابلوی اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود: 🔺«دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت! شما را به شرکت در مراسم تشییع‌جنازه که ساعت ۱۰ صبح در سالن اجتماعات برگزار می‌شود، دعوت می‌کنیم.» 🔸در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکارانشان ناراحت می‌شدند. اما پس از مدتی، کنجکاو می‌شدند که بدانند چه کسی مانع پیشرفت آن‌ها در اداره بوده است. 🔹این کنجکاوی، تقریباً تمام کارمندان را ساعت ۱۰ به سالن اجتماعات کشاند. رفته‌رفته که جمعیت زیاد می‌شد هیجان هم بالا رفت. 🔸همه پیش خود فکر می‌کردند این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد! 🔹کارمندان در صفی قرار گرفتند و یکی‌یکی نزدیک تابوت رفتند و وقتی به درون تابوت نگاه می‌کردند ناگهان خشکشان می‌زد و زبانشان بند می‌آمد. 🔸آینه‌ای درون تابوت قرار داده شده بود و هرکس به درون تابوت نگاه می‌کرد، تصویر خود را می‌دید. 🔹نوشته‌ای نیز بدین مضمون کنار آینه بود: 🔺«تنها یک نفر وجود دارد که می‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسی نیست جز خود شما. شما تنها کسی هستید که می‌توانید زندگی‌تان را متحول کنید. شما تنها کسی هستید که می‌توانید بر روی شادی‌ها، تصورات و موفقیت‌هایتان اثرگذار باشید. شما تنها کسی هستید که می‌توانید به خودتان کمک کنید.» 🔸زندگی شما وقتی که رئیستان، دوستانتان، والدینتان، شریک زندگی‌تان یا محل کارتان تغییر می‌کند، دستخوش تغییر نمی‌شود. 🔹زندگی شما فقط وقتی تغییر می‌کند که شما تغییر کنید، باورهای محدودکننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها مسئول زندگی خودتان هستید. 🔸مهم‌ترین رابطه‌ای که در زندگی می‌توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است. 🔹خودتان امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، چیزهای غیرممکن و ازدست‌داده نهراسید. خودتان و واقعیت‌های زندگی خودتان را بسازید. ✅جهت سفارش تبلیغات در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ @teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @tadriis_yar12
🔅 ✍ اگر همه چیز را می‌دانستیم شاید خیلی‌ها را می‌بخشیدیم 🔹تصور کنید که در جنگلی قدم می‌زنید. ناگهان سگ کوچکی را می‌بینید که کنار درختی نشسته است. 🔸همچنان که به آن سگ نزدیک می‌شوید، ناگهان به شما حمله کرده و دندان‌های تیز خود را نشان می‌دهد. 🔹شما وحشت‌زده و خشمگین می‌شوید، اما ناگهان متوجه می‌شوید که یکی از پاهای سگ در تله‌ای گرفتار شده است. 🔸به‌سرعت حالت ذهنی شما از خشم به‌سوی نگرانی و ترحم تغییر می‌کند؛ زیرا متوجه شده‌اید که حالت پرخاشگری سگ از جایگاه آسیب‌پذیری و درد نشئت می‌گیرد. 🔹این موضوع درمورد همه‌ ما نیز صدق می‌کند. خشم ناشی از جهل است، اگر همه چیز را می‌دانستیم دیگران را می‌بخشیدیم. 🔸ما هرگز نمی‌دانیم آدمی که روبه‌روی ما قرار گرفته در حال چه مبارزه روحی است یا از چه مبارزه‌ای آمده است. ✅جهت سفارش تبلیغات در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ @teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @tadriis_yar12
🔅 ✍ رد پای خدا 🔹مرد توریستی به‌همراه راهنمای عرب از بیابان می‌گذشت. 🔸مرد عرب هر روز بر روی شن‌های داغ صحرا زانو می‌زد و به رازونیاز می‌پرداخت. 🔹سرانجام یک روز عصر، مرد توریست با لحن تمسخرآمیزی از مرد عرب پرسید: از کجا می‌دانید که خدایی هست؟ 🔸راهنما لحظه‌ای تامل کرد. سپس به او این‌گونه پاسخ داد: من از روی رد پای باقی‌مانده شن‌ها می‌فهمم که چندی پیش، رهگذر یا شتری عبور کرده است. 🔹و با اشاره دست خود به خورشید که داشت آرام غروب می‌کرد، گفت: به نظرت این رد پای کیست؟ ✅جهت سفارش در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ @teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @tadriis_yar
🔅 ✍ اشک، خون دل است 🔹 مردی عرب سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه می‌کرد. گدایی از آنجا می‌گذشت. 🔸از مرد عرب پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ 🔹عرب گفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم دارد جان می‌دهد. این سگ روزها برایم شکار می‌کرد و شب‌ها نگهبان من بود و دزدان را فراری می‌داد. 🔸گدا پرسید: بیماری سگ چیست؟ آیا زخم دارد؟ 🔹عرب گفت: نه از گرسنگی می‌میرد. 🔸گدا گفت: صبر کن، خداوند به صابران پاداش می‌دهد. 🔹گدا یک کیسه پر در دست مرد عرب دید. پرسید: در این کیسه چه داری؟ 🔸عرب گفت: نان و غذا برای خوردن. 🔹گدا گفت: چرا به سگ نمی‌دهی تا از مرگ نجات پیدا کند؟ 🔸عرب گفت: نان‌ها را از سگم بیشتر دوست دارم. برای نان و غذا باید پول بدهم، ولی اشک مفت و مجانی است. برای سگم هرچه بخواهد گریه می‌کنم. 🔹گدا گفت: خاک بر سر تو! اشک خون دل است و به قیمت غم به آب زلال تبدیل شده، ارزش اشک از نان بیشتر است. نان از خاک است ولی اشک از خون دل. ✅جهت سفارش در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ @teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @tadriis_yar
🔅 ✍ نعمت‌های بی‌شمار پروردگار 🔹اگر مشکلات شما در زندگی، به بزرگی یک کشتی‌ست، فراموش نکنید که نعمت‌هایتان، به وسعت یک اقیانوس است. ✅جهت سفارش در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ @teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @tadriis_yar
🔅 ✍ بی‌بهانه خوب باشیم 🔹هرگاه عیبی در من دیدی، به خودم خبر بده، نه به کسی دیگر. چون تغییر آن دست من است. 🔸کار اولت ثواب دارد و نصیحت است. اما دومی غیبت و گناه است. 🔹چرا موقعی که چیزی منفی در کسی می‌بینیم، جز خودش همه را خبر می‌کنیم؟ 🔸ما شهرت را صحبت‌کردن درمورد یکدیگر می‌دانیم نه با یکدیگر! 🔹جمله‌ای که همیشه شگفت‌زده‌ام کرده است: «اگر سبب رضایتت شدیم از ما سخن بگو، وگرنه به خود ما بگو.» 🔸بر خود تطبیقش دهیم تا غیبت در میانمان از بین برود! 🔹نصیحت کن، اما رسوا نکن. سرزنش کن، اما جریحه‌دار نکن. 🔸بهشت وعده دور از دسترسی نیست، اگر بی‌بهانه خوب باشيم. ✅جهت سفارش در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ @teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @tadriis_yar