خرابم ؛
مثل اون کسی که قبل اربعین ۲ تومن داد برا آموزش لهجه عراقی ، الآن رفته دیده همه فارسی بلدن ..
دنیا مثل شیشهای میماند که یکدفعه
میبینی از دستت افتاد و شکست .
- شهیدباکری ره
[ تائب ]
_
میگوید سرزمینت غلغله است، کیپ تا کیپ مجنون نشسته در کوی لیلا، دِل را پیاله کرده کفِ دست، دخیلک یا عباس میخوانند.
خیاٰل میکنم حتما از خاک حرارت میجوشد و آفتاب به زائرها شانه کشی میکند.
میگوید ملالی نیست! آب هست. آب عراقیِ یخمال شده. شربتِ زعفران و بهارنارنج، لیمو و نعناع. میگوید عمود آخر زنگ میزنم تو هم سلام بده! بعد گنبد را توصیف میکند، خشتهای زعفرانیِ بَرّاق که بر سرش لاله تاب میخورد، روی لاله «یاامیرالمومنین» گلدوزی شده.
گریهام میگیرد..
میپرسد خوبی؟
خیال میکنم در شارع منتهی به بینالحرمین، نشستهام کنار پیرمردی دیلاق که شالی چهارخانه را عمامه کرده و سیگار دود میکند. دشداشهاش را گِل دست کشیده. خیال میکنم نگاهی به قد و قواره و پوست سفیدِ گلافتادهام از هُرم آفتاب میاندازد میپرسد: «ایرانی؟» سر تکان میدهم که همان موقع یک کلوچه برنجی میگذارد در دامنم و بعد به ضریح ابوفاضل اشاره میکند تا بمن بفهماند کلوچه از طرف حضرت است؛ شیرینیِ مبارکیِ رسیدنمان به خانه!
دوباره میپرسد خوبی؟
من اما خیلی قبلتر در همان خیال مُردهام.
- میم سادات هاشمی
آزادی ِانسان در بندگی ِخداست ؛
انسان درگیر ِخودش شود آزادی را
از دست میدهد و چه خواه چه ناخواه،
بازیچهی دیگران میشوند . .
[ تائب ]
_
ای جلوه جلال و جمال خدا علی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
از شهریار پیر زمینگیر دستگیر
ای دستگیر مردم بی دست و پا علی
جز یك نسب که از تو به خود بسته چیستم
من آنچنان که آل علی هست نیستم
اما مرا هم ای علی از خود مران که من
تا چشم داشتم به حسینت گریستم.
•شهریار•
وقتی در گناه زندگی میکنی،شیطان کاری با تو ندارد ؛
اما وقتی تلاش میکنی تا از اسارت گناه
بیرون بیایی اذیتت خواهد کرد . .!
-حاج اسماعیل دولابی.
- از دوست جدا مانده فقط میفهمد،
- در غصه رها مانده فقط میفهمد،
- این که به دل رقیه جانت چه گذشت،
- از
قافله جاماندهفقط میفهمد . .
این ذکر جاموندن اینطور باب شده که،
اگر راهی نشدی، جاموندهای !
توفیق نداشتی و حالا بیچارهای !
ولی نکتهای رو داشته باشید که نه هر شخصی که میره صاحب توفیقه ،
و نه هر جاموندهای بی توفیق .
مقصد همهی موندن ها و رفتن ها، تربیت شدن در زیر ولایت امام'ع' هست . .
گاهی شما با غم هجران رشد میکنید و تربیت میشید ، گاهی با وصال .
گاهی هم نه !
با غرور وصال از نردبون ، زمین میفتی .
این بستگی به خود ما داره..
پس شاید بهتره برای گریه کردن بهونهی دیگه ای دست و پا کنیم ،
مثلا اینکه یه محرم و صفر دیگه گذشت و ما آدم نشدیم .