ثباتقدمیعنۍ:
•ایمانتمحڪمتر
•روحیہجهادۍاتمستدامتر
•اخلاصتبیشتر
•رشدفڪریوبصیرتتافزونتر
یعنۍ:
•متڪبرنشوۍومتواضعباشۍ
یعنۍ:
•دچارشبههنشوۍ
•خستہودلزدهنشوۍ
•غرنزنۍوادامہراهرادرڪنارولۍفقیہباشۍ
•نهیڪقدمجلوترونهیڪقدمعقبتر
📚برشےازڪتابحاجقاسم (از کسی نمیترسیدم)
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج
––––· • —– ٠ ✤ ٠ —– • ·––––
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
حرمتها که شکسته شد
دیگر نمیتوانی دل شکسته را
احیا کنی
آنچه در دستت بود،
امانتی پنهان بود حراج شد ...
انچه نباید بگویی گفته شد !
فاجعه را یک عذر خواهی درست نمیکند
حرف، حرف ویران کردن دل است
نه دیواری خراب کنی از نو بسازی
دلی که ویران کردی قصری بود
که خود ساکن آن بودی ..
راستی حالا که خود را
بی خانه کردی
با آوارگیت چه میکنی
شاید به خرابه های جا مانده از
دیگران پناه میبری ...!🌚
🎙#دڪتر_انوشه
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
هرجوریهستی،هرگناهیکردی،
اولازنمازتشروعکن..
شکنکنکهدرستمیشی..!
نمازتتورودرستمیکنه؛همونطورکهشیطان،
ماروکمکموآهستهآهسته
بهسمتگناهمیبره!
همونطورهمنماز،
ماروکمکمبهسمتعاقبتبخیریمیبره!
خداهیچوقتبندهشو رهانمیکنه!!
حتیاگهمرتکببدترینگناههاشدهباشه..
بهخدااعتمادکن!!
#تلنگرانه
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
🍯کوزه عسل ملانصرالدین و قاضی
ملانصر الدین سندی داشت که باید قاضی شهر آن را تایید می کرد اما از بخت بد او قاضی هیچ کاری را بدون رشوه انجام نمی داد .
ملا هم آه در بساط نداشت که با قاضی شریک شود و کار تایید سند را به انجام برساند این بود که کوزه ای برداشت و آن را پر از خاک کرد و روی آن عسل ریخت بعد کوزه ی عسل و سند را برداشت و نزد قاضی رفت کوزه را پیشکش کرد و درخواستش را گفت.
قاضی همین که در پوش کوزه را برداشت و عسل را دید بی فوت وقت سند را تایید کرد و هر دو شاد و خندان از هم خداحافطی کردند .
چند روز گذشت قاضی به حیله ی ملانصرالدین پی برد یکی از نزدیکان خود را به خانه ی ملا فرستاد و پیغام داد که در سند اشتباهی شده
ملا به فرستاده قاضی جواب داد از طرف من سلامی گرم به قاضی برسان و بگو اشتباه در سند نیست در کوزهی عسل است.
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
میگُفت:
چادُر یادِگار حَضرت زهراﷻ است..
ایمانِ یڪ زَن وَقتی کامِل میشَود
ڪه حِجاب را کامِل رعایَت کُند..❤️✨
⇄ # چـادرانـه
لبیک یا مهدی
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
تازه زنش را آورده بود اهواز..
طبقه ی بالای خانه ی ما می نشستند. آفتاب نزده از خانه می رفت بیرون یک روز، صدای پایین آمدنش را از پله ها که شنیدم،
رفتم جلویش را گرفتم. گفتم«مهدی جان! تو دیگه عیال واری.
یک کم بیش تر مواظب خودت باش.»
گفت«چی کار کنم؟ مسئولیت بچه های مردم گردنمه.»
گفتم «لااقل توی سنگر فرماندهیت بمون.» گفت«اگه فرمانده نیم خیز راه بره،
نیروها سینه خیز می رن. اگه بمونه تو سنگرش که بقیه می رن خونه هاشون.»
#شهیدزینالدین
#یادشهداصلوات
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
خدايا ميداني چه ميكشم، پنداري چون شمع ذوب ميشوم. ما از مردن نميهراسيم،
اما ميترسيم بعد از ما ايمان را سر ببرند و اگر بسوزيم،
روشنايي ميرود و جاي خود را دوباره به شب ميسپارد.
پس چه بايد كرد؟ از يك سو بايد بمانيم تا شهيد آينده شويم و از ديگر سو بايد شهيد شويم تا آينده بماند.
هم بايد امروز شهيد شويم تا فردا بماند و هم بايد بمانيم تا فردا شهيد شويم.
عجب دردي! چه ميشد امروز شهيد ميشديم و فردا زنده ميشديم تا دوباره شهيد شويم؟!
شهيد كاظم لطيفيزاده
#یادشهداصلوات ♥️⚘
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
من به این نتیجه رسیده ام
که شهادت دست خودمان است.
انتخاب شهادت را
خداوند به عهده
#خودمان گذاشته است.
این ما هستیم که میتوانیم
شرایط آن را فراهم کنیم.
ما هستیم که تعیین کننده این مسئله هستیم.
🌷#شهید_محمودرضا_بیضائی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
حمید #شبهای_جمعہ هیئت میرفت . چندین بار بہ من گفت ڪه باهاش برم ؛ ولی چون خجالت میڪشیدم نمیرفتم ؛ این بار حرفش را رد نڪردم
فردای آن روز بعد از ڪلاس حمید طبق معمول با موتور دنبالم اومده بود ولی این بار با دستہ گل قشنگ
پرسیدم بہ چہ مناسبت گرفتی ؟ گفت : این گلها قابلتو نداره ، ولی از اونجا ڪه قبول ڪردی بیای هیئت این دستہ گل رو برای تشڪر برات گرفتم ... ☺️💐
✍️ همسر شهید ...
حمید سیاهکالی مرادی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
📌 شهیدی که ۷ روز مهمان امام رضا(ع)شد
🔹️ مامانش بهش گفته بود: حسن! دست این دختر مردم رو بگیر ، یه تُک پا ببرش مشهد؛ گناه داره.
◇ گفته بود: مامان! دلم برای امام رضا"ع" یه ذره شده، ولی نمیتونم برم، باید برم جبهه...
◇ رفت جبهه، شهید شد؛
◇ رفتن جنازه رو بیارن قم، دفن کنن، بهشون گفتن: ببخشید، جنازه گم شده، هفت روزه رفته مشهد!
◇ شهید حسن ترابیان به روایت حاج حسین یکتا
#شهید_حسن_ترابیان
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
📌 برخورد شهید معز غلامی با رفقای اهل کافه و قلیان
🔹️ حسین وقتی کسی را از کاری منع میکرد اثرگذاربود ، چون اگر میگفت که فلان کار را نکنید، خودش هرگز اون کارو نمیکرد و نکرده بود.
◇ به عنوان مثال به بچه ها راجع به قلیون و دود تذکر جدی میداد.
◇ همیشه به ورزش تاکید میکرد ومیگفت: یک جوان نباید وقت خودش را تو کافه ها و دود تلف کند.
◇ خودش هم بعضی مواقع به کافه میرفت در حد یک صبحونه یا عصرونه (یه املت مثلا) بود، اونم به هوای رفقا و تا بلند میشد که برود بچه ها هم بلند میشدند.
◇ وقتی وصیت نامه اش را دیدم که توصیه کرده به امر به معروف و نهی از منکر، پیش خودم گفتم : واقعا حسین آقا مصداق عینی امر به معروف و ناهی از منکر بود.
#رفیق
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_حسین_معز_غلامی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●