فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#الی_شلمچه
خیلی توی خودش بود خیلی به خودش سختی میداد ، دُز معنویتش بالا بود
گفتش پشت پیرنم بنویس :
تا خود را درست نکنیم جامعه درست نمیشود....
#چقدر_خودمون_رو_ساختیم؟
#شهیدانه_زیستن
#دغدغه
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
📝مدرکهایدانشـگاهیشان
را نادیده گرفتند
و رفتند، نخبه هایی که
هم اخلاص داشتند
و هم بصیرت...
🌷شهید مصطفیچمران
(دکترای فیزیک وپلاسماازدانشگاہ کالیفرنیا)
🌷شهیدحسن باقری
(رتبه۱۰۶علوم انسانی حقوق قضایی دانشگاہ تهران)
🌷شهید مهدی زین الدین
(رتبه۴دانشگاہ شیرازتجربی)
🌷شهید محسن وزوایی
(رتبه۱شیمی دانشگاہ صنعتی شریف)
🌷شهید احمدرضا احدی
(رتبه اول کنکور پزشکی سال۶۴) ️
☑️ یادمان باشد!
چه کســانی را از دست دادیــم
تا چه چـیزهـایی بدست بیاوریــم
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
رفقـٰا!
ٺا جوونیـد جوونـھ بزنید
جوونۍ بھـٰار عمـرھ.. :)🌱
#حاجحسینیکتا
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
💔
پنج سال پس از پایان جنگ، کار تفحص در کانال کمیل آغاز شد. پیکرهای شهدا یکی پس از دیگری پیدا شدند اما از ابراهیم خبری نبود...
مدتی بعد یکی از رفقای ابراهیم برای بازدید به فکه آمد.
او گفت: "زیاد دنبال ابراهیم نگردید. می خواست گمنام باشد و بعید است پیدایش کنید. ابراهیم در فکه مانده تا خورشیدی برای راهیان نور باشد."
آخر دهه هفتاد، بار دیگر جستجو در منطقه فکه شروع شد. پیکر شهدای گمنام به ستاد تفحص رفت. قرار شد در ایام فاطمیه و پس از یک تشییع باشکوه هر پنج شهید در یک نقطه از خاک ایران به خاک بسپارند.
شبی که قرار بود پیکر شهدای گمنام در تهران تشییع شود ابراهیم را در خواب دیدم.
با موتور جلوی درب خانه ایستاد. با شور و حال خاصی گفت: ما هم برگشتیم! و شروع کرد به دست تکان دادن.
بار دیگر در خواب مراسم تشییع شهدا را دیدم. تابوت یکی از شهدا از روی کامیون تکان خورد و ابراهیم از آن بیرون آمد. با همان چهره جذاب و همیشگی به ما لبخند می زد! فردا تشییع باشکوهی برگزار شد. بعد هم شهدا برای تدفین به شهرهای مختلف فرستادند.
📚سلام بر ابراهیم
شهید_ابراهیم_هادی
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
گاهی شهید شدن آسان تر از زنده ماندن است!
این نکته را اهل معنا و حکمت و دقت، خوب درک میکنند.
گاهی زنده ماندن و زیستن و تلاش کردن در یک محیط ، به مراتب مشکل تر از کشته شدن و شهید شدن و به لقای خدا پیوستن است.
#مقام_معظم_رهبری❤️
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
شهید"احمد علی نیری"؛عارفی در میان #جبهه .
🖋#دست_نوشته های شهید...
۱۶ بهـمن مـاه ۱۳۶۴ - دوکـوهه
▪️روز چهـارشنبه میخواستـم وضـو بگیـرم بـرای نمــاز ، که یک لحظه چشمم به حضرت (عج) افتـاد ...
▫️روز جمعـه در حسینیـه حـاج همـت پادگان دوکوهه، درمجلس آقاامام زمان (عج) گریه زیادی کردم.
□بعد از توسلات وقتی بخودآمدم دیدم که از همه اشکی که ریختم یک قطرهاش بزمین نریخته!
گویا ملائـک همه را با خـود برده بودند.
📜عـارفـانه / شهید احمد علی نیّـری
شهـادت ۲۷ بهمن مـاه ۱۳۶۴
#شهید_احمد_علی_نیری
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
《♡》
همسر شهید:
از محبت پدر به فرزند مگر حس
قوی تری هم هست.سری آخری
که داشت میرفــت گفت میــــــرم
ولــــــی این سری از کوثــــــــــر هم
گذشتم..!
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌿
.
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
7.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #روایتگری
🔸وقتی نام حسین(ع) بین بچهها طنینانداز شد...
🔹قصه #کانال_کمیل قصه امروز ماست....
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●