eitaa logo
💞🍃✍️کمی باقرآن باشیم💞🍃✍️
149 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
10.3هزار ویدیو
65 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حسینم من گمشده ی عشق توام :) گمنام بنویس نام مان را میان شهدایت:) 💔
7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴نماینده ویژه رییس‌جمهور در اقتصاد دریامحور:اینکه صبح بلند شویم و دل‌مان بلرزد کی می‌خواهد از کی انتقام بگیرد باید جمع شود! 🔹مردم باید با آرامش بخوابند، بلند شوند و به سر کار بروند! ✍️🏻مثلا صبح بلند نشی ببینی بنزین گرون شده ! خودرو گرون شده! لبنیات گرون شده ! برق نیست،‌آب نیست ،‌ گاز نیست ! دلار شده ۸۰ تومان ! آقای محترم ! مردم ما به نیروهای امنیتی خودشون اعتماد دارند و هیچ وقت آرامششان سلب نشده ! شما و امثال شما با مدیریت افتضاح اقتصادی آرامش یک ملت رو سلب کردید ! 👆🇮🇷🇮🇷👆 نشرحداکثری لطفا
متولد : ۱۰ تیر ۱۳۴۴ شهادت : ۵ مرداد ۱۳۶۷ ✳️ در رباط کریم به دنیا آمد.در حالی که مشغول تحصیل در سال چهارم متوسطه  بود عازم جبهه های حق شد و پس از رشادت های فراوان در منطقه عملیاتی شلمچه به فیض شهادت نائل گشت. ✳️ پيكر پاك و مطهر ايشان همان روزهای شهادت به محل تولد ایشان بازگردانده  در شهرستان رباط كريم، روستاي آدران و در گلزار شهدا و كنار مقبره امامزاده ابوطالب به خاك سپردند . 🌷برادرش حسین جوزدانی متولد ۱۳۴۶ در سال ۶۵ در منطقه فکه به درجه رفیع شهادت نائل آمده است. 🤲🏻 روحشان شاد یادشان گرامی راهشان پررهرو 🌟صلوات بر محمد و آل محمد تقدیم به روح پاک شهیدان
مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت: تو توانستی در عرض سی روز پسرم را وادار به انجام نمازهایش در مسجد بکنی؛ کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم....! عروس جواب داد: مادر داستان سنگ و گنج را شنیده‌ای؟ می‌گویند سنگ بزرگی راه رفت و آمد مردم را سد کرده بود، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد. با پتکی سنگین نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد. مردی از راه رسید و گفت: تو خسته شده‌ای، بگذار من کمکت کنم. مرد تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست، اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند توجه هر دو را جلب کرد. طلای زیادی زیر سنگ بود.... مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود؛ گفت: من پیدایش کردم، کار من بود، پس مال من است. مرد گفت: چه می‌گویی من نود و نه ضربه زدم دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی! مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند، مرد اول گفت: باید مقداری از طلا را به من بدهد، زیرا که من نود ونه ضربه زدم و سپس خسته شدم و دومی گفت: همه‌ی طلا مال من است، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم... قاضی گفت: نود و نه جزء آن طلا از آن مرد اول است، و تو که یک ضربه زدی یک جزء آن از آن توست. اگر او نود ونه ضربه را نمیزد، ضربه صدم نمی‌توانست به تنهایی سنگ را بشکند. و تو مادر جان سی سال در گوش فرزند خواندی که نماز بخواند بدون خستگی و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم...! چه عروس خوش بیان و خوبی، که نگذاشت مادر در خود بشکند و حق را تمام و کمال به صاحب حق داد و نگفت: بله مادر من چنینم و چنانم، تو نتوانستی و من توانستم. بدین گونه مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بی ثمر نبوده است.... اخلاق اصیل و زیبا از انسان اصیل و با اخلاق سرچشمه می‌گیرد. جای بسی تفکر و تأمل دارد، کسانی که تلاش دیگران را حق خود می‌دانند کم نیستند. اما خداوند از مثقال ذر‌ه‌ها سوال خواهد كرد. 🇵🇸🇮🇷