هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
✍پرسش:شما گفته بودید که وعده ناهار مضرترین وعده غذایی است در حالی که از کودکی این مطلب را که صبحانهات را خودت بخور، نهار را با دوستت و شام را به دشمنت بده به ما گفته اند سند و دلیل شما برای بیان این مطلب چیست؟
✅ پاسخ: در مورد مطلبی که بیان کردید اولاً از منابع ادبی در خصوص چگونگی آن باید بررسی نمایید. ثانیاً در منابع طب سنتی از خوردن ناهار پرهیز داده شده است و مصرف صبحانه به صورت کامل و مصرف شام به صورت سبک توصیه شده است.
📚پرسش و پاسخ حکیم دکتر خیراندیش
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 سلام
روزتون بخیر
روزی سرشار از عشق
پر از خیر و برکت
برای شما عزیزان آرزومندم
امیدوارم زندگیتون
پر از اتفاقای قشنگ و
سرشار از نعمتهای الهی باشه...
💖 اخرین سه شنبه شهریورماهتون عالی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺧﯽ میگذاشت. ﻣﺎﺭﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽآمد، ﺷﯿﺮ را میخورد ﻭ سکهاﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ میانداخت.
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ. ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ. ﭘﺴﺮ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ بکشد ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﮑﻪﻫﺎ ﺭا ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ را ﮐﺮﺩ. ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺭ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪ و ﭘﺴﺮ را نیش زد و ﭘﺴﺮ ﻣﺮﺩ.
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﯽﭘﻮﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻗﺪﯾﻢ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﻣﺎﺭ ﺷﯿﺮ را ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺳﮑﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺩیگر ﺑﺮﺍیم ﺷﯿﺮ ﻧﯿﺎور، ﭼﻮﻥ ﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﮒ ﭘﺴﺮﺕ را فراموش میکنی و ﻧﻪ ﻣﻦ ﺩﻡ ﺑﺮﯾﺪﻩام را.»
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺯﺧﻢ ﮐﻬﻨﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﻮﺩ ...
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
#کلنگ_قاضی
روزی بهلول نزد قاضی بغداد نشسته بود که قلم قاضی از دستش به زمین افتاد. بهلول به قاضی گفت:
جناب قاضی کلنگت افتاد آنرا از زمین بردار.
قاضی به مسخره گفت:
واقعاً اینکه میگویند بهلول دیوانه است، صحیح است. آخر قلم است نه کلنگ!
بهلول جواب داد:
مردک، تو دیوانه هستی که هنوز نمیدانی.!! با احکامی که به این قلم مینویسی خانه های مردم را خراب می کنی.
حال تو بگو این قلم است یا کلنگ؟!!!
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فحش خوردن و پول دادن
مرد جوانی که می خواست راه معنویت را طی کند به سراغ استاد رفت. استاد خردمند گفت:
تا یک سال به هر کسی که به تو حمله کند و دشنام دهد پولی بده.
تا دوازده ماه هر کسی به جوان حمله می کرد جوان به او پولی می داد. آخر سال باز به سراغ استاد رفت تا گام بعد را بیاموزد.
استاد گفت:
به شهر برو و برایم غذا بخر.
همین که مرد رفت، استاد خود را به لباس یک گدا در آورد و از راه میانبر کنار دروازه شهر رفت.
وقتی مرد جوان رسید، استاد شروع کرد به توهین کردن به او.
جوان به گدا گفت:
عالی است! یک سال مجبور بودم به هر کسی که به من توهین می کرد پول بدهم اما حالا می توانم مجانی فحش بشنوم، بدون آنکه پشیزی خرج کنم.
استاد وقتی صحبت جوان را شنید، رو نشان داده و گفت:
برای گام بعدی آماده ای چون یاد گرفتی چگونه به روی مسایلی که بر آنها کنترل نداری لبخند بزنی و آرامشت را حفظ کنی.
🆔@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
«علامه #طباطبایی این اواخر بیماری پارکسینسون گرفت و تقریبا آخر کاری فلج شد تا گردن. این اواخر در بیمارستان آیت الله #گلپایگانی بستری شد. من سه شبانه روز اکثر اوقات آنجا بودم و ایشان در حالت #اغماء بود. روزی دکتر منافی #وزیر بهداری وقت آمد به بیمارستان برای ملاقات با ایشان. وقتی وضع او را دید تلفن کرد که هلکوپتر بفرستند تا او را به تهران منتقل کنیم. من #مخالفت کردم و گفتم ایشان چند ساعتی بیشتر زنده نیست. اما قبول نکرد.
همان وقت آیت الله گلپایگانی آمد که دید ایشان در حال اغماء است. این مساله را با ایشان مطرح کردم و به ایشان گفتم: شما امر کنید دکتر منافی این کار را نکند. ایشان دکتر منافی را صدا زد و از او خواست تا #عصر صبر کنند. اگر جوری بود که می شود او را منتقل کرد آن وقت منتقل کنید. بالاخره یکی دو ساعت بعد درگذشت. من تلفنا فوت ایشان را به آقای #خمینی اطلاع دادم. ایشان فرمودند: در باره قبر ایشان هر کجا را صلاح می دانید اقدام کنید. به آقای مولایی هم دستور خواهیم دید. من به دنبال آقای #مولایی آمدم تا محل قبر را تعیین کنیم. ایشان در کنار قبر مرحوم اشراقی و انگجی جایی را معرفی کرد. من مخالفت کردم و گفتم علامه طباطبایی به عنوان #مفسر و #فیلسوف باید قبرش جایی باشد که مردم راحت تر و آشکارتر سر #قبر ایشان بیایند.
آنچه آقای مولایی اصرار کرد من مخالفت کردم. بعد آمدم جایی را که قبر فعلی ایشان است نشان دادم. ایشان گفت اینجا پایه های #سقف است و تمام بتون آرمه است و قابل شکافتن نیست. من نپذیرفتم. ایشان گفت: حتی اگر بشود شکافت، اینجا قبر #علماست و ما مجاز به شکافتن نیستیم. من گفتم: این مساله را حل می کنم. #معمارها را بیاورید تا نظر بدهند که می شود شکاف داد یا نه. و ثانیا آقای نجفی در وقت ساختن مسجد بالاسر فهرست قبور را برداشت. از ایشان می پرسیم که آیا قبر عالمی در اینجا هست یا خیر. #غروب شد و آقای نجفی آمد. بعد از #نماز داستان را شرح دادم و خواستم ایشان بیاید شرح بدهد که اینجا قبری از #علما بوده است یا نه. ایشان آمد و گفت: تا آنجا که من صورت برداری کرده ام اینجا قبر کسی نیست. آقای مولایی گفت: چه اصراری دارید. من گفتم: نه اینجا که قبر نیست. بر فرض هم بتون باشد، #امتحانش آسان است. بالاخره به این امر تن دادند و شب درها را بستند و قالی را کنار زدند و عمله آوردند تا بشکافند. سنگ #مرمر را برداشتند. موزائیک را هم برداشتند، خبری از بتون نبود. خاک و خاشاک را برداشتند یک مرتبه هر چه کلنگ زدند صدا می کرد. آقای مولایی گفت: من عرض کردم اینجا بتون است. من مخالفت کردم و گفتم: ببینیم چرا صدا می کند. دیدیم #آجرهای بزرگ است. برداشتند، در این وقت با کمال شگفتی دیدیم یک #قبر آماده و ساخته آن جا هست بدون این که ذره ای چیزی از استخوان و غیره در آن باشد. آقای مولایی گفت: این واقعا شبیه #معجزه است. همانجا آقای #طباطبائی را دفن کردند.»
منبع📚
کتاب «مقالات و رسالات تاریخی« (دفتر چهارم)، از زبان حجت الاسلام محمد حسین اشعری فرزند مرحوم آیت الله علی اصغر اشعری قمی - از همدرسان امام راحل.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🚨وقتی آیت الله بیدآبادی(ره) قلب زن رقاص و اشرار را از شیطان تخلیه کرد!
روزی جمعی از اشرار #اصفهان که مرتکب هرگونه خلافی شده بودند،تصمیم می گیرند کار جدیدی و سرگرمی تازه ای برای آن روز خود بسازند.پس از شور و مشورت با یکدیگر،به این فکر می افتند که یک نفر روحانی را پیدا کرده و سر به سر او گذاشته و به #اصطلاح خودشان(تفریحی) بکنند!
به همین خاطر در خیابان و کوچه به دنبال یک روحانی می گردند که از قضا چشم آنان به عارف بالله و سالک الی الله مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ بیدآبادی(رضوان الله علیه)
می افتد که در حال گذر بودند.گروه اراذل و اوباش به محض دیدن این عالم گرانقدر نزد ایشان رفته و دست آقا را می بوسند و از ایشان #تقاضا می کنند که جهت ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی بروند و از تجرد درآورند.ایشان نگاهی به قیافه شیطان زده آنان نمود و در هیچ کدام اثری از صلاح و سداد نمی بینند ولی با خود می اندیشند که شاید حکمتی در آن کار باشد،به همین دلیل دعوت را قبول نموده و به همراه آنان به یکی از محله های اصفهان می روند.سرانجام به خانه ای می رسند و آنان از ایشان دعوت می کنند که به آن مکان وارد شوند.
به محض ورود ایشان زنی سربرهنه و با لباس نامناسب و صد قلم آرایش صورت،از اتاق بیرون آمده و خطاب به مرحوم آیت الله بیدآبادی(نور الله قبره)می گوید: به به!حاج آقا خوش آمدی،صفا آوردی!!
ایشان متوجه قضایا می شوند و قصد مراجعت می کنند که جمع اوباش جلوی ایشان را گرفته و می گویند:چاره ای نداری جز این که امروز را با ما بگذرانی!
آن عالم سالک در همان زمان متوجه دسیسه آن گروه #مزاحم می شوند و به ناچار داخل اتاق می شوند.آن جماعت گمراه به ایشان دستور می دهند که در بالای اتاق بنشینند، و سپس همان زن که در ابتدا به ایشان خوش آمد گفته بود،در حالی که دایره ای یا تنبکی به دست داشته،وارد اتاق می شود و شروع به زدن و رقصیدن نموده و به دور اتاق می چرخد!
جماعت اوباش نیز حلقه وار دور تا دور اتاق نشسته و کف می زنند.زن مزبور،در حال رقص گهگاه به آن عالم ربانی نزدیک شده و در حالی که جسارتی به آن بزرگوار نیز می نماید،این شعر را خطاب به ایشان خوانده و مکرر می گوید:گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را!
پس از دقایقی که آن گروه گمراه غرق شعف و شادی و سرگرمی خود بودند و ایشان سر به زیر افکنده بودند،ناگهان سر بلند کردند و #خطاب به آنان می فرماید: تغییر دادم.....
به محض آن که این دو کلمه از دهان عالم سالک خارج می شود،آن جماعت به طرف ایشان به #سجده می افتند و از رفتار و کردار خود عذرخواهی نموده و بر دست و پای آن ولی الهی بوسه می زنند و ایشان نیز حکم توبه بر آنان جاری می نماید.در ارتباط با این حادثه خود آن بزرگوار فرمودند: در یک لحظه قلب آنان را از تصرف #شیطان به سوی خداوند بازگرداندم....
📚منبع:كتاب کرامات و حکایات عاشقان خدا جلد اول،مؤلف: جبرائیل حاجیزاده ناشر: حریم دانش
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپغمگین😔
90 درصد پدر مادرهایی که در خانه سالمندان ساکن هستند،
بچه هاشون تحصیل کرده و موقعیت
اجتماعی خوبی دارند
پس به جای دکتر و مهندس
سعی کنیم اول
انسان تربیت کنیم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄┅═✼💙✼═┅┄
👌 همیشه فعال باش!
❓چرا اجازه میدی زمانت بیخود بگذره؟
👤استاد علیرضا پناهیان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
┄┅═✼💙✼═┅┄
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی زیبا و تماشایی از نقاط و مکان های دیدنی جهان👌
حتما ببینید و به هر کس که دوستش دارید تقدیم کنید 🌺
join us 👌👇
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گــوش کـن
صدای نفس های پاییز 🍁🍂
را می شنوی...؟
و ایـن زیبـاتـرین فصل 🍁🍂
خدا می آید
غم و اندوهت را به برگ 🍁🍂
درختان آویزان کن
چند روز دیگر می ریزند🍁🍂
#عصرتونبخیرونیکی☕️🎂
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
💎امام صادق عليه السلام:
✅اگر دوست دارى خداوند بر عمرت بيفزايد،
پدر و مادرت را خوشحال كن
إن أحبَبتَ أن يَزيدَ اللّهُ في عُمرِكَ فسُرَّ أبَوَيكَ
📚ميزان الحكمه جلد8 صفحه 135
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی #احکام_نذر
🏴چهل روز نذر روضه
🔷س 3478: چهل روز روضه نذر کردهام اما شرایط خانهام طوری نیست که همه چهل روز را روضهخوانی داشته باشم. چکار کنم؟
✅ج: در احکام نذر آمده است که اگر نذر با شرایط شرعی باشد عمل به آن الزام آور و واجب است و در صورتی که شخص دیگر توانایی عمل به نذر را نداشته باشد و نتواند عمل کند، وجوبش ساقط است. بنابراین اگر توانایی عمل به نذر را ندارید و نذرتان هم مقید بوده که در خانه باشد و الان هم در خانه نمیتوانید به آن عمل کنید دیگر واجب نیست. اما اگر نذر، مطلق بوده و قبلا در خانه این مراسم را برگزار میکردید و الان اگر جای دیگر بتوانید مراسم را برپا کنید عمل به نذر واجب است. بنابراین خلاصه پاسخ سوال این شد که اگر کسی نذری کرده که با شرایط صحیح بوده و بر او واجب شده و الان دیگر توانایی عمل به آن نذر را ندارد یا از نظر مالی یا از نظر توانایی بدنی یا از جهات دیگر، الان عمل به نذر ساقط است و دیگر واجب نیست.
📕منبع: khamenei.ir
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
💠 آنچه از نیکی ها به تو می رسد، از طرف خداست و آنچه از بدی به تو می رسد، از سوی خود توست
🔸🔶 ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ
📗 قسمتی از آیه 79 سوره نساء
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
بسم الله
#کرامات_امام_حسین_ع #ملائکه_نقاله
داستان #تازه_عروس_روس
🔸
🔻ملا محمد هزار جريبي (صاحب تصانيف مختلف) اين قضيه را نقل نموده است:
🔻من در مجلس درس استاد اکمل «مرحوم آيت الله وحيد بهبهاني قدس سره» که در مسجد پايين پاي صحن مقدس امام حسين (عليه السلام) تشکيل ميشد، شرکت ميکردم. روزي مرد زائر غريبي با لباس آذربايجاني وارد شد و به مرحوم استاد سلام کرد و دست ايشان را بوسيد و بسته ای که زر و زيور زنانه در آن بود، نزد استاد گذاشت و گفت: «اين طلاها را در هر جا که مصلحت ميدانيد صرف کنيد!»
حضرت استاد فرمود: «قضيه ي اين زيورها چيست؟»
آن مرد پاسخ داد: اين زيورها داستان عجيبي دارد! من از حوالي شيروان و دربند هستم و به جهت تجارت به يکي از شهرهاي روسيه سفر کردم و در آنجا به داد و ستد مشغول شدم و صاحب ثروت و مکنتي بودم.
روزي چشمم به دختري زيبا افتاد و تمام قلب مرا به خود مشغول ساخت. به ناچار نزد خانواده ي او که از اشراف نصاري بودند، رفتم و آن دختر را براي خود خواستگاري کردم. خانواده ي او گفتند: در تو هيچ عيبي نيست، مگر اينکه تو در مذهب ما نيستي! اگر به مذهب نصاري داخل شوي، اين دختر را به تو تزويج ميکنيم.
من ناراحت و مغموم شدم و از نزد آنها مراجعت کردم. چند روز صبر نمودم، زيرا آنها مرا سر دو راهي و معلق قرار داده بودند و روز به روز، عشق و محبت آن دختر در دل من زيادتر ميشد، تا به جايي رسيد که دست از تجارت و شغل خود برداشتم!
آخرالامر، ديدم نزديک است که حواسم مختل گردد و مشرف به هلاکت شوم. با خود گفتم: باکي نيست که در ظاهر از اسلام اظهار تنفر بنمايم. بنابراين رفتم ونزديکان او را ديدم و گفتم: حاضرم از اسلام برائت بجويم و داخل دين مسيح گردم! آنها از من قبول نمودند و دختر را به من تزويج کردند.
چون مدتي گذشت، پشيمان شدم و بر اين فعل قبيح، خود را سرزنش کردم. ديگر نه قدرت داشتم که به وطن خود برگردم و نه ممکن بود که از تظاهر به دين نصرانيت عدول کنم. از شرايع اسلام چيزي در من يافت نميشد جز گريه بر مصائب حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) و در آن اوقات به آن حضرت خيلي علاقه مند گرديدم و تفکر در مصائب آن حضرت مينمودم و گريه و زاري ميکردم.
عيال من از ديدن اين حالت، تعجب ميکرد! چون علت آشکاري براي گريه ي من نميديد. بنابراين حيرتش زياد شد و از سبب گريه ي من سئوال کرد. من با توکل بر خدا به او گفتم که من هنوز به مذهب اسلام باقي هستم و گريه ي من بر مصائب حضرت اباعبدالله الحسین (عليه السلام) است.
همين که همسرم اسم آن بزرگوار را شنيد، نور اسلام در قلبش ظاهر شد و در همان لحظه به شريعت اسلام داخل شد و با من در مصائب آن بزرگوار همنوا و هم ناله شد.
يک روز من به او گفتم: بيا مخفيانه از اينجا برويم و سر قبر مطهر حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) اقامت کنيم تا بتوانی علناً اظهار مسلماني بنمايي! همسرم قبول نمود و شروع به تهيه ي لوازم سفر کرديم.
مدتي نگذشت که زوجه ي من مريض شد و از دنيا رحلت کرد! پس اقارب و نزديکانش جمع شدند و او را به طريق نصارا تجهيز نمودند و او را با جيمع زر و زيورهايي که داشت دفن کردند، به همان صورتي که مقتضاي مذهبشان بود!
من حزن و اندوهم بعد از مفارقت او زيادتر شد و با خود گفتم: شب که بشود، ميروم و جسد او را از قبر بيرون ميآورم و در بهترين شهرها [کربلا] دفن ميکنم!
ادامه دارد......
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_سلامتی
✅خوردن انجیر،انسدادها رانرم میکند وبرای بادهای قولنج، سودمند است.
در روز از آن فراوان بخورید
و آن رادر شب هم بخورید؛ امّا فراوان،نه.
💎امام علی ع
📚بحارالأنوار،ج66 ،ص186ح3
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
❣پدر ومادرتان را چشم انتظار
نگذارید
قبل ازآنکه باجای خالیشان
روبرو شوید
هیچ چیز با ارزشتراز
داشتن پدرومادر نیست
🤛دستان پدر و مادرتان را ببوسید
قبل ازآنکه مجبور باشید
سنگ سردی را ببوسید
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستانک
ارباب لقمان به او دستور داد که در زمینش، برای او کنجد بکارد.
ولی او جُو کاشت. وقتِ درو، ارباب گفت: چرا جُو کاشتی؟
لقمان گفت: از خدا امید داشتم که برای تو، کنجد برویاند.
اربابش گفت: مگر این ممکن است؟ لقمان گفت:
تو را می بینم که خدای تعالی را نافرمانی می کنی، درحالی که از او امید بهشت داری؛
لذا گفتم شاید آن هم بشود. آنگاه اربابش گریست و او را آزاد ساخت.
دقت کنیم که در زندگی چه می کاریم،
" هر چه بکاریم همان را برداشت میکنیم"
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
#طنز
مردی در جزیره ای افتاد که همه ساکنینش زن بودند
زنها تصمیم گرفتند مرد را اعدام کنند
و پیش از اعدام از او خواستند که آخرین درخواستش را بگوید. مرد گفت: میخواهم زنی مرا اعدام کند که خود را زشت ترین زن جزیره میبیند.!
مرد تا الان زنده است، مغازه ای باز کرده و خداروشکر اوضاعش روبراهه 😄👌😂
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#این داستان:
ابراز علاقه و ارادت مادر شوهر به عروس😂😂
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔻شتر فراری
🐫🐪🐫🐪🐫🐪🐫🐪🐫
امير اسماعيل سامانی حاكم سرزمين مرو بود. او دلي مهربان داشت و علاقه مند بود كه به مردم كمك كند.
🐪روزي، امير اسماعيل مثل هميشه سوار بر اسب شد و به راه افتاد تا در اطراف شهر نيازمندي را پيدا كند. در مزرعه اي، شتري را ديد كه در حال خوردن محصول بود، به يكي از خدمتكاران خود گفت: « پياده شو و ببين شتر مال كيست، ببين مهر و داغ چه كسي بر روي پوست اوست. »
🐪 خدمتكار به داغ شتري نگاهي كرد و گفت: « اي امير! اين شتر، داغ و مهر گله هاي شما را دارد. » امير اسماعيل دستور داد تا شتر را بگيرند، بعد گفت: « يك نفر برود و ساربان شتر مرا پيدا بكند و بياورد. »
🐪 كسـي رفـت و سـاربان را آورد، ساربان روي شتر ديگري نشسته بود و به دنبال شتر گمشده مي گشت. امير از او پرسيد: « اي مرد! شتر من در مزرعه مردم چه مي كند؟ » ساربان گفت: « قسم مي خورم كه آن شتر از شب گذشته فرار كرده است. امروز صبح سحر فهميدم كه گمشده است و از آن موقع تا حالا به دنبالش مي گشتم. »
🐪 امير حرف هاي ساربان را شنيد و قبول كرد، بعد فرمان داد كه صاحب مزرعه را آوردند و به او گفت: « شتر من وارد مزرعه تو شده و كمي از محصولات آن را خورده است. شما به طور متوسط چه مقدار محصول از اين مزرعه برداشت مي كنيد؟ » آن مرد حقيقت را گفت و امير فرمان داد تا فوري بهاي محصول او را به نرخ روز بدهند.
🐪بعد رو به ديگران كرد و گفت: « اگر من بخواهم آدم بي انصافي باشم، نمي توانم از ديگران توقع انصاف داشته باشم. »
#امیر_اسماعیل_سامانی
#داستان
#شتر
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔻پرهیز از امتیاز طلبی
پیامبر اکرم (ص) با عده ای از اصحاب خود به سفر رفته بودند.
حضرت در بین راه دستور داد گوسفندی را ذبح کنند و غذایی تهیه نمایند.
مردی گفت: کشتن گوسفند با من باشد، دیگری گفت: پوست کندن آن با من باشد سومی گفت: پختن آن را من به عهده می گیرم.
پیامبر (ص) فرمود: من هم هیزم آن را آماده می کنم.
اصحاب گفتند: یا رسول اللّه! پدران و مادران ما فدای شما باد، خود را به زحمت نیندازید، ما خود هیزم را جمع آوری خواهیم کرد.
حضرت فرمود: می دانم که شما این کار را برای من انجام می دهید اما خدای عز و جل نمی پسندد که بنده اش خود را از اصحابش ممتاز کند آنگاه برخاست و برای آنها هیزم جمع آوری کرد.
📚محجة البیضاء، ج 4، ص 61
#پیامبر
#برتری_طلبی
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫#رزق_شبـــــانـــه🌙
▫️سه شنبه ها یک بغل عطـــر دعا یک سبد نرگس و یاس میخواهد.
این دل هوای جمکران دستِ دعــا را میگـشايد.
⚘أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج⚘
#شبتون_مهدوی🌙
.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️
پروردگارا❣
اینڪ #دستــــــــم را بر آستانت
بلند میڪنم ڪه دستگیرم باشی
تـــو همانی ڪه من میخواهــــم؛
پس مــرا #هـــــمان ڪن ڪه تو
میخـــــواهی..
آمین یا رَبَّ
خدا با من است❣
و این انتهای آرامش است😇
شبتون سرشار از آرامش الهی ✨
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh