eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
✨یَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ (۳۵) ✨خداوند به نور خود هر کس را بخواهد ✨هدایت می کند(۳۵) 📚سوره مبارکه النور✍آیه ۳۵ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‍ ‍ 💠✨ 💢 در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری به نام شوڪت در زمان ڪریم خان زند زندگی می ڪرد. انگشتر الماس ، بسیار گران قیمتی ارث پدر داشت، ڪه نیاز به فروش آن پیدا کرد. 💢در شهر جار زدند ولی ڪسی را سرمایه خرید آن نبود. بعد از مدتی داستان به گوش خدادادخان حاڪم و نماینده ڪریم خان در تبریز رسید. 💢آن زن را خداددادخان احضار کرد و الماس را دید و گفت: من قیمت این الماس نمی دانم ، چون حلال حرام برای من مهم است، رخصت بفرما، الماس نزد من بماند ، فردا قیمت کنم و مبلغ آن نقد به تو بپردازم. شوڪت خوشحال شد و از دربار برگشت. 💢خدادادخان، ڪه مرد شیاد و روباهی بود، شبانه دستور داد ، نگین انگشتر الماس را با شیشه بدلی، ماهرانه تراشیده و جای ڪرده و عوض نمودند. 💢 شوڪت چون صبح به دربار استاندار رسید، خدادادخان ، انگشتر را داد و گفت: بیا خواهر انگشتر الماس خود را بردار به دیگری بفروش مرا ڪار نمی آید. 💢 شوڪت، وقتی انگشتر الماس خود را دید، فهمید ڪه نگین آن عوض شده است. چون می دانست ڪه از والی نمی تواند حق خود بستاند، سڪوت ڪرد. به شیراز نزد، ڪریم خان آمده و داستان و شڪایت خود تسلیم کرد. 💢 ڪریم خان گفت: ای شوڪت خواهرم، مدتی در شیراز بمان مهمان من هستی، خداداد خان، آن انگشتر الماس را نزد من به عنوان مالیات آذربایجان خواهد فرستاد، من مال تو را مسترد می کنم. 💢 بعد از مدتی چنین شد، ڪریم خان وقتی انگشتر ، نگین الماس را دید، نگین شیشه را از شوڪت گرفته و در آن جای ڪرد و نگین الماس را در دوباره جای خود قرار داد، انگشتر الماس را به شوڪت برگرداند و دستور داد ، انگشتر نگین شیشه ای را ، به خدادادخان برگردانند و بگویند، ڪریم خان مالیات نقد می خواهد نه جواهر. 💢 شوڪت از این عدالت ڪریم خان بسیار خرسند شد و انگشتر نگین الماس را خواست پیش ڪش کند، ولی ڪریم خان قبول نڪرد و شوڪت را با صله و خلعت های زیادی به همراه چند سواره، به شهر خوی فرستاد. 💢 دست بالای دست بسیار است ، گاهی باید صبر داشت و در برابر ظلمے سڪوت ڪرد و شڪایت به مقام بالاتر برد، و چه بالاتری جز خدا برای شڪایت برتر است؟ 📚نقل از ڪتاب جوامع الحڪایات و والمواعظ الحسنات @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
محققان میگویند سفیدیهای چسبیده به پوست پرتقال ؛ بهترین ماده برای ایمن شدن در برابر سرطان پوست، دشمن دیابت و التهابند و بهتر از هر دارویی کلسترول خون را پایین می‌آورند 👌 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر هفته با مردمی روبرو می‌شویم  که دوست دارند هنرمند یا نویسنده شوند،  اما مطمئن هستند که نمی‌توانند آرزوی خود را برآورده کنند. هنگامی که از آنها علت را می‌پرسیم، می‌گویند از استعداد یا معلومات کافی برخوردار نیستند. آنها به دلایلی که برای شکست ارائه میدهند  ایمان دارند، اما به رؤیاهایشان نه! 👤 📙 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا تنها روزنه امید است که بسته نمیشود خدا کسی است که با دهان بسته هم میشود صدایش کرد و با پای شکسته سراغش رفت و با دل شکسته صدایش کرد اوخریداری است که اجناس شکسته را بهتر میخرد آرزو میکنم غیر از خـــدا محتاج کسی نشوید 🤲🌷 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
این عکس فوق العاده‌اس 👌 وقتی تو کار و زندگی دیگران سرک میکشی یکی دیگه هم هست که تو زندگی تو سرک بکشه...! @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺رسول الله صلی الله علیه وآله فرمودند: 📄عَنْ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنَّهُ قَالَ: يَا أَحْمَدُ لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ وَ لَوْ لَا عَلِيٌّ لَمَا خَلَقْتُكَ وَ لَوْ لَا فَاطِمَةَ لَمَا خَلَقْتُكُمَا خداوند به من فرمود: ای احمد اگر تو نبودی آسمان‌ها را خلق نمی‌کردم. اگر علی علیه السلام نبود تو را خلق نمی‌کردم. اگر فاطمه سلام الله علیها نبود شما دو تا را خلق نمی‌کردم. 📚(جنة العاصمة ص۲۴۸) 📖 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌙ازخداخواهانم ⭐️در فراسـوی 🌙این شب تاریـک ⭐️نورعشق بی حدش را 🌙بتاباندبرخوشه آرزوهای ⭐️شماتاصدهاستاره بروید 🌙برای اجابتشان 🌟شبتون بخیر ♡• •♡ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹محاوره ابراهیم علیه السّلام با ستاره پرستان «۲»🔹 ابراهیم علیه السّلام با عقاید خود وطن و قوم خویش را ترک کرد تا مگر مردمی را بیابد که به حرف او گوش دهند و عقل و تدبیر خود را بر پیروی از هوای نفس و انحراف و گمراهی ترجیح دهند. ابراهیم با این امید وارد حرّان شد ولی گمراهی و انحراف را در این قوم نیز مشاهده کرد، زیرا مردم این سرزمین خدا را کنار گذاشته به عبادت ستارگان روآورده بودند. ابراهیم علیه السّلام تصمیم گرفت آنان را به خطای خود متوجه سازد و فساد عقایدشان را بر آنها اثبات کند. او برای اینکه در هدف خود به نتیجه برسد از راه عقل و طریق برهان وارد شد تا آنگاه که حق آشکار می گردد، آن را بشناسند و راه هدایت و رستگاری را دریابند و به دعوت ابراهیم گوش فرادهند و از رسالت او پیروی نمایند. شب فرارسید و تاریکی فضای اطراف ابراهیم را پوشاند، ابراهیم ستاره ای را که قوم پرستش می کردند، مشاهده کرد و در همین موقع در میان عده ای از ستاره پرستان که به شب زنده داری و صحبت مشغول بودند ایستاد و برای نتیجه گیری از این نشست به صورت ظاهر با آنان همفکری کرد و گفته آنان را تکرار نمود و با اشاره به ستاره گفت: این خدای من است! منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆