eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
16.2هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 ✍روزى ابراهیم ادهم که پادشاه بلخ بود، بار عام داده ، همه را نزد خود مى پذیرفت . همه بزرگان کشورى و لشکرى نزد او ایستاده و غلامان صف کشیده بودند . 🔸ناگاه مردى با هیبت از در درآمد و هیچ کس را جرأت و یاراى آن نبود که گوید: تو کیستى ؟ و به چه کار مى آیى ؟ آن مرد، همچنان آمد و آمد تا پیش تخت ابراهیم رسید . 🔹ابراهیم بر سر او فریاد کشید و گفت : این جا به چه کار آمده اى ؟ مرد گفت : این جا است و من مسافر .کاروانسرا، جاى مسافران است و من این جا فرود آمده ام تا لختى بیاسایم. 🔸ابراهیم به خشم آمد و گفت : این جا کاروانسرا نیست ؛ قصر من است . مرد گفت : این سرا، پیش از تو، خانه که بود؟ 🔹ابراهیم گفت : فلان کس . گفت : پیش از او، خانه کدام شخص بود. گفت : خانه پدر فلان کس . گفت : آن ها که روزى صاحبان این خانه بودند، اکنون کجا هستند؟ 🔸گفت : همه آن ها مردند و این جا به ما رسید. ✍مرد گفت : خانه اى که هر روز، سراى کسى است و پیش از تو، کسان دیگرى در آن بودند، و پس از تو کسان دیگرى این جا خواهند زیست ، به حقیقت است ؛ زیرا هر روز و هر ساعت ، خانه کسى است . 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
✨﷽✨ 🍃🦋🦋🍃 ★◉●•••••••••••• 🔴 ✍اگر دیدی فرزند کسی منحرف شده است،پیش داوری مکن،خانواده‌اش را مسخره و متهم به بد تربيت کردن فرزندانشان مکن!! چراکه نوح علیه‌السلام با مشکل فرزند و همسرش مواجه بود درحالیکه مشهور به بود.. ❌ کسی راکه از قومش اخراج کرده‌اند مسخره مکن و نگو بی‌ارزش وبی‌جایگاه است!! چراکه ابراهیم علیه‌السلام را راندند درحالیکه مشهور به بود.. ❌ زندان رفته و زندانی را مسخره مکن!!چراکه يوسف علیه‌السلام سال‌ها زندان بود درحالیکه مشهور به بود.. ❌ ثروتمند ورشکسته و بی پول را مسخره مکن!! چراکه ايوب علیه‌السلام بعد ازغنا،مفلس و بی چیز گرديد در حالیکه مشهور به بود.. ❌ شغل و حرفه دیگران راتمسخر مکن!!چراکه لقمان علیه‌السلام نجار،خیاط و چوپان بود درحالیکه خداوند درقرآن مجید به بودن او اذعان دارد.‌‌. ❌ کسی را که همه به او ناسزا می‌گویند و ازاو به بدی یاد می‌کنند مسخره مکن و مگو که وضعيت شبهه برانگیزی دارد!! ✅ چراکه به حضرت محمد(ص) ساحر، مجنون و دیوانه می‌گفتند درحالیکه خدا بود.. ✍پس دیگران راپیش داوری و مسخره نکنیم بلکه حسن ظن به دیگران داشته باشیم. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
💕انسانها را از زیستن بشناس !! در گفتن همه آراستـــه اند ! در خفتن همه آرام . در خوردن همه مهربان . در بردن همه خنــــدان . انسانها را در " زندگی " بشنـــاس ! ‌‌‌‌‌‌‌‌🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🍂🍃🌸🍃🍂🌺🍂🍃🌸🍃🍂 ✍یک شب شاه عباس با لباس مبدل در كوچه‌های شهر می گشت كه به سه دزد برخورد كرد كه قصد دزدی داشتند، شاه عباس وانمود كرد كه او هم دزد است و از آنان خواست كه او را وارد دار و دسته خود كنند دزدان گفتند ما سه نفر هر يك خصلتی داريم كه به وقت ضرورت به كار می آيد شاه عباس پرسيد چه خصلتی؟ 🔸يكی گفت من از بوی ديوارِ خانه مي فهمم كه در آن خانه طلا و جواهر هست يا نه و به همين علت به كاهدان نمي‌زنيم. 🔹ديگری گفت من هم هر كس را يك بار ببينم بعداً در هر لباسی او را ميشناسم. 🔸ديگری گفت من هم از هر ديواری ميتوانم بالا بروم 🔹از شاه عباس پرسيدند تو چه خصوصيتی داری كه بتواند به حال ما مفيد باشد؟ 🔸شاه فكری كرد و گفت من اگر ريشم را بجنبانم كسی كه زندانی باشد آزاد مي‌شود 🔹دزدها او را به جمع خود پذيرفتند و پس از سرقت طلاها را در محلی مخفی كردند. فردای آن شب شاه دستور داد كه آن سه دزد را دستگير كنند. وقتی دزدها را به دربار آوردند آن دزدی كه با يك بار ديدن همه را باز مي‌شناخت فهميد كه پادشاه، رفيق شب گذشته آنها است پس اين شعر را خطاب به شاه خواند كه: ما همه ، كرديم كار خويش را   ای بزرگ، آخر بجنبان ريش را ! از دست ندهید 👇🏻👇🏻👇🏻 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
: ▪️ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﻋﻘﻞ ﮐﺴﻲ ﭘﻲ ﺑﺮﺩ؟! ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺍﺯﺣﺮﻓﻲ ﮐﻪ ﻣﻲ ﺯﻧﺪ. ▫️ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ: ﺍﮔﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﮕﻔﺖ ﭼﻪ ؟ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ✍ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻋﺎﻗﻞ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﺪ.... 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🔸گاندی رهبر فقید هندوستان، با قطار در حال مسافرت بود... به علت بی توجهی، یک لنگه از کفشهایش که به تازگی خریده بود، از پنجره ی قطار بیرون افتاد. 🔹گاندی، بلافاصله لنگه دیگر کفشش را هم بیرون انداخت!! مسافران با تعجب به او نگاه کردند و علت این کارش را پرسیدند؟! 🔸او با لبخندی رضایت بخش گفت: یک لنگه کفش نو، برای من بی مصرف است، ولی اگر کسی یک جفت کفش نو پیدا کند،مطمئنّاً خیلی خوشحال خواهد شد... ✍خوشبختی یگانه چیزی است که می توانیم بی آنکه خود داشته باشیم، دیگران را از آن برخوردار کنیم!!! 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌱🌱🌱🌱 🌱🌸🌸 🌱🌸 🌱 📘 ✍پادشاهی شکم گنده بیمار شد. حکیم را به بالین طلبید. پس از معاینه گفت: علی التحقیق سلطان پس از چهل روز از دنیا خواهد رفت. 🔸شاه برآشفت و حکیم را در بند کشید و از ترس مرگ و غم و غصه‌ی فراق لب به خوردنی‌ها نزد و روز به روز لاغرتر شد. اما پادشاه روز چهلم بهبود یافت و حکیم را به گردن زدن فرا خواند، و با عتاب گفت: سخنت دروغ آمد. 🔹طبیب پاسخ داد: بهبودی‌ات از تدبیر من است. بیماری‌ات پرخوری بود، با ترس از مرگ و کم خوری، لاغر شدی و اندام ناهنجارت میزان شد. شاه خوشحال گشت و او را خلعت داد. ✍مولوی می‌گوید: در وجود آدمی سه هزار مار هست و هر هزار مار به یک لقمه‌ی آکل (غذا) زنده می‌شوند. و اگر از سه لقمه یک لقمه کم کنی، هزار مارِ نفِس تو مرده می‌شود و اگر دو لقمه کم کنی، دو هزار مار مرده شود. اگر یک لقمه زیاده کنی، هزار مارِ نفس تو زنده شود. خدا ما را توفیق دهد به کم خوردن و کم گفتن و کم خفتن...! 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ 🌷ســـلام 🕊روزتـــون 🌷پر از خیر و برکت 🕊امروز پنجشنبه↶ ✧ 29 شهریور 1403 ه.ش ❖ 15 ربیع الاول 1446 ه.ق ✧ 19 سپتامبر 2024 میلادی ┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄ 🌷✨↯ ذڪر روز ؛ 🕊✨《 لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ المَلِک الحقّ المُبین نیست خدایی جز الله 》 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌​​​ ‎ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🍂🌺🍂🍃🌸🍃🍂🌺🍂 در ✍زمانی علمای اهل تسنن مرحوم علامه امینی (صاحب کتاب الغدیر) را برای صرف شام دعوت می کنند. اما علامه امینی امتناع می ورزد و قبول نمی کند . آنها اصرار می کنند که علامه امینی را به مجلس خود ببرند. 🔸به علت اصرار زیاد علامه امینی دعوت را می پذیرد و شرط می گذارد که فقط صرف شام باشد وهیچ گونه بحثی صورت نگیرد آنها نیز می پذیرند. پس از صرف شام یکی از علمای اهل سنت که در آن جمع زیادی از علما نشسته بود (حدود ۷۰ الی ۸۰ نفر) می خواست بحث را شروع کند که علامه امینی گفت : قرار ما این بود که بحثی صورت نگیرد 🔹اما باز آنها گفتند : پس برای متبرک شدن جلسه از همین جا هر نفر یک حدیث نقل کند تا مجلس نورانی گردد. ضمناً تمام حضار درجلسه حافظ حدیث بودند و حافظ حدیث به کسی گفته می شود که صد هزار حدیث حفظ باشد. آنان شروع کردند یکی یکی حدیث نقل کردند تا اینکه نوبت به علامه امینی رسید . 🔸علامه به آنها گفت شرطم بر گفتن حدیث این است که ابتدا همگی بر معتبر بودن یا نبودن سند حدیث اقرار کنید . همه قبول کردند . سپس علامه امینی فرمود : قال رسول الله (صلوات الله علیه ) : مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة : هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است. 🔹سپس از تک تک حضار در جلسه در رابطه با معتبر بودن حدیث اقرار گرفت و همه حدیث را تایید کردند . سپس گفت حال که همه حدیث را تایید کردید یک سوال از شما دارم ، بعد از کل جمع پرسید : آیا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) امام زمان خود را می شناخت یا نمی شناخت … ؟ اگر می شناخت ، امام زمان فاطمه (س) چه کسی بود ؟ 🔸تمام حضار مجلس به مدت ربع ساعت ، بیست دقیقه ساکت شدند و سرشان را به زیر انداختند و چون جوابی برای گفتن نداشتند یکی یکی جلسه را ترک کردند و با خود می گفتند اگر بگوییم نمی شناخت ، پس باید بگوییم که فاطمه (س) کافر از دنیا رفته است و حاشا که سیده نساء العالمین کافر از دنیا رفته باشد و اگر بگوییم می شناخت چگونه بگوییم امام زمانش ابوبکر بوده 🔹در حالی که بخاری ( از سرشناس ترین علمای اهل سنت ) گفته : ماتت و هی غاضبه علیهما – فاطمه (س) در حالی از دنیا رفت که به سختی ار ابوبکر غضبناک بود “و چون مجبور می شدند بر حقانیت و امامت علی بن ابیطالب (علیه السلام ) اقرار بورزند سکوت کرده و جلسه را با خجالت ترک کردند. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
پادشاهی به وزیرش گفت: ۳ سوال می‌كنم. فردا اگر جواب دادى، وزیر هستى و اگر نه از مقامت عزل می‌شوى. ▫️سوال اول: خداوند چه می‌خورد؟ ▫️سوال دوم: خداوند چه می‌پوشد؟ ▫️سوال سوم: خداوند چه كار می‌كند؟ ▪️وزیر كه جواب سوال‌ها را نمى‌دانست؛ ناراحت بود. غلامى فهمیده و بسیار زیرك داشت و به غلامش گفت: سلطان ۳ سوال كرده اگر جواب ندهم بركنار می‌شوم و هر سه سوال را به غلام حكایت كرد. ▫️غلام گفت: جواب هر سه را می‌دانم؛ ولى حالا فقط دو جواب را می‌گویم، اینکه خداوند چه می‌خورد؟ غم بنده‌ هایش را مى‌خورد. این ‌كه خداوند چه مى‌پوشد؟ خداوند عیب ‌هاى بنده ‌هایش را مى ‌پوشد. اما پاسخ سومی را اجازه دهید فردا بگویم. ▪️فردا وزیر و غلام نزد پادشاه رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد. سلطان گفت: درست است؛ ولى بگو جواب‌ها را خودت پیدا كردى یا از كسى پرسیدى؟ ▫️وزیر گفت: این غلام من انسان فهمیده‌یى است جواب‌ها را او داد. پادشاه گفت: پس لباس وزارت را بكش و به این غلام بده و غلام هم لباس نوكرى‌ اش را كشید و به وزیر داد. ▪️بعد وزیر به غلام گفت پس سوال سوم چى شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدى!؟ ✍خداوند چه كار می‌كند؟ خدا در یك لحظه غلام را وزیر می‌كند و وزیر را غلام... 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🔸داستان ضرب المثل ها 📘 و ✍روزی مردی به خانه یکی از آشنایان خود رفت. صاحبخانه برای او کاسه‌ای آش داغ آورد. میهمان هنوز دست به کاسه آش نبرده بود که دندانش بشدت درد گرفت و دستش را روی دهان خود گذاشت. 🔸صاحبخانه به خیال آنکه او از آن آش داغ خورده و دهانش سوخته است، گفت صبر می‌کردی تا آش کمی سرد می‌شد و بعد میخوردی تا دهنت نسوزه ! 🔹میهمان که هم از درد دندان رنج می‌برد و هم از حرف صاحبخانه شرمگین شده بود، گفت: بله، آش نخورده و دهن سوخته! 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
✍حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود ، مردی میان سال در زمین کشاورزی مشغول کار بود .حاکم بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی نوا با ترس در مقابل تخت حاکم ایستاد. 🔸به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید حاکم از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد، گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت. همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند. 🔹حاکم پرسید : مرا می شناسی؟ بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. 🔸حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل با دوستی به پابوس سلطان کرامت و جود حضرت رضا (ع) رفته بودی؟ دوستت گفت خدایا به حق این آقا مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن او زدی که ای ساده دل! من سالهاست از آقا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟ 🔹یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده تلافی همان کشیده ای که به من زدی. 🔸فقط می خواستم بدانی که برای آقا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط و من و توست که فرق دارد. ✍ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝