eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ ﺗﮑﺮﺍﺭ کنیم🌹 من پر از شور و شوق و امیدم ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺗﻮﻓﯿﻖ ﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﻭ ﺷﮕﻔﺘﯽﻫﺎ ﺍﺯ ﺣﺮﻛﺖ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﻰﺍﻳﺴﺘﻨﺪ. پروردگارا سپاسگزارم❣ 🌹روزتون پراز انرژی مثبت🌹 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ "بر اساس داستان واقعی پنجاه و یک: ✍اتاق عمل . . ❤️دوره تخصصی زبان تموم شد و آغاز دوره تحصیل و کار در بیمارستان بود… اگر دقت می کردی مشخص بود به همه سفارش کرده بودن تا هوای من رو داشته باشن… تا حدی که نماینده دانشگاه، شخصا یه دانشجوی تازه وارد رو به رئیس بیمارستان و رئیس تیم جراحی عمومی معرفی کرد… . .🦋جالب ترین بخش، ریز اطلاعات شخصی من بود… همه چیز، حتی علاقه رنگی من… این همه تطبیق شرایط و محیط با سلیقه و روحیات من غیرقابل باور و فراتر از تصادف و شانس بود… . از چینش و انتخاب وسائل منزل، تا ترکیب رنگی محیط و… ❤️گاهی ترس کوچیکی دلم رو پر می کرد… . هر چی جلوتر می رفتم، حدس هام از شک به یقین نزدیک تر می شد… فقط یه چیز از ذهنم می گذشت… – چرا بابا؟ … چرا؟ 🦋توی دانشگاه و بخش، مرتب از سوی اساتید و دانشجوها تشویق می شدم… و همچنان با قدرت پیش می رفتم و برای کسب علم و تجربه تلاش می کردم… بالاخره زمان حضور رسمی من، در اولین عمل فرارسید… اون هم کنار یکی از بهترین جراح های بیمارستان… . ❤️همه چیز فوق العاده به نظر می رسید… تا اینکه وارد رختکن اتاق عمل شدم… رختکن جدا بود، اما … ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○ "بر اساس داستان واقعی پنجاه و دوم:✍ شعله های جنگ ❤️آستین لباس کوتاه بود… یقه هفت… ورودی اتاق عمل هم برای شستن دست ها و پوشیدن لباس اصلی یکی… . چند لحظه توی ورودی ایستادم و به سالن و راهروهای داخلی که در اتاق های عمل بهش باز می شد نگاه کردم… حتی پرستار اتاق عمل و شخصی که لباس رو تن پزشک می کرد، مرد بود… . 🦋برگشتم داخل و نشستم روی صندلی رختکن… حضور شیطان و نزدیک شدنش رو بهم حس می کردم… .– اونها که مسلمان نیستن… تو یه پزشکی… این حرف ها و فکرها چیه؟ برای چی تردید کردی؟ حالا مگه چه اتفاقی می افته… اگر بد بود که پدرت، تو رو به اینجا نمی فرستاد… ❤️خواست خدا این بوده که بیای اینجا… اگر خدا نمی خواست شرایط رو طور دیگه ای ترتیب می داد… خدا که می دونست تو یه پزشکی… ولی اگر الان نری توی اتاق عمل، می دونی چی میشه؟ چه عواقبی در برداره؟ این موقعیتی رو که پدر شهیدت برات مهیا کرده، سر یه چیز بی ارزش از دست نده… . 🦋شیطان با همه قوا بهم حمله کرده بود… حس می کردم دارم زیر فشارش له میشم… سرم رو پایین انداختم و دستم رو گرفتم توی صورتم… – بابا! من رو کجا فرستادی؟ تو، یه مسلمان شهید… دختر مسلمان محجبه ات رو… ❤️آتش جنگ عظیمی که در وجودم شکل گرفته بود وحشتناک شعله می کشید… چشم هام رو بستم… – خدایا! توکل به خودت… یا زهرا، دستم رو بگیر… . از جا بلند شدم و رفتم بیرون… از تلفن بیرون اتاق عمل تماس گرفتم… پرستار از داخل گوشی رو برداشت… از جراح اصلی عذرخواهی کردم و گفتم: 🦋-شرایط برای ورود یه خانم مسلمان به اتاق عمل، مناسب نیست… از دید همه، این یه حرکت مسخره و احمقانه بود… اما من آدمی نبودم که حتی برای یه هدف درست، از راه غلط جلو برم… حتی اگر تمام دنیا در برابرم صف بکشن… مهم نبود به چه قیمتی… چیزهای باارزش تری در قلب من وجود داشت ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
(ع):❤️ شیعیان ما به اندازه ی آب خوردنی ما را نمی خواهند! اگر ما را بخواهند، دعا می کنند و فرج ما می رسد ‌ 📚شیفتگان حضرت مهدی (عج)، ج۱، ص ۱۵۵ 💚تعجیل در ایشان صلوات 💚 الّلهُمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَرَج 💚 🔻بـه مـا بـپـیـونـدید 👇 👇 👇
✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 ✳ زمان غسل جمعه ✳ 💠 وقت غسل جمعه از اذان صبح است تا : ✅ آیات عظام خامنه ای ، مکارم ، وحید : تا اذان ظهر و بعد از ظهر به نیت ما فی الذّمه انجام دهد. ✅ آیت الله سیستانی : غروب آفتاب . ↙ توجه :  اگر در روز جمعه غسل نکنند مستحبّ است از صبح شنبه تا غروب، قضاى آن را به جا آورند و کسى که مى ترسد در روز جمعه آب پیدا نکند مى تواند روز پنجشنبه غسل را به نیّت مقدّم داشتن انجام دهد. ✳ همه مراجع: می ‏تواند قضاى غسل جمعه را صبح شنبه تا غروب به جا آورد ولى قضاى آن در روزهاى ديگر وارد نشده است. *ء*------------------*ء* 📚 منبع: 📝 توضیح المسائل مراجع مسئله مسأله 644
✨وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ ✨حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ ✨وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي ✨وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ ﴿۱۴﴾ ✨و انسان را در باره پدر و مادرش ✨سفارش كرديم مادرش به او باردار شد ✨سستى بر روى سستى و از شير باز ✨گرفتنش در دو سال است ✨آرى به او سفارش كرديم كه شكرگزار ✨من و پدر و مادرت باش ✨كه بازگشت همه به سوى من است (۱۴) 📚سوره مبارکه لقمان ✍آیه ۱۴
هدایت شده از خانواده بهشتی
وقتی خاله زن تایماز رو شبیه زنهای هرجایی کاباره توصیف کرد . لبخند نیم بندی زدم . چقدر سلیقش تو این بازده ماه عوض شده بود خواستم بگم: ولی من دیدم دستش رو به اون زن زد . من خودم دیدم . اما چه فایده داشت ؟ نیومدم. از خر شیطون پایین نیومدم و اونم سوار بر اسب مراد ، بی تفاوت از کنار من و پسرش گذشت . حتی یک بار نخواست ببینتش . حتی یه بار اسمش رو صدا نکرد . طلاقم نداد . منم دنبالش نرفتم . به خاطر بابک نرفتم خیلی دلچرکین بودم ازش . اون که دیده بود پدر و مادرش چه بلایی سرم آوردن . به کم هم به من و ترسهام حق می داد چی می شد ؟ چی می شد حرفم رو گوش می کرد ؟ چی می شد به خاطر اشتباهم دعوام می کرد، قهر می کرد ، حتی کتکم می زد ؟ اما یه خورده هم حق می داد !!! چی می شد ؟ من با فرار کردن ، بزرگترین و غیرقابل بخشش ترین اشتباه زندگیم رو مرتکب شده بودم .خودم قبول داشتم . اما انصاف نبود جلوی عمش پاکی دامنم رو زیر سوال ببره و به بچه ی خودش لقب حرومی بده .ولی باید عاقلانه تصمیم می گرفتم . به خاطر بابکی که ثمره ی عشقی بود که به زمانی قداست داشت . شناسنامه ای برای بابک گرفت که با دیدنش اول خواستم کودکانه پارش کنم و براش بفرستم اما وقتی دستهای تپل و لپهای گل انداخته بابک رو که وقتی می دوید و گرمش می شد ، بامزش می کرد ، دیدم ، پشیمون شدم . بس بود هر چی به خاطر حفظ خودم از این بچه مایه گذاشته بودم . من برای آینده ی بابک به این چند برگ کاغذ که نشون می داد بابک کیه ، احتیاج داشتم . می دونستم ته دلش می دونه چقدر بهش وفادار بودم . حداقل سر جریان یاشار فهمیده بود واسه حفظ دامنم از گناه قادر به انجام چه کارهایی هستم . این شناسنامه رو می دونستم از ته دل واسه بچش گرفته . اما جگرم هنوز از حرف تندش می سوخت. برخلاف ادعایی که می کرد ، فرنگ نرفت . با اخباری هم که عمه تونست از زیر زبون صفورا بکشه بیرون ، فهمیدیم هرگز زن فرنگیی به خونش رفت و آمد نکرده . عمه که چشمهای متعجب منو وقتی نامه ی صفورا رو می خوندم دید، گفت : دیدی گفتم ؛ واسه حفظ ظاهره ؟ اون زنه رواز همین کوچه برزده بود آورده بود تو رو حرص بده . په کم براش ناز می کردی و دلش رو بدست می آوردی الان هر دوتون به آرامش رسیده بودین . دروغ چرا !!! ته دلم بهش افتخار کردم . به خودم هم برای داشتن چنین مردی .هنوز هم دوسش داشتم و هنوز هم مسبب اصلی این جدایی رو خودم می دونستم . بچگی کرده بودم و هرسه مون رو با این کار عذاب داده بودم . می دونستم بهم خیانت نمی کنه . هر کی به آدم دروغ بگه ، دل آدم دروغ نمی گه . دلم می گفت خیانت نمی کنه . اما عقل و چشمم می گفت ؛ دیده ها و شنیده هات خلاف اینو می گن . الان سه ساله اون اونجا تو غربته و من اینجا تو غربت . من پشیمونم و می خوام معذرت بخوام به شرطی که بهم فرصت بدن. و اون نمی دونم دنبال چیه ؟ شب اونقدر خوابهای آشفته دیدم که صبح خسته تر از دیشب بیدار شدم . روزهای بدی بود . بی کاری و تو خونه نشستن ها کلافم می کرد . منی که هم معلم بودم و هم درس می خوندم و کلی کار واسه انجام داشتم ، حالا یه گوشه کز کرده بودم و منتظر اومدن مسافرام بودم . مسافرانی که از هر دوشون به نوعی می ترسیدم ------------------- ••••●❥JOiN👇🏾
✅شلغم از بهترینهای سیفی جات با طبیعت گرم و تر: 👈خونساز 👈درمان سرماخوردگی 👈رفع سرفه و نرمی سینه 👈ادرار آور رفع فضولات بدن 👈تقویت قوای باروری افرادی که مشکل تیروئید دارند پرهیز کنند @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✅ داستان واقعی پدر آیت‌الله سیستانی رحمه الله علیه 👈 حکایت شنیدنی خانمی که امام زمان عج در تشییع جنازه ش حاضر شدند 💠 اسمش سید علی بود، سید علی سیستانی، پدر همین آیت‌الله سیستانی خودمان، ساکن مشهدالرّضا،با تقوا و پرهیزکار، نیت کرده بود چهل بار در چهل مسجد بصورت سیار زیارت عاشورا بخواند تا مولایش را ببیند،ختم زیارت را شروع کرد، گذشت و گذشت، هفته ی سی و نهم رسید، او اما به مرادِ دلش نه... 🔰آخرهای زیارتِ هفته ی سی و نهم یا چهلم بود، حین زیارت متوجه نوری شد در یکی از خانه های اطراف مسجد، نوری نه از جنسِ این نورهایی که ما می شناسیم،بلند شد و از مسجد بیرون آمد، ردِّ نور را گرفت، رسید به خانه ای که درب آن باز بود،يا الله یا الله گفت و داخل شد، جنازه ای وسط اطاق روبه قبله خوابانده بودند،همین که وارد اطاق شد امام زمانش را دید، در بین آنهایی که اطراف میت ایستاده بودند، چشم در چشم شدند با حضرت، آقا با اشاره ی دست حالی اش کردند که صدایش را در نیاورد،که امام زمانش را دیده است... 💚 رفت سمت مولا، ایستاد کنارشان ،شانه به شانه، سلام و احوال پرسی کردند، آقا آرام در گوشش گفتند: «لازم نیست برای دیدن ما خودتان را به زحمت بیاندازید، مثل این خانم باشید، ما خودمان به دیدارتان می آییم، این خانم (اشاره کردند به جنازه ای که وسط اطاق بود) هفت سال در دوران کشف حجاب رضا خان از خانه بیرون نیامد تا یادگار مادرم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها روی سَرش بماند...» نگاهم کرد و لرزیدم خجالت می کشم از او بگوئید عاشقت گفته: نگاهِ محشری داری... 📚روایتی داستان گونه از تشرف آیت الله سید علی سیستانی
✨﷽✨ ✨ تا زمانی که دریا راهی به درون کشتی پیدا نکرده است، خطری ندارد! افکار منفی دیگران نیز برای ماخطری ندارند. مگراین‌که اجازه دهیم وارد ذهنمان شوند. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸 اشرف کارها در عالم مادر بودن است و تربیت اولاد (س) 💐❤️❤️ ♡♠️✧❥꧁♥️꧂❥✧♠️♡
مداحی آنلاین - باز سر و کار دلم با شور عشق افتاده - کریمی.mp3
7.35M
🌸 (س) 💐باز سر و کار دلم با شور عشق افتاده 💐باز روزگار دلم تو نور عشق افتاده 🎤 👏 👌فوق زیبا ♡♠️✧❥꧁♥️꧂❥✧♠️♡
هدایت شده از خانواده بهشتی
💞 ❤️ما که در بند ولنتاین ❤️شماهانیستیم😏 روز عشق ما❤️❤️ ❤️فقط پیوند زهرا و علیست👏👏 😊❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙خورشیـد ⭐️جایش را به ماه میدهد 🌙روز به شب ⭐️آفتاب به مهتاب 🌙ولی مهـرخدا ⭐️همچنان با شدت میتابد 🌙امیدوارم قلب هاتون ⭐️پر از نور درخشان 🌙لطف و رحمت خدا باشه ⭐️شبتون بخیر ونیکی✨
🌻زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا قدیمی‌تر ✨زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمی‌تر 🌻زنی از خویشتن حتی از أعطینا قدیمی‌تر ✨زنی از نیّت پیدایِش دنیا قدیمی‌تر 🌻که قبل از قصۀ قالوا بلی این زن بلی گفته‌ست ✨نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته‌ست 🌷 (س) 🌷 عیدتون مبارک ✨شبتون خوش✨
🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃 مطابق 📅 ۲۶ بهمن ۱۳۹۸ هجری شمسی ۲۰ جمادی الثانی ۱۴۴۱ هجری قمری ۱۵ فوریه ۲۰۲۰ میلادی ❤ ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز مادر مبارک باد ☝ روز اول هفته را حتما با آغاز کنید . امروز قمر در برج عقرب قرار دارد. 🚫 در طول مدت از انجام امور اساسی، مهم و زیر بنایی زندگی بپرهیزید. مخصوصا عقد و ازدواج، انعقاد نطفه فرزند، سفر، شروع کار جدید ، امور لباس و... ☝ اگر در این مدت مجبور به انجام کاری بودید دادن ، خواندن آیت الکرسی و توکل بر خدای متعال را فراموش نکنید. ❌نکته: (برخی بزرگان ، صبر نمودن برای امور مهم را تا حدود یکی دو روز بعد از قمردرعقرب نیز سفارش نموده اند). 🌸 شنبه بیستم ماه قمری برای امور زیر خوب است: 🔹 امور روزمره 🔹طلب حوائج 🔹بنایی و ساختمان سازی 🔹امور زراعی و کشاورزی 🔹خرید و فروش 🔹تعلیم وتعلم 🌹 مولود در این روز بسیار خوب و شایسته است ان شالله و خوب تربیت گردد و عمرش طولانی باشد به امید خدا. 🌷 در این شنبه شب جهت فرزند دارشدن ،به قصد بچه دار شدن ، دستور خاصی وارد نشده (به جهت قمر در عقرب پرهیز شود ) اما برای سلامتی مفید است. ✂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، است و موجب ایمنی از بلا می گردد ، . ♦️ یا #فصد انداختن در این روز، از ماه قمری ، خوب است ، و موجب سلامتی بدن می شود. 💢️ این شنبه برای (رفع موهای بدن با نوره) روز مناسب است. 👕 شنبه برای بریدن، دوختن، خریدن و پوشیدن روز مناسبی نیست . طبق روایات آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری و غم و اندوه می گردد. 🕧 وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 🔹اذان صبح: ۲۸ : ۵ 🔹طلوع آفتاب: ۵۲ : ۶ 🔹اذان ظهر: ۱۸: ۱۲ 🔹غروب آفتاب: ۴۵: ۱۷ 🔹اذان مغرب:: ۰۴: ۱۷ 🔹نیمه شب شرعی: ۲۷: ۲۳💫ذات الکرسی عمود۱۳:۱۲ ❣دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است. 🔴ذات الکرسی مخصوص روز است 📚 منابع مطالب ما: الدروع الواقیة سید بن طاوس ،سایت کانون قرآنی، وسائل الشيعه ؛ ج7 ، باب 190، حلیة المتقین، ختوم و اذکار، ج 1، ص 423، مفاتیح الجنان و بحارالانوار و تقویم المحسنین شیخ محدث کاشانی 🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 بِسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم🌸 دفتـر‌ صبـح از سطـری شـروع می‌شـود گه به نـام بزرگ تـو تكيه كرده است بـه نـام تــــو‌ ﷽ ای خـدای صبـح … ای خـدای روشنـی … ای خـدای زنـدگی … هـر صبـح آغازی است بـرای رسیـدن بـه تـو 🌸 الهـی بـه امیـد تـو 🌸 ‎‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ 🍃🌸بر سیده زنان عالم صلوات 🍃🌸بر مایه افتخار آدم صلوات 🍃🌸بر فاطمه ، حبیبه حی ودود 🍃🌸بر دُخت پیام آور خاتم صلوات (💖)اللّهُمَّ ✨(💛)صَلِّ ✨✨(💚)عَلَی ✨✨✨(💙)مُحَمَّدٍ ✨✨✨✨(💖)وَ آلِ ✨✨✨✨✨(💛) مُحَمَّدٍ ✨✨✨✨(💚)وَ عَجِّلْ ✨✨✨(💙)فَرَجَهُمْ ✨✨(💖)وَ اَهْلِکْ ✨(💛)اَعْدَائَهُمْ (💙)اَجْمَعِین میلاد با سعادت دخت گرامی نبی اکرم (ص) مبارکــــــــَ باد 🎉🎊🎉 ‎‌‌‌‌‌‌‌
❤️ 💚 💝 آقا ببخش ڪه دعاهایمان دعا نشد قلبِ سیَہ ز معصیٺِ خود جـدا نشد ما را ببخش یوسف_زهرا بہ مادرت ایـن رسم عاشقے بہ درستے ادا نشد 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 ❤️ السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 💚وعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ❤️ و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 💚 و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
☝️☝️ 🌎اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 26 بهمن ماه 1398 🌞اذان صبح: 05:28 ☀️طلوع آفتاب: 06:52 🌝اذان ظهر: 12:18 🌑غروب آفتاب: 17:45 🌖اذان مغرب: 18:04 🌓نیمه شب شرعی: 23:37
🎉🎊🎈 ⚜﷽⚜ ❣ذكر روز شنبه 🥀يا رَبَّ العالَمين 🌸اي پروردگار جهانيان هرڪس روزشنبه این نماز را بخواند خدا او را در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد [۴رڪعت ودر هر رڪعت حمد، توحید، آیة‌الکرسے] 📚مفاتیح الجنان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯 💗 زن طلاییست که عاشق شدنش اجبار است همچو برگیست که گریان شدنش اخطار است 🌸 مثل ماه است که در پرده شب الماس است همچو خورشید که زیبا شدنش تکرار است 💗 گاه در وقت سحر مثل هل چایی صبح گاه چون لذت شیرینی یک افطار است 🌸 زن همان مادر من هست که پابوسی او صد ثواب است که در سختی ما انصار است 💗 چون درختیست که در زیر پرش آرامم بهترین منزل دور از گنه و آوارست 🌸 زن نشانیست که بر روی زمین آمده است دیدنش لحظه ی ایمان به خدا,, اقرارست 💗 زن طلاییست که عاشق شدنش اجبارست صد ثواب است که در سختی ما انصار است 🌸 🌹تقدیم به بانوان سرزمینمان ایران🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️ ✅من شرمنده ام برای دست های چروکیده ات برای قامت خمیده ات برای غرورت که هر روز له میشود سکوت من هزار بار از زخمهای دل تو زجر آورتر است مادر… ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💯 🔙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه اول هفته زیبایی🎉🎈🌺 که شروعش میلاد حضرت فاطمه (س) یکتا گُهر بحر رسالت زهر است محبوبه حق ظرف ولایت زهر است همتای علی نور دو چشم احمد سر چشمه دریای امامت زهر است میلاد حضرت فاطمه (س) روز زن و روز مادر مبارک❤🎊🎉 ‎‌‌‌‌‌‌
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ "بر اساس داستان واقعی پنجاه و سوم: ✍حمله چند جانبه ❤️ماجرا بدجور بالا گرفته بود… همه چیز به بدترین شکل ممکن دست به دست هم داد تا من رو خورد و له کنه… دانشجوها، سرزنشم می کردن که یه موقعیت عالی رو از دست داده بودم… اساتید و ارشدها، نرفتن من رو یه اهانت به خودشون تلقی کردن، و هر چه قدر توضیح می دادم فایده ای نداشت… نمی دونم نمی فهمیدن یا نمی خواستن متوجه بشن… . 🦋دانشگاه و بیمارستان، هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازی ها و تفکرات احمقانه نیست و باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم… . هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه می کردم، فایده ای نداشت… چند هفته توی این شرایط گیر افتادم… شرایط سخت و وحشتناکی که هر ثانیه اش حس زندگی وسط جهنم رو داشت… ❤️وقتی برمی گشتم خونه تازه جنگ دیگه ای شروع می شد… مثل مرده ها روی تخت می افتادم… حتی حس اینکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم… تمام فشارها و درگیری ها با من وارد خونه می شد و بدتر از همه شیطان… کوچک ترین لحظه ای رهام نمی کرد… در دو جبهه می جنگیدم… درد و فشار عمیقی تمام وجودم رو پر می کرد… 🦋نبرد بر سر ایمانم و حفظ اون سخت تر و وحشتناک بود… یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمت تمام این سال ها رو ازم می گرفت… دنیا هم با تمام جلوه اش جلوی چشمم بالا و پایین می رفت… می سوختم و با چنگ و دندان، تا آخرین لحظه از ایمانم دفاع می کردم… ❤️حدود ساعت نه، باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم… پشت در ایستادم… چند لحظه چشم هام رو بستم… بسم الله الرحمن الرحیم، خدایا به فضل و امید تو … . در رو باز کردم و رفتم تو… گوش تا گوش، کل سالن کنفرانس پر از آدم بود… 🦋جلسه دانشگاه و بیمارستان برای بررسی نهایی شرایط… رئیس تیم جراحی عمومی هم حضور داشت ○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ "بر اساس داستان واقعی پنجاه و چهارم:✍ پله اول . ❤️پشت سر هم حرف می زدن، یکی تندتر … یکی نرم تر… یکی فشار وارد می کرد… یکی چراغ سبز نشون می داد… همه شون با هم بهم حمله کرده بودن و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود… وسوسه و فشار پشت وسوسه و فشار، و هر لحظه شدیدتر از قبل… 🦋پلیس خوب و بد شده بودن و همه با یه هدف… یا باید از اینجا بری… یا باید شرایط رو بپذیری… من ساکت بودم ، اما حس می کردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمام انرژیم رو از دست دادم… به پشتی صندلی تکیه دادم… . – زینب! این کربلای توئه… چی کار می کنی؟ کربلائی میشی یا تسلیم؟ ❤️چشم هام رو بستم، بی خیال جلسه و تمام آدم های اونجا… – خدایا… به این بنده کوچیکت کمک کن… نزار جای حق و باطل توی نظرم عوض بشه… نزار حق در چشم من، باطل و باطل در نظرم حق جلوه کنه… خدایا! راضیم به رضای تو… با دیدن من توی اون حالت، با اون چشم های بسته و غرق فکر، همه شون ساکت شدن… سکوت کل سالن رو پر کرد… 🦋خدایا، به امید تو… بسم الله الرحمن الرحیم… و خیلی آروم و شمرده، شروع به صحبت کردم… – این همه امکانات بهم دادید که دلم رو ببرید و اون رو مسخ کنید… حالا هم بهم می گید یا باید شرایط شما رو بپذیرم یا باید برم… امروز آستین و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می کنید… ❤️فردا می گید پوشیدن لباس تنگ و یقه باز چه اشکالی داره؟ چند روز بعد هم لابد می خواید حجاب سرم رو هم بردارم… . چشم هام رو باز کردم… – همیشه همه چیز با رفتن روی اون پله اول شروع میشه… . سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود … ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
☑️ پرسش: زیور آلات زن ، اگر در معرض دید نامحرم باشد ، چه حکمی دارد ؟ ✅ پاسخ: آیات عظام ، ، ای ، و : باید از دید مرد نامحرم پوشانده شود ⭐️ آیت الله : پوشاندن پنهانی ( مانند دستبند ، النگو و گردن بند ) از دید نامحرم واجب است 🍀 آیت الله : پوشاندن گردن بند از دید واجب است ولی پوشاندن النگو ، دستبند حلقه ازدواج و انگشتر واجب نیست 🍀 آیات عظام و : پوشاندن زیورآلات پنهانی ( مانند دستبند ، النگو و گردن بند ) از دید نامحرم است ولی پوشاندن و انگشتر واجب نیست.