هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
" #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_شصت و هشتم ✍ بخش چهارم
🌸قوطی کنار دستش بود ، باز کرد و یک تیکه نبات انداخت تو چایی منو خودش اونو هم زد و داد دست من …… و گفت : کاش اول غذا می خوردی ، حتما بازم ضعف کردی ، خوب غذاتو می خوردی بعد میومدی ….
گفتم اشتها نداشتم تبسم مریض بود اول رفتم پیش اون ……
از جاش پرید و پرسید : چی شده چرا مریض شده ؟
گفتم تب کرده فکر کنم برای تو بیقراره …
گفت : شاید سرما خورده ؟
گفتم حتما ولی اون مقاومت بدنش وقتی ناراحته کم میشه …..
🌸گفت: من ….من ….نمی دونم ..بعد از اون شب که ناراحتت بودم دیگه فکرم کار نمی کنه حالم خوب نیست ، نمی خواستم باعث ناراحتی تو بشم …..
گفتم : خوب فکر نکردی با نیومدن و قهر کردنت دو برابر ناراحتم می کنی ؟ به نظرت واقعا من مستحق این کار هستم ؟ اگر به من شک داری که یک حرف دیگه اس اگر نداری چرا این کارارو می کنی ؟ همین الان تکلیف این مسئله رو روشن کن من دیگه نمی تونم این وضع رو تحمل کنم دیگه از سایه ی خودمم هم می ترسم …وقتی خانواده دور هم جمع میشیم اونی که دائما معذب و ناراحته منم از ترس اینکه تو چیزی رو به دلت نگیری می ترسم با مریم و علی حرف بزنم ….. اینطوری نمی تونم ادامه بدم ……
🌸گفت: آخه من خودمم نمی دونم دارم درست فکر می کنم یا اشتباهه … منم خیلی عذاب می کشم این فکر مثل خوره افتاده به جونم که تورج هنوز نتونسته تو رو فراموش کنه … به حضرت عباس به تو شک ندارم می دونم تو چقدر پاک و بی آلایشی می دونم همیشه همونی هستی که نشون میدی ….اینو می فهمم و همیشه بهت افتخار می کنم ولی …. نمی دونم چرا این که ممکنه تورج …( صورتشو با دست بهم مالید و نفس بلندی کشید بازم کلافه بود ) نمی خوام اصلا بهش فکر کنم حتی بیشتر شب ها کابوس می ببینم …. به خدا دست خودم نیست و از روت خجالت می کشم …..
🌸گفتم: ببین الان گفتی که به من اعتماد داری …. اگر راست میگی؟ از خودم بپرس تورج مثل یک فرشته پاک و نجیبه …. بهت قول میدم حتی به ذهنش هم خطور نمی کنه که همچین فکری بکنه …. اگر این طور بود اول از همه مینا می فهمید ….تو می دونی زن ها بیشتر از مردا حواسشون به این چیزا هست ….
تورج اگر همچین نظری داشت جلوی تو منو می کشید تو اتاق تا با من حرف بزنه؟….اون این کارو کرد که چی بشه ؟ تو خودت فکر کن ؟ نه؛ این طوری که تو می گی نیست نمی تونه باشه ، فقط بهم اعتماد داره مثل زن برادرش؛؛ زن ایرج ،،، ایرجی که اون مثل بت می پرسته …. ایرج جان اشتباه می کنی،، به خدا قسم اشتباه می کنی ؛؛ و این وضع دیگه قابل دوام نیست …من حتی نمی تونم به کسی بگم سر چی دعوا کردیم ..
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
" #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_شصت و نهم ✍ بخش اول
🌸با عجله نماز خوندم و همین طور که حاضر می شدم به ایرج سفارش می کردم ….
دخترا یک صفحه مشق دارن کنترل کن بنویسن ، اگر من نتونستم بیام برای صبح کیفشونو حاضر کن ، صبح براشون نون و پنیر و گردو بزار تا هله هوله نخورن یک سیب هم بزار توی کیفشون ….
بچه ها ساعت هفت باید دم در باشن با ماشین برو وایسا تا سرویسشون بیاد ….
🌸هر دو شون باید ژاکت بپوشن نکنه هوا سرد بشه …. یک قاشق شربت سرما خوردگی احتیاطا بده به تبسم … اگر صبح حال نداشت نزار بره مدرسه …….
ایرج گفت: حواسم هست تو نمی خواد نگران باشی …..
مینا اومده بود و کمکم می کرد اونم خاطرم رو جمع کرد که مراقب بچه ها هست بوسیدمشو تشکر کردم و رفتم …..
🌸توی راه ایرج همین طور برای من زبون می ریخت ولی تمام حواس من توی بیمارستان بود که چه اتفاق بدی افتاده که دکتر صالح اون موقع شب اونجاست و منو خواسته …..
جلوی در پیاده شدم و ازش خدا حافظی کردم… گفت : می خوای وایستم با هم بر گردیم ؟ گفتم نه معلوم نیست چه خبره اگر کارم تموم شد بهت زنگ می زنم بیایی دنبالم تو برو راحت باش …. تو رو خدا حواست به بچه ها باشه دلشون برات خیلی تنگ شده بود ….و با عجله رفتم تو بیمارستان…..
🌸از همون دم در بیمارستان معلوم بود چه خبره همه کادر ِبیمارستان آماده بودن و برو بیای عجیبی بود آمبولانس پشت آمبولانس وارد می شد و زخمی پیاده می کرد ….. با عجله خودمو رسوندم اتاق عمل پیش دکتر صالح ….
تو ی راهرو ها پر بود از مجروح های جنگ همه تیر و خمپاره خورده …..
دکتر مشغول عمل بود …. منو که دید گفت … زود به زخمیها برس بدو ، گفتم برات تخت عمل حاضر کنن ..دکتر ساجدی آماده عمل می کنه تو دیگه خودت می دونی وقت نیست شروع کن ببینم چیکار می کنی …
🌸اولین نفر کسی بود که تیر به قفسه ی سینه اش خورده بود و ریه ش صدمه زده بود یک جوون هفده ؛هیجده ساله …… با عجله مشغول شدم اولش می ترسیدم که نتونم از عهده ی کار بر بیام عمل خطر ناکی بود و اگر کوچکترین خطایی می کردم جون اون جوون رو به خطر مینداختم …..
🌸با یک نگاه به صورت معصوم اون گفتم خدایا کمک کن همراهم باش؛ من فقط با یاد تو کارمو شروع می کنم …. با سرعت گلوله رو در آوردم و اعضا داخلی رو بخیه زدم و جلوی خونریزی رو گرفتم و پاک سازی کردم و در حالیکه از کارم راضی بودم ….اونو فرستادم تو ریکاوری و نفر بعد دستش ….
🌸 و نفر بعد شکمش و بعدی …….. یک دفعه نگاه کردم صبح شده و منو کادر پزشکی بیمارستان هنوز مشغول بودیم …..دکتر صالح داشت از خستگی به خودش می پیچید کنار اتاق عمل نشست و گفت : می دونم خسته هستی ولی اون زن باید امروز عمل بشه الان دارن حاضرش می کنن اگر خسته شدی خودم انجامش بدم ….
گفتم نه دکتر شما برو استراحت کن من خودم انجام میدم ……
🌸 شاید اگر شبی رو مثل دیشب نگذرونده بودم می ترسیدم ولی عملی که در پیش بود خیلی ساده تر از عمل هایی بود که من شب قبل انجام داده بودم و دیگه ترسی نداشتم و با شجاعت و اعتماد به نفس اون عمل رو هم انجام دادم و از اتاق عمل که اومدم بیرون …
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
🌹وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا
( الاحزاب ، آیه٣٩)
خداوند آنچه را که در قلب شماست می داند
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی
#احکام_محرمیت
⁉️ #ســــؤال :
1⃣ آیا با ازدواج مردى كه فرزند پسر دارد با زنى كه فرزند دختر دارد, آن پسر و دختر را بر یكدیگر محرم مىكند؟
2⃣ آیا آن پسر و دختر بر والدین و اجداد این زن و مرد محرم مىشوند؟
📢 #پـــاسخ :
1⃣ ازدواج آن مرد و زن، موجب محرمیت پسر و دختر نمىشود.
2⃣ پسر و دخترِ زن و مرد مذكور بر والدین و اجداد این زن و مرد محرم نیستند.
--------------------------------
استفتائات مقام معظم رهبری
#محرمیت
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
☀️امام جوادع:
💠توبه برچهارپایه استواراست: #پشیمانی به دل،
#استغفار به زبان،
کارو #جبران با اعضاء
وتصمیم که به گناه بازنگردد.
📚کشف الغمّه،ج۲،ص۳۴۹
➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖
🔅 #امام_رضا_علیه_السلام :
🔸 صاحِبُ النِّعمَةِ يَجِبُ عَلَيهِ التَّوسِعَةُ عَلى عِيالِهِ .
🔹« برخوردار از نعمت، بايد خانواده اش را در رفاه قرار بدهد .»
📚 الكافي : ج ٤ ص ١١ ح ٥
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
می گویند آن گاه که یوسف
در زندان بود مردی به او گفت:
تو را دوست دارم
یوسف گفت:
ای جوان مرد دوستی تو به چه
کار من آید؟
از این دوستی مرا به بلا افکنی
و خود نیز بلا بینی
پدرم یعقوب مرا دوست داشت و بر سر
این دوستی او بینایی اش را از دست داد
و من به چاه افتادم.
زلیخا ادعای دوستی من کرد و به
سرزنش مصریان دچار شد و من
مدت ها زندانی شدم.
اینک تو تنها خدا را دوست داشته باش
تا نه بلا بینی و نه دردسر بیافرینی...
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❖═▩ஜ••🌸🍃••ஜ▩═❖
#داستان_آموزنده_واقعی
💠درسی از مکتب حضرت اباالفضل العباس(ع)
⭐️ ماجرای داش علی مست و روضه حضرت عباس(ع) ....
یکى از جاهلهاى محل ما «داش على» بود که چند سال پیش فوت شد، در زمان حیاتش یک روز من از توى بازار رد مىشدم، دیدم داش على بازار را قُرقُ کرده و چاقویش را هم دستش گرفته و یک نفس کش جرأت نطق نداشت، آن روزها هنوز ماشین و اتومبیل نبود، من با قاطر به مجالس سوگواری حضرت سیدالشهدا(ع ) مىرفتم، از سرگذر که رد شدم متوجه شدم که مرا دید و تا چشمش به من افتاد، گفت: از قاطر پیاده شو، پیاده شدم، گفت: کجا مىروى؟
دیدم مست مست است و باید با او راه رفت، گفتم: به مجلس روضه مىروم! گفت: یک روضه ابوالفضل همین جا برایم بخوان، چون چارهاى نداشتم، یک روضه اباالفضل(ع ) برایش خواندم، داش على بنا کرد گریه کردن، اشکها روى گونهاش مىغلتید و روى زمین مىریخت، چاقویش را غلاف کرد و قرق تمام شد، بعد فهمیدم همان روضه کارش را درست کرده و باعث توبهاش شده بود.
چند سال بعد داش على مرد، چند شب بعد از فوتش او را در خواب دیدم، حال او را پرسیدم ،کانال ذکرهای گره گشا مثل اینکه مىدانست مىخواهم وضع شب اول قبرش را بپرسم،
گفت: راستش این است که تا آمدند از من سؤالهایی بکنند، سقائى آمد، مقصودش حضرت ابوالفضل(ع) بود و فرمود: داش على غلام ما است، کارى به کارش نداشته باشد
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
❖═▩ஜ••🍃🌸••ஜ▩═❖
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
⚛ شیر شتر برای درمان دیابت
مصرف مداوم شیر شتر در بهبود دیابت، کنترل فشار خون، گرفتگی عروق و پوکی استخوان نقش دارد.
شیر شتر دارای آهن بالا و ویتامین های گروه b و c است.
شیر شتر همچنین در درمان دیابت موثر است به دلیل اینکه پروتئینی شبه انسولین در شیر شتر وجود دارد.
👇👇🏿👇
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
حق الناس همیشہ پول نیست!
گاهے"دل"است!
دلےڪہ بایدبہ دست مےآوردیم ونیاوردیم!
دلےڪہ بایدمےدادیم و ندادیم!
دلےڪہ شڪستیم ورهاڪردیم!
خداازهرچہ بگذرد
از"حق الناس"نمےگذرد!
حواسمان باشد!❣
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا
هرگاه عاشقانه خواندمت
عاشقانه تر جواب دادی...
هرگاه خالصانه تمنایت کردم
مشتاقانه تر اجابت کردی...
چه روزها که ندیدمت ولی تو دیدی...
چه زمانها که نخواندمت ولی تو خواندی...
چه حکمتی ست در خدایی
تو که این چنین مهربانی میکنی
شبتون در پناه حق❣
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁زندگے
هدیه ای از طرف معبود است
روزی نو و زندگے نو🍁
🍁امروز همه چیز
محیای زیستن است🍁
🍁لبخند بزن
بر این روز زیبا و بگو من شادم🥰
🍁من هستم
من زندگے را دوست دارم🍁
🍁بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امیدتو🍁
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#سلام_امام_زمانم
#سلام_آقای_من
#سلام_پدر_مهربانم
ای سبز پوشِ
ڪعبہ دلها ظهورڪن
از شيب تندِ
قلہ غيبٺ عبورڪن
شايدگناہ خوب نديدن
از آن ماسٺ
فڪری برای روشنیِ
چشم ڪورڪن
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات
❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
❤️وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#صبح_است و باز دلم
میل زیارت دارد ...
ارباب خوبم سلام ...
السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ
وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ
عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيت
ُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
❤️صبحتون متبرک به نام
#امام_حسین (علیه السلام)❤️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
ادامه درس 👆
🦋🔹🦋🔹🦋
🔹🦋🔹🦋
🦋🔹🦋
🔹🦋
🦋
#تفسیر_سوره_نور
#لطفا_توجه_بفرمایید
👇👇👇
🦋برای #جمع آوری و نوشتن
مطالب و #درس ها
وقت گذاشته می شود
درس #چهاردهم
🦋خداوند در آیه ۱۰_ در #پی این
حکم
می فرماید :
(وَلَولا فَضل ُاللهِ عَلَیکُم....)
اگر #فضل ورحمت خدا و
اینکه او #توبه پذیر وحکیم است در میان
نبود بسیاری از #مردم هلاک می شدند
و
یا گرفتار مجازات می گردیدند
🦋خداوند در این حکم،
از یک طرف #مرد را مجبور به
سکوت نمی کند که
از #خوف حد قذف (که هشتاد تازیانه است اگر دروغ بگوید وشاهد نداشته باشد)
مشاهده خود را شکایت نکند
و
از سوی دیگر #زن را هم به #مجرد
اتهام در معرض مجازات حد زنای #محصنه( محصنه یعنی زنی که همسر دارد ) قرار نمی دهد
وبه او #حق دفاع از خود می دهد
و
در صورت ثابت نشدن موضوع، حکم به #جدایی آنها می دهد
🦋سوال : 👇
در صورت برابر بودن #قسم ها
تکلیف چیست؟
این برنامه در #فقه اسلامی
به نام #لعان است
اما اگر #هر دو اجرای قسم کردند ،
طبعا نه #زنا ثابت می شود
ونه حکم قذف جاری می گردد
در این صورت چهار حکم قطعی
برای این دو همسر
جاری می شود
1⃣ بدون نیاز به #صیغه طلاق
فورا از هم جدا می شوند
2⃣انها برای #ابد به همدیگر
حرام می شوند وامکان بازگشت
به #ازدواج مجدد
منتفی می گردد
3⃣حد قذف از مرد و
حد زنا از زن #ساقط می شود
4⃣#فرزندی که در این ماجرا
به وجود آمده #نسبتش از مرد منتفی
است
اما نسبتش با #زن محفوظ است
🦋بنابراین آنها از هم ارث نمی برند
و
#نفقه او از مرد ساقط می شود
ولی آن زن #مادر شرعی کودک
است
#تفصیل این احکام در کتب فقهی
است
( ادامه دارد 👆)
🔺 با ما همراه باشید 👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️#رفتارنیک_بازنان
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #پنجشنبه 27 آذر ماه 1399
🌞اذان صبح: 05:38
☀️طلوع آفتاب: 07:08
🌝اذان ظهر: 12:01
🌑غروب آفتاب: 16:53
🌖اذان مغرب: 17:13
🌓نیمه شب شرعی: 23:16
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
لااله الا الله الملک الحق المبین...
ذکر روز پنجشنبـــه...صدمرتبه...
🌸 #ذکرروزپنجشنبه🌸
🥀لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبين
💥معبودي جز خدا نيست
💥پادشاه برحق آشكار
➖➖➖➖➖➖
#سوره_درمانے
💎روز ۵شنبه ۲ رڪعت نمازبـہ
نیت ڪسب مال وثروت بخواند و سپس《سوره یاسین》بخواندواین
عمل را تا ۳ روز انجام دهد بهتر است
📚گوهر شب چراغ ۱۵۷/ ۲
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
🔴رژیم غذایی ضد سرماخوردگی
✅ انواع مرکبات
✅ فلفل دلمه ای
✅ سیب زمینی
✅سبزیجات برگ سبز
✅شلغم
✅ تخم مرغ
✅ ادویهها
✅سوپ مرغ
✅ماهی
✅سیر و پیاز
👇👇🏿👇
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🔻مادرم انارها را دانه میکرد
تا در طولانی ترین شب سال
زیباترین و خوشمزه ترین خاطرات را برای ما رقم بزند
من اما آرزو میکردم
ای کاش عمرش همچون یلدا طولانی باشد...
🔺#به_یادهمه_ی_مادران_وپدران_آسمانی
چه آنهایی که هستند
و چه آنهایی که سفر کردند❣️
قبل ازاینکه دیرشه قدرشون روبدونیم❤
🌹شادی روح پدرو مادران وعزیزانی که ازبین ما رفتن وجاشون خالیه😭 فاتحه وصلوات🌹
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ
وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ،مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِين
اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيم
صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِم
غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ
🌹بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ،اللَّهُ الصَّمَدُ
لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ،وَ لَمْ يَكُن له کفو احد
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یلدا یعنی:🍉
یادمان باشد زندگی
آنقدرکوتاه است که یک دقیقه
بیشتر باهم بودن راباید
جشن گرفت🎉🎊
با آرزوی بهترینها یلدا پیشاپیش مبارک 🍉 🍃
#آخرین_پنجشنبه_پاییز_درکنارعزیزانتون_خوش_بگذره
#یلدای_امسال_رامجازی_برگزارکنید❣
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#خانواده
🌹 #زندگی_با_کرونا
زن و شوهر با بالا بردن و
افزایش #فضیلتی به نام #مدارا در خود میتوانند خود را از
این وضعیت احتمالی نجات دهند.
# مدارا، توافق بر سر تفاوت ها
است 👌
و
زمانی نقش خود را ایفا می کند
که زوجین در حال سپری کردن مرحله پرتنش و سختی از زندگی
مشترکشان باشند.
🍃 مدارا داشتن ظرفیت درک کردن
و #احترام گذاشتن به عقاید
همسر و همچنین تحمل کردن
سختی ها و رنج ها در زندگی مشترک و نیز عاملی است
که به طور پیوسته زندگی
مشترک همسران را تحت تاثیر
قرار می دهد.
🍃 مهارتی که میتواند در
هنگامه شیوع #کرونا بگو و مگو و
بازار اختلافات را کاهش
و بر غنای زندگی زن و شوهر بیفزاید.
🍃همسر خود را مجبور به
تغییر نکنید.
#قرنطیه و در خانه ماندن
ممکن است شما را وادار کند
سعی کنید
به هنگام ظهور اختلاف سلیقه
در امور زندگی مشترک،
همسر خود را مجبور به تغییر کنید.
🍃 اگر همسری نتواند
با تفاوت های همسر خود #مدارا کند
و به اجبار درصدد تغییر ویژه گی های شخصیتی تغییر ناپذیر وی باشد،
وی #پژمرده خواهد شد
و
روح آرامش از زندگی تهی
خواهد شد.
برای #آگاهی همسران گرامی
این روایت
🌹پیامبر رحمت #حضرت محمد(ص)،
خطاب به زوجین
را تقدیم میکنم: 👇
"#توانایی یکدیگر را در نظر
بگیرید و از تحمیل کارها
به یکدیگر اجتناب کنید."
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
" #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_شصت و نهم ✍ بخش دوم
🌸احساس عجیبی داشتم من از اون اتاق یک آدم دیگه بیرون اومده بودم …
حالا می تونستم کاری رو که انجامش برام خیلی دور بود به راحتی انجام بدم …..
دلم می خواست نظر دکتر صالح رو هم بدونم انگار به تشویق و تحسین اون نیاز داشتم ولی پرستار گفت که دکتر همون موقع که شما رفتین اتاق عمل ، رفت …..
🌸یک کم راضی بودم چون احساس کردم حتما به من اعتماد کرده ؛؛ و اونقدر خیالش از بابت من راحت بوده که بدون سر کشی اینجا رو ترک کرده …….
تا ساعت دوازده مشغول بودم …زخمیهای سر پایی و بیمارهای خودم رو رسیدگی کردم …… بعد تلفن کردم خونه که بگم اسماعیل بیاد دنبالم عمه گفت ایرج جلوی در بیمارستان وایستاده منتظرته ……
کارو تحویل دادم به نسرین و با عجله رفتم دم در ایرج روی یک نیمکت نشسته بود منو از دور دید بلند شد و اومد جلو …..
🌸دستمو گرفت مثل اینکه متوجه شده بود دارم از حال میرم … و حالا که محبتش گُل کرده بود حرف های قشنگی هم می زد …
بمیرم الهی از دیشب تا حالا داری کار می کنی …. خوب شد زود اومدم نگرانت بودم عزیزم …. و من می دونستم که اگر موقع دیگه ای بود باید با قهر و غضب اون مواجه می شدم ….
سوار شدیم اون برای من یک لیوان بزرگ آبمیوه توی ماشین آماده کرده بود که با میل تا ته سر کشیدم ….
🌸بعد گفتم : دستت درد نکنه ایرج جان ولی یک کاری نکن من لوس بشم …
گفت : نه من می خوام که تو همیشه لوس من بمونی ……
گفتم : آخه یک مشکلی هست …تو منو می بری … بالای بالا ؛؛ بعد که من خوب اوج گرفتم از اون بالا یک مرتبه پرتم می کنی پایین هر چی این مسافت کمتر باشه من کمتر صدمه می ببینم …… محبت های تو برای من توقع ایجاد می کنه و وقتی نیستی … اونقدر این توقع خلاء بوجود میاره که زندگی کردن برام سخت میشه …
گفت : (فدات بشم قول……………) و من چیزی نشنیدم و دیگه نمی دونم چی شد،، هنوز راه نیفتاده بود که خوابم برد ……
🌸چند روز بود که درست نخوابیده بودم و استرس و ناراحتی های خودم از یک طرف… چیزایی که توی بیمارستان دیده بودم ؛؛از طرف دیگه خسته ام کرده بود و خواب که نه بیهوش شدم ….
حتی وقتی رسیده بودیم خونه من بیدار نشدم و ایرج منو بغل کرده بود و تا تختم برده بود و من همون طور با لباس تا ساعت ده شب خوابیدم …….
🌸اون موقع انگار یکی منو تکون داد بیدار شدم کسی دور و ورم نبود بلند شدم رفتم بیرون سر پله ها که رسیدم دیدم تورج و ایرج با مینا و عمه نشستن و صحبت می کنن منو ندیدن …. برگشتم رفتم تو اتاق بچه ها خواب بودن …. پس بی سر و صدا وضو گرفتم و نماز خوندم و دوباره خوابیدم ….
باز خوابیدم و تا صبح چیزی نفهمیدم…….
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
" #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_شصت و نهم ✍ بخش سوم
🌸ساعت شش بیدار شدم ….کیف بچه ها رو چک کردم اونا بیدار کردم و صبحانه دادم و حاضرشون کردم…..
بعد ایرج رو صدا کردم و گفتم : عزیزم من دارم میرم بچه ها رو به سرویس برسون ….دستشو دراز کرد و گفت بیا …. رفتم جلو بوسیدمش و با عجله از همه زودتر از خونه بیرون اومدم و خودمو رسوندم بیمارستان ….
🌸از اون روز به بعد ما همیشه بخشی رو برای مجروحان جنگ داشتیم و هر روز به تعداد اونا اضافه می شد تا جایی که گاهی تخت های بخش های دیگه هم اشغال می شد ….
تورج حالا دو روز,, و یا سه روز میرفت…و تو این مدت ازش خبری نبود و همین باعث شده بود من نسبت به همه ی اون مجروحان یک حس غریب داشته باشم ، هر کدوم از اونا رو می دیدم یاد خانواده هاشون میفتادم و رنج می بردم و این رابطه ی عاطفی که من تو ذهنم با اونا بر قرار می کردم باعث می شد…
🌸تا اونجایی که توان داشتم برای معالجه ی اونا تلاش کنم … ساعت دو شده بود و شیف کارم تموم شده بود لباس عوض کردم که برم هر چی فکر کردم زنگ بزنم اسماعیل بیاد حوصله نداشتم صبر کنم ……..
این بود که تصمیم گرفتم با تاکسی برم نزدیک در که رسیدم ایرج رو دیدم داشت میومد دنبالم خدا می دونه که از دیدنش چقدر خوشحال شده بودم دلم می خواست هر چی زودتر خودمو برسونم به دخترا که دو ,سه روزی بود که درست ندیده بودمشون ….
🌸اونا الان کلاس اول بودن و به مادری احتیاج داشتن که به اوضاع اونا رسیدگی کنه باید فکری هم برای این موضوع می کردم ….به ایرج که رسیدم با لبخند بهش گفتم : وای که تو وقتی می خوای خوب باشی سنگ تموم می زاری نمی دونی الان چقدر بهت نیاز داشتم ….چرا کارخونه نیستی ؟
گفت : زود تر اومدم که امروز تورج خونه اس با هم باشیم امشب آخر شب میره گفتم اول بیام دنبال تو ……
🌸حالا می دونستم که تا مدتی ایرج همین طور می مونه و خدا می دونست که دوباره و چطور به چیزی حساس میشه …..
اون روز خونه ما حال و هوای دیگه ای داشت…. هر چهار تا بچه ، با سر و صدا اومدن به استقبالمون اول مریم رو بغل کردم که اگر این کارو نمی کردم گریه میفتاد ….بوی باقالی پلو با ماهیچه تمام فضای خونه رو پر کرده بود صورت عمه ، علیرضا خان ….مینا و تورج خندون بود … میز حاضر بود و همه منتطر بودن ما از راه برسیم …..
🌸وقتی دست و صورتم رو می شستم نگاهی به آینه کردم خودم کمی برانداز کردم و گفتم : رویای کم طاقت ، زندگی اینجوریه آدم از یک لحظه ی دیگه اش خبر نداره میشه یک کم قوی تر باشی و فقط نوک دماغ تو نگاه نکنی ؟ ….
همه برای نهار دور میزی که ساعات خوشی و نا خوشی ما رو بار ها دیده بود نشستیم ……..
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید اینجا همانجایی است که باید بارها برایش میمردیم
همان مخده های کنار دیوار ،
همان چرخ خیاطی دستی مادربزرگ ،
همان ایوان که عشق میکردیم
میپریدیم وسط حیاط
وای از گلدان هایی
که زندگی پدربزرگ بود،
فرش دست باف وسط حال آن هم با گل های قرمزش که دل می ربود
میبینی زندگی فقط همان موقع هاست
به همان سادگی وسط قهقهه های کودکی مان...
زیبا ،دلنشین و ساده.
#یلدای_امسال_رامجازی_برگزارکنیم
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی
#احکام_خمس
🔲 #خمس_پولِ_پیش_پرداخت
❓ سوال: معمول است که برای اجاره خانه مقداری پولِ پیش پرداخت می کنند، اگر این پول از منابع کسب باشد و چند سال در نزد صاحب خانه بماند آیا پس از دریافت بلافاصله باید خمس آن پرداخت شود و در صورتی که بخواهد با همان پول در جای دیگر منزل اجاره کند، چطور؟
✳️ پاسخ: ⬇️⬇️
«خمس تعلّق میگیرد ولی اگر به این پول برای اجاره منزل نیاز دارد میتواند مهلت بگیرد و پس از رفع نیاز پرداخت نماید.»
🔲 #اجاره_منزل
➖〰➖〰➖〰➖
✅ منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری leader.ir
💻
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز👆
🌹امام حسن عسکری_ع
🌱 أعْرَفُ النّاسِ بحُقوقِ إخْوانِهِ وأشَدُّهُم قَضاءً لَها أعْظَمُهُم عِند اللّه شَأنا
🌸آن كه به حقوق برادران خود آشناتر باشد ودر رعايت كردن آنها كوشاتر ، نزد خداوند ارجمندتر است .
📚بحارالانوار ج 41 ص 55
➿〰➿〰➿〰
🌹امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
🌱 از جمله تواضع و فروتنى،
🌸 سلام کردن بر هر کسى است که بر او مى گذرى،
🍃 و نشستن در پایین مجلس است.