خوشبختی مانند "تلفن" است!
اگر دیگران نداشته باشند،
به هیچ درد شما نخواهد خورد!
"برای دیگران آرزوی خوشبختی داشته باشید"
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داروهای طبیعی(☝️)
10میوه که میتوانید آنها را بجای دارو استفاده کنید
این گیف رابه عزیزانی که سلامتیشان برایتان اهمیت داردبفرستید.
#بسته_سلامتی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا درانتهای شب
قلبهای مهربان عزیزانم را
به تومی سپارم
باشد که با یادتو
به آرامش رسیده
وفارغ از درد و رنج ها
صبح زیباراببینند
#شبتون_آروم💫
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🌙الهی به امیدتو🌙
آغازسخن یادخدا بایدکرد
خودرا به امیداو رهابایدکرد
ای با توشروع کارهازیبا تر
آغازسخن توراصدابایدکرد
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
★ ♡✧❥꧁꧂❥✧♡★
برکوکب آسمان عصمت صلوات
برفاطمه گوهرنبوت صلوات
برمادریازده امام برحق
ازصبح ازل تابه قیامت صلوات
🌹اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
👆 #تلاوت_روزانه_قرآن_کریم
#صفحه_52_سوره_آل_عمران
جزء3
اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَة القُرآن
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
👇صوت صفحه
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
4_5868473022096080976.mp3
1.04M
💠 #تلاوت_روزانه_قرآن_کریم👆
🔹 #صفحه_52_سوره_آل_عمران
#جزء3
/ با نوای استاد پرهیزگار
🔅هدیه به پیشگاه حضرت امام سجاد و باقر و صادق(ع )
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#آیه_روز👆
🌍اوقات شرعی به افق تهران
☀️امروز #سه_شنبه16مردادماه1397
🌞اذان صبح:04:42
☀️طلوع آفتاب:06:17
🌝اذان ظهر:13:10
🌑غروب آفتاب:20:03
🌖اذان مغرب:20:23
🌓نیمه شب شرعی:00:22
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ذکرروز👆
#نماز_سه_شنبه
🌸✨هرکس نمــازسهشنبه را
بخواندبرایش هزاران شهرازطلا
دربهشت بسازند↯
دورکعت؛
درهر رکعت بعدازحمدیک بارسوره
تین توحیدفلق ناس
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#بسته_سلامتی
چرابایدصبحانه تخم مرغ بخوریم؟
🔸کاهش وزن وچربی سوزی
🔸تخم مرغ بیشترسیرتان میکند
🔸تقویت بینایی ،رشدمغزوحافظه
👈صبحانه🍳فراموش نشه
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای امروزتون
دلی آرام
تنی سالم
لبی خندان
وعاقبتی بخیر
خواهانم.
آفتاب عمرتون همیشه
سبزوبرقرار
و زندگیتون سرشارازشادی💝
سه شنبه تون عالی ودرپناه خدا❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
✨﷽
🌷⇐✨ باران میبارید ومردی در بیرون از خانه زیر باران نشسته بود. سوال کردند چرا داخل خانه نمی روی؟ گفت داخل خانه سقف خانه چکه می کند.
🌷⇐✨گفتند خب هر چه باشد از باران بیرون از خانه ،بارانش کمتر است برو داخل خانه. مرد گفت درست است بارانش از باران داخل خانه کمتر است ولی باران بیرون تا ساعتی دیگر تمام خواهد شد ولی این خانه من تا صبح چکه کرده و بارانش تمامی ندارد.
🌷⇐✨ آری گاهی یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی است که هرگز پایان ندارد.گاهی ما هم در شک توقف میکنیم و مثال شک و یقین مثل بیرون و داخل خانه این مرد است.اگر شک کنیم و در تردید بمانیم همیشه سقف عقلمان چکه کرده و اعصابمان را بههم خواهد ریخت.
⚠️ شک بدترین توقفگاه است.
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه چــــیز را در کودکی جا
گذاشته ایم !
1-شادمانی بی دلیل
2-دوست داشتن بی دریغ
3-کنجکاوی بی انتها !
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍒داستان #دختری_از_روسیه
👈بر اساس سرگذشت واقعی🍒
👈 قسمت دوم
گوينده داستان تعريف می كند:
من به همراه مادر و دو خواهرم در خيابان راه می رفتيم كه ناگهان اين زن به سرعت به طرف ما دويد و شروع به صحبت كردن با ما كرد ، البته به زبان روسی. ما به او فهمانديم كه روسی بلد نيستيم. گفت: انگليسی بلديد؟
گفتيم: بله. خوشحال شد ولی خوشحالی پوشيده با غم و همراه با گريه.
گفت: من زنی روسی هستم و داستانم اينچنين است و فقط از شما می خواهم كه مدتی به من جا و مكان بدهيد تا بتوانم با خانواده ام در روسيه تماس بگيرم و در مورد كارم تصميم بگيرم.
ما نيز در مورد اين زن شروع به مشورت كرديم كه آيا او را قبول كنيم يا نه. شايد حقه باز باشد، يا فراری و يا...!!
در آخر صلاح ديديم كه سخنش را باور كنيم و او را با خود به خانه ببريم.
هنگامی كه به خانه رسيديم او شروع به تماس گرفتن كرد اما خطوط كشورش قطع بودند. بسيار تلاش كرد اما فايده ای نداشت...
خواهرانم با او همانند يک خواهر رفتار می كردند و او را به اسلام دعوت كردند ،اما او قبول نمی كرد، از اسلام متنفر بود ، رد می كرد ، دوست نداشت.
زيرا او از خانواده متعصب ارتدوكس بود كه از اسلام و مسلمانان بدش می آمد.
گاه گاهی از او نا اميد می شديم ولی اصرار فراوان جايی برای نا اميدی نمی گذارد.
خالد می گويد: من هم گاهی در بحث به خواهرانم كمک می كردم و گاهی هم خودم مستقيما وارد بحث می شدم.
در يكی از روز ها به كتابخانه دعوت رفتم و از مسئول آنجا كتابی روسی در مورد اسلام طلب كردم و او برايم داستانی مشابه حكايت ما را تعريف كرد تا من را برای دعوت اين زن به اسلام تشويق كند.
مسئول كتابخانه در مورد خالد می گويد: جوانی به اينجا آمد و به من گفت: آيا كتابهايی درباره اسلام به زبان روسی يا انگليسی داريد؟
گفتم: بله داريم اما كم هست. هر چه دارم به تو می دهم و تو می توانی بعد از يک هفته يا ده روز ديگر بيايی تا باز به تو كتاب بدهم. او نيز تعداد كمی كتابچه برداشت و رفت.
بعد از مدتی برگشت در حالی كه چهار زن همراه او بودند سه تای آنها با حجاب بودند كه فقط صورت و دستهايشان معلوم بود اما چهارمی كه زن زيبايی بود بر سرش حجابی نبود و موهايش آشكار بود.
از خالد خواستم كه زنها را به اتاق انتظار زنان راهنمايی كند. سپس او پيش من آمد و گفت: اين زن روسی داستانش چنين و چنان است همان داستانی كه گفتم. و من حدود يک هفته قبل اينجا آمده بودم و از شما كتاب گرفته بودم و الآن آمده تا كتابهای ديگری به همراه تعدادی نوار از شما بگيرم . زيرا من اسلام را به او عرضه كردم و او كم كم دارد قبول می كند و به او گفته ام كه اگر مسلمان شود با او ازدواج می كنم.
مسئول كتابخانه می گويد: كتابهای ديگری به او دادم كه آنها را با خودش برد. و بعد از مدتی برگشت و خبر داد: آن زن مسلمان شده و می خواهد كه اسلامش را آشكار كند.
مسئول كتابخانه می گويد: از او خواستم كه يک سری از كتابها را به همسرش بدهد تا آنها را خوب بخواند زيرا طبق قانون اينجا بايد آن زن امتحان بدهد... آن زن كتابها را خواند و سپس او را به پيش من آورد تا از او امتحان بگيرم.
👈ادامه دارد ⬅️⬅️⬅️
======================
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
💫💫💫💫💫💫💫
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشادرایتا👆👆
======================
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💠 #امام_علی_ع:
🔸مِن أفضَلِ الاِختِيارِالتَّحَلّي بِالإِيثارِ .
يكى ازبهترين انتخاب ها ، آراسته شدن به زيورايثارگرى است.
📚غررالحكم:ج٦ص٤٤ح٩٤٣٦
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#حتما_بخونید_و_از_دستش_ندید
پسر جوانی با وسوسه یکی از دوستانش به محلی رفتند که زنان روسی خود فروشی می کردند.!
او روی یک صندلی در حیاط آنجا نشست، در آنجا پیرمرد ژولیده ای و فروتنی بود که حیاط و صندلی ها را نظافت می کرد.
پیرمرد در حین کارکردن، نگاه عمیقی به پسرک انداخت و سپس پیش او رفت و پرسید : پسرم ، چند سالت است ؟
گفت : بیست سالم است .
پرسید : برای اولین بار است که اینجا می آیی ؟
گفت : بله...
پیرمرد آه پر دردی از ته دل کشید و گفت : می دانم برای چه کاری اینجا آمده ای ؛ به من هم مربوط نیست ، ولی پسرم ، آن تابلو را بخوان.!
پسرک به طرف تابلو یی رفت که در یک قاب چوبی کهنه به دیوار آویخته شده بود، سپس با صدای لرزان شروع به خواندن شعر تابلو کرد:
گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن تا پیدا شود گوهر شناس قابلی
آب پاشیده بر زمین شوره زار بی حاصل است
صبر کن تا پیدا شود زمین بایری
قطرات اشک بر گونه های چروکیده پیرمرد می غلتید ... اشک هایش را پاک کرد و بغضش را فرو برد و گفت :
پسرم، روزگاری من هم به سن تو بودم و به اینجا آمدم، چون کسی را نداشتم که به من بگوید:
« لذت های آنی ، غم های آتی در بر دارند»
کسی نبود که در گوشم بگوید :
ترک شهوت ها و لذت ها سخاست
هر که درشهوت فرو شد بر نخاست
کسی را نداشتم تا به من بفهماند :
به دنبال غرایز جنسی رفتن ، مانند لیسیدن عسل بر روی لبه شمشیر است ؛ عسل شیرین است ، اما زبان به دو نیم خواهد شد..!
کسی به من نگفت :
اگر لذتِ ترک لذت بدانی
دگر لذت نفس را لذت ندانی
و هیچ کس اینها را به من نگفت و حالا که :
جوانی صرف نادانی شد و پیری پشیمانی
دریغا، روز پیری آدمی هوشیار می گردد
پیرمرد این را گفت و دست بر پیشانی گذاشت و شروع به گریستن کرد.!!
چیزی در درون پسر فرو ریخت ...!
حال عجیبی داشت ، شتابان از آنجا بیرون آمد در حالی که شعر پیرمرد را زیر لب زمزمه می کرد: « گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی ...» و دیگر هرگز به آن مکان نرفت...!
👈 در کانال 📚انرژی مثبت📚
هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #مطالب_خواندنی همراه ما باشید↙
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
🌷
پس از مرگِ انسان
قلب ۵ دقیقه
مغز ۲۰ دقیقه
پوست ۲ روز
و استخوان ها تنها ۳۰ روز سالم میماند.
اما کردار نیک تا ابد باقی میماند!
#مهربان_باشیم♥️
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#پدر_صبور
#طنز
رفته بودم فروشگاه...
یکی از این فروشگاه بزرگا، اسم نمیبرم تبلیغ نشه براش!
یه پیرمرد با نوه اش اومده بود خرید، پسره هی ور ور و غرغر می کرد.!
پیرمرد می گفت: آروم باش فرهاد، آروم باش عزیزم!
جلوی قفسه خوراکی ها، پسره خودشو زد زمین و داد و بیداد...
پیر مرده گفت: آروم فرهاد جان، دیگه چیزی نمونده خرید تموم بشه.!
دم صندوق پسره چرخ دستی رو کشید چند تا از جنسا افتاد رو زمین، پیرمرده باز گفت:
فرهاد آروم! تموم شد، دیگه داریم میریم بیرون!
من بسیار تعجب کرده بودم.!
بیرون رفتم بهش گفتم آقا شما خیلی کارت درسته این همه اذیتت کرد فقط بهش گفتی فرهاد آروم باش!
پیرمرده با قیافه خاصی منو نگاه کرد و گفت:
عزیزم، فرهاد اسم مَنه! اون اسمش سیامکه!😂
👈 در کانال 📚انرژی مثبت📚
هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #مطالب_خواندنی همراه ما باشید↙
✨﷽
💠 #یڪ_داستان
✨↫مردی نزد خرما فروشی رفت خرما بخرد. خرما فروش گفت خرمایی بخور ببین پسند نکردی نخر ،خرما ها تازه هست. خریدار گفت: روزهام . روزه قضا داشتم.
✨↫خرما فروش گفت نمی فروشم برو. خریدار گفت چرا، مگر من گفتم دزدم؟ خرما فروش گفت : امروز 5 ماه از ماه رمضان می گذرد وقتی تو حساب خدا را 5 ماه است نگه داشته ای، یقین دارم پول خرمای مرا هم اگر بخری یک سال بعد خواهی داد.
@shamimrezvan
@tafakornab
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✨﷽
💠✨ #یڪ_داستان
▫️⇦•صاحبدلی روزی به پسرش گفت:
برویم زیر درخت صنوبری بنشینیم. پسر در کنار پدر راهی شد. پدر دست در جیب کرد و مقداری سکه طلا از جیب خود بیرون آورد و بر زمین نهاد.
▫️⇦•گفت: پسرم می خواهی نصیحتی به تو دهم که عمری تو را کار آید یا این سکه ها را بدهم که رفع مشکلی اساسی از زندگی خود بکنی؟
▫️⇦•پسر فکری کرد و گفت: پدرم بر من پند را بیاموز سکه ها را نمی خواهم، سکه برای رفع یک مشکل است ولی پند برای رفع مشکلاتی برای تمام عمر. پدرش گفت: سکه ها را بردار. پسر پرسید، پندی ندادی؟
▫️⇦•پدر گفت: وقتی تو طالب پندی و سکه را گذاشتی و پند را بر داشتی، یعنی می دانی سکه ها را کجا هزینه کنی. و این بزرگترین پند من برای تو بود.
▫️⇦•پسرم بدان خدا نیز چنین است، اگر مال دنیا را رها کنی و دنبال پند و حکمت باشی، دنیا خودش به تو رو می کند. ولی اگر دنیا را بگیری یقین کن ، علم و حکمت از تو گریزان خواهد شد .
@shamimrezvan
@tafakornab
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بسته_سلامتی
🌺🍃گوشت شترمرغ ، مزاج گرم دارد .
🔹برای فلج، سستی و خواب رفتن اعضا، درد مفاصل، سیاتیک، نقرس و بیماریهای سرد رحمی مفید است.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#درسنامه
فرزندم!
بدى بابدى خاموش نمىشود،
چنان كه آتش با آتش خاموش نمىشود.
بدى باخوبى خاموش مىشود،
چنان كه آتش با آب،خاموش مىگردد.
🗞لقمان حکیم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای_شبانه💫🌙
خدايا ....
ستاره هاى اسمانت را سقف خانه
دوستانم كن تا زندگيشان
مانند ستاره.....
بدرخشد .....
"شب بخير"🌙✨💫
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
خدایاشروع سـخن نامِ توست
وجودم به هرلحظه آرامِ توست
دل ازنام ویادت بگـیردقـرار
خوشم چونکه باشی مرادرکنار
امروز راآغازمی کنیم
باتوکل بر👈✿﷽✿