eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
16هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
پادشاهی با وزیر و سرداران و نزدیکانش به شکار می رفت. همین که آن ها به میان دشت رسیدند پادشاه به یکی از همراهانش به نام جاهد گفت:جاهد حاضری با من مسابقه اسب سواری بدهی؟ جاهد پذیرفت و لحظه ای بعد اسب هایشان را چهار نعل به جلو تاختند تا از همراهانشان دور شدند. در این هنگام پادشاه به جاهد گفت: هدف من اسب سواری نبود ، می خواستم رازی را با تو در میان بگذارم، فقط یادت باشد که نباید این راز را با کسی در میان بگذاری . جاهد گفت: به من اطمینان داشته باش ای پادشاه. پادشاه گفت: من حس می کنم برادرم می خواهد مرا نابود کند و به جای من بنشیند. از تو می خواهم شبانه روز مواظب او باشی و کوچکترین حرکتش را به من خبر بدهی. جاهد گفت: اطاعت می کنم سرور من. دو سه ماه گذشت و سر انجام یک روز جاهد همه چیز را برای برادر پادشاه گفت و از او خواست مواظب خودش باشد. برادر پادشاه از جاهد تشکر کرد و پس از مدتی پادشاه مرد و برادرش به جای او نشست. جاهد بسیار خوشحال شد و یقین کرد که پادشاه جدید مقام مهمی به او می دهد. اما پادشاه جدید در همان نخستین روز حکومت، جاهد را خواست و دستور کشتن او را داد. جاهد وحشت زده گفت: ای پادشاه من که گناهی ندارم، من به تو خدمت بزرگی کردم و راز مهمی را برایت گفتم. پادشاه جدید گفت: تو گناه بزرگی کرده ای و آن فاش کردن راز برادرم است، من به کسی که یک راز را فاش کند، نمی توانم اطمینان کنم و یقین دارم تو روزی رازهای مرا هم فاش می کنی. 🔰🔰🔰🔰 @shamimrezvan @tafakornab
🍹عرق بهارنارنج 🔹رفع تپش نامنظم قلب، تشویش واضطراب ✍افرادی که مشکل اختلال خواب دارند، میتوانندپیش ازخواب،مقداری عرق بهارنارنج باچای میل کنند @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
میان این همه سنگ دنیا آنکه گوهر می شود دوخصلت دارد ... 🔸اول آنکه ... ✨شفاف است کینه نمی گیرد 🔸دوم آنکه .... ✨تراشه زندگی راتاب می آورد @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهم نیست که قفلهادست کیست مهم اینست که کلیدها دست خداست دراین شب زیبای تابستانی ازته دل دعامیکنیم شاه کلیدتمام قفلها را ازخداوندهدیه بگیرید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫سـر آغاز هر نامه نام خداست که بی نام او نامه یکسر خطاست ✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم✨      💫الهی به امید تو💫 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا به حرمت: صلوات برمحمدوآل محمد دلهامان راآرام کن وکمکمان کن درهجوم دردوغم های زندگیمان هرگزتورا از یادنبریم خدایاگرفتاریهای همه را برطرف بفرما @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆 جزء4 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَة القُرآن @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 👇صوت صفحه
#حدیث_روز👆 🌍اوقات شرعی به افق تهران ☀️امروز #دوشنبه29مردادماه1397 🌞اذان صبح:04:56 ☀️طلوع آفتاب:06:27 🌝اذان ظهر:13:08 🌑غروب آفتاب:19:48 🌖اذان مغرب:20:07 🌓نیمه شب شرعی:00:22 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
#ذکرروز👆 #نماز_روز_دوشنبہ ✍هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره برایش نوشته شود 2رکعت ؛ درهر رکعت بعدازحمد یک آیة‌الکرسی ،توحید ،فلق وناس بعدازسلام۱۰ استغفار @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
سلام دوستان💖 دوشنبه تون پرازافکارمثبت امروزتون شاد لحظه هاتون قشنگ زندگیتون پربرکت عاقبتتون تابناک دستاتون سرشارازنعمت وروزگارتون پرازموفقیت 🍳🍪🍶☕ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍒داستان واقعی و آموزنده بانام 👈 🍒 👈قسمت سوم مهمونا اومدن سعی میکردم خیلی خانم و با وقار باشم وسط مهمونی اکرم خانم بلند گفت خوب سودابه جان چیکارا میکنی ظرف شیرینی برداشتم شروع کردم به تعارف کردن گفتم تو اتلیه کار میکنم مامان سهیل شنید گفت وای چه خوب سهیل منم عکاسی داره گفتم اااا چه خوب کجا هستن؟ مامانش ادرس داد دنبال ادامه حرفم بودم اما حرفی نداشتم مامانش هم مشغول حرف زدن با بقیه شد.خیلی منتظر بودم از من بار بپرسه یا از سهیل بگه گیج بودم اخر سر هم همه رفتن و منم با عصبانیت رفتم تو اتاقم هر کاری میکردم انگار از سهیل دور تر میشدم عکسای فیس بوکش روز به روز قشنگتر میشد من حرصم بیشتر که بهش برسم راز دلمو به دختر خالم نسرین گفتم وقتی شنید داشت با مداد ابرو ابروهای تا به تاشو درست میکرد همون حالت برگشت گفت واقعا؟ تو عاشق سهیل شدی؟ خری؟ گفتم این چه طرز حرف زدنه ؟ چرا خر؟ مدادو ول کرد رو میز اومد سمتم دستشو گذاشته بود رو کمرش پیش خودم گفتم شبیه افتابه شده گفت دختر کل فامیل از هوس بازی سهیل خبر دارن میدونی چند تا دختر هر روز دورش لخت میشن تا عکس اتلیه بگیره ادرس فیس بوکشو دیدی... گفتم اره دیدی پس .احمق نشو . رفت از اتاق بیرون رو تختم ولوو شدم لخت شدن دخترا تو اتلیه سهیل خوب شغلش اون خوبه پاک تو خارج هم کلی لختن روزا میگذشت تو اتلیه کثیف و خاکی اقای شهبازی بودم و مثل زیبای خفته هنوز کشف نشده بودم کار زیاد هم نداشتم کلا از کارم هم خوشم نمی اومد گیر کرده بودم.سهیل هدفم بود که حالا ازم خیلی دوره یه چند ماهی از مهمونی گذشته بود از سر کار اومده بودم . موقع شام مامان گفت راستی فرزانه خانم زنگ زده بود قاشق غذام رو هوا مونده بود دهنم باز چشام سمت مامان قاشق و گذاشتم تو بشقاب گفتم خوب چی گفت مامان داشت با سبزی ها ور میرفت گفت فتوشاپ کار پسرش از اونجا رفته دنبال کسی بوده مامانش هم یاد تو افتاده گفتم تو چی گفتی گفت هیچی گفتم سودابه کار داره راضی هم هست گفتم نه کجا راضیم خوب به من میگفتی بد حرف میزدی مامان نگام کرد گفت تو کار داری این همه راه کجا میخوای بری... ادامه دارد⬅️⬅️⬅️ ====================== http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 داستان وضرب المثل وسخن بزرگان 💫💫💫💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشادرایتا👆👆 ======================