هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
یه روز به خودت میای که
دیگه زمانی برای کارهایی که
همیشه میخواستی انجام بدی نداری
همین حالا انجام بده.
#پائولو_کوئلیو
✅به جملات زیبا بپیوندید👇
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍒 #داستانک 🍒
یک روز سرد صبح سرد در سرمای
شدید مونیخ المان من کودکی 8 ساله بودم لباس هایم هم انقدر گرم نبود که بتوانم تحمل کنم خانه مان هم که یک اتاق کوچک بود منو خواهرو برادر و مادرم زندگی میکردیم
من برادر بزرگتر بودم مادرم از سرطان سینه رنج میبرد تا اینکه انروز صبح نفس کشیدنش کم شد اشک در چشمانش جمع شد نمیدانست با ما چه کند سه کودک زیر 9 سال که نه پدر دارند نه فامیل مادرشان هم هم اکنون رو به مرگ است دم گوشم به من چیزی گفت او گفت که تو باید از برادرو خواهرت مراقبت کنی من که هشت سال بیشتر نداشتم قطره اشکم ریخت روی صورت مادرم سریع بلند شدم تا پزشکی بیاورم نزدیک ترین درمانگاه به خانه من درمانگاهی بود که پزشکانش یهودی بودند رفتم التماسشان کردم
میخندیدن و میگفتند به پدرت بگو بیاید تا یک پزشک با خود ببرد انقدر التماس کردم انقدر گریه کردم که تمام صورتم قرمز بود اما هیچکس دلش برای من نسوخت چند دارو که نمیدانستم چیست از ان جا دزدیدم و دویدم ان هاهم دنبال من دویدند وقتی رسیدم به خانه برادرم و خواهرم گریه میکردند دستانم لرزید و برادر کوچک گفت مادر نفس نمیکشد آدلف!
شل شدم دارو ها افتاد ارام ارام به سمتش رفتم وقتی صورت نازنینش را لمس کردم انفدر سرد شده بود که دیگر کار از کار گذشته بود
یهودیان وارد خانه شدند و مرا به زندان کودکان بردند انقدر مرا زدند که دیگر خون بالا میاوردم وقتی بعد چند روز ازاد شدم دیدم خواهرو برادر کوچکم نزد همسایه ما هست همسایه مادرم را خاک کرده بود دیگر هیچ چیز برای از دست دادن نداشتم کارم شبو روز درس خواند و گدایی کردن بود چه زمستان چه بهار چه ...
وقتی رهبر المان شدم اولین جایی را که با خاک یکسان کردم همان درمانگاه مونیخ بود سنشان بالا رفته بود و مرا نمیشناختند اما هم اکنون من رهبر کشور المان بودم التماسم میکردند دستور دادم زمین را بکنند و هر 6 نفر را درون چاله با دست و پای بسته بیاندازند و چاله را پر کنند
تمنا میکردند و میگفتند ما زنو بچه داریم ان قدر بالای چاله پر شده ماندم تا درون خاک نفسشان بریده شود...
○آدلف هیتلر
○خاطرات کودکی نبرد
======================
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
======================
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
درها برای کسانی گشوده می شوند
که جسارت در زدن داشته باشند
جسارت داشته باش،با امید،با عشق بامحبت و تلاش در بزن
حتما درها گشوده خواهند
شد به سوی روشنایی
✅به جملات زیبا بپیوندید👇
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#اصطلاح_جنگ_زرگری
در زمان گذشته قیمت دقیق طلا مشخص نبود، در نتیجه هر زرگری قیمتی را بر روی جنس خود می گذاشت. معمولا دو یا چند زرگر با یکدیگر توافق ناجوانمردانه ای می کردند، تا مشتری های بیچاره را تا حد ممکن سر کیسه کنند، به این رفتار "جنگ زرگری "گفته می شد.
وقتی مشتری از همه جا بی خبر، به دکان زرگری می رسید، زرگر قیمت متاع خود را چند برابر مقدار واقعی می گفت و از طرفی در حین گفتگو به زرگری دیگر که با او از قبل توافق کرده بود، پیغام می رساند، زرگر دوم به بهانه ای خودش را به دکان زرگر اول می رساند و با صدای بلند و قیافه حق به جانب داد می زد :"ای نابکار، مگر تو مسلمان نیستی! دین و ایمان نداری! این چه قیمتی است که می گویی؟ "زرگر اولی هم در جواب با پرخاش می گفت :"ای دغل باز، من تو را خوب می شناسم، می خواهی جنس کم عیارت را آب کنی."زرگر دوم با عصبانیت بیشتر می گفت :"جنس من کم عیار است!؟! بیا سنگ محک بزنیم ببینم چقدر عیارش بالاست".... باری مشتری بیچاره در انتها خام زرگر دوم می شد و به دکان او می رفت و جنسی را چند برابر قیمت واقعی می خرید و در ضمن گمان می کرد، سود کرده است. در انتها دو زرگر سود بدست آمده را با یکدیگر تقسیم می کردند.
اصطلاح" جنگ زرگری "کنایه از جنگی غیر واقعی است، که دو طرف دعوا فقط برای فریفتن دیگران وانمود می کنند، با هم دشمن هستند، ولی در واقع با هم رفیق و همراه هستند.
برای خواندن داستانها وریشه ضرب المثلهای فارسی با ما همراه شوید👇👇👇
@tafakornab
@shamimrezvan
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
گاهی دلم هیچ چیز نمیخواهد
جز گپ ریز ریز با مادرم
هی من حرف بزنم
هی اوچای تازه دم بریزد،
هی چای ام سرد بشود
هی دلم گرم.
آنجا که چای ات سرد میشود
ودلت گرم
"خانه مادر است"
@tafakornab
داستان ضرب المثل👆
📌 داستان 🍃🌺
🌷راز احترام پيامبر
صلي الله عليه و آله به خواهر🌷
💫رسول خدا صلي الله عليه و آله خواهر رضاعي (شيري) داشت، روزي خدمت حضرت آمد.
پيامبر چون او را ديد شادمان شد و عباي خود را براي او به زمين پهن كرد و او را روي آن نشانيد، سپس به او رو كرد، با گرمي و لبخند با وي به گفتگو پرداخت، تا خواهرش برخاست و رفت.
👈اتفاقا همان روز برادر رضاعي اش نيز آمد. ولي پيغمبر با او مثل خواهرش رفتار نكرد.
⁉️شخصي پرسيد:
يا رسول الله! چرا به خواهر بيشتر از برادر احترام نموديد؟ با اين كه او مرد بود.
(يعني او سزاوار به احترام بيشتر بود).
💫حضرت فرمود: چون خواهر نسبت به پدر و مادرش بهتر از برادر خدمت مي كند.
✅بدين جهت خواهر را بيشتر از برادر محبت كردم.
📚بحار جلد ۷۴ صفحه ۵۶
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
❓#انيس ما در قبر چه كسي است؟
🔰مسلّم است كه انيس هر انساني در قبر #اعمال آن انسان مي با شد. در كتاب اربعين قاضي (ره) منقول است كه از #شيخ_بهايي نقل مي فرمايد:
رفيقی در قبرستان اصفهان داشتم كه هميشه بر سر مقبره ای مشغول عبادت بود و شيخ گاهی به ديدنش ميرفته است. روزي از او سؤال مي كنند كه از #عجايب قبرستان چه ديده اي؟ فرمود: روز قبل در قبرستان جنازه ای را آوردند و در اين گوشه دفن كردند و رفتند. هنگام غروب #بوی_گندی بلند شد و مرا ناراحت كرد ناگاه #هيكل_ترسناكی ديدم كه #بوی_گند از او بود اين صورت وحشتناك بر سر آن قبر ناپديد شد مقداري گذشت #بوی_عطری بلند شد كه در عمرم چنين بوی خوشی استشمام نكرده بودم. در اين هنگام #صورت_زيبايی آمد و بر سر همان قبر نا پديد شد مقداري گذشت ديدم صورتي زيبا از قبر بيرون آمد ولي #زخم خورده و #خون_آلود است گفتم: پروردگارا به من بفهمان اين دو صورت چه بود؟ به من فهماندند كه آن صورت زيبا #اعمال_نيكش بود و آن هيكل ترسناك #كارهای_بدش است و چون اعمال بدش بيشتر از اعمال خوبش بود در قبر مونسش شد تا كه اعمالش پاك گردد تا نوبت صورت زيبا برسد.
📚 شهيد دستغيب . معاد ص27
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
#قضاوتی_عجیب
در میان بنی اسرائیل ثروتمندی عاقل زندگی می کرد، او دو همسر داشت، یکی از آنها پاکدامن بود، و از او دارای یک پسر شد و این پسر شباهت به پدر داشت. ولی همسر دیگرش، پاکدامن نبود و دو پسر داشت، هنگامی که پدر در بستر مرگ قرار گرفت به پسرانش چنین وصیت کرد: «ثروت من مال یکی از شما است». وقتی که او از دنیا رفت، سه پسر او در تصاحب مال پدر، اختلاف کردند، پسر بزرگ گفت: آن یک نفر، من هستم.
پسر میانه گفت: او من هستم. پسر کوچک گفت: او من هستم. این سه نفر نزاع خود را نزد قاضی بردند، قاضی گفت: من درباره شما نمی توانم قضاوت کنم، شما را راهنمائی می کنم بروید نزد سه برادر از دودمان بنی غنام، از آنها بخواهید تا نزاع شما را حل کنند.
آنها نخست نزد یکی از آن سه برادر (از بنی غنام) رفتند دیدند پیر فرتوت است و سؤال خود را مطرح کردند، او گفت: نزد برادرم که از نظر سنّ از من بزرگتر است بروید، آنها نزد او رفتند دیدند که او پیرمرد است ولی فرتوت و افتاده نیست، و سؤال خود را بازگو کردند، او گفت: بروید نزد فلان برادرم که سنّ او از من بیشتر است، آنها نزد برادر سوم آمدند ولی چهره او را جوانتر از دو برادر اول یافتند. نخست از برادر سوّم در مورد حال خود آن سه برادر بنی غنام پرسیدند که چرا تو که سنّت از همه بیشتر است، جوانتر از دو برادر دیگر به نظر می رسی، ولی آنکه سنّش از همه کوچکتر است، پیرتر به نظر می رسد.
او در پاسخ گفت: آنر برادرم را که نخست دیدید، از ما کوچکتر است ولی زن بداخلاقی دارد، و او با زن سازش می کند و صبر و تحمل می نماید از ترس آنکه به بلای دیگری که قابل تحمل نیست گرفتار نگردد، از این رو پیر و شکسته شده است. اما برادر دوم که نزدش رفتید از من کوچکتر است ولی همسری دارد که گاهی او را شاد می کند و گاهی او را ناراحت می کند، از این رو در این میان مانده است و به نظر شما برادر وسطی جلوه می کند، ولی من دارای همسر نیکی هستم که همیشه مرا شاد می کند از این رو جوانتر از برادرانم به نظر می رسم.
اما راه حل در مورد وصیت پدرتان این است که: کنار قبر او بروید و قبرش را بشکافید و استخوانهایش را بیرون آورید و بسوزانید و سپس نزد قاضی بروید تا قضاوت کند. آن سه برادر از نزد او بیرون آمدند، دو نفر از آنها (که مادرشان پاکدامن نبود) بیل و کلنگ برداشتند و به طرف قبر پدر حرکت کردند تا قبر را بشکافند... ولی پسر سوم (که مادرش پاکدامن بود) شمشیر پدر را برداشت و کنار قبر آمد و به برادرانش گفت: من سهم خودم از اموال پدرم را به شما بخشیدم، قبر پدرم را نشکافید.
در این وقت آن سه برادر نزد قاضی رفته و جریان را گفتند. قاضی گفت: همین مقدار سعی شما برای قضاوت من کافی است، اموال را به من بدهید تا به صاحبش برسانم. سپس به برادر کوچک (که راضی به نبش قبر پدر نشد) گفت: «اموال را برگیر که صاحبش تو هستی، اگر آن دو برادرت پسر پدرت بودند دلشان مانند تو، برای پدر می سوخت و راضی به شکافتن قبر نمی شدند».
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💞خُــــــــــدایا
بابت هرشبی ڪه بی شڪر سر
بر بالین گذاشتم بابت #لحظات
شـادی ڪه به یادت نبودم بابت
هر دلی ڪه شڪستم همـــــین
امشب منــــــو ببخـــــش خــدا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آفتاب تا افق روشنایی
بالا آمده است ، آن را
میهمان آسمان دلت کن
امروز مثل خورشید
دوباره از نو آغاز کن
و درشروع صبح
باگفتن "بسـم الله" به زندگی ات
برکتی جاودانه ببخش...
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم
🌸 الهی به امید تو
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 ســـــــــلام
💖 روز زیباتون بخیر و نیکی
روز و هفته خود را
معطر می کنیم به
عطر دل نشین صلوات
بر حضرت محمد و خاندان مطهرش
🌹 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ
🌹 وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
امیدوارم به برکت صلوات، همگی
روز و هفته ای پر خیر و برکت
داشته باشیم ان شاءالله تعالی.
💖 شروع هفته تون پراز بهترینها
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❣ #سلام_امام_زمانم❣
عمر ما رو به زوال است کجایی آقا
مرغ دل بی پرو بال است کجایی آقا
شیعه را راه نجاتی زِ بلا ممکن نیست
استرس با تو ، محال است کجایی آقا
خاک بر فرقِ مریدانِ چو من باید کرد
همه جا قحطِ رجال است کجایی آقا
دیده ای نیست به جزدیدهٔ مولا بیدار
روحِ مـا غرق خیـال است کجایی آقا
هـر کجا می نگرم جذبِ به دنیـا بـودم
قاتلم خوش خطوخال است کجایی آقا
پُر زِ دردیم و سوالی که ندارد پاسخ
پاسخِ هرچه سوال است ، کجایی آقا
سفره ها پُر شده از رنگ تجمّل ، امّا
به کجا مالِ حلال است ، کجایی آقا
جان به قربانِ توای یوسفِ زهراکردن
شهدِ شیرینیِ فال است کجایی آقا
کاش این جمعه شود آخرِ دلتنگی ها
ندبه با شرحِ جمال است کجایی آقا
♥️اَلَّلهُمـ ّعجِّللِوَلیِڪَالفَرَج♥️
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تدبردرقرآن داستانحضرتابراهیموقربانیکردناسماعیل
2⃣ قسمت دوم
حضرت ابراهیم، اسماعیل را به قربانگاه برد، وقتی خواست او را قربانی کند چاقو نَبرید، ندا آمد: ایابراهیم دیگر نیاز نیست فرزندت را قربانی کنی، تو دستور خدا را عملی کردی
👌پس یادمان باشد:
اگر خدا ازما خواست اسماعیلمان را سر ببریم
او سربریدنِ اسماعیلمان را نمیخواهد،بلکه بریدنِ مارا از اسماعیلمان درراهخدامیخواهد
🤔راستی اسماعیلِ تو چیست؟! ❣
مال؟ ثروت؟ قدرت؟ زیبایی؟ شهرت؟
صافات آیه۱۰۳تا۱۰۵_استاد عبدالباسط
#به_ترجمه_آیات_دقت_کنید
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️#کورترینکوری۰۰۰۰
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #شنبه ٢ مرداد ماه ١۴۰۰
🌞اذان صبح: ٠۴.٢۷
☀️طلوع آفتاب: ٠٦.٠٦
🌝اذان ظهر: ١٣.١۰
🌑غروب آفتاب: ٢٠.١۴
🌖اذان مغرب: ٢٠.٣۴
🌓نیمه شب شرعی: ٠٠.٢١
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#تنهاچیزیکهدلانسانراپیرمیکند☝️
#ذکرروز👆
⚜﷽⚜
❣ذكر روز شنبه
🥀يا رَبَّ العالَمين
🌸اي پروردگار جهانيان
#نمازحاجت_روزشنبه
#درجه_پیغمبران
هرڪس روزشنبه
این نمازرابخواندخدااورا
دردرجه پیغمبران صالحین وشهداقراردهد
[۴رڪعت ودرهررڪعت
حمد،توحید،آیةالکرسے]
📚مفاتیح الجنان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
❗️صبحانه نخوردن باعث حمله قلبی می شود !
🔸نخوردن صبحانه خطر حمله قلبی و مرگ و میر بر اثر بیماری های عروق کرونری را تا 27% افزایش می دهد.
▫️اگر عجله دارید حداقل 1 لیوان آبمیوه طبیعی میل کنید !
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#سخن_دوست #شکرنعمت
🌹 امام صادق علیه السلام فرمودند:
🔹اگر نزد خداوند عبادتی بهتر از شکرگزاری در همه حال بود که بندگان مخلصش با آن عبادتش کنند، هر آینه آن کلمه را درباره همه خلقش به کار میبرد، اما چون عبادتی بهتر از آن نبود از میان عبادات آن را خاص قرار داد و صاحبان آن را ویژه گردانید و فرمود: «واندکی از بندگان من سپاسگزارند».
📚 کنزالعمال، ج۱۳، ص۱۵۱، ح۳۶۴۷۲
🌹 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ
🌹 وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❤ اَشهَدُ اَنَّ عَلیّا وَلیُّ الله
🌹 پيامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند:
روزی که قیامت بر پا می شود و پل صراط بر کناره جهنم نصب می گردد هیچ کس حق عبور از آن را نخواهد داشت مگر اینکه برگه اجازه علی بن ابیطالب را به همراه داشته باشد.
📖مناقب ابن مغازلی،ص۱۴۲
📖فرائد السمطین،ج۱،ص۲۸۹
🌹 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ
🌹 وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
💖 #مبلغغدیرباشیم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اول هفــتهتون مبارک♥️
برایتان
یک دنیاشادی
یک دشت آرامش
یک دریاخوشبختی
یک کــــوه سلامتی
یک اسمان آرزوی زیباو
یک عمر با عزت از پروردگار
خواستــارم♥️
تصمیم بگیر این هفته
حالت خوب باشه🥰
و 7 روز فوق العاده داشته باشی👌
دلت شاد💖
خوشبختی ستون اصلی زندگیت😊
آمین❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
🌹 #پیامبر_اکرم (ص)🌹
✅صدقه بجا، نيكوكارى، نيكى به پدر و مادر و صله رحم، بدبختى را به خوش بختى تبديل و عمر را زياد و از پيشامدهاى بد جلوگيرى مےكند.
📚نهج الفصاحه ص۵۴۹، ح۱۷۶۹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی #احکام_روابط
♻️ حکم چت کردن با جنس مخالف چیست ؟
🔴 پاسخ : ارتباط با نامحرم (حضوری، ارسال پیامک، و چت کردن ) در صورتی که قصد لذت باشد ( حتی عاطفی )، یا ترس و خوف به گناه افتادن باشد ( حتی در آینده نزدیک ) یا مفسده ای داشته باشد حرام است.
💠 ترس به گناه افتادن در چت کردن یعنی اگر بترسید در ادامه به گناه آلوده شوید. ممکن است چت کردن در ابتدا شرایط چت کردنی که گناه محسوب می شود را نداشته باشد؛ ولی مشخص باشد و به صورت معمول افرادی که اقدام به چت کردن می کنند، در ادامه و بعد از مدتی به گناه آلوده می شوند، در این صورت نیز چت کردن حرام است و نباید آن را آغاز نمود .
❗️ #چت_کردن_باجنس_مخالف
"""""""""""""""""""""""
سایت اسک احکام
💻
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ
✨السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا
✨فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ
✨كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ ﴿۳۰﴾
✨آيا كسانى كه كفر ورزيدند ندانستند
✨كه آسمانها و زمين هر دو به هم
✨پيوسته بودند و ما آن دو را از هم
✨جدا ساختيم و هر چيز زنده اى
✨را از آب پديد آورديم آيا باز هم
✨ايمان نمى آورند (۳۰)
📚سوره مبارکه الأنبياء
✍آیه ۳۰
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ضرب_المثل
ريشه ضرب المثل
" #گربه_را_دم_حجله_كشتن":
آورده اند که دامادی برای آن که زهر چشمی از عروس بگیرد و زمینه را برای مردسالاری سال های بعد هموار سازد، در شب عروسی دست به ابتکاری زد و آن این که گربه ای را گرفت و در جایی مخفی کرد.
شب عروسی هنگامی که عروس و داماد وارد حجله شدند، داماد طرحی چید که گربه یکباره وارد اتاق شود. داماد که دنبال این فرصت بود، به طرف گربه هجوم آورد و به سرعت برق گربه را گرفت و سر از بدنش جدا کرد. همین نمایش کافی بود تا عروس حساب کار خود را بکند و بفهمد که شریک زندگی آینده اش چه قاطعیتی دارد. چندی که گذشت، داماد گربه کش از دنیا رفت و عروس خانم را با آرزوهایش تنها گذاشت. بعدها مرد دیگری به خواستگاری اش آمد، اما او بر خلاف شوهر قبلی مردی منفعل و دم دمی مزاج بود. زن که نتوانسته بود در زمان شوهر قبلی به بسیاری از خواسته هایش برسد، فرصت را غنیمت شمرد و زن سالاری پیشه کرد. شوهر بیچاره که از دست زن عاصی شده بود، دنبال راهی می گشت تا قاطعیت خود را به رخ بکشاند و به او بفهماند که چند مرده حلاج است.
از قضا حکایت شوهر قبلی این زن و کشتن گربه را هم شنیده بود. تصمیم گرفت همان کاری را بکند که شوهر قبلی انجام داده بود. گربه ای را گرفت تا در یک صحنه سازی سر از بدنش جدا کند؛ اما گربه از دستش فرار کرد، وارد کوچه شد. گربه جلو و مرد به دنبال، غوغایی در کوچه پیدا شد. بالاخره مرد، گربه را گرفت و کشت و فاتحانه به خانه نزد همسرش آمد تا اوضاع را ورانداز کند؛ اما بر خلاف تصور، ملاحظه کرد این زن به جای اضطراب و نگرانی و به جای این که آثار ترس و واهمه از شوهر در چهره اش باشد، لبخندی تمسخر آمیز به صورت دارد؛ و به زبان بی زبانی شوهرش را سرزنش می کند.
زن دست آخر تاب نیاورد و گفت:
«آن که دیدی، گربه را دم حجله کشت، نه توی کوچه...»
┅❅❈❅┅
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
حكايت ملانصرالدين ومادرزن😜
♦️در یک روز زمستانی ملانصرالدین و زنش هوس آش کردند. آش گرمی تهیه نمودند. زن ملا با عجله یک قاشق از آش خورد و چون خیلی داغ بود اشک چشمش روان شد.
ملا سوال کرد: چرا گریه می کنی؟
زن خودش را کنترل کرد و به ملا گفت: به یاد مادرم افتادم؛ او مرا خیلی دوست داشت و اگر زنده بود در کنار من از این آش می خورد!
ملا هیچ نگفت و شروع کرد به خوردن آش
اتفاقا یک قاشق آش داغ از وسط کاسه خورد و اشک از چشمش سرازیر شد.
زن ملا با تمسخر، پوز خندی زد و گفت: ملا، تو چرا گریه می کنی؟!
🔹ملا گفت: من نیز به یاد مادرت افتادم و فکر کردم اگر مادرت تو را خیلی دوست داشت، چرا تو را همراه خودش نبرد.😂😍
┅❅❈❅┅
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت
➥
💯👆
🍃⇨﷽
🌷حکایت
❄️⇦ مردی یک طوطی را که حرف میزد در قفس کرده بود و سر گذری مینشست. اسم رهگذران را میپرسید و به ازای پولی که به او میدادند طوطی را وادار میکرد اسم آنان را تکرار کند. روزی حضرت سلیمان از آنجا میگذشت. حضرت سلیمان زبان حیوانات را میدانست. طوطی با زبان طوطیان به ایشان گفت: مرا از این قفس آزاد کن.
❄️⇦ حضرت به مرد پیشنهاد کرد که طوطی را آزاد کند و در قبال آن پول خوبی از ایشان دریافت کند. مرد که از زبان طوطی پول درمیآورد و منبع درآمدش بود، پیشنهاد حضرت را قبول نکرد.
❄️⇦ حضرت سلیمان به طوطی گفت: زندانی بودن تو به خاطر زبانت است. طوطی فهمید و دیگر حرف نزد. مرد هر چه تلاش کرد فایدهای نداشت. بنابراین خسته شد و طوطی را آزاد کرد.
🌤⇦ بسیار پیش میآید که ما انسانها اسیر داشتههای خود هستیم.
💟← بہ ما بپیونید →
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان