eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از درمان با قرآن و #ذڪرهاےگرـღـگشا👉
زبانت معمـار است ... وحرفهایت، خشت خام ... مبادا کج بچینی! دیوارسخن، ! که فــرو خواهــد ریخــت ، بنـای "شخصیتت.... @shamimrezvan @tafakornab
هدایت شده از درمان با قرآن و #ذڪرهاےگرـღـگشا👉
🌛✺ درمان بیخوابے ✺🌜 🌙 اگر دچار بیخوابے شدے این بخش از آیه ۲۵۵ بقره را ۳۶ مرتبه بخوان بخواب روے 📓 کشکول شمس ۷۰۰ مطالب مشابہ ↩️ @shamimrezvan ღـگشا👆👆
هدایت شده از درمان با قرآن و #ذڪرهاےگرـღـگشا👉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟🌙 پروردگارا❣ در این شب زیبا⛺️ ایمان غبار گرفتہ مارا در باران رحمت خویش پاڪ ڪن و شبۍ آرام را🌃 بہ عزیزانم عنایت بفرما @shamimrezvan @tafakornab
💠 بسم اللّه الرحمن الرحيم 💠 ⚜الهی به امیدتو⚜ ✳ اعجازبسم الله ✳ امام صادق ع فرمودند: بسم اللّه الرحمن الرحيم، بزرگ ترين ، وباعظمت ترين نام خداونداست. 📗بحارالأنوار، ج 90،ص 223
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا علی بن موسی الرضا «روز هشتم» همگی میل«خراسان»داریم انتظارِ «کرم» از سفره ی«سلطان»داریم از سر کفر نگفتیم: «شفا دست شماست» ما به «دستان شفا بخش» تو ایمان داریم.... @tafakornab
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 📵قِــصـَّـــَّــهء من با 📵 ✍قِــصـَّــه ای دردناک ،واقعی وعبرت آموز "قسمت سوم وپایانی"👇 پسرم جواب داد من که چندبار صدات زدم مامان جان اما توسرمن داد زدی ونگذاشتی من حرفم رابزنم..هدیل نمی دانم چی چیزی رابلعیده ونمیتونه نفس بکشه ومن هرچه تلاش کردم نتونستم از گلوش خارج کنم.! دیوانه وار دخترم راتکان می دادم اما بی فایده بود زنگ زدم اورژانس ازآنها کمک خواستم.. دقایقی بعد اونها باآمبولانس اومدند وبعدازمعاینه، دکتر گفت متاسفم..!! من نتوانستم برای دخترت کاری کنم..اوازدنیا رفته است.! لحظاتی بعد پلیس هم ازراه رسیدوتحقیقات آغازشد ومرا با دخترعزیزم که دیگه تواین دنیانبودبه بیمارستان برای تحقیقات بیشتروانجام آزمایشات متتقل کردند.. وقتی شوهرم به بیمارستان اومد ازمن پرسید که چی شده؟چه اتفاقی افتاده؟ اوباور نمیکردکه ما برای همیشه دختروجگرگوشه مون هدیل راازدست داده ایم.. من جسته گریخته براش تعریف می کردم وکوشش می کردم تایه جورایی حقیقت راکتمان کنم اما دروغ گفتن درچهره ام نمایان بود وشوهرم حرفهایم راباور نکرد ومن مجبور شده حقیقت را کامل بدون کم وکاستی برایش بازگو کردم تا هم خودم ازعذاب وجدان آسوده شوم وهم خانواده ام راازدست ندهم..! بعدازاینکه من حادثه رابازگو کردم شوهرم که طاقت شنیدن چنین واقعه ای رانداشت بافریاد داد زد وگفت:.توطلاق هستی طلاق هستی طلاق هستی ودرحالیکه گریه میکرد بیرون رفت.. من اعصابم بهم ریخت ودچارافت وشکست روحی شدیدی شدم مرا به بخش دیگری ازبیمارستان منتقل کردند.. ❗من احمق. باندانم کاریهایم. همه زندگی ام راازدست دادم دخترم، همسرم، خانواده ام، وهمه زندگی ام را نابود کردم چون بادوستان فضای مجازی و واتساپ مشغول بودم وخانواده ام وفرزندانم رافدا کردم وبه آنها بی توجه بودم. 📵 این قصه تقدیم به همه زنان ومردانیکه خودرا وقف این برنامه ها کرده اند وازدور وبر وخانواده وپدرومادر ودین دنیا وزندگی حقیقی خودغافل شده اند⛔ ⚠هوشیارباشید.⚠️ زنگ خطری برای همه است. این حادثه تکرارشدنی است. تادیرنشده به فکرخودتان وخانواده تان باشید. چرا❓عاقل کندکاری که بازآرد پشیمانی 🌹تقدیم به همه کاربران انترنتی وفضاهای مجازی🌹 ====================== http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشادرایتا⬆️ ======================
پروردگارا دوستـانم ارمغانـی از رحــمت بی‌کـران تـوهستند ؛ پـس خرسنـدشان بداربـه؛ عافیت مـوفقیـت واستجـابت دعــا نمازو روزه تون قبول درگاه حق @shamimrezvan ღـگشا👆👆
🍃روزنهم لب تشنه ڪنار علقمه ام 🌸بیاد ساقى عطشان،حسین فاطمه ام 🍃روزه دارم مڹ ،و بـرروزِ نهم حساسـم 🌸ازسحرتادم افطاربه یادعطش عباسم @shamimrezvan ღـگشا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🍃✨سلام عزیزان✨🍃🌺 باطلوع خورشید روزی دیگر آغاز می‌شود نفس بکش ویڪ بار دیگـر برای بیداری خود خدا را شاکـر باش صبح قشنگتون بخیر 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
✅اگر در ماه رمضان به کارهای علمی و پژوهشی مشغول هستید از خوردن گردو غافل نشوید. 🔸گردو خستگی مغز را کاهش می دهد. @shamimrezvan @tafakornab @zendegiasheghaneh
آنقدردریادل باش که ازچیزی نگران نشوی آنقدربزرگوارباش که خشمگین نگردی آنقدرنیرومندباش که ازچیزی نترسی وآنقدرراضی باش که به هیچ مشکلی اجازه خودنمایی ندهی @shamimrezvan @tafakornab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁﷽❁الهی به امیدتو 🌹بر روح خدیجه،کفوخاتم صلوات 🌹برحامی پیغمبر اکرم صلوات 🌹همپای خدیجه نیست بانوی دگر 🌹برجود خدایی اش دمادم صلوات @shamimrezvan ღـگشا👆👆
دهمین روزماه مبارک رسید شکوه آخرین روزهای بهار آکنده ازشادیهای بی پایان امروز زیباترین لبخندهابر لبانتان بالاترین دستها نگهبانتان قشنگترین چشم بدرقه راهتان @shamimrezvan👈
اول هفته تون عالی درشروع هفته دهمین روز رمضان🌸🍃 ازخدا میخوام هفت روزآرامش هفت روزموفقیت هفت روزخیروبرکت و هفت روز حس خوشبختی نصیبتان کند🍃🌸 @shamimrezvan ღـگشا👆👆
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍒داستانی واقعی وشگفت انگیز در !!!🍒 قسمت اول 🌖 در ناحیه ای از جنوب شهر جده یکی از ثروتمندان آن اقدام به ساخت ویلایی زیبا نمود. این شخص مبالغ هنگفتی صرف ساخت و تزیین آن نمود و می خواست با خانواده ی پر جمعیت خویش در آن ساکن شود... 🌘بعد پایان ساخت و آماده سازی تجهیزات و وسایل لازم برای زندگی و خوشگذرانی با خانواده اش به آن منتقل شد... ماه نخست به خوبی و خوشی سپری شد و از گذران زندگی در این ویلای تازه ساخت بسیار خوشحال و سعادتمند بود. 🌎اما قدر الهی در کمین بود.... در یکی از شبها که همراه فرزندانش قصد خوابیدن داشتند دختر کوچکش را دید که با حالتی پریشان و ترسیده ایستاده و به دیوار اشاره می کند!!! خودش را به او نزدیک کرد. شروع به آرام کردن دخترش نمود و او را به اتاق خوابش برد سپس قضیه را دنبال کرد تا حقیقت آن را دریابد.... 🌚صدای عجیب و غریبی از دیوار شنید، گویا در وسط دیوار موجود زنده ای و آن را تکان می دهد!! به شدت ترسید ، شروع به تحقیق و جستجو کرد اما ناگهان صدا قطع شد . بعد از گذشت چند روز دوباره صدا بلند شد و روز به روز ترس و وحشت خانواده اش را فرا می گرفت و از وسط دیوارهای ویلاش بخصوص هنگام شب صدا زیاد می شد..!! لذا با دوستان و نزدیکانش مشورت نمود.... به او پیشنهاد کردند که یکی از علما را به آنجا ببرد تا دعاهایی از قرآن را بخواند شاید شیاطین و جنیانی باشند که قصد اذیت کردن او و خانواده اش را دارند و با خواندن دعاهای قرآنی آنجا را ترک کنند.... اما آنها چیزی نفهمیدند و سر از آن در نیاوردند و دعاهایشان هیچ تاثیری در قطع آن صداها نداشت.... ترس و اضطرابشان بیشتر شد و به مرحله ای رسید که آنجا را ترک کنند و به جای دیگری بروند.. با حسرت و اندوه به همراه خانواده اش وسایلشان را جمع کرده و آنجا را ترک کردند... ویلایشان را به اجاره واگذار نموده و مسکن دیگری نقل مکان کرد... اما مشکل برای ساکنان جدید این ویلا هم پیش آمد !!! لذا زمانی کوتاه آنجا را ترک گفتند تا جایی که در محله چنین شایع شد که این ویلا محل سکونت جنیان است... 🏩صاحب ویلا متحیر و سرگردان بود که با آن چکارکند....؟؟ ‌ادامه دارد.....‌⬅️⬅️ ====================== http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️ =====================
🌸🍃با نام و یاد خدا 🌸🍃میتوان بهترین روز را 🌸🍃برای خود رقم زد 🌸🍃پس با عشق 🌸🍃و ایمان قلبی بگوییم 🌸بسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🌸 🍃الهی به امیدتو🍃 @shamimrezvan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏰روز دیگری آغاز شد ساعت دلت را بر روی شادی تنظیم کن تا با هر تیک تاکش لبخند بزنی و به یاد داشته باش شادی بزرگترین هدیه امروز توست بزن رو لینک 👇 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍒داستانی واقعی وشگفت انگیز در !!!🍒 قسمت دوم راه چاره ای جز در معرض فروش قرار دادن آن نداشت... اما از ترس آنچه در این ویلا اتفاق می افتاد کسی اقدام به خرید آن ننمود ... در یکی از روزها ، یکی از اهالی جنوب سعودی که جدیدا به شهر جده آمده بود و به دنبال خانه ای می گشت اما مبلغی که داشت برای خرید چنین ویلایی کافی نبود ولی تقدیر خداوند چنین بود به این محل بیاید اطلاعیه فروش آن را دید .... به دنبال آدرس صاحب ویلا بود .... اما همسایه ها که از قضیه خبر داشتند او را از حرید آن بیم دادند و حقیقت قضیه فروش آن را به او گفتند، داستان های خیالی از وجود جنیان را برای او حکایت کردند... ☀️قیمت آن را جویا شد... مردم آدرس صاحب ویلا را به او دادند... به نزد صاحب اصلی آن رفت و قیمت ویلا را از او پرسید.. . صاحب ویلا بسیار خوشحال شد که برای ویلایش مشتری پیدا شده است و از او پرسید : چقدر پول به همراه داری که ویلا را به تو بفروشم؟؟... گفت: مبلغ اندکی دارم.. صاحب ویلا گفت: مهم نیست به تو می فروشم..!! 🤓مشتری باور نمی کرد ، اما صاحب ویلا می خواست به هر قیمتی که باشد از دست آن ویلا راحت شود... معامله قطعی شد... هنگامی که مردم شنیدند که شخصی آن ویلا را خریده است... شایع کردند که مشتری جدید این ویلا جادوگر است!! 👍اما مهم این است که صاحب جدید این ویلا اسباب و وسایل زندگی اش را به آن منتقل کرد... شب سوم بود که در آنجا می خوابید صداهایی عجیب و غریب از وسط دیوار شنید ... قلمی به دست گرفت و جاهایی را که صدا از آن شتیده می شد مشخص کرد، یک هفته از این وضعیت سپری شد، اما این صدا تنها از جاهایی محدودی که خودش علامت گذاری کرده بود خارج می شد . ☀️از اینکه چرا تنها از جاهای ثابتی صدا خارج می شود شگفت زده شده بود و بعد از مشخص کردن محل آن کارگرانی را برای تخریب آن قسمت آماده کرد .... بسیار شگفت انگیز است... چقدر وحشتناک است؟؟!! 👈کارگران نیز هنگام حفاری آن صداها را می شنیدند... 👐ناگهان بعد از حفاری و شکستن قسمتی از آجرهای آن دیوار دیدند تعداد زیادی خرگوش با اندازه های مختلف از آن بیرون پریدند ....!!!! 👈 صاحب ویلا از روشنایی ویلایش به زمین پشت نگاه کرد دید که خانه ی چسبیده به آن ویلا محل پرورش خرگوش و مرغ است... خرگوش ها برای ساختن لانه و محل بازی شان زیر دیوار را کنده و به وسط آن رسیده اند و هر از چندگاهی به این لانه آمده و شروع و به بازی و سر و صدا می کردند که قضیه شنیده شدن صداهای عجیب و غریب از این دیوار در داخل ویلا نیز همین بوده است... 🍒پاک و منزه است خدایی که بدون حساب و کتاب به هر کس که بخواهد روزی می رساند.🍒 ====================== http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشادرایتا ======================
دقت کردید؟ گاهی جای رحمت میشیم زحمت جای محرم میشیم مجرم جای ژست میشیم زشت جای یارمیشیم بار جای قصه میشیم غصه جای زبان میشیم زیان پس به خودمان مغرور نباشیم چون بایک نقطه جابجامیشیم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💫 شب چادر خواب سیاهش را باز کرد ✨🌙 یک دنیا ستاره ریخت در آسمان جشن شبانه آغاز شد✨🌙 شب هایتان نورانی💫 " " @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌷به نام خدای سمیع و بصیر خطاپوش بخشنده بی نظیر 🌷به نام خدای علیم وحکیم رحیم و بسیط وشریف ونعیم 🌷به نام خداوندوجد وسرور پدیدآورعشق واحساس وشور @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام 🌸به دوشنبه🌸 ۱۲رمضان خوش آمدی خوشبختی یک سفراست نه یک مقصد زیبازندگی کنیدو ازحال لذت ببرید لحظه هاتون سرشار از خوشی وشادمانی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍒داستان واقعی آموزنده 🍒 قسمت اول داستان از روزی شروع شد که مارفتیم مهمانی خانه خاله ام من تنها ۱۳ سالم بود اونجا وقتی پسر همسایه خونه خاله رادیدم دلم ریخت یک نه نه صد دل مجذوبش شدم اولین دفعه ام بود چنین حسی داشتم ولی الان فکر میکنم کاش اصلا چنین روزی اونجا نمی رفتم ولی افسوس تنها حسرتش برام مونده اما باغم وحسرت که چیزی درست نمیشه اون روز که سامان پسر همسایه خونه خاله ام رادیدم انگار اون مال من بود خدا اون وبرای من آفریده من سامانونگاه میکردم اون هم نگام میکرد بعد اینکه رفتم داخل خونه وبامادر وبرادر کوچیکم نشستیم بعد نیم ساعت به بهانه بازی کردن با لیلا دختر خالم آمدیم بیرون تو کوچه بازی کنیم لیلا هم نگو ازمن بدبختر نمی دونست من برای چی میرم بیرون داخل کوچه سامان ودیدم که انگار دنیا رابهم دادن به هم نگاه میکردیم من نمی دونستم چی بگم اونم فقط نگاه میکردشکر خدا میکردم که نگاهم میکنه رفتیم داخل خونه آخه مادرم صدام میزد اون روز وفقط نگاهمان درگیر هم بود نزدیک غروب بود که برگشتیم خونه خودمون ولی در دل آرزوداشتم کاش خونه نمیرفتیم اون شب وتا نزدیکهای صبح نخوابیدم فقط داشتم خیال بافی وزندگی برای خودم وسامان میساختم که خوابم برد صبح از خواب بیدار شدم وراهی مدرسه شدم فکرم فقط شده بود سامان آخه چون اولین بارم بود چنین حسی داشتم نمی دونستم کنترلش کنم چند روز گذشت منم هرروز بهانه خونه خاله را میگرفتم اما مادرم زیاد گوش نمی داد وگذشت وگذشت تا به یک ماه رسید روز ی از مدرسه برمی گشتم خونه که سرراه سامان وبا دوتا از دوستاش دیدم که انگار دنیارا بهم دادن اونم من ودید وخنده ای روی لبش گرفت که داشتم برای اون خندش ازروی سادگی وهوس وبچگی میمردم منم نگاهم به اون بود وبایکی از دوستام راهی خونه بودیم سامان ودوستاش هم پشت سر ما می آمدند میخواست آدرس خونمونو بلد باشه منم هر ۲۰ متر نگاهی به عقب میکردم تا بفهمه که منم میخوام بیاد اون روز وخونه رسیدیم خونه که چی زندان بود برام میخواستم همیشه باسامان باشم ادامه دارد⬅️⬅ ====================== @shamimrezvan @tafakornab ======================
✨صبحتان متبرك بہ اسماء اللہ ✨یا اللہ ویاڪریم ✨یارحمن ویارحیم ✨یاغفارویامجید ✨یاسبحان ویاحمید ✨بسم اللہ الرحمن الرحيم ✨الهی به امیدتو @shamimrezvan