eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴قالی سوخته 🚶مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود و ﻓﻘﻂ يك ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﮔﻮﺷﻪ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. 🚶ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﯼ كه ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ: ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ٥٠٠ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎ ١٠٠ ﯾﺎ ١٥٠ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﻤﯿﺨﺮﯾﻢ. ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ میرفت ... داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ، ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﯽ ﺷﺪﻩ كه ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ؟ ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، ﺫﻏﺎﻻ ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ.. ﻫﺮ ﭼﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ مى تونى ﺍﺯﻡ ﺑﺨﺮ، ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ ... ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ پرسید: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟ گفت: اره.. مغازه دار گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ٥٠٠ تومن ﻣﯽ ﺍﺭﺯﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﻦ ١ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ ﻣﯿﺨﺮﻡ .... 💠اوﻥ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ تو روضه سوخته ﺑﻮﺩ قیمت گرفت، کاش دلمون تو روضه ها بسوزه. اونوقت بگیم: دلمون سوخته بی بی، چند میخری؟! گرفتاریم...! ↷«ڪلیڪ ڪنید»↶ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
✨﷽✨ ✍ شیخ شهریار کازرونی 120 سال به سلامت عمر کرد و در تمام طول عمر خود مریض نشد. روزی بر بسترِ بیماری٬ برای دعا حاضر شد که بیمار، پسر دوست او بود.مریض گفت: ای شیخ این انصاف است که تو چهل سال از من بزرگ‌تری ولی من از تو پیرتر و در شرف مرگم؟ عدالت خدا کجاست؟ شیخ گفت: عدالت خدا را زیر سوال بردی مرا خشمگین کردی و باید پاسخ تو را بدهم تا از دوست خود دفاع کرده باشم. 120 سالی که خداوند به من عمر عنایت کرده، بیش از 90 سالش را در راه او و عبادت و یادگیری علم و تربیت مردان دین و کمک به نیازمندان صرف کرده‌ام ولی تو در این 60 سال فقط برای خودت خوردی و خوابیدی و مال جمع کردی و لذت دنیا بردی. خدا ایام عمری را که در طاعت او برای او تلاش کنی بر عمر تو می‌افزاید. تو برای خود زندگی کردی ولی من برای او! می‌خواهی بین من و تو فرقی نباشد که بگویی آن‌گاه خدا عادل است؟؟ فرض کنیم یک شرکت بزرگ در تهران، در شهرستان نمایندگی دارد که اجاره‌ی آن نمایندگی و هزینه‌های آن را می‌دهد، اگر این شرکت سودی نداشته باشد و فقط فکر درآوردن خرج خودش باشد و به شرکت اصلی‌اش بهره‌ای نرساند، طبیعی است که به زودی بسته می‌شود. ‌‌‌‌✅@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚داستان کوتاه زیبا📚 ⚡️...⚡️ مردی از باديه به مدينه آمد و به حضور رسول اكرم رسيد. از آن حضرت‏  پندی و نصيحتی تقاضا كرد. رسول اكرم به او فرمود: "خشم مگير" و بيش‏ از اين چيزی نفرمود .  آن مرد به قبيله خويش برگشت. اتفاقا وقتی كه به ميان قبيله خود رسيد،اطلاع يافت كه در نبودن او حادثه مهمی پيش آمده، از اين قرار كه‏ جوانان قوم او دستبردی به مال قبيله‏ ای ديگر زده‏ اند، و آنها نيز معامله‏  به مثل كرده ‏اند، و تدريجا كار به جاهای باريك رسيده، و دو قبيله در  مقابل يكديگر صف آرائی كرده‏ اند، و آماده جنگ و كارزارند. شنيدن اين‏ خبر هيجان آور، خشم او را برانگيخت . فورا سلاح خويش را خواست و پوشيد و به صف قوم خود ملحق و آماده همكاری شد .  در اين بين، گذشته به فكرش افتاد، به يادش آمد كه به مدينه رفته و  چه چيزها ديده و شنيده، به يادش آمد كه از رسول خدا پندی تقاضا كرده‏ است ، و آن حضرت به او فرموده، جلو خشم خود را بگيرد.  در انديشه فرو رفت كه چرا من تهييج شدم، و به چه موجبی من سلاح پوشيدم‏، و اكنون خود را مهيای كشتن و كشته شدن كرده‏ ام؟ چرا بی‏جهت من برا فروخته و خشمناك شده‏ ام؟! با خود فكر كرد الان وقت آن است كه آن جمله‏ كوتاه را به كار بندم .  جلو آمد و زعمای صف مخالف را پيش خواند و گفت: "اين ستيزه برای‏  چيست ؟ اگر منظور غرامت آن تجاوز است كه جوانان نادان ما كرده‏ اند، من‏ حاضرم از مال شخصی خودم اداكنم. علت ندارد كه ما برای همچو چيزی به جان‏ يكديگر بيفتيم و خون يكديگر را بريزيم". طرف مقابل كه سخنان عاقلانه و مقرون به گذشت اين مرد را شنيدند، غيرت و مردانگی شان تحريك شد و گفتند:  "ما هم از تو كمتر نيستيم. حالا كه چنين است ما از اصل ادعای خودصرف‏ نظر می‏كنيم " .  هر دو صف به ميان قبيله خود بازگشتند. 📚اصول كافی، جلد 2، صفحه 404  @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
خواص اجزای آجیل :👇 گردو⬅️دشمن التهاب بادام⬅️مفید برای روده بادام زمینی⬅️بهبود حافظه پسته⬅️بهبودخلق و خو فندق⬅️کنترل دیابت کشمش⬅️کاهنده علائم افسردگی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
وقتی کسی تو را میرنجاند ‏ناراحت نشو... ‏چون این قانون طبیعت است ‏که درختی که میوه شیرین تر دارد ‏ سنگ بیشتر میخورد... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️دعا میکنم 🤲 ✨در فراسوی این شب ⭐️تاریک و سیاہ، خداوند ✨نور عشق بی حدش را ⭐️بتاباند بر خوشه‌ی آرزوهای شما ✨تا صدها ستارہ بروید ⭐️برای اجابت آنها 🌙✨شبتون در پناه مهربان خدا @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨الهی به امیدتو 🌹 امام صادق(عليه السلام) فرمودند : ⛔ از گرفتارى برادرت اظهار شادى مكن كه خداوند به او رحم مى كند و آن گرفتارى را به تو مى رساند. هر كس از گرفتارى و مصيبتى كه به برادرش رسيده است شاد شود ، از دنيا نرود تا خود گرفتار آن شود. 📖 الكافي ، ج۲ ، ص۳۵۹ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ 🌹 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°وَقتـی مـی گؤیَـم: مَـن‌ لـٕی ‌غَیرُک‌ یَعنـی: بُـریده ٱم ‌ٱز ‌ایـن ‌دُنیـٱی ‌بـئ‌أرزش ٱز‌ایـٓن ‌دُنیٱی ‌بـی ‌مهـٓدی (عج)... سلام عشقم سلام عمرم سلام محبوب من السلام علیک یا بقیه الله💚 🌼 اللّهم َّ‌عَجِّل ْ‌لِوَلِیِّک َ‌الفَرَج @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 صلی الله علیک یا ابا عبدالله هر روز صبح بعدِ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ میفرستم من سلامی بر شهنشاهم حسین اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن روزتون مزین به نام ارباب دو عالم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روزتون_کربلایی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوره فرقان(آیه ۴۵الی۵۰) أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَآءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا (٤٥) مگر نمی‌بینی که پروردگارت چگونه سایه را گسترانیده است؟و همچنین خورشید را دالّ بر این سایه‌ی گسترده کرده است؟ اگر خدا می‌خواست سایه را ساکن می‌کرد(و با استقرار دائم ظلمت،توازن حرارت را به هم می‌زد، و حیات را از گستره‌ی زمین برمی‌چید) ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا(٤٦) سپس آن را اندك اندك به سوی خود باز می‌گیریم. ترجمه‌آیه(٤٧) اوست كه شب را برای شما پوشش، و خواب را مایه استراحت و آرامش، و روز را [زمان‌] پراكنده شدن [جهت فعالیت و كوشش‌] قرار داد ترجمه‌آیه(٤٨) و اوست كه بادها را پیشاپیش[باران‌] رحمتش به عنوان مژده دهنده باران فرستاد، و از آسمان آبی پاك و پاك كننده نازل كردیم ترجمه‌آیه(٤٩) تا به وسیله آن سرزمینی مرده را زنده كنیم و آن را به آفریده‌های خود از دام‌ها و كثیری از مردم بنوشانیم ترجمه‌آیه(٥٠) ما باران را میان آنان [از منطقه‌ای به منطقه دیگر] گرداندیم تا متذكّر[قدرت و رحمت من‌] شوند، ولی بیشتر مردم جز به ناسپاسی رضایت ندادند. ☝️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆۰ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 6 آذر ماه 1401 🌞اذان صبح: 05:24 ☀️طلوع آفتاب: 06:52 🌝اذان ظهر: 11:52 🌑غروب آفتاب: 16:51 🌖اذان مغرب: 17:11 🌓نیمه شب شرعی: 23:07 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ ۰۰۰۰۰۰☝️ 🌸 یکشنبه ۱۰۰ مرتبه 💗یا ذَالجَلالِ والاِکرام💐 🌸ای صاحب جلال و بزرگواری 💗این ذکر موجب فتح و نصرت می‌شود 👇 ✍هرڪس این نمازرادر روز1شنبه بخواندازآتش جهنم وعذاب ایمن شود↻2رڪعت ؛ رکعت اول⇦حمد و 3 ڪـوثر رکعت دوم⇦حمد و 3 توحید 📚جمال الاسبوع۵۴ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💟 در يكي از جاده هاي جنوبي دو پسربچه بازيگوش حركت مي كردند كه متوجه شدند دو ظرف بزرگ شير آماده بارگيري است.اين دو بچه براي شيطنت خود را به دو ظرف مخصوص حمل شير رساندند و داخل هر ظرف يك قورباغه بزرگ انداختند. ظرف ها بارگيري شدند و ماشين مخصوص حمل حركت كرد. قورباغه داخل ظرف اول به خود گفت:"چه بدبختي بزرگي، اين اتفاق يك مصيبت حل نشدني است ومن هرگز نميتوانم از اين واقعه جان سالم به در برم. من نميتوانم درب ظرف را باز كنم پس ناچار در اين مايع سفيد رنگ خواهم مرد. قورباغه داخل ظرف دوم به خود گفت: " اين يك اتفاق ناگوار است، من نميتوانم درب ظرف را باز كنم. نميتوانم در اين ديوار هاي آهني سوراخي ايجاد كنم. اما از پدرم شنيده ام كه تنها كاري كه در مايعات مي توان كرد شنا كردن است. بنابراين قورباغه دوم به شنا كردن پرداخت. آن قدر شنا كرد تا يك تكه كره در شير توليد شد و قورباغه روي آن نشست. هنگامي كه درب ظرف ها را باز كردند، در ظرف اول يك قورباغه مرده مشاهده شد و از ظرف دوم يك قورباغه زنده و سالم به بيرون پريد. برنده ها هيچگاه در برابر ناملايمات شانه خالي نمي كنند. اشخاصي كه پشتكار ندارند هرگز موفق نمي شوند. تجربه چيزي است كه مفت به دست نمي آيد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☕️چای دارچینی دارچین👇👇 کم خونی را درمان می کند. اگر حس کردید که ضعیف شده اید و ممکن است مریض شوید، چای دارچینی را فراموش نکنید. ‎‌‌‌‌‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام 🍃یکشنبه ۶ آذر ماهتون زیبا الهی خدا پشت وپناهتون باشه و یه روز خوب یه روز عالی یه روز موفق یه روز پر برکت یه روز پراز آرامش رو براتون مقدر کنه آمیـــن❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ وقت، هیچ وقت در زندگی تسلیم شرایط سخت و بزرگ و دشوار نشوید! این کلیپ شاید طنز و جالب باشد اما درس هایی به شما می دهد که در کمتر کتاب و فیلمی پیدا می شود! @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم🌷 امروز ساحل دلم را به خدای مهربان میسپارم و میدانم زیباترین و امن‌ترین قایق را برایم میفرستد او همواره بر من آگاه و بیناست خدایا سپاسگزارم❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ┅✿❀🍃♥️🍃❀✿┅
💎حضرت علی(ع) از لغزش دیگران خوشحال نباش زیرا نمیدانی روزگار با تو چه خواهد کرد 📚غررالحکم ص ۷۵۱ 〰➿〰➿〰➿〰➿〰 🔅 : 🔸 لا تَعُدَّنَّ صَديقا مَن لا يُواسي بِمالِهِ . 🔹«كسى را كه تو را در مال خود سهيم نمى كند، هرگز دوست مشمار.». 📚 غرر الحكم: ح ١٠٢٧٦ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💬 سوال:  🔰 آرایش و اصلاح زنانه براى مردان چه حکمى دارد؟ ✅ پاسخ:  ✍ جایز نیست مردان خود را شبیه زنان کنند، ولى اصلاح جزیى و مرتّب کردن بعضى از قسمت ها که منظره خوشایندى ندارد، اشکالى ندارد. [1] 🔶 حدیث: امام علی (علیه السلام) به مردی که در مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود فرمود: از مسجد رسول خدا بیرون شو، ای کسی که رسول خدا لعنتش کرده است. سپس فرمود: شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌فرماید: لعنت خدا بر مردانی که خود را شبیه زنان می‌کنند و بر زنانی که خود را به شکل مردان در می‌آورند. [2] پی نوشت: [1]. پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی، احکام پوشش. [2] علل الشرائع ج 2 ص 602 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا ﴿۴۱﴾ ✨اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد ✨خدا را ياد كنيد يادى بسيار (۴۱) 📚سوره مبارکه الأحزاب✍ آیه ۴۱ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
. بعد از هر نماز پدر و مادرتان را حتما دعا کنید. نورانیّتِ این عمل شما را هم بهره مند میکند. 👤 استاد محمدباقر تحریری @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
چرا ولیعهدی پدر را نپذیرفت ؟ هارون الرشید بیست و یک پسر داشت که سه تای آن ها را به ترتیب ولیهد خود کرده بود ؛ یکی محمد امین ، دومی مامون الرشید و سومی مؤ تمن . در این میان قاسم پسری بود که گوهر پاکش از صلب آن ناپاک ؛ چون مرواریدی از دریای تلخ و شور ، ظاهر گشته و فیض مجالست زهاد و عباد آن عصر را دریافته بود . او از تاءثیر صحبت ایشان روی دل از زخارف دنیا بر تافته و طریقه پدر و آرزوی تاج و تخت را ترک گفته بود . قاسم جامه کهنه و مندرس کرباسین پوشیده و قرص نان جویی روزه خود را افطار می کرد و پیوسته به قبرستان رفته و به نظر عبرت بر مرده ها می نگریست و مانند ابر بهار اشک می ریخت . روزی پدرش در مکانی نشسته بود ، وزرا و بزرگان و اعیان و اشراف در خدمتش کمر بندگی بسته و هر یک به تناسب مقام خود نشسته بودند که آن پسر با لباس مندرس و کهنه و سر و وضعی ساده و معمولی از آنجا عبور کرد ، گروهی از حضار گفتند : این پسر سر امیر را در میان پادشاهان زیر ننگ کرده ! امیر باید او را از این وضع ناپسند منع نماید ، این حرفها به گوش هارون الرشید رسید ، او پسر را خواست و از روی مهربانی و شفقت زبان به نصیحت او گشود . آن جوان سعادتمند گفت : ای پدر ! عزت دنیا را دیدم و شیرینی ریاست را چشیدم حالا از تو می خواهم که مرا به حال خود واگذاری تا عبادت خدا بجا آورم و زاد و توشه ای برای آخرتم فراهم سازم ، من از دنیای فانی چیزی نمی خواهم و از درخت دولت پادشاهی تو ثمری نخواستم . هارون قبول نکرد و به وزیر خود گفت : فرمان ایالت مصر و اطراف آن را بنویس . قاسم گفت : ای پدر ! دست از سر من بردار والا ترک شهر و دیار می کنم و از تو می گریزم . هارون برای اینکه پسر را از این کار منصرف کند با مهربانی گفت : فرزندم ! من طاقت دوری تو را ندارم ، اگر تو ترک وطن گویی روزگار بی تو چگونه به من خواهد گذشت ؟ ! گفت : تو فرزندان دیگری هم داری که دلت با دیدن آنها شاد شود . سرانجام چون دید پدر دست از او بر نمی دارد ، نیم شبی خدم و حشم را غافل کرد و از دارالخلافه گریخت و تا بصره در هیچ جا توقف نکرد . او به جز قرآنی ، از مال دنیا هیچ با خود بر نداشت . در بصره با کارگری امرار معاش می کرد . ابو عامر بصری می گوید : دیوار باغ من خراب شده بود ، از خانه بیرون آمدم تا کارگری بیابم و دیوار باغم را بسازم . جوان زیبارویی را دیدم که آثار بزرگی از او نمایان بود و بیل و زنبیلی در پیش خود نهاده و قرآن تلاوت می کرد . گفتم : ای جوان ! کار می کنی ؟ گفت : بله برای کار کردن آفریده شده ام ، با من چه کار داری ؟ گفتم : گل کاری ، گفت : به این شرط می آیم که یک درهم و نصف به من مزد دهی و وقت نمازم به من فرصت دهی تا نماز را سر وقت بخوانم . قبول کردم و او را بر سر کار آوردم . چون غروب آمدم ، دیدم یک تنه کار ده نفر را کرده است ! دو درهم به او دادم ، قبول ، نکرد و همان یک درهم و نصف را گرفت و رفت . روز دیگر به دنبال وی به بازار رفتم ولی او را نیافتم ، سراغش را گرفتم ، گفتند : فقط شنبه ها کار می کند ، کارم را به تعویق انداختم تا روز شنبه رسید ، به بازار رفتم همچنان او را مشغول تلاوت قرآن دیدم ، سلام می کردم گویا از عالم غیب او را کمک می کردند . شب خواستم به او سه درهم بدهم قبول نکرد و همان یک درهم و نصف را گرفت و رفت . شنبه سوم به بازار دنبال او رفتم او را نیافتم ، از او سراغ گرفتم ، گفتند : سه روز است در خرابه ای بیمار افتاده ، به شخصی التماس کردم مرا نزد او ببرد ، او را دیدم که در خرابه ای بی در و پیکر بیهوش افتاده و نیم خشتی زیر سر نهاده است . سلام کردم چون در حالت احتضار بود توجهی نکرد ، دیگر بار که سلام کردم مرا شناخت ، خواستم سر او را به دامن بگیرم نگذاشت و گفت : این سر را بر روی خاک بگذار که جز خاک او را سزاوار نیست و من هم دوباره سر او را بر خاک نهادم . گفتم : اگر وصیتی داری به من بگو ، گفت : از تو می خواهم وقتی مردم مرا به خاک بسپاری و بگویی پروردگارا ! این بنده خوار و ذلیل تو است که از دنیا و مال و منصب آن گریخت و رو به درگاه تو آورد که شاید او را بپذیری پس به فضل و رحمت خود ، او را قبول کن و از تقصیرات او درگذر . آنگاه پیراهن و زنبیل مرا به قبر کن ده و قرآن و انگشتر مرا به هارون الرشید برسان و به او بگو این امانتی است از جوانی غریب که گفت : مبادا با این غفلتی که داری بمیری ! این را گفت و حرکت کرد که برخیزد نتوانست ، دو مرتبه خواست بلند شود نتوانست ، گفت : عبدالله زیر بغلم را بگیر که آقا و مولایم امیرالمومنین (ع ) آمد . بلندش کردم ، دیدم جان به جان آفرین تسلیم کرد . @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚 امتحان الهی ‏ می گوید : علیه‌السلام فرمودند : روزی دو فرشته از آسمان به زمين فرود آمدند . در بين راه یکدیگر را دیدند . يكى از آن دو به ديگرى گفت : براى چه مأموریتی فرود مى‏ آيى؟ گفت : خدای متعال مرا به طرف دريایی فرستاده تا یکی از ماهیان دریا را که ستمگری از ستمگران به آن میل پیدا کرده است و از خداوند آن را طلب کرده است را به آن دریا برانم و آن را در تور ماهیگیرها بیاندازم تا او را برای آن ستمگر صید کنند ، تا آن ستمگر از این بابت به انتهای آرزوی خود برسد . سپس او به رفيقش گفت : تو براى چه مأمور شده اى؟ گفت : خداوند عزّوجل مرا براى امرى عجيب ‏تر از آنچه تو را به آن مأمور کرده ، فرستاده است . خدای متعال مرا فرستاده تا نزد بنده ی مؤمنش كه روزه‏ دار و شب زنده دار است و دعا و روزه ‏اش در آسمان شناخته شده است بروم تا ظرف غذایی را که برای افطارش آماده كرده است را واژگون کنم تا بدين وسيله آزمايش نهايى ايمان از او صورت گرفته باشد. 🗂منبع : بحارالانوار ، ج ۶۷ ، ص ۲۲۹ •✾📚@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت با لبخند؛ حکایت جوان آمریکایی 🎙استاد پناهیان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💎درویشی بود که در کوچه و محله راه می‌رفت و می‌خواند: "هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی" اتفاقاً زنی این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه می‌گوید وقتی شعرش را شنید گفت: من پدر این درویش را در می‌آورم که هر روز مزاحم آسایش ما میشود. زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه‌اش و به همسایه‌ها گفت: من به این درویش ثابت می‌کنم که هرچه کنی به خود نمی‌کنی. کمی دورتر پسری که در کوچه بازی میکرد نزد درویش آمد و گفت: من بازی کرده و خسته و گرسنه‌ام کمی نان به من بده. درویش هم همان فتیر شیرین را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور فرزندم ! پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: درویش! این چه بود که سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد. زن دوان‌دوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور که توی سرش می‌زد و شیون می‌کرد، گفت: پسرم را با فتیر زهر آلودم مسموم کردم . آنچه را که امروز به اختیار می‌کاریم فردا به اجبار درو می‌کنیم. پس در حد اختیار، در نحوه‌ی افکار و کردار و گفتارمون بیشتر تامل کنیم!🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh