eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
16.2هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 سلام 🌸 روزتون بخیر امیدوارم یک روزعالی را در کنار خانواده ودوستان و عزیزان داشته باشید و ثانیه ثانیه امروز رو در پناه لطف خدا به خوشی سپری کنید 🌸 تقدیم به شما 🌸 آدینه تون پراز شادی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز با تک تک سلولهایت لبخند بزن☺️🙂 و بگو: معبـود من، شکــر ❣ که مرا جان بخشیدی😇✨ با یاد خـ♥️ـدا دلها آرام می‌گیرد @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
11.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتماگوش کنید☝️☝️ ❓چرا من اینطوری‌اَم؟ تا مشکلی بوجود میاد، خودمو می‌بازم! آروم و قرارم رو از دست می‌دم! نه می‌تونم خوب فکر کنم .. نه حتی دعا کنم! ❓ چرا من اینجوری‌اَم ؟ 👤 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☀️امام زمان'عجل‌الله‌تعالی‌فرجه' فرموده‌اند: اگر از خداوند طلب مغفرت کنی، خداوند نیز تو را خواهد آمرزید. 📕کافی ج۱، ص۵۲۱ ⛅ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج⛅ مأخذ: فرهنگ مهدویت ـ🔺🔹🔺🔹🔺ـ 🔻حضرت مهدى عليه السلام در نامه مباركش به سفير خود محّمد بن عثمان فرمود: 🔹براى تعجيل فرج زياد دعا كنيد، چون همين دعا موجب فرج شماست. 📚منتخب الأثر، ص 268 ⛅ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج⛅ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
8.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸کلیپ کوتاه☝️ 🌸موضوع :نماز نشسته 🌸حاج اقا حسینی قمی 🌸برنامه سمت خدا منتشر کنید تا در ثوابش شریک شوید👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ 📄وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ 📜ما اراده كرده‌ايم تا بر مستضعفان زمين نعمت بخشيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار‌دهيم. 📚(سوره قصص آیه ۵) 🌺امیرالمومنین(ع)فرمودند: 📜آنان که در زمین ضعیف گشته‌اند آل رسول الله (صلی الله علیه و آله) هستند که خداوند پس از تلاش همه‌ی ائمّه (علیهم السلام)، مهدیِ آن‌ها را برمی‌انگیزد تا آنان را عزیز و دشمنانشان را ذلیل گرداند. 📚(تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۱۴۰) 📚(بحار الأنوار، ج۵۱، ص۵۴) 📚(الغیبهًْ للطوسی، ص۱۸۴/ نورالثقلین) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
پا را به اندازه گلیم خود دراز کن" روزی شاه عباس از راهی می گذشت. درویشی را دید که روی گلیم خود خوابیده است و چنان خود را جمع کرده که به اندازه ی گلیم خود درآمده. شاه دستور داد یک مشت سکه به درویش دادند.درویش شرح ماجرا را برای دوستان خود گفت. در میان آن جمع درویشی بود که به فکر افتاد او هم از انعام شاه نصیبی ببرد،به این امید سر راه شاه پوست تخت خود را پهن کرد و به انتظار بازگشت شاه نشست. وقتی که مرکب شاه از دور پیدا شد، روی پوست خوابید و برای اینکه نظر شاه را جلب کند هریک از دست ها و پاهای خود را به طرفی دراز کرد بطوری که نصف بدنش روی زمین بود.در این حال شاه به او رسید و او را دید وفرمان داد تا آن قسمت از دست و پای درویش را که از گلیم بیرون مانده بود قطع کنند.یکی از نزدیکان شاه از او سوال کرد که : " شما در رفتن درویشی را در یک مکان خفته دیدید و به او انعام دادید. امادر بازگشت درویش دیگری را خفته دیدید سیاست فرمودید، چه سری در این کار هست ؟"شاه گفت : " درویش اولی پای خود را به اندازه ی گلیم خود دراز کرده بود اما درویش دومی پایش را از گلیمش بیشتر دراز کرده بود". @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠 🌠 ✍وقتی حضرت یعقوب علیه السلام به مصر رو آورد، یوسف به استقبال او آمد و خواست به احترام پدرش پیاده شود؛ اما شوکت و عظمت سلطنت، او را گرفت و این کار را نکرد، سپس به یعقوب علیه السلام سلام کرد. 🌸جبرئیل بر او نازل شد و گفت: ای یوسف! خدای تبارک و تعالی می فرماید: "چه چیز تو را بازداشت از این که برای بنده صالح من پیاده شوی؟" ✋دستت را بگشا. 🍃وقتی دستش را گشود، نوری از بین انگشتان حضرت خارج شد. پرسید: ای جبرئیل! این چه بود؟ 🌸گفت: این نور نبوت بود و به خاطر پیاده نشدنت به احترام یعقوب(ع) ! دیگر پیامبری از نسل تو به وجود نخواهد آمد.🍂🍂 📚ینابیع الحکمه، ص ۱۱۹. 👇🏼 به جمع ما بپیوندید 👇🏼 🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅ ‎‌‌‌‌
زمانی که دوچرخه به تهران آمد برخی مردم به آنهایی که دوچرخه سوار می‌شدند "بچه شیطان" و "تخم جن" می‌گفتند و معتقد بودند که راکبین از طرف شیاطین و پریان کمک می‌شوند چون بغیر از این کسی نمی‌تواند روی دو چرخ حرکت بکند و دلیلشان هم این بود که می‌گفتند مرکبی که اگر کسی آنرا نگه ندارد، خودش نمی‌تواند خودش را نگه دارد چگونه می‌تواند یکی را هم بالای خود نشانیده راه ببرد؟! پس این کار ممکن نیست مگر آنکه خود آن روروئک را جنیان ساخته و راکبین آنها نیز بچۀ جن ها و شیطان ها می‌باشند. چنانکه اولین باری که این مرکب به تهران آورده شد دو پسر بچۀ انگلیسی با شلوارهای کوتاه در میدانِ مشق آنها را به نمایش مردم گذاشتند . پیرها و سالمندانی که به تماشایشان رفتند بسم الله و لاحول گويان و شگفت زده که گویی به تماشای غول و آل و پریزاد رفته اند باز میگشتند و آمدن دوچرخه را یکی از علائم ظهور میگفتند. 📚طهران قدیم؛ جعفر شهری 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چاله‏ای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله‏ ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگمارده‏اند؟»گفت:.... می‌دانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.»خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...» نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی پایش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم! 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
زن و مرد از راهی می رفتند، ماموران آنها را دیدند و آنها را خواستند. پرسیدند شما چه نسبتی با هم دارید؟ زن و مرد جواب دادند زن و شوهریم. ماموران مدرک خواستند، زن و مرد گفتند نداریم! ماموران گفتند چگونه باور کنیم که شما زن و شوهرید؟ زن و مرد گفتند برای ثابت کردن این امر نشانه های فراوانی داریم. اول اینکه آن افرادی که شما می گویید دست در دست هم می روند، ما دستهایمان از هم جداست! دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت کردن به هم نگاه می کنند، ما رویمان به طرف دیگریست! سوم آنکه آنها هنگام صحبت کردن و راه رفتن، با هم با احساس حرف می زنند، ما احساسی به هم نداریم! چهارم آنکه آنها با هم بگو بخند می کنند، می بینید که، ما غمگینیم! پنجم، آنها چسبیده به هم راه می روند، اما یکی از ما جلوتر از دیگری می رود! ششم آنکه آنها هنگام با هم بودن کیکی، بستنی ای، چیزی می خورند، ما هیچ نمی خوریم! هفتم، آنها هنگام با هم بودن بهترین لباسهایشان را می پوشند، ما لباسهای کهنه تنمان است! هشتم... ماموران گفتند خیلی خوب، بروید، بروید، فقط بروید! http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
نویسنده‌ای مشهور، در اطاقش نشسته بود تک و تنها. دلش مالامال از اندوه قلم در دست گرفت و چنین نوشت: "سال گذشته، تحت عمل قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را در آوردند. مدّتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت. در همین سال به سنّ شصت رسیدم و شغل مورد علاقه‌م از دستم رفت. سی سال از عمرم را در این مؤسّسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم. در همین سال درگذشت پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت. در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکی‌اش محروم شد. مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان ملازم بستر شود. از دست رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد." و در پایان نوشت، "خدایا، چه سال بدی بود پارسال!" در این هنگام همسر نویسنده، بدون آن که او متوجّه شود، وارد اطاق شد و همسرش را غرق افکار و چهره‌اش را اندوه‌زده یافت. از پشت سر به او نزدیک شد و آنچه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود خواند. بی آن که واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اطاق را ترک کرد. اندکی گذشت که دیگربار وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد. نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود: "سال گذشته از شرّ کیسۀ صفرا، که سالها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم. سال گذشته در سلامت کامل به سن شصت رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم. حالا می‌توانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزون‌تر صرف نوشتن کنم. در همین سال بود که پدرم، در نود و پنج سالگی، بدون آن که زمین‌گیر شود یا متّکی به کسی گردد، بی آن که در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت. در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید. اتومبیلم از بین رفت امّا پسرم بی آن که معلول شود زنده ماند. " و در پایان نوشته بود، "سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!" نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم کننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیّر شد. در زندگی روزمرّه باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار می‌کند بلکه امتنان و شاکر بودن است که ما را مسرور میسازد 👌 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆