هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
🌕تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاءِ
✨بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا
🌕وَقَمَرًا مُنِيرًا ﴿۶۱﴾
🌕 فرخنده و بزرگوار است آن كسى كه در
✨آسمان برجهايى نهاد و در آن چراغ و
🌕ماهى نوربخش قرار داد (۶۱)
📚 سوره مبارکه الفرقان✍آیهٔ ۶۱
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💜🌷💜🌷💜🌷💜🌷💜🌷
🔵#یک_داستان_یک_پند
✍ مرحوم حاجی دُنبلی خویی والی امین و مؤمن شهر خوی بود. او برای اصلاح موی سر خود هر بار به یک سَلمانی در هر گوشهی شهر میرفت. وقتی از او میخواستند به یک سلمانی ثابتی در شهر برود، مخالفت میکرد و میگفت: نمیخواهم رفتنِ ثابت من پیش یک آرایشگر باعث شهرت و مشتری زیاد و در نتیجه گرانفروشی او شود.
🌕 روزی برای اصلاحِ موی سر خود به محلهی قاضی شهر رفت. آرایشگر بیحوصله بود. علت را پرسید، گفت: چگونه حوصله کنم والی شهر هم دو شاهی بابت اصلاح موی سر خود میدهد و یک کارگر هم همین مبلغ را میدهد.
🍂 حاجی وقتی کار اصلاح موی سرش تمام شد و از صندلی برخاست دو شاهی به او داد و رفت. روز بعد یک گوسفند به او هدیه داد و گفت: خواستی بفروش و خواستی قربانی کن. بدان که من اگر بیش از دو شاهی که دستمزد توست به تو میدادم، نفس تو را عادت به گرانفروشی و طمع میدادم و در حق فقرا ستم میکردم.
🍃 حاجی دُنبلی یکماه بعد به آرایشگر دیگری در محله دیگر شهر رفت. آرایشگر که از آرایشگر قبلی راهنمایی گرفته بود، زمان اصلاحِ سر او، چهرهی خود غمگین ساخت اما حاجی اهمیتی نداد تا آرایشگر مجبور شد بگوید درآمدش کم است.
💥 حاجی گفت: بدان این سخن را آرایشگر قبلی به تو گفته است، من به تو هیچ چیز نمیدهم چون آرایشگر قبلی از من چیزی نخواست و من از او پرسیدم چرا غمگین است و آنچه من به او دادم انعام بود اما تو خود به عمد چهرهی خود غمگین کردی تا چیزی از من بستانی که اگر الان من به تو چیزی بدهم تو را عادت به سؤال و گدایی از مردم دادهام.
💥اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ
🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_سلامتی
🌹امام على عليه السلام فرمودند:
🍊 خوردن بِهْ، نيرويى براى قلبى است كه ضعيف شده باشد،
معده را پاک مىكند، بر توانِ دل مىافزايد،
ترسو را دلیر می کند، و فرزند را نکو می سازد...
📚دانشنامه احاديث پزشكى، ج 2، ص 344
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
💞در بعضی طوفانهای زندگی،
کم کم یاد میگیری که نباید توقعی داشته باشی مگر از خودت.
💞متوجه میشوی, بعضی را هرچند نزدیک، اما نباید باور کرد،
💞متوجه میشوی روی بعضی هر چند صمیمی، اما نباید حساب کرد.
💞میفهمی بعضی را هر چند آشنا، اما نمیتوان شناخت.
💞و این اصلاً تلخ نیست، شکست نیست،
💞آگاه شدن نام دارد ممکن است در حین آگاه شدن درد بکشی،
💞این آگاهی دردناک است...
اما تلخ هرگز !!!
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#داستانک_آموزنده
✨🌻
روزی یکی از اولیا به حضرت الیاس و حضرت خضر (علیه السلام) شکایت کرد که مردم زیاد غیبت می کنند و غیبت هم از گناهان کبیره است و هر چه آنها را نصحیت می کنم و آنها را منع از غیبت می کنم ، به حرفم اعتنایی نمی کنند و آن عمل قبیح را ترک نمی کنند . چه کنم ؟
✨🌻
حضرت الیاس (علیه السلام) فرمود : چاره این کار این است که وقتی وارد چنین مجلسی و دیدی غیبت می کنند ، بگو:
«بسم الله الرحمن الرحیم
و صلی الله علی محمد و آل محمد»
پروردگار ، ملکی را بر اهل مجلس موکل می کند که هر وقت کسی خواست غیبت کند آن ملک جلوی این عمل زشت را می گیرد و نمی گذارد غیبت شود . سپس حضرت خضر (علیه السلام) فرمود : وقتی کسی در وقت بیرون رفتن از مجلس بگوید: «بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آل محمد» , حضرت حق ملکی را می فرستد تا نگذارد که اهل آن مجلس غیبت او را کنند.
📚 داستان های صلوات ص۵۷
@tafakornab
@shamimrezvan
📜 #حکایت_کوتاه_وآموزنده
⚖ مرد فقیر و فروشنده
مرد فقیری بود که همسرش کره میساخت و او آن را به یکی از بقالیهای شهر میفروخت، آن زن کرهها را به صورت دایرههای یک کیلویی میساخت. مرد آن را به یکی از بقالیهای شهر میفروخت و در مقابل مایحتاج خانه را میخرید.
روزی مرد بقال به اندازه کرهها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامی که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمیخرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من می فروختی در حالی که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما وزنه ترازو نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار میدادیم.
💪 #درس_بگیریم
💪 #مؤمن_عبرت_میگیرد
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
🔻 باغبان نیک اندیش
▪️ روزی خسروی به تماشای صحرا بیرون رفت. باغبانی پیر و سالخورده را دید که سرگرم کاشتن نهال درخت بود.
▪️خسرو گفت: «ای پیرمرد، در موسم کهنسالی و فرتوتی، کار ایام جوانی پیشه کردهای. وقت آن است که دست از این میل و آرزو برداری و درخت اعمال نیک در بهشت بنشانی، چه جای این حرص و هوس باطل است؟ درختی که تو امروز نشانی، میوه آن کجا توانی خورد؟»
▪️ باغبان پیر و پاکدل گفت: «دیگران نشاندند، ما خوردیم، اکنون ما بنشانیم تا دیگران خورند.»
📚 مرزبان نامه
#حکایت
#پند
#مرزبان_نامه
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
#حکایت_آموزنده
پادشاهی کوه نمک بزرگی داشته؛
میگه هر کس بتونه از این کوه نمک
بیشتر بخوره دخترمو بهش میدم
یه خان زاده میاد یه دیس از این کوه نمک میخوره
یه رعیتی میاد یه مجمع بزرگ از کوه نمک
میخوره یه بچه پایین یه دهاتی یه خوب
واقعی میاد فقط یه مزه میکنه
بهش میگن مشتی تو با این قد
و هیکل با این بر و بازو
چرا فقط یه مزه کردی؟؟؟
فلان خان زاده اومد یه دیس نمک خورد
فلان رعیت اومد یه مجمع بزرگ خورد
تو فقط یه مزه؟
میگه ؛اولا ما نمک پرورده ایم
دوما ؛شرط به خوردن زیاد خوردن نمک نیست
حکم به نگه داشتن نمکه👏
سلامتی اون که حرمت نون و نمک حالیشه
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
🔴 جوان پرهیزکار و بیدار
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
مردی از انصار می گوید : روز بسیار گرمی همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله در سایه درختی قرار داشتیم ، مردی آمد و پیراهن از بدن خارج کرد ، و شروع کرد روی ریگهای داغ غلطیدن . گاهی پشت و گاهی شکم ، و گاهی صورت بر آن ریگها می گذاشت و می گفت : ای نفس ! حرارت این ریگها را بچش که عذابی که نزد خداست از آنچه من به تو می چشانم عظیم تر است .
رسول خدا صلی الله علیه و آله این منظره را تماشا می کرد ، وقتی کار آن جوان تمام شد و لباس پوشید ، و رو به ما کرد که برود ، نبی اسلام با دست به جانب او اشاره فرمودند و از او خواستند که نزد حضرت بیاید ، وقتی نزدیک حضرت رسید به او فرمودند : ای بنده خدا ! کاری از تو دیدم که از کسی ندیدم ، علت این برنامه چیست ؟ عرضه داشت : خوف از خدا ، من با نفس خود این معامله را دارم تا از طغیان و شهوت حرام در امان بماند !
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند : از خدا ترسانی و حق ترس را رعایت کرده ای ، خداوند به وجود تو به اهل آسمانها مباهات می نماید ، سپس به اصحابش فرمودند : ای حاضرین ! نزدیک این دوستتان بیایید تا برای شما دعا کند ، همه نزدیک آمدند و او بدین صورت دعا کرد :
اَللّٰهُمَّ اجْمَعْ امْرَنا عَلَی الْهُدیٰ وَ اجْعَلِ التَّقْویٰ زادَنا وَ الْجَنَّهَ مَآبَنا .
خداوندا ! برنامه زندگی ما را بر هدایت متمرکز کن ، تقوا را زاد ما و بهشت را بازگشتگاه ما قرار بده
امالی صدوق : 340 ، المجلس الرابع و الخمسون ، حدیث 26 ؛ بحار الأنوار : 67 / 378 ، باب 59 ، حدیث 23
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌹
*با چهار کس مهربان باش*:-
پدر👴🏻
مادر👵🏼
برادر👱🏻
خواهر🙎🏻
*از چهار چیز به خدا پناه ببر* :-
همّ🌟
حزن🌺
ناتوانی🌟
بخل🌺
*به چهار کس سخت نگیر* :-
يتيم🍁
بیچاره🌷
فقير🍁
مريض🌷
*به چهار چیز خود را آراسته کن* :-
صبر🌵
بردباری🍀
علم📙📙
كرم🌹
*به چهار گروه نزدیکتر شو*:-
مخلص🌸
باوفا💖
كريم🌸
صادق💖
*با چهار کس دوستی مگیر* :-
دروغگو🌺
دزد🌱
حسود🌺
لجباز🌱
*چهار کس محرومشان نکن* :-
همسرت🌸
فرزندان🌾
آشنا و فامیل🌸
دوستانت🌾
*چهار چیز کمش خوبه* :-
خوراک💐
خواب🌼
تنبلی💐
پر حرفی🌼
*چهار چیز قطع مکن* :-
نماز🕌
قرآن📔
ذکر خدا ☝️
صله رحم🌷
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_ابراهیم علیه السلام #قسمت_دوم
🔹رسالت حضرت ابراهیم علیه السّلام🔹
مردم بابل در وفور ناز و نعمت بسر می بردند و در سایه رحمت الهی زندگی آسوده ای داشتند. ولی این قوم با اینکه غرق در نعمت بودند، اما از نظر معنوی در شب تاریک گمراهی، افتان و خیزان و در پرتگاه ضلالت و جهالت سرگردان بودند.
این مردم گمراه با دست خود بت می تراشیدند و آنها را بر پای می داشتند و سپس بتهای تراشیده را پروردگار و معبود خود قرار می دادند و آنها را می پرستیدند. این مردم خدای یکتا و خالق هستی و همان کسی که نعمت های ظاهری و باطنی را بر آنها جاری ساخته فراموش کردند و به عبادت بت ها شتافتند.
زمام امور بابل بدست نمرود فرزند کنعان بن کوش بود. نمرود حاکمی مستبد بود که بیدادگری را پیشه خود ساخته بود آنگاه که او خود را غرق در نعمت دید و مغرور قدرت و تسلط خود بر مردم شد و جهل و نادانی قوم خویش را دریافت و آنگاه که به کوردلی مردم سرزمین خود پی برد، زمینه را برای ادعای خدایی مساعد دید و مدعی خدایی شد و مردم را به پرستش خود دعوت نمود!
چرا نمرود قوم را به پرستش و عبادت خود دعوت نکند؟ چرا آنان را به تواضع و تعظیم خویش ناگزیر نسازد؟ نمرود می دید که جهل و نادانی آشکار، و عقاید فاسد رایج گشته است و قوم او در گمراهی آشکار بسر می برند و همین عوامل زمینه ادعای خدایی او را فراهم کرد.
مگر این مردم سنگ های تیره و بی شعور و مجسمه های توخالی که قادر به شنیدن و دیدن و مالک نفع و ضرری نیستند را پرستش نمی کنند؟ نمرود که حرف می زند، فکر می کند، درک و شعور دارد و به مردم خیر می رساند، نیازهای آنان را برطرف می سازد، می تواند فقیرشان را غنی و عزیزانشان را ذلیل سازد. او در میان این مردم قدرتمند و بر آنان حاکم است. آیا با این همه امتیازات، برتر از مجسمه ها نیست و نباید ادعای خدایی کند؟!
در این محیط فاسد و در شهر فدام آرام از مملکت بابل بود که ابراهیم متولد شد.
خدا او را حمایت و به راه حق هدایت کرد. ابراهیم با فکر صحیح و روشن خود و با الهام از نور وحی الهی، به وحدانیت خدا پی برد. همان پروردگار یکتا، حاکم بر همه موجودات که جهان تحت سلطه و سیطره او است.
ابراهیم علیه السّلام دریافت این بت ها و مجسمه هایی که مردم آنها را می تراشند و می پرستند، در پیشگاه خدا ارزشی ندارند. به همین جهت تصمیم گرفت بتدریج دعوت به سوی خدای یکتا را آغاز کند و قوم خود را از پرتگاه شرک و لجنزار مفاسد نجات بخشد.
#رسالت_حضرت_ابراهیم علیه السّلام
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#احادیث
#تفسیر_قرآن
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌼 السَّلامُ عَلَیْك
🌼َ یا بَقِیَّةَ اللَّهِ فى اَرْضِهِ.
سلام بر آخرین آغاز هستی
خدا داند فقط آقا که هستی
️
بیا آقا که در این باغ زیبا
بروید واژه یکتا پرستی
دلم در حسرت دیدار رویت
به سوی جمکران پر می گشاید
🌼 أللَّهُمَ عـجِـلْ لِوَلیِکْ ألْفَرَج
🌼 سه شنبه هایم جمکرانی است
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh