هیچ کس تو را در غل و زنجیر نمیکند
جز ناآگاهی خودت
پس آگاه باش و
ذهنت را از بردگی
افکار منفی رها کن
چرا که تو شایسته
بهترینها هستی ومیتوانی
همیشه رها ودر آرامش باشی.
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
ازعارفى ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ دعا ﺑﻪ درگاه ﺧﺪﺍوند ، ﭼﻪ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﯼ!!؟
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﻫﻴﭻ ! ﺍﻣﺎ ، ﺑﻌﻀﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ !
ﺧﺸﻢ ، ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ، ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ، ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻋﺪﻡ ﺍﻣﻨﯿﺖ ، ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﯼ ﻭ ﻣﺮﮒ.
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﺎلمان ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮔﺎﻫﯽ با ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﻬﺎ ، خيال ﺁﺳﻮﺩﻩ تري داریم.
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#اصطلاح_جزای_سنمار
یزگرد اول پادشاه ساسانی، فرزندان پسرش پس از تولد بعد از مدت کوتاهی می مردند، تا اینکه بهرام متولد شد، شاه برای آنکه این پسر را هم از دست ندهد او را به نزد "نعمان" پادشاه عرب "حیره" می فرستد تا کودک در آب وهوای خوش و پاکیزه آن ناحیه پرورش یابد .
نعمان چون دوستی نزدیکی با حکومت ساسانی داشت، قبول می کند تا سرپرستی بهرام را برعهده گیرد، به این منظور نعمان دستور ساخت قصری ویژه را می دهد تا در خور شاهزاده ی پارسی باشد از این رو معمار معروف رومی" سنمار" را به خدمت می گیرد.
سنمار بنا به روایتی پنج سال در ساخت این کاخ عظیم همت گماشت ، نام این کاخ را "خورنق" نهادند و در زیبایی و بلندی این کاخ نظیر نداشته و حتی در ساعت مختلف شبانهروز دیوارهای آن به رنگی های مختلف در می آمد.
بعد از پایان ساخت بنا، نعمان چنان از دیدن آن همه زیبایی شگفت زده شد که دستور داد، مال و سرمایه ی بی اندازه به سنمار ببخشند.
سنمار ساده دل با دیدن سخاوت نعمان می گوید:" یا امیر، اگر می دانستم شما تا این حد سخاوتمند هستید، کاخی زیباتر و بزرگتر بنا می کردم ."
نعمان پس از شنیدن این سخن به فکر فرو می رود و با خود می اندیشد، شاید شاهی دیگر پول و ثروت بیشتری به سنمار دهد و او قصری زیباتر از خورنق بسازد و قصر او دیگر در دنیا به زیبای یگانه نباشد، پس نعمان دستور می دهد معمار زبردست بیچاره را از بالای ساختمانش به زمین پرتاب کنند تا دیگر نتواند قصری به آن زیبای بنا کند.
اصطلاح "جزای سنمار " که در میان اعراب به صورت مثل درآمده ، به این معناست که شخص پس از انجام کاری درخور پاداش و توجه به جای آنکه از او تقدیر شود ،تنبیه گردد و خدمت او را با جنایت و خیانت پاسخ دهند.
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
#خواهش_دعا
شخصی باهيجان و اضطراب، به حضور امام صادق(ع) آمد و گفت: «درباره من دعايی بفرماييد تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد، كه
خيلی فقير و تنگدستم».
امام : «هرگز دعا نمیكنم» .
شخص: «چرا دعا نمیكنيد؟!»
امام: «برای اينكه خداوند راهی برای اينكار معين كرده است، خداوند امر
كرده كه روزی را پیجويی كنيد، و طلب نماييد. اما تو میخواهی در خانه
خود بنشينی، و با دعا روزی را به خانه خود بكشانی!»
#وسائل_چاپ_اميربهادرج٢ص٥٢٩
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
#كوتاهش_كن
حکیم ژاپنی در صحرایی روی شن ها نشسته و در حال مراقبه بود. مردی به او نزدیک شد و گفت مرا به شاگردی بپذیر!
حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن.
مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم گفت برو یک سال بعد بیا.
یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت کوتاهش کن.
مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند.
حکیم نپذیرفت و گفت برو یک سال بعد بیا!
سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند.
مرد این بار گفت: نمی دانم و خواهش کرد پاسخ را بگوید.
حکیم خطی بلند کنار آن خط کشید و گفت حالا کوتاه شد.
این حکایت فرهنگ ژاپنی ها را نشان می دهد.
نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست. با رشد و پیشرفت دیگران شکست می خورند. به دیگران کار نداشته باش کار خودت را بکن
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔸#داستانضربالمثلها
🔹#حساببهدیناربخششبهخروار
✍روزي فقيري به در خانه مردي ثروتمند ميرود تا پولي را به عنوان صدقه از او بخواهد. هنوز در خانه را نزده بود که از پشت در شنيد که صاحب خانه با افراد خانواده خود بحث و درگيري دارد که چرا فلان چيز کم ارزش را دور ريختيد و مال من را اين طور هدر داديد؟!
🔹مرد فقير که اين را ميشنود قصد رفتن ميکند و با خود ميگويد وقتي صاحبخانه بر سر مال خود با اعضاي خانوادهاش اين طور دعوا ميکند، چگونه ممکن است که از مالش به فقيري ببخشد؟!
از قضا در همان زمان در خانه باز ميشود و مرد ثروتمند از خانه بيرون ميزند و فقير را جلوي خانه ميبيند.
از او ميپرسد اينجا چه ميکند؟
🔹مرد فقير هم ميگويد کمک ميخواسته اما ديگر نميخواهد و شرح ماجرا ميکند. مرد غني با شنيدن حرفهاي او، لبخندي ميزند، دست در جيب ميکند مقداري پول به او ميبخشد، و مي گويد:
🔸#حساببهدينار، #بخششبهخروار
از آن زمان اين ضرب المثل را در مورد افرادي به کار مي برند که حواسشان به حساب و کتابشان هست، اما در زمان مناسب هم بي حساب و کتاب مال خود را ميبخشند.
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✍ملانصرالدین با نوکرش عباد برای گردش به باغ های اطراف شهر می رفت. یک روز در باغی قاضی را دیدند که مست و مدهوش، خودش یک طرف افتاده و قبایش یک طرف دیگر.
ملا قبا را برداشت و پوشید و رفت.
قاضی به هوش آمد و قبا را ندید.
🔹به نوکرش سپرد:
قبا را تن هر که دیدی، او را پیش من بیاور.
اتفاقا نوکر قاضی در بازار چشمش به ملانصرالدین افتاد که قبا را پوشیده بود و داشت سلانه سلانه برای خودش می رفت.
جلوی او را گرفت و گفت:
باید با من به محضر قاضی بیایی! ملا بی آنکه اعتراض کند همراه او رفت.
🔹به محضر قاضی که رسیدند،
ملا گفت :
دیروز با نوکرم عباد برای گردش به اطراف شهر رفته بودم، مستی را دیدم که قبایش افتاده بود. قبایش را برداشتم و پوشیدم. شاهد هم دارم.
هر وقت آن مرد مست را پیدا کردید، مرا خبر کنید تا بیایم قبایش را پس بدهم.
🔹قاضی گفت:
من چه می دانم کدام احمقی بوده! قبایش پیش شما باشد؛ اگر صاحبش پیدا شد، شما را خبر می کنیم.
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈
سـ🌸ـلام
صبح زیباتون پر از شادی و برکت🌷
🗓 امروز یکشنبه
☀️ ۲۰ خرداد ١۴٠۳ شمسی
🌙 ۲ ذی الحچه ١۴۴۵ قمری
🌲 ۹ ژوئن ٢٠٢۴ ميلادی
♦️ذڪر روز : 《یا ذَالجَلالِ و الاِکرام》
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🍂🌺🍂🌺🍂🌺
✍خداوند عهده دار کار حضرت یوسف شد.
پس قافله ای را نیازمند آب نمود
تا او را از چاه بیرون آورد
سپس عزیز مصر را نیازمند فرزند نمود
تا او را به فرزندی بپذیرد
سپس پادشاه را محتاج تعبیر خواب کرد تا او را از زندان خارج کند
سپس همه مصریان را نیازمند غذا نمود
تا او عزیز مصر شود.
💫 اگر خدا عهده دار کارت شود
همه عوامل خوشبختی را بدون اینکه احساس کنی برایت آماده میکند
فقط با صداقت بگو
کارم را به خدا می سپارم.
🌟 خدایا فقط تو ما را کفایت است.
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
✍فردی چند گردو به بهلول داد و گفت:
«بشکن و بخور و برای من دعا کن.»
🔸بهلول گردوها را شکست و خورد ولی دعایی نکرد.آن مرد گفت:
«گردوها را میخوری نوش جان،ولی من صدای دعای تو را نشنیدم!»
بهلول گفت:
✍«مطمئن باش اگر در راه خدا دادهای،خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است!»
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
در اساطیر یونان باستان، از شخصیتی افسانه اي به نام پروکروستس نام برده شده است
او همه مسافرانی که قصد ورود به آتن را داشتند، روی تختی می خواباند و اگر مسافری، کوتاه تر از اندازه تخت بود، آنقدر او را می کشید تا اندازه شود یا اگر هم بلندتر بود پاها یا دستهایش را قطع می کرد!
*از نظر پروکروستس تنها اشخاصی درست و کامل بودند که به اندازه تخت او بودند!
داستان این تخت داستان هر روز زندگی ماست...
در حقیقت تک تک ما آدم ها که خود را جزو افراد روشن و باسواد می دانیم، دیگران را با تخت پروکروستس خود می سنجیم ...
تختی که ابعادش اعتقاد، باور، ثروت، قدرت، زیبایی و... است!
اگر فردی در این چهارچوب قرار نگیرد، نه تنها باعث افتخار نیست; بلکه ما به عنوان یک آدم بازنده، بی عرضه و بی کفایت به او نگاه می کنیم و آنقدر او را می کشیم یا له می کنیم، تا از اندازه و فرم واقعی خودش خارج شود و طبق سلیقه و قضاوت ما شود...
آنگاه که چیزی از خود واقعی اش نماند، تازه به او افتخار می کنیم... !
حکایت آن تخت، روایت قالب های ذهنی و پیش داوری های ماست...
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝