تزریق انرژی مثبت➕
تکرار کنیم💜
من امروز سرشار از وقار و آرامشِ درون هستم، و ﻋﺸﻖ ﺍﻟﻬﯽ ﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ پیشاپیشِ من حرکت میکند و راهم را هموار میسازد.
پروردگارا سپاسگزارم❣
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
🌺بهلول و امیر کوفه
اسحق بن محمد بن صباح امیر کوفه بود . زوجه او دختـري زاییـد . امیـراز ایـن جهـت بـسیار محـزون و
غمگین گردید و از غذا و آب خوردن خودداري نمود . چون بهلول این مطلب را شنید به نزد وي رفـت
و گفت : اي امیراین ناله واندوه براي چیست ؟
امیر جواب داد من آرزوي اولادي ذکـور را داشـتم ، متاسـفانه زوجـه ام دختـري آورده اسـت . بهلـول
جواب داد : آیا خوش داشتی که به جاري این دخترزیبا و تام الاعضاء و صحیح و سالم ، خداوند پسري
دیوانه مثل من به تو عطا می کرد ؟
امیر بی اختیار خنده اش گرفت و شکر خداي را به جـاي آورد و طعـام و آب خواسـت واجـازه داد تـا
مردم براي تبریک و تهنیت به نزد او بیایند
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
•••✾~🍃🌸🍃~✾•••
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث
💚الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :
🔸مَن خافَ اللّه َ أخافَ اللّه ُ مِنهُ كُلَّ شَيءٍ ،
🔸و مَن لَم يَخَفِ اللّه َ أخافَهُ اللّه ُ مِن كُلِّ شَيءٍ .
📚الكافي : 2/68/3
💚امام صادق عليه السلام :
🍃آنکه از خدا بترسد،
خداوند همه چيز را از او بترساند و هركه از خدا نترسد
خداوند او را از همه چيز ترسان كند.🍃
#سردارشهیدقاسم_سلیمانی
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی #احکام_حق_الناس
#استعمال_دخانیات در اماکن عمومی
❓سؤال: استعمال دخانیات در ادارههای دولتی و اماکن عمومی چه حکمی دارد؟
پاسخ: اگر بر خلاف مقررّات داخلی ادارات و اماکن عمومی باشد و یا موجب اذیت و ناراحتی دیگران و یا ضرر رساندن به آنان شود، جایز نیست.
🔹منبع: پایگاه اطلاعرسانی دفتر رهبر معظم انقلاب
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ قَٰتِلُوا۟ ٱلَّذِينَ يَلُونَكُم
✨مِّنَ ٱلْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا۟ فِيكُمْ غِلْظَةًۭ ۚ وَٱعْلَمُوٓا۟
✨أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلْمُتَّقِينَ (۱۲۳)
✨اى كسانى كه ايمان آوردهايد،
✨با كافرانى كه مجاور شما هستند
✨نبرد كنيد؛
✨و آنان بايد در شما شدت و خشونت
✨(و قاطعیت) بيابند؛
✨و بدانيد كه خداوند با پرهیزکاران است(۱۲۳)
📚سوره مبارکه التوبه
✍ آیه ۱۲۳
#سردارشهیدقاسم_سلیمانی
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💕 #داستان_کوتاه_آموزنده
در دبستانی،معلمی به بچه ها گفت آرزوهاشونو بنویسن . اون نوشته های بچه ها رو جمع کرد و به خونه برد .
یکی از برگهها ؛ معلم رو خیلی متاثر کرد . در همون اثنای خوندن بود که همسرش وارد شد و دید که اشک از چشمای خانمش جاریه . پرسید، چی شده؟ چرا اینقدر ناراحتی ؟
زن جواب داد، این انشا را بخوان؛ امروز یکی از شاگردانم نوشته . گفتم آرزوهایشان را بنویسند و اون اینجوری نوشته .
مرد کاغذ را برداشت و خواند. متن انشا اینگونه بود:
"خدایا، میخواهم آرزویی داشته باشم که مثل همیشه نباشد؛ مخصوص است. میخواهم که مرا به تلویزیون تبدیل کنی.میخواهم که جایش را بگیرم. جای تلویزیونی را که در منزل داریم بگیرم. میخواهم که جایی مخصوص خودم داشته باشم و خانوادهام اطراف من حلقه بزنند.میخواهم وقتی که حرف میزنم مرا جدّی بگیرند؛ میخواهم که مرکز توجّه باشم و بی آن که سؤالی بپرسند یا حرفم را قطع کنند بگذارند حرفم را بزنم. دلم میخواهد همانطور که وقتی تلویزیون خراب است و به آن میرسند، به من هم برسند و توجّه کنند. دلم میخواهد پدرم، وقتی از سر کار برمیگردد، حتّی وقتی که خسته است، قدری با من باشد. و مادرم، وقتی غمگین و ناراحت است، به جای بیتوجّهی، به سوی من بیاید. و دوست دارم، برادرانم برای این که با من باشند با یکدیگر دعوا کنند ... دوست دارم خانواده هر از گاهی همه چیز را کنار بگذارند و فقط وقتشان را با من بگذرانند. و نکتۀ آخر که اهمّیتش کمتر از بقیه نیست این که مرا تلویزیونی کن تا بتوانم آنها را خوشحال و سرگرم کنم. خدایا، فکر نکنم زیاد چیزی از تو خواسته باشم. فقط دوست دارم مثل هر تلویزیونی زندگی کنم."
انشا به پایان رسید.
مرد نگاهی به همسرش کرد و گفت، "عجب پدر و مادر وحشتناکیاند!"
زن سرش را بالا گرفت و گفت، "این انشا را دخترمان نوشته"....
#تلنگر
@tafakornab
@shamimrezvan
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
از خواص سیر غافل نباشیم سعی کنیم آنرا حتی المقدور هفته ای یکبار در غذایمان استفاده کنیم..ضد سرطان/آنتی بیوتیک قوی/مفید برای بیش از هفتادنوع بیماری/سیر معجزه طبیعت است🌺
✍فواید مصرف سیر بصورت ناشتا :
👈درمان عفونت های تنفسی
👈درمان زخم معده و درد ریه
👈برطرف کننده ی سرفه
👈بهبود سرماخوردگی
👈دشمن سنگ کلیه
👈کاهش فشار و چربی خون
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
#آی_پارا
#پارت_هشتادوشش
وقتی به اتاقم برگشتم و راجع به اتفاقاتی که افتاد فکر کردم ،هم خوشحال بودم تونستم حرف دلم رو بزنم و هم خیلی خجل. به فکر به فرداهای روشن ، به خواب رفتم . نزدیک امتحاناتم بود و من بشدت تحت فشار بودم . هفت ماه از قرار من و تایماز می گذشت و این هفت ماه ، پر بود از قهر و آشتی های ما . دلخوری های با جهت و بی جهت . هم اضطراب امتحانات رو داشتم و هم اضطراب پایان امتحانات و موضوع ازدواجم . تایماز تو این مدت ثابت کرد که مرد با اراده ی قویه که برای وجود من ارزش قائله . ابدا پار از گلیمش دور نذاشت و همیشه به فاصله ی مشخص رو حفظ کرد . بارها با هم پیاده روی کردیم و دو بار هم به سینما رفتیم که برای من خیلی جذاب بود . استاد از روند درس خوندم خیلی راضی بود و به من و تایماز اطمینان می داد که مدرک نهمم رو به راحتی خواهم گرفت . غیر از یکی دوبار شیطنت ، که با عکس العمل من روبه رو شد تایماز خط قرمز من رو به خوبی رعایت می کرد . بیشتر اوقات تو دفتر کارش بود و شبها دیر می اومد . شاید در طول یه هفته ، یکی دو بار اونم سر صبحانه دیده باشمش . اینطوری منم راحت تر بودم . تا شب فقط درس می خوندم و درس میخوندم . نتیجه ی این امتحان ،سرنوشت خیلی موضوعات رو مشخص می کرد . این مدت اونقدر سریع گذشت که خودم هم باورم نمی شد .در ضمن به خاطر قرار و مدار اون شب من و تایماز و پایبندی هر دومون به قرار ، خیلی بی حاشیه بود . هوای تهران نسبت به هوای اسكو خیلی گرمتر بود و این موضوع اوایل خرداد که هوا گرمتر شده بود بد جور کلافم می کرد و خوشحال بودم در طول روز تایماز خونه نیست و من می تونم راحتتر لباس بپوشم .اون روز با به لباس حریر نازک تو اتاق پذیرایی درس می خوندم اون اتاق خنک ترین محل خونه بود و من از اواسط اردیبهشت ، اونجا اطراق کرده بودم که بتونم درس بخونم . موهام رو بافته بودم و علاوه بر اون ، گیسهای بافته شدم بالای سرم جمع کرده بودم که کمترین مزاحمتی برام نداشته باشه . فرداش اولین امتحانم بود و من که برای اولین بار می خواستم امتحان بدم و در ضمن تبعات این امتحان و بقیه ی امتحاناتم تو زندگیم خیلی پر رنگ بود خیلی کلافه بودم و مدام کتاب رو ورق می زدم . حس می کردم هیچی بلد نیستم . در و پنجره اتاق پذیرایی رو باز گذاشته بودم که هوا بره و بیاد ، بلكم یه کمی خنک بشه. از درس خوندن خسته شدم وخواستم بلند شم برم پیش اکرم که به جایی بهم بده . بلکه مخم راه بیفته . همین که برگشتم سمت در ، از دیدن صحنه ی روبروم همه ی عضلاتم قفل کرد و مثل درخت خشک شدم . تایماز تو آستانه ی در حالی که به چهار چوب در تکیه داده بود ، داشت من رو با یه نگاه افلاطونی تماشا می کرد . نگاهم به طرز نگاهش هر چند چند ثانیه بیشتر طول نکشید ، اما دلم رو زیر رو کرد . مقاومت در برابر مرد جذابی مثل تایماز خیلی سخت بود . اما خوب منم کم با ایمان نبودم . یه لحظه به خودم فکر کردم . منی که همیشه پوشیده ترین وضعیت رو در مقابل اون داشتم ، حالا با یه حریر بدن نما در حالی که به کوه مو بالای سرم جمع شده بود جلو روش وایساده بودم . کمتر از چند لحظه طول کشید که موقعیت رو بسنجم. سریع پشت نزدیکترین مبل نشستم و با صدای شبیه فریاد گفتم : به چه حقی بی اجازه اومدین داخل ؟ چطور به خودتون اجازه دادین وقتی من حواسم نیست و لباس مناسبی به تن ندارم اینطور وقیحانه زل بزنین به من ؟ درسته خجالت کشیده بودم، اما خدای بالاسر که منكنونات قلبیم باخبر بود ، می دونست از نگاه شيفتش چقدر لذت بردم. خندید !!! بلند و بی پروا . بعد خندش مثل خنده ی دیوانه ها شد . وقتی دیدم داره مییاد جلوتر ، ترسیدم و گفتم : تو رو خدا نیان جلو . من خجالات می کشم . تو رو قرآن برین بیرون . بی توجه به حرفم اومد جلو و خیلی راحت مبلی رو که پشتش پناه گرفته بودم رو دور زد و دقیقا نشست بغل دستم . اونقدر حالم بد بود و خجالت می کشیدم که دلم می خواست می مردم . نمی دونستم کجام رو بپوشونم . کلا مچاله شده بودم و سرم رو فرو کرده بودم تو سینم . آروم و زمزمه وار با صدای خش دار مردانه اش گفت : فتبارک الله احسن الخالقين. شنیدن این جمله ی با معنی عربی از زبون آدمی با اعتقادات تایماز که اصلا اهل نماز و روزه نبود و کلا از دین چیزی سرش نمی شد ، اونقدر شوک آور بود که بی هوا سرم رو بلند کنم و صورت رو نگاه کنم . نگاه تو چشمای جادوییش همان وغرق شدن درش همان. آروم گفت : بلاخره برای با تو بودن باید یه چیزایی از دینم یاد بگیرم یا نه ؟ یعنی من این تاثیر رو روی تایماز گذاشته بودم که راجع به اعتقاداتم فکر کنه ؟ راجع به دینی که من اینقدر پایبندش بودم تحقیق کنه ؟
-------------------
••••●❥JOiN👇🏾
@tafakornab
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
زبانت معمـار است ...
وحرفهایت،
خشت خام ...
مبادا کج بچینی! دیوارسخن، !
که فــرو خواهــد ریخــت ،
بنـای "شخصیتت....
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌟 #متن_شب🌟
پروردگارا
امروزمان گذشت
فردایمان را با گذشتت
شیرین کن ✅
ما به مهربانیت محتاجیم
رهایمان نكن👋
خدایا
شب ما را با یادت بخیر کن...
شب خوش✨
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شکر گزاری ،
درهای بیشتری را باز می کند
تا خوبی های بیشتری
از راه برسد
خدایا😇
شکرت برای این روز زیبا
🌹 آخر هفته تون پر از خیر و برکت🌹
🥀بسم الله الرحمن الرحیم🥀
🌱الهی به امیدتو🌱
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃برای سلامتی و
🥀ظهور آقا امام زمان
🍃وسلامتی خودتون و
🥀خانواده محترمتون
🍃و شادی روح بلند
🥀سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی
🍃و از دست رفتگان حادثه کرمان
🥀و سانحه سقوط هواپیمای
🍃مسافربری اوکراین
🥀صلوات
🍃اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🥀وَ آلِ مُحَمَّد
ٍ🍃وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
📸 یا حسین فرماندهی از آن توست...
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
🌸السلام علیک یا امام الرئوف
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#روزانتقام☝️
🌸 #ذکرروزپنجشنبه🌸
🥀لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبين
💥معبودي جز خدا نيست
💥پادشاه برحق آشكار
➖➖➖➖➖➖
#سوره_درمانے
💎روز ۵شنبه ۲ رڪعت نمازبـہ
نیت ڪسب مال وثروت بخواند و سپس《سوره یاسین》بخواندواین
عمل را تا ۳ روز انجام دهد بهتر است
📚گوهر شب چراغ ۱۵۷/ ۲
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ فوق العاده زیبا
♥️نام زهرا يک جهان معنا بود
🔥نام زهرا احسن الاسما بود
♥️نام زهرا مشتق از نام خداست
🔥زينت کرسي وعرش کبرياست
♥️نام زهرا ذکر اهل دل بود
🔥نام زهرا حل هر مشکل بود
♥️نام زهرا يک مدينه ماتم است
🔥داستان رنج هاي عالم است
♥️نام زهرا نام يار حيدر است
🔥ياوري که بين ديوار و در است
♥️نام زهرا نام غمناکي بود
🔥من بميرم چادرش خاکي بود
♥️نام زهرا نام يک دلخسته است
🔥صاحب يک پهلوي بشکسته است
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
⚛#نسخه_شفاء_بخش⬇️
✨امام رضا علیه السلام:
🍃شفای هردردی درعسل نهفته است وهر کسی ناشتا اندکی عسل باکندر بخورد،
🔸بلغم راقطع می کند،🔸صفرا رامی شکند🔸زهره سودا را ریشه کن می کند.
و 🔸ذهن راصفا می دهدو حافظه راتقویت می کند.
📚 فقه الرضا_ص347
✴️•⇦بمقدارمساوی عسل مرغوب راباکندر نر(سفید وشیرین است) مخلوط نموده و2 قاشق چای خوری صبح ناشتا مصرف کنید.
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
پنج شنبه است و ياد درگذشتگان😔
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
#التماس_دعا
پنجشنبه و یادآوری عزیزان سفر کرده😔
پنجشنبه و دلتنگی های عجیب💔
پنجشنبه و بغضهای یواشکی😢
پنجشنبه و خاطرات به جامانده😔
🔸شادی روح رفتگان، پدران و مادران، جانباختگان سانحه ی هوایی اخیر، عزیزان از دست رفته در کرمان و سردار حاج قاسم سلیمانی
بخوانیم فاتحه و صلوات🙏🥀
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺امیدوارم امروزتون
❄️پر از زیبایی و امیـد
🌺و دلتون سرشار از
❄️مهـر و شـور زندگی باشه
🌺امیـدوارم روزتون
❄️از زیباترین و قشنگترین
🌺لحظات و موفقیت ها لبریز باشه
❄️تقدیم با بهترین آرزوها
🌺آخر هفته خوبی داشته باشید
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•♡◇♡°○°●°○
{داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی}
📝 #فرار_از_جهنم📝
#قسمت_چهل_و_پنجم: ✍بهم حمله کرد
💐در حالی که داد می زد و اون جملات رو تکرار می کرد و اشک می ریخت … حمله کرد سمت من … چند تا مشت و لگد که بهم زد … یقه اش رو گرفتم و چسبوندمش به دیوار…
.با صدای بلند گریه می کرد و می گفت … چرا با من این کار رو می کنی؟ …
💐آروم کردنش فایده نداشت … سرش داد زدم … این آینده توئه … آینده ایه که خودت انتخاب کردی … ازش ترسیدی؟… آره وحشتناکه … فکر کردی چی میشی؟ … تو یه احمقی که در بهترین حالت، یه گارسون توی بالای شهر یا یه خدمتکار هتل یا چیزی توی همین مایه ها میشی … اگرم یه آشغال عشق اسلحه بشی و شانس بیاری پلیس… .
💐یقه اش رو ول کردم … می خوای امریکایی باشی؟ … آره این آمریکاست … جایی که یا باید پول و قدرت و ثروت داشته باشی یا مثل سیاستمدارها و امثال اونها توی سیستم خودت رو جا کنی … یا اینکه درس بخونی و با تلاش زیاد، خودت رو توی سیستم بهره کشی، بکشی بالا … .
💐می خوای آمریکایی باشی باش … اما یه آشغال به درد نخور نباش … این کشور ۳۰۰ میلیون نفر جمعیت داره … فکر می کنی چند درصدشون اون بالان؟ … فکر می کنی چند نفر از این پایین تونستن خودشون رو بکشن بالا؟ …
💐حتی اگر یه زندگی عادی و متوسط بخوای، باید واسش تلاش کنی … مسلمون ها رو نمی دونم اما بقیه باید ۱۸ سالگی خونه رو ترک کنن و جدا زندگی کنن … ۲ سال بیشتر وقت نداری … بخوای درس بخونی یا بخوای بری سر کار … واقعا فکر کردی می خوای چه کار کنی؟ ..
.
و اون فقط گریه می کرد … .
✍ادامه دارد...
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
{داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی}
📝 #فرار_از_جهنم 📝
#ﻗﺴﻤﺖ_ﭼﻬﻞ_ﻭ_ﺷﺸﻢ ✍: ﺍﺭﺍﺩﻩ ﺧﺪﺍ
💐ﺑﻬﺶ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺨﺶ ﺩﺍﺩﻡ ... ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﺭﻭ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ... ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺜﻞ ﯾﻪ ﻓﯿﻠﻢ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻤﻢ ﭘﺨﺶ ﻣﯽ ﺷﺪ ... ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ، ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ...
💐ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ، ﺑﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪﻥ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ... ﺟﺰ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺧﺮﺍﺵ ﺟﺰﺋﯽ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ ... ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﯾﻢ ... ﺗﻮﯼ ﻣﺴﯿﺮ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﮐﺖ ﺑﻮﺩ ... ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﻭ ﺷﮑﺴﺖ ..
💐- ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﮐﺮﺩﯼ؟ ...
ﺯﯾﺮ ﭼﺸﻤﯽ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﺮﺩﻡ ... ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩ ... ﻣﻦ ﺑﻪ ﭘﺪﺭﺕ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩﻡ ... ﻟﯿﺎﻗﺘﺶ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﭘﺴﺮﯼ ﻣﺜﻞ ﺗﻮﺋﻪ ...
- ﺗﻮ ﭼﯽ؟ ﻻﺑﺪ ﻟﯿﺎﻗﺘﺶ ﺁﺩﻣﯽ ﻣﺜﻞ ﺗﻮﺋﻪ ...
ﺯﺩﻡ ﺑﻐﻞ ... ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ...
💐- ﻣﻦ 13 ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺪﻡ ... ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺸﻢ ... ﺩﺭﺱ ﻣﯽ ﺧﻮﻧﺪﻡ، ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ... ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻡ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ... ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﺯ ﺗﻮﯼ ﺍﻭﻥ ﮐﺜﺎﻓﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﻭ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﺭﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﮑﺸﻢ ﺍﻣﺎ ﺑﺪﺗﺮ ﺗﻮﺵ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻡ ...
💐ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺩﻟﻢ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭﻥ ﻃﻮﺭﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ... ﺩﯾﺪﻥ ﺣﻨﯿﻒ ﻭ ﭘﺪﺭ ﺗﻮ، ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺎﻧﺲ ﮐﻞ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ... .
ﺭﺳﻮﻧﺪﻣﺶ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ... ﺑﺎ ﺗﺮﻣﺰ ﻣﺎﺷﯿﻦ، ﺣﺎﺟﯽ ﺳﺮﯾﻊ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ... ﻣﺸﺨﺺ ﺑﻮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ، ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ، ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺎ ﮐﺸﯿﮏ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪﻩ ... .
💐ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺣﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﺷﺪ ... ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﻦ ... ﭘﺪﺭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯿﮕﻪ، ﺗﻮﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺷﺎﻧﺲ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﺮﮐﯿﺐ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﻣﺎ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ ...
ﺍﯾﻨﻮ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪ ...
✍ادامه دارد...
@tafakornab
@shamimrezvan
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
قسمت قبلی ادیت شد👆
{داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی}
📝 #فرار_از_جهنم📝
( #قسمت_چهل_و_هفتم: ✍من گاو نیستم )
💐برگشتم خونه ... تمام مدت، جمله احد ت
وی ذهنم می چرخید ... یه لحظه به خودم اومدم ... استنلی، اگر واقعا چیزی به اسم شانس وجود نداشته باشه ... یعنی ... .
💐تمام اتفاقات زندگیم ... آیات قرآن ... بلند شدم و با عجله رفتم سراغ قرآن ... دوباره برش داشتم و شروع کردم به خوندن ... از اول، این بار با دقت ... .
💐شب شده بود ... بی وقفه تا شب فقط قرآن خونده بودم ... بدون آب، بدون غذا ... بستمش ... ولو شدم روی تخت و قرآن رو گذاشتم روی سینه ام ... ما دست شما رو می گیریم ... شما رو تنها نمی گذاریم ... هدایت رو به سوی شما می فرستیم ...
💐اما آیا چشمی برای دیدن و درک کردن نعمت های خدا هست... آیا شما هدایت رو می پذیرید یا چشم هاتون رو به روی اونها می بندید ...
تازه می تونستم خدا رو توی زندگیم ببینم ... اشک قطره قطره از چشم هام پایین می اومد ... من داشتم خدا رو می دیدم ... نعمت ها ... و هدایتش رو ... برای اولین بار توی زندگیم خدا رو حس می کردم ...
💐نزدیک صبح رفتم جلوی در ... منتظر شدم ... بچه ها یکی یکی رفتن مدرسه ... مادرشون اونها رو بدرقه کرد و برگشت داخل ... بعد از کلی دل دل کردن ... رفتم زنگ در رو زدم ... حاج آقا اومد دم در ... نگاهش سنگین بود ... .
💐- احد حالش چطوره؟ ...
- کل دیروز توی اتاقش بود ... غذا هم نخورد ... امروز، صبح زود، رفت مدرسه ... از دیروز تا امروز فقط یه جمله حرف زد... موقع رفتن بهم گفت معذرت می خوام ... .
- متاسفم ...
💐مکث کرد ... حس کردم زمان خوبی برای حرف زدن نیست... سرم رو پایین انداختم و خداحافظی کردم ...
- استنلی ... شبیه آدمی نیستی که برای احوال پرسی اومده باشه ...
چرخیدم سمتش ... هیچی، فقط اومده بودم بگم ... من، گاو نیستم ... یعنی ... دیگه گاو نیستم ...
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
{داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی}
📝 #فرار_از_جهنم📝
#ﻗﺴﻤﺖ_ﭼﻬﻞ_ﻭ_ﻫﺸﺘﻢ : ✍ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍ
💐ﺣﺎﻝ ﺍﺣﺪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ ... ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭘﺪﺭﺵ ﺍﻭﻣﺪ ﻣﺴﺠﺪ، ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﺩﻭﺭﺵ ... ﭘﺴﺮ ﺣﺎﺟﯽ ﺑﻮﺩ ... .
ﻣﻦ ﺳﻤﺖ ﺷﻮﻥ ﻧﻤﯽ ﺭﻓﺘﻢ ... ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﺣﺪ ﺍﻭﻣﺪ ﺳﺮﺍﻏﻢ ... .
💐- ﻣﯿﮕﻦ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻧﻔﺮﺕ، ﺩﻭ ﺭﻭﯼ ﯾﻪ ﺳﮑﻪ ﺍﺳﺖ ... ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﯼ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭﻩ ... ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ... ﺣﺎﺿﺮﻡ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﻭ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺷﺮﯾﮏ ﺑﺸﻢ ... .
ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻡ ﮔﺮﻓﺖ ... ﻣﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ، ﺭﻓﯿﻖ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻫﻢ ﺷﺪﯾﻢ ... ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﭘﺎﺗﻮﻕ ﺍﺣﺪ، ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ...
💐ﻭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﻣﺪﺕ ﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﯾﻪ ﺭﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﻮﻧﺪ ... ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻬﺘﺮﻩ ﺑﮕﻢ ﻣﻦ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺣﺎﺟﯽ ﺑﮕﻢ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﻭ ﮐﺠﺎﻫﺎ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ... ﻭ ﭼﻪ ﺑﻼﯾﯽ ﺳﺮﺵ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ...
💐ﺳﺎﻝ 2011، ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺗﺸﺮﻑ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ ... ﺍﮐﺜﺮ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺸﺮﻑ ﺍﺳﻢ ﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﻋﻮﺽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﯾﻪ ﺍﺳﻢ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻥ ... ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﻧﮑﺮﺩﻡ ...
💐 ﻣﻦ، ﺗﻮﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﺒﻠﯽ ﺁﺩﻡ ﺩﺭﺳﺘﯽ ﻧﺒﻮﺩﻡ ... ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻢ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺴﯽ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮﯾﻦ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﻘﺪﺱ ﺧﺪﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﻪ ... ﻣﻦ ﻟﯿﺎﻗﺘﺶ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ... .
💐ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ، ﻣﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺑﭽﮕﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﺎﺟﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻡ ... ﻭ ﺍﻭﻥ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ...
ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﭘﯿﺸﻮﻧﯽ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺑﻮﺳﯿﺪ ...
💐- ﺍﺳﺘﻨﻠﯽ ... ﺗﻮ ﺁﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﻫﺴﺘﯽ ... ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺗﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﻭﻣﺪﯼ ... ﺧﺪﺍ ﻫﯿﭻ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺭﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﻩ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻫﺪﺍﯾﺘﺶ ﺭﻭ ﺳﻤﺖ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻩ ... ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﺧﺪﺍ، ﺑﻬﺶ ﭘﺸﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻦ ...
💐ﺧﺪﺍ ﻋﻬﺪ ﮐﺮﺩﻩ، ﮔﻨﺎﻩ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺻﻤﯿﻢ ﻗﻠﺐ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﯿﺎﺭﻥ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﻥ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﻪ ﻭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﭘﺎﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ... ﻫﺮﮔﺰ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ ... ﺩﺳﺖ ﺗﻮ، ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ ...
✍ادامه دارد....
@tafakornab
@shamimrezvan
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داشتم این تصاویر را می دیدم...واقعا باور کردنی نیست...آرزوهاشون...زیبایی شون..جوونیشون...نتیجه ی این همه سال تلاش و موفقیت شون الان کجاست؟؟؟ چقدر حیف😔
امیدوارم روح این عزیزان شاد و قرین رحمت الهی باشه 🙏
مفهوم بیشتر جملاتی که چند ساله از نهج البلاغه براتون میزارم (مثل این که دنیا فریبی بیش نیست) را با دیدن این عکس ها میشه حس کرد....😔
فقط از خدای مهربون میخوام به ما توفیق بده که در راه رضای خودش زندگی کنیم و فریب دنیا و آرزوهای دورش را نخوریم..🙏
#باهم_مهربان_باشیم
#قدر_باهمبودن_را_بدانیم
#دلی_را_نشکنیم
#خدارااطاعتکنیم🤚
❤در عزت و ناز دنیا بر یکدیگر پیشی نگیرید
❤و فریب زینتها و نعمتها را نخورید و مغرور نشوید،
❤و از رنج و سختی آن ننالید و ناشکیبا نباشید،
❤زیرا عزت و افتخارات دنیا پایان می پذیرد و
❤زینت و نعمتهایش نابود می گردد
و رنج و سختی آن تمام میشود
❤و هر مدت و مهلتی در آن به پایان می رسد و هر موجود زنده ای به سوی #مرگ می رود.
آیا نشانه هایی از زندگی گذشتگان که بر جا مانده شما را از دنیاپرستی باز نمی دارد؟؟؟؟؟
نهج البلاغه #خطبه_100
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
.
#احکام_شرعی #احکام_بانوان
مواردی که اجازه شوهر برای #خروج از منزل بر #زن لازم نیست.
✅گرچه از حقوق مرد بر زن این است که زن بدون اذن او از خانه بیرون نرود، اما در موارد زیر اطاعت واجب نیست.
1⃣ در انجام واجبات عینی همچون حج واجب. 🕋
2⃣ برای فراگیری احکام واجب.
3⃣ اگر زن قبل از عقد 💍 باشوهر توافق کند به ادامه تحصیل 📝 و اشتغال 💰، مرد نمی تواند او رانهی کند.
4⃣ خروج برای مسائل ضروری همچون درمان بیماری.💉
5⃣ خروج برای فرار از ضرر جانی، 🔪 مالی و عرضی.
6⃣ خروج از منزل برای تظلم و دادخواهی.
7⃣ خروج برای #تامین_معاش، چنانچه شوهر او قادر به آن نباشد یا از انفاق سرپیچی کند.
📗 #منابع:
۱. فرهنگ فقه ج۳ ص ۴۵۲
۲. توضیح المسائل مراجع م ۲۴۱۲
۳. احکام خانواده وحیدی ج ۱ ص ۲۸۸
۴. احکام دو دقیقه ای محمود اکبری ج ۳ ص ۹۴
🌸🌸🍀🌸🌸🍀🌸🌸🍀🌸🌸🍀
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
▪️یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (۲۷)
▫️ارْجِعِى إِلَى رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً (۲۸)
▪️فَادْخُلِى فِى عِبَادِى (۲۹)
▫️وَادْخُلِى جَنَّتِى (۳۰)
▪️▫️▪️▫️▪️
▪️هان اى روح آرام یافته و متین
▫️به سوى پروردگارت بازگرد
▪️که تو از او خشنود و او
▫️از تو خرسند است.
▪️پس در جرگه بندگان من درآى
▫️و به بهشت من داخل شو
📚سوره مبارکه فجر
✍ آیات ۲۷تا۳۰