هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#درسنامه
چه بخواهیم و چه نخواهیم
باید از کوچه های زندگی عبور کنیم...
گاهی تلخ، گاهی شیرین
این کوچه های زندگی هستن
که عبورها را میسازن...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#متن_شب
شــــــب
انتهای زیباییست
برای امتداد فردایی دیگر
تا زمانی که سلطان دلت
"خداست"
کسی نمی تواند دلخوشیهایت را
ویران کند!
⭐شبتون آرام وخوش🌙
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🍃الهی به امیدتو🍃
آغاز روزی پربرکت
باعطرخوشبوی صلوات
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدو
✨آلِ مُحَمَّدوعَجِّل فَرَجَهُم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
👆 #تلاوت_روزانه_قرآن_کریم
#صفحه_19_سوره_بقره
اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَة القُرآن
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
👇صوت صفحه 19👇
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
4_5776012057069486083.mp3
2.78M
💠 #تلاوت_روزانه_قرآن_کریم👆
🔹 #صفحه_19_سوره_بقره
/ با نوای استاد پرهیزگار
🔅هدیه به پیشگاه امام کاظم وامام رضاوامام جوادوامام هادی (علیهم السلام)
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز👆
🌍اوقات شرعی به افق تهران
☀️امروز #چهارشنبه13تیرماه1397
🌞اذان صبح:04:08
☀️طلوع آفتاب:05:53
🌝اذان ظهر:13:09
🌑غروب آفتاب:20:24
🌖اذان مغرب:20:45
🌓نیمه شب شرعی:00:16
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫صبـح و یک تصویر
زیبا باهزاران خاطره
بازے انـوارخورشید
درکنــار پنجره
آرزوهـاے قشنگ و مـاندنے
سهـم لحظه هاے خوب زندگے...
سلام صبحتان بخیر☕️🍯
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍒داستان واقعی وآموزنده #دربسترمرگ 🍒
👈قسمت دوم
اما با گذر روزها احساس میکردم اینترنت بیشتر مرا شاد میکند. حتی دیگر به رفتن پیش خانوادهام فکر نمیکردم درحالیکه قبلا هر دو هفته یک بار پیش خانوادهی من بودیم.
شوهرم هربار ناگهانی وارد خانه میشد دست و پای خودم را گم میکردم و فوری همه چیز را خاموش میکردم، طوری که از کار من تعجب میکرد اما به من شک نداشت، فقط میخواست ببیند چه کار میکنم.
شاید فقط یک کنجکاوی ساده بود یا شاید هم غیرتی شده بود چون یکبار نتوانستم گفتگوی صوتیام با یکی از دوستانم را از او پنهان کنم.
به من گفت: اینترنت عرصهی گستردهای است برای شناخت و کسب معرفت، نه برای هدر دادن وقت.
روزها از پی هم میرفتند و من بیشتر فریفتهی چت و گفتگوهای اینترنتی میشدم، کار تربیت کودکان را کلاً به خدمتکار سپرده بودم.
میدانستم شوهرم کی به خانه میآید و پیش از آمدنش کامپیوتر را خاموش میکردم.
دیگر به خودم نمیرسیدم، پیشتر وقتی شوهرم از سر کار برمیگشت در بهترین شکل و کاملا آماده و آرایش کرده بودم اما بعد از آمدن اینترنت کم کم این هم از بین رفت.
آنقدر اسیر اینترنت شده بودم که پس از خوابیدن شوهرم مخفیانه میرفتم و کامپیوتر را روشن میکردم و پیش از آنکه بیدار شود مخفیانه میآمدم و میخوابیدم!
شاید بعداً متوجه شد که کارهایم در اینترنت فقط وقت کشی است اما دلش برایم میسوخت که تنهایم و از خانوادهام دورم، من هم از این بهانه بهترین استفاده را میبردم! از اینکه به فرزندانمان نمیرسم خیلی ناراحت بود.
سر این قضیه خیلی مرا سرزنش میکرد اما من زورکی خودم را به گریه میزدم و میگفتم تو نمیدانی وقتی خانه نیستی اینجا چه میگذرد، نمیدانی چقدر به آنها میرسم اما آنها خستهام میکنند.
👈ادامه_دارد⬅️⬅️⬅️
======================
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💫💫💫💫💫💫💫
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشادرایتا👆👆
======================
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز👆
💐امام_علی_علیه_السلام :
🔸من كَمالِ السَّعادَةِ السَّعيُ في صَلاحِ الجُمهورِر؛
کوشش دراصلاح کارمردم ازکمال خوشبختی است.
📚ميزان الحكمه: ج۶، ص۲۶۸
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
✨﷽✨
🌷 حکایت
ﺷﺒﻲ "ﺳﻠﻄﺎﻥ محمود" ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ؛
ﺑﻪ ﺭييس ﻣﺤﺎﻓﻈﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ: ﺑﯿﺎ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﻣﻠﺖﺧﺒﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ.
ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﺬﺍﺭ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯﮐﻨﺎﺭﺵ ﺭﺩﻣﯿﺸﻭﻧﺪﻭ ﺍﻋﺘﻨﺎﯾﯽ به ﺍﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ،
" ﻣﺮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ " ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭﻣﺪﺗﯽ ﻧﯿﺰ ﺍﺯﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ.
ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺴﺪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪﻧﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﭼﺮﺍ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟
ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻧﺪ: ﺍﻭ ﻓﺮﺩﯼ ﻓﺎﺳﺪ و " ﺩﺍﯾﻢ ﺍﻟﺨﻤﺮ "ﺑﻮﺩ!
ﺳﻠﻄﺎﻥ محمود ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺍﺩ ..
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺷﯿﻮﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺧﺪﺍ ﺭﺣﻤﺘﺖ ﮐﻨﺪ ﺍﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍ !
ﺗﻮ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ ﻭ ﻧﯿﮑﻮﮐﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩﯼ !!....
ﻣﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ " ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻠﻪ " ﻭ ﺍﺯ "ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ " ﻫﺴﺘﯽ !
"ﺳﻠﻄﺎﻥ " ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ:
ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﻨﯿﻦ ﻭﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ؟ !!
ﺯﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺑﻠﻪ ، ﻣﻦ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﻭﺍﮐﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﺯﻗﻀﺎﻭﺕ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻧﯿﺴﺘﻢ.
ﺳﭙﺲ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ مي توﺍﻧﺴﺖ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﺨﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﯿﺂﻭﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﻣﯽﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ :ﺍﻟﺤﻤﺪ ﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭﻓﺴﺎﺩ ﻣﺭﺩﻡ ﮐﻤﺘﺮ ﺷﺪ؛ !
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ "ﺯﻧﺎﻥ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﻭ ﺑﺪﻧﺎﻡ " ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﺍﻣﺸﺒﺖ !
ﺍﻣﺸﺐ ﺩﺭﺏ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺒﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﻧﮑﻦ !! ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﻣﯿﮕﺸﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺭﺗﮑﺎﺏ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺴﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺷﺪ !!
ﻣﻦ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻼﻣﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ:
ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺕ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﺕ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﮐﺴﯽ " ﻏﺴﻞ " ﻭ " ﮐﻔﻨﺖ " ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ.
ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺖ ﻭ ﮐﻔﻦ ﻭ ﺩﻓﻦ ﻣﻦ، ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﻭ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺣﺎﺿﺮ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ !!!
ﺳﻠﻄﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻣﻦ " ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮐﺸﻮﺭ " ﻫﺴﺘﻢ .
ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺴﻞ ﻭ ﮐﻔﻨﺶ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ ...ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ "ﺳﻠﻄﺎﻥ " ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ "ﻋﻠﻤﺎ " ﻭ " ﻣﺸﺎﯾﺦ " ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﺜﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ !!...
ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺭﻩ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ،
ﻋﻤﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ...
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪ:
ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ...
📗شیخ ﺑﻬﺎﯾﯽ
↶【به ما بپیوندید 】↷
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
قضاوت کردن
بااولین نگاه نسبت به دیگران قضاوت نکن
چراکه بااولین نگاه نمک وشکرازهم تشخیص داده نمی شوند
مردم نیزچنین هستند که بعدازتجربه معاشرت تشخیص داده می شوند
@tafakornab
داستان وانرژی مثبت👆👆
#داستانڪـــ👇
👈 ارزش خدمت به مادر
🌿دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. هر دو متقی و پرهیزکار بودند و عالم وعارف. با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد. برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به #عبادت مشغول شد وآن دیگری در خانه ماند و به پرستاری #مادر مشغول شد.
🌿چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام وخاص شد و از اقصی نقاط دنیا ،عالمان و عرفا و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر می کرد فرصت همنشینی وهمکلاسی با دوستان قدیم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می پرداخت.
🌿برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمند تر از خدمت برادر است ،چرا که او در اختیار مخلوق است ومن در خدمت خالق ،و من از او برترم!
🌿همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت: برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم و از این پس تو را حکم کردیم که در خدمت برادر باشی.
🌿عارف صومعه نشین اشک در چشمانش آمد وگفت: یا رب العالمین، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا در خدمت او می گماری وبه حرمت او می بخشی، آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست؟َ!
💢ندا رسید: آنچه تو می کنی ما از آن بی نیازم و لکن مادرت از آنچه او می کند، بی نیاز نیست، تو خدمت بی نیاز می کنی و او خدمت نیازمند، بدین حرمت مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم و تو را در کاراو کردیم.☺️
❤️قدر پدرها ومادرهارو بدونید عزیزان❤️
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
الهی🌺🙏🌺
این بنده چه داند که چه می باید جُست؟
داننده تویی هر آنچه دانی، آن ده🙏
👤 خواجه عبدالله انصاری...
@tafakornab
@shamimrezvan
|👣راهِ عاشِقے♡|
قَدَم می زَد🚶،در کوچهِ بَچِگی هایِ مادَر
بِه دَرِ خانهِ مادَربُزرگ که رسید ؛
کولهِـ👝 بارِ سفَرِش را سفت چَسبید و مُحکَم کَرد.
دَر چوبیِ هَمیشهِ نیمهِ بازِ خانه
را بِه عَقب هول داد و بی صدا وارِد شد.
به خیالَش کِه مادَربزرگ خوابـ😴 است.
پَس ساعاتی بَرایِ وِداع از دایی وَقت داشت.
عَطرِ خوش بویِ گُلِ مُحَمَدیـ🌺 را بِه ریِه اَش کِشید
از کِنارِ دِرَختِ ها گُذشتِ و به آن سَمتِ حیاط رَفتِ.
گوشهِ به گوشهِ این خانهِ برایش پُر بود از خاطراتش.
از دو پِله بالا رَفت و روبرویِ دَرِ نیمه باز اُتاقِ دایی ایستاد.
نَفَسی تازه کَرد.دَستَش را بهِ سَمتِ دَرِ نیمه باز بُرد
با دیدَنِ صَحنهِ مُقابِلَش
دَستَش را به دیوارِ کناریِ دَرِ اتاق گِرفت و نشستـ🙇
سَرش را کَج کرد تا تصویرِ مُقابلَش را واضِحتر ببیند.
مادَربُزرگِ سُفرهِ صُبحانهِ را در اُتاقِ داییـ چیدهِ بود.
از هَر وسیلهِ ای دوتایَش بَر سَرِ سُفره بود.
2لیوان چایی،2لیوان شیر و2...2️⃣
عَکسِ قاب شُدهِ یِ داییِ شَهیدِمفقودالاثَرَشـ🕊
تکیهِ داده شُدهِ به پشتی کِنارِ سُفرِه بود
چِشمانِ مادَربُزرگ تَر بود،
صدای نجواهایَش به گوشش می رسید
_: تُـ♥️ کهِ رَفتی چِشمم به دَر سِفید شُد،
آب مُروارید گِرِفته م، دُکتر می گُفت باید عَمل بِشم
اما تَن به این عَمل نمیدَم؛ می تَرسم مادَر
می تَرسم بعد از 35سال تو را ندیدهِ از دنیا بِرم
35سال دَرِ خونه رو نَبستَم به امید بَرگشتت
35سال هَر روز خونه رو آب و جارو کَردم
نذاشتم گَرد و خاک روی وسایِلت بیفته
به امید برگشتنت همیشه یک بشقابِ اضافه سَرِ سفره گذاشتم
برای سلامتیتِ کلی نذر کَردم مادر😭
اِنگارِ کِه تصویرِ آیندهِ ی زندِگی مادَرَش را برایَش به تماشا گذاشته باشند؛
اشک هایَش را با دَست های قدرتمندش پاک کَرد.
ساکِ ایمانَش را برداشت و تنها زیرِ لب گُفت :
یاحُسینِ می رَوم تا مراقِبِ حریمِ حَرَم خواهرت باشم، مراقبِ قَلبِ مادرم باشـ♥️
#مطهره_امینے
#عاشقانہ_با_شهدا
#داستان_عاشقے
@tafakornab
@shamimrezvan
بهترین راه برای پیش بینی آینده
این است
که خودت آن را خلق کنی.
👤داکر
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
#داستان_آموزنده
#حمال_معروفه.
فرد بیسوادی در تبریز زندگی میکرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی می گذراند تا از این راه رزق حلالی بدست آورد.
یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می گذارد و کمر راست می کند.
صدایی توجه اش را جلب می کند؛ میبیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا میکند که ورجه وورجه نکن، می افتی!
در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و ناغافل پایش سر میخورد و به پایین پرت میشود.
مادر جیغی میکشد و مردم خیره میمانند.
حمال پیر فریاد میزند "نگهش دار"!
کودک میان آسمان و زمین معلق میماند، پیرمرد نزدیک می شود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد.
جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع میشوند و هر کس از او سوالی میپرسد:
یکی میگوید تو امام زمانی، دیگری میگوید حضرت خضر است، کسانی هم میگویند جادوگری بلد است و سحر کرده.
حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش میگذارد،
خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونه ای واقعه را تفسیر می کنند،
به آرامی و خونسردی می گوید:
" خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر،
من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است
در این بازار میشناسید. من کار خارق العاده ای نکردم، بلکه ماجرا این است که یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یکبار من از خدا خواستم، او اجابت کرد.
اما مردم این واقعه را بر سر زبانها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد.
🔹تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
🔸که خواجه خود روش بنده پروری داند
@tafakornab
@shamimrezvan
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌙⭐️🌙⭐🌙⭐🌙⭐️
#درسنامه
هوای یکدیگر را داشته باشید
دل نشکنید
قضاوت نکنید
هنجارهای زندگی کسی را
مسخره نکنید
به غم کسی نخندید
به راحتی ازیکدیگر گذر نکنید
آدم ها !! دنیا دو روز است
هوای دلتان راداشته باشید....
💫اللهمَّعَجّللِوَلیکَِالفَرَج💫
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#متن_شب
📲 نگران هیچی نباش
خدا حواسش به همه چی هست !
شبتون پراز آرامش خدا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بانام ویادخدا
میتوان
بهترین روز را
برای خود رقم زد...
پس باعشق
وایمان قلبی بگوییم
"بسم الله الرحمن الرحیم "
خدایا به امیدتو
نه به امیدخلق تو
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صـلوات🌹
هم مـداد است وهم پاك ڪن!
یعنے هم حسنہ مینویسد!
وهم گناه راپاڪ ميڪند!
روزتون روبایک صلوات شروع کنید.
🌹اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
👆 #تلاوت_روزانه_قرآن_کریم
#صفحه_20_سوره_بقره
اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَة القُرآن
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
👇صوت صفحه 20👇
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
4_5778216620832850047.mp3
2.56M
💠 #تلاوت_روزانه_قرآن_کریم👆
🔹 #صفحه_20_سوره_بقره
/ با نوای استاد پرهیزگار
🔅هدیه به پیشگاه امام حسن عسکری (علیه السلام)
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
آخرهفته تون شاد
ان شالله همه روزها
پربرکت
توام باسلامتی
عشق وامید
پرازاتفاقات زیبا
پرازحس خوش زندگی
به حرمت:
🌹اللهم صل علی محمد
وآل محمدوعجل فرجهم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجشنبه است
صلوات🌷وفاتحه ای بفرستیم برای تمام
آنهایی که دربین ما نیستند
ولی دعاهایشان هنوز کارگشاست
و یادشان همیشه با ماست
روحشان شاد 🌸
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍒داستان آموزنده و واقعی #دربسترمرگ 🍒
👈قسمت سوم
مختصر بگویم: نسبت به همه چیز سهل انگار شده بودم حتی نسبت به شوهرم!!
قبلا که خانه نبود دهها بار به او زنگ میزدم تا صدایش را بشنوم اما پس از آمدن اینترنت دیگر صدای مرا نمیشنوید مگر برای سفارش خرید.
کم کم شوهرم نسبت به اینترنت احساس بدی پیدا کرد. شش ماه به همین صورت گذشت، با نامهایی مستعار رابطه پیدا کرده بودم که نمیدانستم مردند یا زن.
هر روز با کسانی که در چت با من حرف میزدند ساعتها گفتگو میکردم حتی اگر میدانستم طرف مقابلم مرد است، اما در میان همهی آنها به حرف زدن با یک نفر بیشتر علاقه داشتم، از طرز حرف زدنش از شوخیهایش و جوکهایی که میگفت خوشم میآمد.
آدم «باحالی» بود هرچه بیشتر میگذشت رابطهی ما هم بیشتر میشد، این رابطه تقریبا طی سه ماه شکل گرفته بود. همیشه مرا غرق حرفهای شیرین و عاشقانهاش می کرد، شاید هم سخنانش آنقدر زیبا نبود اما شیطان آن را اینقدر برایم زیبا جلوه میداد. اوایل فقط از طریق چت متنی با هم ارتباط داشتیم.
یک روز از من درخواست کرد صدایم را بشنود اما نپذیرفتم، اصرار کرد، تهدیدم کرد، آنچه رخ داد، رخ داد... به هوش آمدم... به شدت میترسیدم...
همه بدنم میلرزید...فقط گریه میکردم... که ترکم کند و دیگر در چت و ایمیل به من محل ندهد...
تا اینکه قبول کردم... به شرط اینکه فقط همان یک بار باشد، از یک برنامه گفتگوی صوتی استفاده کردیم هر چند کیفیت صدا خیلی خوب نبود اما صدایش بسیار زیبا بود و سخنش شیرین، به من گفت: صدایت از طریق اینترنت خیلی واضح نیست شماره تلفنت را به من بده!
👈ادامه_دارد⬅️⬅️⬅️
======================
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشادرایتا👆👆
======================