🔸🔸🔸🔸🔸🔸﷽🔸🔸🔸🔸🔸🔸
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
✅شیطان به حضرت یحیی گفت: می خواهم
تو را نصیحت کنم.
✍حضرت یحیی فرمود: من میل به نصیحت
تو ندارم؛ ولی می خواهم بدانم طبقات مردم
نزد شما چگونه گفت: مردم از نظر
ما به سه دسته تقسیم می شوند:
۱- عده ای مانند شما معصومند، از آنها مأیوسم
و می دانیم که نیرنگ ما در آنها اثر نمی کند.
۲- دسته ای هم برعکس، در پیش ما شبیه توپی
هستند که به هر طرف می خواهیم می گردانیم.
۳- دسته ای هم هستند که از دست آنها رنج
می برم؛ زیرا فریب می خورند؛ ولی سپس از
کرده خود پشیمان می شوند و استغفار می کنند
و تمام زحمات ما را به هدر می دهند. دفعه دیگر
نزدیک است که موفق شویم؛ اما آنها به یاد خدا
می افتند و از چنگال ما فرار می کنند... ما از
چنین افرادی پیوسته رنج می بریم...
📚کشکول ممتاز، ص 426
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از عجایب و دانستنیهای جهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆فتبارک الله احسن الخالقین🔆
أبابیل پرنده ای است که ماه رمضان موقع آب خوردن صورتش را میپوشاند.
#بیت_الزهرا_سلام_الله_علیها
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔸🔸🔸🔸🔸🔸﷽🔸🔸🔸🔸🔸🔸
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده میشد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت.
«عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که: بیدلیل مغرور نشو! اینها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمیآمدند و «علی» را انتخاب میکردند.
«معاویه» برافروخت.
«عمروعاص» قول داد که حماقت نمازگزاران را ثابت میکند.
پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخنرانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود را به نوک بینیاش برساند، خدا بهشت را بر او واجب مینماید و بلافاصله مشاهدهکرد که همه تلاش میکنند نوک زبانِشان را به نوک بینیِشان برسانند تا ببینند بهشتیاند یا جهنمی؟
«عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش میکند و سعی میکند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود.
از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو میخواهند.
«علی» برای این جماعت حیف است.
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
✨خدايا
🌙بقصد تقرب
✨به بارگاهت
🌙با دست خالي آمده ايم
✨اما ميدانيم
🌙كرامت تو بحدي است
✨كه همچون هميشه با
🌙دستاني پر
✨بر خواهيم گشت
🌙بارالهی
✨امشب تقدیری سراسر
🌙خیرو برکت، سلامتی،
✨خوشبختی،
🌙سعادت دنیا و آخرت را
✨نصیب دوستان و عزیزانم بگردان
🌙 #شبتون_خدایی
✨ #التماس_دعادرشب_قدر
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸با نام و یاد خدا
🌿میتوان
🌼بهترین روز را
🌿برای خود رقم زد.
پس با عشـ💞ـق
و ایمان قلبی بگوییم
"بسم الله الرحمن الرحیم "
🍃🌸خدایا به امید تو
نه به امیدخلق تو
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖ای دلبر مه پیکر شیـرین حرکات
🌸باذکر تو پر شدهاست اجزای حیات
💖هر کس شنید نام زیبای تو گفت
🌸بر خاتم انبیا محمـ(ص)ـد صلوات
💖اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🌸وَ آلِ مُحَمَّدٍ
💖 وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم
❣خداوندا ظهورش دیرگردید
بســی عاشــــق
دراین ره پیــرگردید
بحق مادرش زهرای اطهر
بحق فرق اکبر، حلق اصغر
مهیاکن تو اسباب ظهورش
منورکن تو گیتی را زنورش
در این روز ازماه رمضان از ته دل بخوانیم
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هر روز،صبح زود، زیارٺ ڪنم تو را
تا روبروے گنبدتان مےدهم سلام
هرجا ڪه صحبٺ از تو شد و ذڪر خیر تو
دستم بہ سینہ، عرض ادب ڪردم، احترام
سلام از راه دور✋🏻
بہ اربابم حسین ع❤️
«اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ»
#سلام_ارباب_خوبم
#صبحم_بنامتان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
1_410264729336944215.mp3
4.03M
#جزء_بیست_وسوم👆
#قرآن_کریم
به روش تحدیر
باصدای"استادمُعتز آقایی"
(تندخوانی حدود نیم ساعت)
🌙اللهم صل على محمدوآل محمد
وعجل فرجهم🌙
#التماس_دعا
#ویژه_ماه_مبارک_رمضان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
4_5967344350366007335.pdf
10.11M
👆متن تصویری(پی دی اف)جزء۲۳👆
#جز_بیست_وسوم_قرآن_کریم_تصویرے(pdf)
#ویژه_ماه_مبارک_رمضان
#التماس_دعا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🍃💐
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
4_532583379292425392.mp3
6.23M
👆👆
🔷 #ترجمه_وتفسیرگویای_جزءبیست_وسوم
🔶استادفولادوند🔶
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
💫💫💫💫💫💫💫
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشادرایتا👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆 #کلیپ_صوت_ومتن_دعای_روزبیست_وسوم
#دعای_روز_بیست_سوم_ماه_مبارک_رمضان🌙⭐️
🌼بسم الله الرحمن الرحیم🌼
🌺اللهمّ اغسِلْنی فیهِ من الذُّنوبِ وطَهِّرْنی فیهِ من العُیوبِ وامْتَحِنْ قَلْبی فیهِ بِتَقْوَى القُلوبِ یا مُقیلَ عَثَراتِ المُذْنِبین🌺
🌸خدایا بشوى مرا در این ماه از گناه و پاكم نما در آن از عیبها وآزمایش كن دلم را در آن به پرهیزكارى دلها اى چشم پوش لغزشهاى گناهكاران.🌸
#ویژه_ماه_مبارک_رمضان
#التماس_دعا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#جنایت_واردات☝️☝️
🌸 #ذکرروز یکشنبه ۱۰۰ مرتبه
💗یا ذَالجَلالِ والاِکرام💐
🌸ای صاحب جلال و بزرگواری
💗این ذکر موجب فتح و نصرت میشود
#نماز_آمرزش👇
✍هرڪس این نمازرادر روز1شنبه بخواندازآتش جهنم وعذاب ایمن شود↻2رڪعت ؛
رکعت اول⇦حمدو3ڪـوثر
رکعت دوم⇦حمدو3توحید
📚جمال الاسبوع۵۴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
✅نوشیدنیهای مفید زمان افطار و خواص آنها :🍹
▫️شربت آبلیمو: ترشح بزاق و رفع تشنــگی
▫️شربت خاکشیر: ضد عطش وخنککننده
▫️شربت سکنجبین: کاهـش تشنـگی
▫️شربت تمبر هندی: رفـع یبـوست
▫️شربت زردآلو: بازیابی انرژی
👇
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
👆 ضرر نداره به خدا لینک لمس کنید
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸به ۲۳رمضان
🍃🌸خوشآمدید
🌸🍃🌸خدایا
🍃🌸🍃🌸سرنوشت زیبا
🌸🍃🌸🍃🌸خوشبختی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸دلِ
🌸🍃🌸🍃🌸خوش
🍃🌸🍃🌸سلامتی
🌸🍃🌸نصیب
🍃🌸دوستانم
🌸بفرما
🍃🌸به نیت شفای همه مریضان که
در بیمارستان بستری هستند
در این ایام معنوی همه با هم بخوانیم:
یامَنِ اسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفاَّء🍃🌸
🤲 آمین یا رَبَّ الْعالَمین 🤲
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
#داستانی از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست
✍رمان #فنجانی_چای_باخدا
#قسمت_۷۷:
❤️آن شهید..
پدریِ مردی که دچارش شده بودم، پدرانه ها خرج کرده بود.
حسام با انگشترِ عقیقِ خفته در انگشتانِ کشیده و مردانه اش بازی میکرد (وقتی مامان همه ی ماجرا رو تعریف کردن. خشکم زد..
نمیدانستم باید خوشحال باشم؟؟؟ یا ناراحت..
تمامِ دیشب رو تا صبح نخوابیدم. مدام ذهنم مشغول بود.
یه حسی امید میداد که جوابِ منفی تون واسه خاطرِ حرفایِ مادرِ..
اما یه صدایِ دیگه ایی میگفت: بی خیال بابا، تو کلا انتخابِ سارا خانوم نیستی و حرفِ دلشو زده.
گیر کرده بودم و نمیدونستم کدوم داره درست میگه. پس باید مطمئن میشدم.
نباید کم میذاشت تا بعدا پشیمون شم.
خلاصه صدایِ اذون که از گلدسته ها بلند شد، طاقت نیاوردمو با دانیال تماس گرفتم تا اجازه بده با خودتون صحبت کنم. که الحمدالله موافقت کردو گفت که صبحها به امامزاده میرین.
از ساعت هفت تو ماشین جلو درِ امامزاده کشیک کشیدم تا بیاین، اما وقتی دیدمتون ترسیدم.
نمیدونستم دقیقا چی باید بگم و یا برخورد شما چی میتونه باشه..)
مردِ جنگ و ترس؟؟ این مردان با حیا، از داغیِ سرب نمیترسند اما از ابراز احساسشان چرا..
کمی خنده دار نبود؟؟
صورتش جدیت اما آرامش داشت( تا اذان ظهر تو حیاط امامزاده قدم زدم و چشم از ورودی خواهران برنداشتم..
تو تمام این مدت مدام با خودم حرف زدمو کلمات رو شست و رُفته، کنار هم چیدم که گند نزنم.
تا اینکه شما اومدین و من عین.. استغفرالله..
هر چی رشته بودم، پنبه شد.. همه ی جملات یادم رفت..
و من فقط به یه سوال که چرا به مادرم “نه” گفتین اکتفا کردم.
شما هم که ماشالله اصلا اعصاب ندارین.. کم مونده بود کتک بخورم..
حرفهاتون خیلی تیزو برنده بود. هر جمله تون خنجر میشد تو وجود آدم..
اما نجاتم داد.. باید مطمئن میشدم و اون عصبانیت شما، بهم اطمینان داد که جوابِ منفی تون، دلیلش حرفهایِ مادرم بوده..
و من اجازه داشتم تا امیدوار باشم..
اون لحظه تو امامزاده اونقدر عصبی و متشنج بودم که واسه فرار از نگاهتون به ماشین پناه آوردم.)
صدایِ کمی خجالت زده شد ( میدونستم اگه یه مو از سرتون کم بشه باید قیدِ نفس کشیدنو بزنم، چون دانیال چشمامو درمیآورد..
واسه همین تا خونه دنبالتون اومدم و از مامان خواستم تا از طریق پروین خانووم گزارش لحظه به لحظه از حالتون بده..)
و این یعنی ابرازِ نگرانی و علاقه ایی مذهبی؟؟ با مایه گذاشتن از دانیال؟؟
نگاهش هنوز زمین را زیرو رو میکرد ( عصر با دانیال تماس گرفتم و گفتم امشبم میخوام بیام خواستگاری و شما نباید چیزی از این ماجرا بدونید..
اولش مخالفت کرد. گفت شما راضی نیستین و نمیخواد بر خلاف میلتون کاری رو انجام بده.
اما زبون من چرب تر از این حرفا بود که کم بیارم..)
سارایِ بی خدا، مدرن، به روز و غربیِ دیروز.
حالا به معنایِ عمیق و دقیقِ کلمه، عاشقِ این جوان با خدا و سر به زیر و شرقیِ امروز شده بود..
در دلش ریسه ریسه، آذین میبستند، اما میدانست باید برق مرکزی را قطع کند..
حسام حیف بود..
لبخندِ شیرینِ پهن شده رویِ لبهایم را قورت دادم..
کامم تلخ شد ( اما نظرِ من همونِ که قبلا گفتم..)
چشمانش را بست و نفسش را با صدا بیرون داد (نمیپرسم چرا. چون دلیلشو میدونم. پس لطف کنید افکارِ بچه گونه رو بذارین کنار..
من امشب نیومدم اینجا تا شما استغفرالله از مقام خدایی و علم غیبتون بگین..)
به میان حرفش پریدم، باید برایِ منصرف کردنش نیش میزدم. ( من اصلا به کسی مثه شما فکر هم نمیکنم.. پس وقتتونو هدر ندین..)
سرش را کمی به سمتم چرخاند. اما رد نگاهش باز هم زمین را کنکاش میکرد. ابرویی بالا انداخت و تبسمی عجیب بر صورتش نشاند ( عجب..
پس کاش امروز تو امامزاده، اون اعترافاتو با جیغ جیغ و عصبانیت نمیگفتین..
چون حالا دیگه من کوتاه بیا، نیستم..
بهتر شمام وقتو تلف نکنید..)
چشمانم گرد شد و این یعنی اعلام جنگ؟؟
با خشم روبه رویش ایستادم ( تو مگه عقل تو کله ات نیست؟؟
اصلا میفهمی داری چیکار میکنی؟؟ میفهمی خواستگاریِ کی اومدی؟؟ من نفسم امروز فرداست.. تو یه جوونِ سالمی که حالا حالاها وقت داری واسه زندگی..
این مسخره بازیا چیه که راه انداختی.. )
با آرامشی عجیب بلند شد و در مقابلم قرار گرفت ( پدرم وقتی شهید شد، تنش سالم بود حتی یه دندونِ خراب هم نداشت.. ورزش میکرد.. میخندید.. یه تنِ یه لشگرو آموزش میداد..
@tafakornab
@shamimrezvan
ادامه قسمت ۷۷ در پست زیر...👇👇👇
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
#درفراق_علی_ع
💥امام حسن علیه السلام : :
✨لَقَد فارَقَكُم رَجُلٌ بِالأمسِ لم يَسبِقهُ الأوَّلونَ و لايُدرِكُهُ الآخِرونَ؛
✨ ديروز مردى شما را ترك كرد كه پيشينيان بر او پيشى نگرفتند و پسينيان به او نمىرسند.
📚إحقاق الحق : ج ۱۱ ، ص ۱۸۳
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
👆نیّت قطع در روزه یعنی چه وحکم آن چیست؟
#احکام_شرعی
#احکام_روزه
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ
✨سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ
✨فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۵۴﴾
✨ پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر كرده
✨كه هر كس از شما به نادانى كار بدى كند
✨و آنگاه به توبه و صلاح آيد پس وى
✨آمرزنده مهربان است (۵۴)
📚 سوره مبارکه الأنعام
✍ بخشی از آیه ۵۴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید ...که دخترش را به چه کسی بدهد مناسب او باشد ..
در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد ...
از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد...پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید ...در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد ..
هنگامی که به دنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد ..
سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ،
وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز....
و دزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد ..
تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ،
و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد .
و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ...
جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت: خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با نماز شبی که ازترس آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
میگویند فردا بهتر خواهد شد…
مگر امروز، فردای دیروز نیست؟
دیروز چه کردید؟؟
👤ویکتور هوگو
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
یادمـان باشد که
کوچکـترین امـید دادن
به کــسي
شــاید
بزرگتـرین معـجزه ها را
ایجـادکند
پـس مهـربانی رادریـغ نکنیم...
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان
دختره تو دانشگاه جلوی یه پسر رو گرفت وگفت: خیلی مغروری ازت خوشم میاد هرچی بهت آمار دادم نگاه نکردی ولی چون خیلی ازت خوشم میاد من اومدم جلو خوددم ازت شمارتو بگیرم باهم دوست شیم,پسرگفت شرمنده نمیتوانم من صاحب دارم,دختره که از حسودی داشت میترکید گفت:خوشبحالش که با آدم باوفایی مثل تو دوسته,
پسره گفت:نه خوشبحال من که یه همچین صاحبی دارم ,
دخترگفت اووووه چه رومانتیک این خوشگل خوشبخت کیه که این جوری دلتو برده؟
عکسشو داری ببینمش؟
پسرگفت عکسشو ندارم خودم هم ندیدمش اما میدونم خوشگل ترین آدم دنیاست,
دختره شروع کرد به خندیدن مسخره کردن می گفت ندیده عاشقش شدی ؟
نکنه اسمشم نمیدونی ؟
پسر سرشو بالا گرفت گفت آره ندیده عاشقش شدم اما اسمشو میدونم
اسمش مهدی فاطمه🌹 است
دوست مهدی با نامحرم دوست نمیشه...
هیچ داری از دل مهدی خبر؟😔😔
گریه های هر شبش را تا سحر؟😔😔
او که ارباب تمام عالم است،😔😔
من بمیرم،
سر به زانوی غم است،😔😔
شیعیان!
مهدی غریب و بی کس است،😔😔
جان مولا معصیت دیگر بس است،😔😔
تعجیل در فرج آقا گناه نکنیم
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
انسان ها نادان به دنیا می آیند، نه احمق؛
احمق شدن نیاز به آموزش دارد...!
👤برتراند راسل
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
#حجت_الاسلام_ناصری
📌برا دختر یه نفری خواستگار اومده بود، خواستگار فقیری بود، به دخترش گفت: بابا این فقیره، میترسم زندگی رو در آینده نتونه تأمین کنه و بره، این خواستگار رو رد کن.
🔻دختر، این خواستگار رو بیشتر دوست داشت ولی پدرِ دختر اون رو رد کرد، تا بعد از مدتی، یک نفر آمد که پولدار بود اما اخلاق او بد بود، پدر به دختر گفت: بابا وضع این بد نیست فقط اخلاق نداره که إنشاءالله خداوند اخلاق او را درست میکنه.
👌دختر گفت: بابا من تا حالا نمیدونستم خدایی که اخلاق را درست میکنه غیر از خدایی است که روزی میده، فکر میکردم یک خدا است که هر دو را درست میکنه، شما اولی را رد کردی، آن وقت خدا نبود که وضع مالی او را درست کند؟!!
✅مشکل ما همین است، میندازیم پای خدا، هر جا که بخواهیم کار خود را بکنیم، آنجا آن را درست میکنیم. ولی طراز حق یک طراز دیگری است.
#هوالرزاق
#رزاقیت_خداوند
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان