eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز ٢٢ تیر ماه ١٣٩٩ 🌞اذان صبح: ٠۴.١۵ ☀️طلوع آفتاب: ٠۵.۵٨ 🌝اذان ظهر: ١٣.١٠ 🌑غروب آفتاب: ٢٠.٢٢ 🌖اذان مغرب: ٢٠.۴٢ 🌓نیمه شب شرعی: ٠٠.١٨ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸 یکشنبه ۱۰۰ مرتبه 💗یا ذَالجَلالِ والاِکرام💐 🌸ای صاحب جلال و بزرگواری 💗این ذکر موجب فتح و نصرت می‌شود 👇 ✍هرڪس این نمازرادر روز1شنبه بخواندازآتش جهنم وعذاب ایمن شود↻2رڪعت ؛ رکعت اول⇦حمدو3ڪـوثر رکعت دوم⇦حمدو3توحید 📚جمال الاسبوع۵۴ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✅خواص مصرف شیر عسل درصبحانه 🔵بهبود گوارش 🔴مقابله با خواب آلودگی 🔵سلامت استخوان ‌ها 🔴خواص ضد باكتريايى 🔵بهبود ایمنی بدن 🔴خواص ضد پيرى 🔵سلامت پوست و مو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امروز از خدا میخوام 🌿در بازی زندگی 🌸برنده همیشگی باشید 🌿چرخ روزگار بکامتون 🌸دنیا بروفق مرادتون 🌿و لبخند همیشه 🌸روی صورت ماهتون باشه @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ ✍داستان ( ) 🌷مامان تا دیر وقت بیدار بود و کتلت و مرغ درست می کرد. یک یخدون سفید چوب پنبه ای داشتیم نیم قالب یخی که بابام گرفته بود شکست و ریخت کف اون بعد روش میوه ها و نوشابه ها رو چید و غذا ها رو هم گذاشت روی همه و درشو محکم بست… یه کم تخمه و بیسکویت ریخت تو یک ظرف و با فلاسک چایی و قندون و چند تا لیوان گذاشت تو یک سبد… بعد چند تا پتو و بالش رو تو یک ملافه پیچید و گذاشت دم در. کار آخرش بر داشتن یک زیر انداز بود … همه چیز که حاضر شد رفت بخوابه نگاهی به من که هنوز لب حوض نشسته بودم کرد و گفت: تو چرا نمی خوابی؟ دیر وقته… باید صبح زود بیدار بشیم. بلند شو مادر، برو بخواب دیگه. گفتم شما برو بخواب منم الان میام باز دستم رو کشیدم تو آب و خوندم دریا؛ دریا؛ دریا من صدا کن … و دوتا چرخ دور خودم زدم و به همون حالت رویایی رفتم خوابیدم. صبح اول از همه من بیدار شدم… از سر و صدای من اونام بلند شدن و بابام با عجله رفت تا ماشین رو دستمال بکشه. پیکان دست دومی که ظاهر خیلی خوبی هم نداشت .. بعد وسایلی که مامان شب قبل حاضر کرده بود رو گذاشت تو صندوق عقب و هر دو در تکاپوی رفتن بودن. من جلوی آینه خودمو عقب و جلو می کردم نکنه بد به نظر برسم! شاید بیست بار موهامو شونه کردم و دست کشیدم به لباسم که نکنه چروک باشه و جلوی انظار بد بشه.. این اولین بار بود که می رفتم لب دریا و فقط تو فیلم ها دیده بودم پس تصورم مثل همون فیلم ها بود فکر می کردم همه تو شمال منتظر من هستن …. بالاخره راه افتادیم … بابام صبر کرد تا مامانم آیه الکرسی شو بخونه و به من فوت کنه ..بعد فورا کاست رو فشار داد توی دستگاه و خودشم شروع کرد به همراهی کردن با مهستی و رفت به طرف جاده ی کرج تا از جاده ی چالوس بره که من همه جا رو ببینم. حالا من تو آسمون ها سیر می کردم و با صدای مهستی توی رویا های خودم غرق شده بودم. به بالای گردنه که رسیدیم مه شدیدی جاده رو گرفته بود چشم چشم رو نمی دید مامانم ترسیده بود ولی من با هیجان زیاد ذوق می کردم ولذت می بردم. از اینکه توی ابرها هستم بال در آورده بودم… بارون ریزی هم زمین رو خیس کرده بود. تا به سرازیری افتادیم کم کم خوابم گرفت. مامانم زودتر خوابیده بود. چند بار از عقب دستمو بردم روی سینه ش و قربون صدقه اش رفتم تا بیدار بشه و مثل من لذت ببره ولی دست منو با محبت فشار داد و دوباره خوابش برد … منم یواش یواش سرم کج شد و خوابم برد… نمی دونم چقدر گذشت که با صدای فریاد بابام و صدای وحشتناک دیگه ای از خواب پریدم و در یک لحظه با شدت رفتم زیر صندلی و دوتا صندلی های جلو خوابیده شد روی من…… ✍ادامه دارد‌...... @tafakornab @shamimrezvan ┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄
🔅 : 🔸 «صِيانَةُ المرأةِ أنعَمُ لِحالِها و أدوَمُ لجَمالِها.» 🔹 «حفظ (حجاب) زن به حال او بهتر و زيبايى اش را پايدارتر مى كند.» 📚 غرر الحكم : ح٥٨٢٠ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
سوال ⁉️ نظر شوهر درباره نوع پوشش و حجاب زن❓ ✅جواب اختيار پوشش زن بدست خود اوست. مرد نمي تواند زن خود را مجبور به رعايت يك نوع پوشش خاص كند و يا خداي ناكرده بخواهد كه بي حجاب باشد!. در هيچ صورتي زن نمي تواند در گناه از شوهر خود اطاعت نمايد!.  گاهي خانم پوشش نامناسب دارد و رعايت حجاب اسلامي را نمي كند، مرد بايد او را با بهترین شیوه ها نهي از منكر كند، شوهر نمی تواند بی تفاوت باشد!. درست است كه نوع پوشش بر عهده خود زن است اما اگر خانم پوشش اسلامي را رعایت نکرد مرد مي تواند اجازه خروج از منزل با وضع نامناسب را به همسر خود ندهد!. ✅مرد به هيچ عنوان نمي تواند از زن خود بخواهد كه در بيرون از خانه و در برابر نامحرم بي حجاب و يا با آرايش خلاف شرع باشد. سوال⁉️ اگر مرد به بی حجاب همسرش بی تفاوت باشدچه حکمی دارد؟ ✅پاسخ: اگر بی اعتنائی منجر به ترک واجبی مانند امر به معروف و نهی از منکر شود یا تائید گناه او محسوب شود، حرام است. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ ✨وَكَفَى بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَى بِاللَّهِ نَصِيرًا ﴿۴۵﴾ ✨و خدا به حال دشمنان شما ✨داناتر است كافى است كه ✨خدا سرپرست شما باشد و ✨كافى است كه خدا ياور شما باشد (۴۵) 📚سوره مبارکه النساء ✍آیه ۴۵ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🙍جوانی با چاقو وارد مسجد شد! گفت : بین شما کسی هست، مسلمان باشد ؟! همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، پیرمردی ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم. جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا! پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت: به مسجد بازگرد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاور. جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟! افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیر ترین فرد مسجد دوختند! پیرمرد رو به جمعیت کرد وگفت : چرا نگاه میکنید! به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود! پ.ن:ایمان بعضی ها به هیچ بند است 📚مجموعه شهر حکایات @tafakornab @shamimrezvan
🍏⇦سیب سبز⇩ 🔸بیماران ریوی،کلیوی 🔸بیماران قلبی،اعصاب 🍎⇦سیب قرمز⇩ 🔸ضدسرطان 🔸سم زدایی،پاکسازی کلیه ❇️⇦سیب زرد⇩ 🔸اشتها آور 🔸تصفیه کننده کبد ، روده ، کلیه @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ اگر نمی‌توانی به کسی امید بدهی نا امیدش نکن؛ اگر شنونده خوبی هستی رازدار خوبی هم باش اگر نمی‌توانی زخمی را مرحم کنی، نمک هم نباش یک کلام انسان باش .. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایاا آرامش را سرليست ِتمام اتفاقات ِزندگی مان قراربده آرامش را به دوستان عطا بفرما تافردایی پرازخیروبرکت داشته باشن ┅✿❀💫✨💫❀✿┅ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام خدایی که مهر او قوت قلب ما، و یاد او راحتی روح ماست، آباد آن زبان که بر آن ذکر اوست، آزاد آن کس که وی دربند اوست! ❣بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ❣ ❤️الهی به امیدتو❤️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸سلام 🌸✨روزتون معطربه ذکرصلوات برمحمدوآل محمد(ص) 🌸✨اَللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ 🌸✨وَآلِ مُحَمـَّدﷺ 🌸✨وَ عَجِّـل فَرَجَهُـم به رسم ادب هرروز: السلام علی رسول الله وآل رسول الله السلام علیک یا صاحب الزمان عج السلام علیک یااباعبدالله الحسین(ع) السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضاع جمیعاورحمت الله🌻 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز ٢٣ تیر ماه ١٣٩٩ 🌞اذان صبح: ٠۴.١٦ ☀️طلوع آفتاب: ٠۵.۵٩ 🌝اذان ظهر: ١٣.١٠ 🌑غروب آفتاب: ٢٠.٢١ 🌖اذان مغرب: ٢٠.۴٢ 🌓نیمه شب شرعی: ٠٠.١٨ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ 👆دوشنبه یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد ✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره برایش نوشته شود 2رکعت ؛ در هر رکعت بعد از حمد یک آیة‌الکرسی ،توحید ،فلق وناس بعد از سلام ۱۰ استغفار @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
❤️قال امـام علی علیه السلام: ▫️شـــــير گاو است. 📚الڪافی جلد ۶ صفحه ۳۳۷ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ در این دوشنبه زیبا آرزو میکنم لحظه،لحظه زندگيتون خداوند كنارتون باشه و دستتون تو دست خدا و قدمتون در راه خــــدا باشه روزتون پُر از خير و بركت @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ ✍داستان ( ) 🌹قدرت حرکت نداشتم. تا چند لحظه هیچ صدایی نمی اومد. من شوکه بودم… وقتی دیدم نمی تونم تکون بخورم فریادم بلند شد و داد زدم مامان …. مامان کمکم کن گیر کردم .. 🌷چند نفر ریختن دور ماشین، مثل اینکه صدای منو شنیدن… از سر و صدا ها متوجه می شدم دارن تلاش می کنن منو از اونجا در بیارن… نمی دونستم چرا مامانم جواب نمیده. هر لحظه بر تعداد عده ای کسانی که دور ماشین ریخته بودن اضافه می شد. اصلا دردی احساس نمی کردم فقط می دونستم تصادف کردیم و با حرفایی که می شنیدم نگران پدر و مادرم شده بودم …… 🌹یکی آمبولانس خبر کنه… زود باشین الان تلف میشن… وضعشون خطر ناکه… صدای دیگه ای به گوشم خورد: اینا رو بکشین بیرون تا دخترو از عقب در بیاریم. من سرم زیر صندلی بود و چیزی نمی دیدم ولی می فهمیدم تصادف بدی کردیم دور و برم پر بود از خرده شیشه… در حالیکه تکون نمی تونستم بخورم، فهمیدم که مامان و بابام رو بیرون کشیدن. تا صندلی ها رو از روی من برداشتن و منم از تو ماشین بیرون آوردن خیلی طول کشید. تا اومدن منو حرکت بدن درد شدیدی توی پا هام احساس کردم. 🌷فریاد کشیدم آی پام… آی پام… و اونا متوجه پای من شدن که بصورت وحشتناکی صدمه دیده بود. یک نفر زیر کتف منو گرفت و روی زمین کشید تا از ماشین دور بشم… نگاهم به ماشین افتاد که از قسمت جلو تا نیمه رفته بود زیر کامیون… حالا بیشتر به عمق فاجعه پی بردم تا چشم کار می کرد ماشین وایساده بود. پلیس به مردم دستور می داد که برن … همین موقع آمبولانس رسید من همین طور با چشم دنبال مامان و بابام می گشتم هنوز فکر می کردم الان اونا هراسون میان بالای سر من و می بینن که چقدر صدمه دیدم و دلشون به حالم می سوزه که دیدم پیکر خون آلود اونا رو گذاشتن روی برانکادر بدون اینکه بتونم صورت اونا رو ببینم کردن تو آمبولانس و با خودشون بردن… 🌹همین طور که روی زمین افتاده بودم فریاد می زدم و گریه می کردم… یک آمبولانس دیگه از راه رسید که منو با خودش برد. اونقدر درد داشتم که نمی تونستم فکر کنم چه بلایی سرمون اومده … آمبولانس با سرعت و آژیر زنان ما رو به یک بیمارستان توی کرج رسوند.. هیچ کس به سوال های من جواب نمی داد. و من در حالیکه اشک می ریختم مدام می گفتم مامانم؟ بابام؟ خدایا چیکار کنم؟ 🌷منو روی یک تخت گذاشتن. دکتر که اومد و عکس انداختن و منو با همون پا از روی این تخت به اون تخت جا به جا می کردن که دردی وحشتناک رو تحمل می کردم… آخر با زدن یک آمپول همین طور که گریه می کردم بیهوش شدم. ✍ادامه دارد‌...... @tafakornab @shamimrezvan ┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄
☝️ : ✨هرکه به حُسن انتخاب خداوند تکیه کند، جز آن وضعی را که خدا برایش برگزیده است، آرزوی داشتن وضعی دیگر نکند. 📕میزان الحکمه ج 4 ص 473 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 : ✨إنَّ النّاسَ عَبيدُ الدُّنيا، وَ الدّينُ لَعقٌ عَلى ألسِنَتِهِم يَحوطونَهُ ما دَرَّت مَعايِشُهُم، فَإِذا مُحِّصوا بِالبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانونَ؛ ✨ مردم، بنده دنيايند و به ظاهر، دم از دين مى‏ زنند و تا زمانى كه زندگی‏شان تأمين شود، از آن دفاع می‌كنند؛ امّا چون در بوته آزمايش قرار گيرند، ديندارانْ اندك‏ اند. 📚تحف العقول، ص۲۴۵ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند پس راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود )و سوال کرد "خلیفه ی نبی و امین او چه کسیست؟" پس جمعیت حاضر ، ابوبکر را نشان دادند ، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت ، نامم "عتیق" است راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟ ابو بکر گفت "نه هرگز" پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست.ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟ راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه ی مسلمین چند سوال بپرسیم ، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات مارا پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس ، راهب گفت باید بمن امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی ، پس سوالاتت را بپرس راهب سه سوالش را مطرح کرد 1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟ چه چیزاست که از آن خدا نیست؟ 2)ما هو شئ لیس عندالله؟ چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟ 3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟ آن چیست که خدا آن را نمیداند؟ پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم ، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد ، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس بدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد ، و جمعیت گفتند چه سوالیست که میپرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند راهب خطاب به آن سه نفر(ابوبکر و عمر و عثمان)گفت این ها شیخ ها و مردان بزرگی هستند اما متأسفانه به خود مغرور شدند و قصد بازگشت به روم کرد سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به امام علی ع (أمیرالمؤمنین ع) رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند. پس امام علی ع بهمراه پسرانش امام حسن ع و امام حسین ع میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند ابوبکر خطاب به راهب گفت ، آنکه در جست و جویش هستی آمد ، پس هر سوالی داری از علی ع بپرس راهب رو به امام علی ع کرده و پرسید نامت چیست؟ امام علی ع فرمودند نامم نزد یهودیان "الیا" نزد مسیحیان "ایلیا" نزد پدرم "علی" و نزد مادرم "حیدر" است پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟ امام ع فرمود (او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم) پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده ی من تو بودی پس به سوالاتم پاسخ بده و دوباره سوالاتش را مطرح کرد (ما هو الشئ الذی لیس لله و ما عند الله و لایعلمه الله) آن چیست که خدا ندارد نزد خدا نیست و خدا نمیداند؟) امام علی ع پاسخ دادند آنچه خدا ندارد ، زن و فرزند است آنچه نزد خدا نیست ، ظلم است و آنچه خدا نمیداند ، شریک و همتا برای خود است (فإن ا لله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا فلیس من الله ظلم لأحد و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک) پس راهب با شنیدن این پاسخها کمربندش را باز کرده و روی زمین انداخت ، امام علی ع را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت "أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معذن الحمکة" به درستی که نامت درتورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است ، پس براستی تو خلیفه ی بر حق پیامبری ص ، پس ماجرای تو با این قوم چیست؟ سپس تمام هدایا را به امام علی ع تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد عزيزان بیان و نشر فضائل أمیرالمؤمنین علیه السلام توفيقيست كه نصيب محبان آن حضرت ميشود. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
وقتی یک قلب خوب دارید زیادی کمک می کنید زیادی اعتمادمیکنید زیادی می بخشید و زیادی عشق می ورزید پس سعی کن مراقبش باشی http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
💦مکافات_عمل 🍪💦 در زمان جوانی، درویشی پیش من آمد و اثر گرسنگی در من دید. مرا به خانه خود خواند و گوشتی پخته پیش من نهاد كه بو گرفته بود و مرا از خوردن آن، كراهت می آمد و رنج می رسید. درویش كه آن حالت را در من دید، شرم زده شد و من نیز خجل گشتم.... برخاستم و همان روز، با جماعتی از یاران، قصد «قادسیه» كردیم. چون به قادسیه رسیدیم راه گم كردیم و هیچ گوشه ای برای اقامت نیافتیم... چند روز صبر كردیم تا به شرف هلاك رسیدیم. پس، حال چنان شد كه از فرط گرسنگی، سگی به قیمت گران خریدیم و بریان كردیم ... و لقمه ای از آن، به من دادند. خواستم تا بخورم، حال آن درویش و طعام گندیده یادم آمد. با خود گفتم؛ این ، جزای آن است كه این درویش، آن روز از من خجل شد... 📚 حکیم_عطار_نیشابوری http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💕همۀ تغییرات بزرگ وقتی شروع میشه که شما تصمیم می گیرید مثل همه نباشید... http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
✅کشاورزی جایزۀ مرغوب ترین ذرت را گرفت. متوجه شدند که او از بذرهای مرغوب ذرت، به همسایه هایش هم داده بود. علت را از کشاورز پرسیدند، گفت: باد، بذرهای ذرت را به مزرعه های دیگر منتقل میکند. اگر همسایه های من ذرتهای خوبی نداشته باشند، باد آن بذر های نامرغوب را به زمین من می آورد. اگر بخواهیم زندگی شاد، سرخوش و آرامی داشته باشیم، باید به دیگران کمک کنیم تا آنها هم خوب زندگی کنند... http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆