هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا با توکل به تو
آبـ🌼ـان ماه را آغاز میکنیم
1ماه خیر وبرکت
1ماه سلامتی و سعادت
1ماه آرامش و پیشرفت
1ماه زندگی پر از موفقیت
به همه ما عطا بفرما❣
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
🍃الهی به امیدتو🍃
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍃🌼شروع آبان ماه تون
معطر به عطر خوش صلـوات
بر محمد و آل مطهرش🍃 🌼
🍃🌼 اللَّـهُمَّ 🌼🍃
🍃🌼 صَلِّ 🌼🍃
🍃🌼 عَلَى 🌼🍃
🍃🌼 مُحَمَّد 🌼🍃
🍃🌼وعلی آلِ🌼🍃
🍃🌼 مُحَمَّد 🌼🍃
🍃🌼 وعجل فرجهم 🌼🍃
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
✨ای حضرت حاضری که ناپیدایی
✨غایب شده از زشتی و نازیبایی
✨شرمنده که جای آمدن،میگوییم
✨آقا،تو چه وقت پیش ما می آیی
صبحم به نام تو
☀️تعجیل در فرج ۵ صلوات
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
سلام اربابم✋🌸
🌹خوش بادنسیمے ڪه زایوانِ توباشد
🌻شاداسٺ هرآن کس ڪه پریشانِ تو باشد
🌹ای ڪاش ڪه صدبار زعشقِ توبمیرم
🌻هربارسرم بر روے دامانِ تو باشد.
🌹کارم اینست که
هر روز همان اول صبح☀️
🌻یک سلامی طرفِ کرببلایت بکنم
°【♡ دست بر سینه
🌹و با دیده ی پر اشک خود
طلبِ دیدنِ آن صحن و سرایت بکنم
✨اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
✨وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
✨وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
✨وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن
#صبحتون_حسینیــــــــــ【♥️】
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️#چهارچیزاست_که۰۰۰۰
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #پنجشنبه ١ آبان ماه ١٣٩٩
🌞اذان صبح: ٠۴.۵٣
☀️طلوع آفتاب: ٦.١٧
🌝اذان ظهر: ١١.۴٩
🌑غروب آفتاب: ١٧.٢٠
🌖اذان مغرب: ١٧.٣٨
🌓نیمه شب شرعی: ٢٣.٠٧
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
☝️#رهبرانقلاب_دردیداربانوان_نخبه☝️
لااله الا الله الملک الحق المبین...
ذکر روز پنجشنبـــه...صدمرتبه...
#ذکرروز👆
🌸ذكر روز پنجشنبه🌸
🥀لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبين
💥معبودي جز خدا نيست
💥پادشاه برحق آشكار
➖➖➖➖➖➖
#سوره_درمانے
💎روز ۵شنبه ۲ رڪعت نمازبـہ
نیت ڪسب مال وثروت بخواند و سپس《سوره یاسین》بخواندواین
عمل را تا ۳ روز انجام دهد بهتر است
📚گوهر شب چراغ ۱۵۷/ ۲
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
⚠️خوردن یك صبحــــانه كامل،
به دلیل تامین نیازهای غذایی
باعث كنترل وزن و پایین آمدن
مقداركلسترول خون میشود،
ناراحتی های گوارشی را ازبین میبرد
وجذب ویتامین ها را افزایش میدهد.
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹به اولین روز آبان خوش آمدید🌹
🌹 تقدیم به دوستان گلم🌹
🌷 اولین روز 🌷
🌷آبـ❤️ـان مـاه رسید🌷
🌷خـــــوب یــــا بــــــــد🌷
🌷مهرمـــاه تـــمام شـــــد🌷
🌷الهی آبـــان ماه براتون🌷
🌷 پر از برکت و شادی🌷
🌷پــر از آرامـــش 🌷
🌷خوشبختی 🌷
🌷موفقیت🌷
🌷ایمان 🌷
🌷آرزوهاتون🌷
🌷 برآورده به خیر🌷
🌷 صحت و سلامتی 🌷
🌷روزی شماوعزیزانتون🌷
🌷 رحمت خداوند 🌷
🌷بدرقه ی راه و 🌷
🌷 زندگیتون🌷
🌷باشه🌷
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#رندگی_پس_ازمرگ☝️#تلنگر #تفکر
#سوره_درمانے #ذڪر_درمانے
#پیداکردن_شغل
⚜🍃سوره يوسف را بنويسد و شب هنگام از خانه خارج گشته و در شكاف ديواري پنهان كند و موقع برگشتن به پشت سر خود نگاه نكند بعد از سه روز او را براي شغلي دعوت كنند و مشغول گردد." ولي ميبايست چند مورد حتماٌ رعايت شود. اول : در نوشتن آيات طهارت و وضو داشتن رعايت گردد , قلم و كاغذ غصبي و نجس نباشد .ديواري كه كاغذ در آن پنهان ميشود غصبي و ناپاك نباشد . موقع برگشتن به هيچ وجه نبايد به پشت سر نگاه كرد.
⚜🍃رفع فقر- از حضرت امام صادق(ع) منقولست هركس سوره كهف را بنويسد و در شيشه سر تنگ نهد و آنرا در منزل خود نگه دارد از درويشي و وام خلاص شود و او و اهل و عيالش محتاج نشوند و هيچ كس نتواند به او بدي برسان
⚜🍃 براي مال وثروت :روز 5 شنبه دو ركعت نماز بخواند وبعد از نماز سوره ي يس را بخواند واين عمل را تا سه روز انجام دهد كه مجرب است
⚜🍃مداومت بر اسم "اَلصَمَد" اثر عجيبي در رفع گرسنگي دارد
♻️منبع📚ک اذکار و ختومات مجرب ج 2 ص53
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ذڪر_درمانے👆 #عکس_نوشته
🌸✨ هر کس طالب جاه و بزرگي باشد
👈روزي ۷۰۰۰ بار اسم مبارك
« #يا_كَبير» را بخواند 👈قدر و شرف
يابد.💫
📚اسماء الحسنی
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در اولین پنجشنبه آبانماه 🌸🍃
زندگی آروم
تن سالم
لب خندون
دل خوش
یک عالمه خوشبختی و
یک زندگی صمیمی
ازخداوندمهربان برای شما خواستارم❣
آخر هفته تون شاد و زیبا🌸🍃
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_چهل و ششم ✍ بخش اول
🌺اشکهام طوری می ریخت که دیگه نمی تونستم ببینمش یک دفعه برگشت و با سرعت اومد طرف ما و خودشو رسوند به عمه و علیرضا خان و گفت : امانتی من دست شما سپرده مواظبش باشین ..
علیرضا خان گفت : برو نگران نباش ما هستیم .. و بعد دوباره عمه را بغل کرد عمه دستی به پشتش زد و گفت : آره برو پسرم مثل چشمم ازش مواظبت می کنم بعد نگاهی به من کرد و رفت ……
عمه همین طور که گریه می کرد سرشو آورد کنار گوش منو گفت پدر سوخته می خواست تو رو بغل کنه روش نشد منو بغل کرد ….
حمیرا بازوی منو گرفت و گفت گریه نکن تا چشم بهم بزنی برگشته جایی نمی ره که زود میاد ….
ما تا اون سوار هواپیما شد و از زمین بلند شد پشت شیشه وایستادیم ….. انگار جون داشت از تنم بیرون می رفت …….
🌺بدون اون برگشتیم خونه … به نظرم همه جا خالی بود … دلم قرار و آروم نداشت طاقت نداشتم تا اومدنش صبر کنم با عجله رفتم تو اتاقم …. و دستمو گذاشتم روی صورتم و های های گریه کردم اصلا متوجه نشدم که عمه و حمیرا اومدن تو اتاقم برای اولین بار احساساتم رو نسبت به ایرج می دیدن دیگه دلم می خواست همه بدونن که چقدر دوستش دارم … دیگه برام مهم نبود که کسی خوشش میاد یا نه ….
با حال نزاری گفتم حمیرا چطوری تحمل کنم تا اون برگرده ؟
🌺حمیرا منو بغل کرد و گفت : می دونی ایرج به من چی گفت ؟…
.همون طور که گریه می کردم سرمو تکون دادم گفت : رویا تو رو از من بیشتر دوست داره تنهاش نزار تا من بیام حالا راست گفته یا الکی بهش گفتی ؟ اگر منو بیشتر دوست داری خوب ایرج رفته من که اینجام با هم خوش میگذرونیم تا اون بیاد ………
عمه گفت : اگر قرار باشه از الان اینطوری بکنی تا اون برگرده چیزی ازت نمی مونه عمه جون خودتو جمع و جور کن ، و به خودت دلداری بده…. یکی دو روزی بگذره عادت می کنی امشب برو تو اتاق حمیرا بخواب گفتم نه دیگه نزدیک صبح شده.. فردا خیلی درس دارم سرم گرم میشه …..
🌺عمه گفت باشه پس بگیر زود بخواب ؛ حمیرا توام برو بخواب مادر بی خوابی برای تو خوب نیست … و داشت از اتاق می رفت بیرون که صدای زنگ تلفن … هر سه ی ما رو از جا پروند …. بهم نگاه کردیم …
کی می تونست باشه ؟ حمیرا گفت ایرج که نیست هنوز تو راهه پس کیه ؟ عمه گوشی رو برداشت و گفت : الو بفرمایید …..جانم عزیزم آخه تو کجایی مادر … الهی مادر فدات بشه چرا جواب تلفن رو نمیدی ؟ جانم …..(و همین طور دستشو به طرف حمیرا بالا و پایین می برد که یعنی بیا ) آره عزیزم …ما خوبیم …تو چطوری ؟ مامانت اینجاس می خواد باهات حرف بزنه…
رنگ حمیرا مثل گچ دیوار سفید شده بود تمام بدنش می لرزید و قدرت نداشت تا دم تلفن بره من گرفتمش با دو دست بازوی منو گرفت و رسوندمش به گوشی …. همین طور که لبهاش بهم می خورد با دستهای لرزونش گوشی رو گرفت.
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○