هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
🍎 #درمان_کم_خونی:
🔹به این منظور دو عدد خرما را در یک فنجان شیر به مدت یک شب بخیسانید.
🔹و روز بعد پیش از صبحانه خرما و شیر را میل کنید.
🔹همچنین میتوانید مقداری خرمای خشک را هر روز صبح پیش از صبحانه میل کنید
و پس از آن یک فنجان شیر گرم بخورید.
برای عزیزانتون بفرستید❤️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖آدینه ای پر از عشق و محبت
🌸 پرازسلامتی موفقيت و شادى
💖 پر از خنده و دلخوشى
🌸و پر از خبرهای خوب
💖براتون آرزومندم
🌸با آرزوی بهترینها
💖سلام آدینه مبارک
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇◇°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_شصت و ششم ✍ بخش چهارم
🌸تا بالاخره یک روز علیرضا خان از ایرج خواست که بره و یک سر به کارخونه بزنه …..بعد از نهار ایرج ازمن خواست که باهاش برم … با خوشحالی قبول کردم و رفتیم …..
وقتی چشمم به اونجا افتاد فهمیدم که ایرج چی میگه و بهش حق دادم… دل آدم از اون همه ویرونی به درد میومد …..کمی اطراف خرابه های کارخونه راه رفتیم ایرج حرف نمی زد و نگاه می کرد …..
🌸مثل اینکه داشت در ذهنش چیزی رو برنامه ریزی می کرد …..
بعد اومد و روی سکوی کنار دیوار نشست و گفت : به نظر میاد کار آسونی باشه ولی نیست ….
این دستگاه ها همه از خارج اومده بود و امکان دوباره گرفتش هم نیست چون همه پول نقد می خواد و هم تضمینی نیست که دوباره این کارو نکنن دیدی که با کسانی که این بلا رو سر ما آوردن هیچ دلیل بر خوردی نشد ….. با این اوضاع هم فکر نمی کنم بشه داد و ستدی با انگلیس انجام بدیم …
🌸باید یک فکر دیگه بکنیم ….مثلا اینجا رو یک چیزی درست کنیم که در آمد زایی باشه .
گفتم: مثلا چی ؟ گفت : الان یک فکرایی تو سرم هست ولی بزار خودم اول فکرا مو بکنم بعد میگم …. می ترسم تو الان بهم بخندی ….. صبر کن ، خودم درست برنامه ریزی کنم اگر شد به همه میگم ….دیگه کارخونه ی قبلی امکان نداره …….
هوا داشت تاریک می شد که ما برگشتیم,,,,, نزدیک تولد دخترا بود ولی هیچ رغبتی نداشتیم که براشون تولد بگیریم ولی اونشب با هم رفتیم و براشون کادو خریدیم و فکر کردیم با یک کیک ساده تولدشونو برگزار کنیم …..وقتی داشتیم بر می گشتیم ایرج از من پرسید رویا اگر نشد کاری بکنیم بیا بریم پیش حمیرا اونجا من می تونم یک کاری راه بندازم و همون جا بمونیم …..گفتم حرفی ندارم به شرط اینکه عمه و عمو رو هم با خودمون ببریم ….
🌸گفت : نمیشه که بابا الان مریضه ….ولی راست میگی نمی تونیم اونا رو ول کنیم بریم ……
سال پنجاه و نه بود من تخصص قبول شدم ولی دانشگاه توی فروردین تعطیل شده بود ….. چهره همه چیز عوض شده بود ….من چون خودم با پوشیدگی زن مخالفتی نداشتم خیلی زود به مانتو و روسری عادت کردم ولی خیلی ها از این کار شاکی بودن …
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_شصت و ششم ✍ بخش پنجم
🌸همون زمان ایرج بدون اینکه حرفی به ما بزنه که می خواد چیکار کنه می رفت کارخونه و از خودش می شنیدیم که دوباره کارگر ها رو جمع کرده و دست به دست هم دارن اونجا رو درست می کنن ….
🌸اون دوباره از صبح خیلی زود می رفت و تا دیر وقت کار می کرد …و از وقتی این کار و شروع کرده بود حال و هوای خودشم عوض شده بود ….. و مجبور شد برای راه اندازی کارش باغ چیذر رو به قیمتی نازل بفروشه …..
اوایل شهریور یک روز بعد از ظهر ساعت سه اومد خونه من تازه از سر کار اومده بودم و داشتم می خوابیدم ….. با خوشحالی کنارم دراز کشید و من بغل کرد و گفت : عزیزم میشه بلندشی می خوام با هم بریم یک جایی ….
گفتم ..تو رو خدا ایرج بزار یک کم بخوابم خیلی خسته ام …..
🌸گفت می دونم ولی این بار رو ازت خواهش می کنم لطفا … مامان و بابا رو هم می بریم ……. دیدم انکار مسئله ی مهمی باید باشه بلند شدم …
گفتم اگر بهم بگی میام …….
گفت: نمیگم باید بیای… بلند شو تنبل خانم ….. گفتم دخترا چی اونا رو چیکار کنیم ؟ گفت تو حاضر شو به اونا کار نداشته باش ……و همین طور که از اتاق می رفت بیرون گفت: دیر نکنی ها زود باش …..
🌸وقتی حاضر شدم و رفتم پایین , همه توی ماشین منتظر من بودن علیرضا خان جلوی نشسته بود و بچه ها و عمه عقب …. سوار شدم……..
عمه پرسید تو می دونی کجا میریم ؟
گفتم : حالا هر کجا که باشه همین که داریم با هم میریم خوبه …….
🌸از در خونه که رفتیم بیرون ماشین تورج رو دیدم که با مینا و بچه ها دم در وایساده بودن ……
راه افتادیم و هنوز هیچکدوم جز ایرج و تورج نمی دونستیم کجا داریم میریم …..
وقتی افتادیم تو جاده ی کرج همه فهمیدیم که داره میره کارخونه …. و من حدس می زدم که اون کاری رو که می خواسته انجام بده راه انداخته ……
🌸وقتی دم کارخونه پیاده شدیم چشمم افتاد به صورت علیرضاخان که دگرگون شده بود صورتش قرمز بود و چونه اش می لرزید اون بعد از مدتها باز اومده بود به جایی که تمام عمرشو براش گذاشته بود ، حالا دوباره دربون در و برای ما باز کرد و ساختمون باسازی شده و مرتبی در مقابل ما بود و این همه ی ما رو احساساتی کرده بود …….
🌸تورج دست عمو رو گرفت تا با عصایی که داشت بیاد تو کارخونه حالا اون می تونست کمی راه بره ولی یک پاش روی زمین کشیده می شد …. با اینکه همه ی ما خوشحال بودیم ولی خوشحالی علیرضاخان برای ما چیز دیگه ای بود هنوز سرشو بالا گرفته بود و به روی خودش نمیاورد که توانشو از دست داده با غرور به اطراف نگاه می کرد ………
وقتی داخل سالن شدیم …. همه چیز با قبل متفاوت شده بود ایرج با زحمت زیاد اونجا رو تبدیل به کارخونه ی تولید پودر و صابون و مواد شوینده کرده بود چیزی که اون زمان بسیار کمیاب شده بود و مردم به سختی پیدا می کردن …
🌸ایرج هم به همین خاطر به فکرش رسیده بود که کارخونه رو تبدیل به چنین جایی بکنه ……
من بهش افتخار کردم و خودش چقدر مغرورانه همه جا رو نشون ما داد و گفت که تورج چقدر کمکش کرده …..و ما با خوشحالی و امید واری برگشتیم خونه ولی هنوز بیست روزی از این افتتاح اونجا نگذشته بود که دوباره همه چیز بهم ریخت و ناقوس جنگ به صدا در اومد.
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❣✨﷽✨❣
#حـــــــــدیث_مهــــــــــدوے
✨ امام باقر علیه السلام:
✴️ اگر خواهان قرار گرفتن در مقامات رفیع هستید؛
اگر خواهان گشایش در هر امری هستید؛
اگر خواهان جلب رضایت خداوند می باشید؛
توجّه به دو امر الزامی است:
◁▣ شناخت امام زمان(عج)
◁▣ اطاعت از امام زمان(عج)
⚡️اگر شاه کلید «معرفت امام»
در دست باشد، تمام قفل ها باز میشود.
📚 مکیال المکارم، ج۲، ص۱۸۰.
✍🏻 #حدیث_مهدوی
🍃 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🍃
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی #حکم_پوشش
🌺 امام خامنه ای:
➖ #حفظ_حجاب به زن کمک میکند تا بتواند به آن رتبه معنوی عالی خود برسد و دچار آن لغزشگاههای بسیار لغزندهای که سر راهش قرار دادهاند نشود. [1]
➖ مسئله 1: به طور کلی بر زن واجب است در مقابل #نامحرم ـ مسلمان باشد یا غیر مسلمان- پوشش شرعی مربوط به خود را مراعات کند و در صورتی که نسب به رعایت پوشش واجب کوتاهی کند گناه کرده است.
➖ مسئله 2: مردها نیز نسبت به پوشش در مقابل دیگران، به ویژه #زنان_نامحرم وظایفی دارند که رعایت آن در مواردی واجب است؛ برای مثال اگر مردی بداند نامحرم به بدن او نگاه می کند، بنا بر احتیاط واجب باید بدن خود (مواضعی که معمولا #پوشاندن آن در بین مردان متعارف است) را به استثنای سر، گردن و دست ها بپوشاند. [2]
✳️ پی نوشت: 👇👇
[1]. دیدار با اعضای شورای فرهنگی – اجتماعی زنان 4/10/1370
[2]. توضیح المسائل ده مرجع، م 2435
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
🍃أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ
( البقرة ، آیه٢٦٧ )
🍃از چیز های پاکیزه ای که به دست آورده اید انفاق کنید
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❓ میدونستید یه بیماری هست به نام فابینگ؟
🔸 بنا به تعریف Phubbing، عملی است که باعث میشود افراد در محیطهای اجتماعی یا خانوادگی به جای توجه به دیگران به تلفن خود نگاه کنند.
✍ مطالعات بسیاری نشان دادهاند که فابینگ به روابط اجتماعی افراد آسیب میزند و کودکان را به افسردگی دچار میکند.
🔸علائمش ایناست:
▫️ترس از دست دادن اخبار و پیام دوستان
▫️دنبال کردن دائمی صفحه موبایل با نگاه هنگام زمین گذاشتن گوشی
▫️عدم توانایی در صرف شام
یا ناهار بدون چک کردن تلفن
▫️قرار دادن گوشی کنار بشقاب غذا
▫️چک کردن گوشی به محض بیدار شدن
#سعی_کنیدبه_این_بیماری_دچارنشید
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
#فندق یک منبع خوب از ویتامینهای B1، B2 و B6 است
که برای حفظ سلامت مغز و خونسازی ضروری هستند...
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
وقتی کاری انجام نمی شه، شاید خیری توش هست، صبر کن...
وقتی مشکل پیش بیاد، شایدحکمتی داره...
وقتی تو زندگیت، زمین بخوری حتما ًدرسی است که باید یاد بگیری...
وقتی بهت بدی می کنند، شاید وقتشه که تو خوب بودن رو یادشون بدی ...
وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، شاید با صبر و بردباری در دیگری به روت باز بشه
و خدا بخواد پاداش بزرگی بهت بده...
وقتی سختی پشت سختی میاد،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه...
وقتی دلت تنگ می شه،حتماً وقتشه با خداي خودت تنها باشی...
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ایها_العزیز
یا رب چه شود زان گل نرگس خبر آید🌼
آن یار سفر کردهٔ ما از سفر آید🍃
شام سیه غیبت کبری به سر آید🌼
امید همه منتظران منتظر آید🍃
🌴أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج ❣
#روزهای_چشم_براهی😭
#ویژه_جمعه_ها
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸زندگی باید کرد
⭐️گاه با یک گل سرخ
🌸گاه با یک دل تنگ
⭐️گاه با سوسوی
🌸امیدی کمرنگ
⭐️لحظه هاتان بی غم
🌸زندگیتان آرام
🌷شبتون به لطافت گل🌷
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh