eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
16.2هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
💕همۀ تغییرات بزرگ وقتی شروع میشه که شما تصمیم می گیرید مثل همه نباشید... http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
💦مکافات_عمل 🍪💦 در زمان جوانی، درویشی پیش من آمد و اثر گرسنگی در من دید. مرا به خانه خود خواند و گوشتی پخته پیش من نهاد كه بو گرفته بود و مرا از خوردن آن، كراهت می آمد و رنج می رسید. درویش كه آن حالت را در من دید، شرم زده شد و من نیز خجل گشتم.... برخاستم و همان روز، با جماعتی از یاران، قصد «قادسیه» كردیم. چون به قادسیه رسیدیم راه گم كردیم و هیچ گوشه ای برای اقامت نیافتیم... چند روز صبر كردیم تا به شرف هلاك رسیدیم. پس، حال چنان شد كه از فرط گرسنگی، سگی به قیمت گران خریدیم و بریان كردیم ... و لقمه ای از آن، به من دادند. خواستم تا بخورم، حال آن درویش و طعام گندیده یادم آمد. با خود گفتم؛ این ، جزای آن است كه این درویش، آن روز از من خجل شد... 📚 حکیم_عطار_نیشابوری http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
وقتی یک قلب خوب دارید زیادی کمک می کنید زیادی اعتمادمیکنید زیادی می بخشید و زیادی عشق می ورزید پس سعی کن مراقبش باشی http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند پس راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود )و سوال کرد "خلیفه ی نبی و امین او چه کسیست؟" پس جمعیت حاضر ، ابوبکر را نشان دادند ، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت ، نامم "عتیق" است راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟ ابو بکر گفت "نه هرگز" پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست.ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟ راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه ی مسلمین چند سوال بپرسیم ، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات مارا پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس ، راهب گفت باید بمن امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی ، پس سوالاتت را بپرس راهب سه سوالش را مطرح کرد 1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟ چه چیزاست که از آن خدا نیست؟ 2)ما هو شئ لیس عندالله؟ چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟ 3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟ آن چیست که خدا آن را نمیداند؟ پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم ، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد ، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس بدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد ، و جمعیت گفتند چه سوالیست که میپرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند راهب خطاب به آن سه نفر(ابوبکر و عمر و عثمان)گفت این ها شیخ ها و مردان بزرگی هستند اما متأسفانه به خود مغرور شدند و قصد بازگشت به روم کرد سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به امام علی ع (أمیرالمؤمنین ع) رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند. پس امام علی ع بهمراه پسرانش امام حسن ع و امام حسین ع میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند ابوبکر خطاب به راهب گفت ، آنکه در جست و جویش هستی آمد ، پس هر سوالی داری از علی ع بپرس راهب رو به امام علی ع کرده و پرسید نامت چیست؟ امام علی ع فرمودند نامم نزد یهودیان "الیا" نزد مسیحیان "ایلیا" نزد پدرم "علی" و نزد مادرم "حیدر" است پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟ امام ع فرمود (او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم) پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده ی من تو بودی پس به سوالاتم پاسخ بده و دوباره سوالاتش را مطرح کرد (ما هو الشئ الذی لیس لله و ما عند الله و لایعلمه الله) آن چیست که خدا ندارد نزد خدا نیست و خدا نمیداند؟) امام علی ع پاسخ دادند آنچه خدا ندارد ، زن و فرزند است آنچه نزد خدا نیست ، ظلم است و آنچه خدا نمیداند ، شریک و همتا برای خود است (فإن ا لله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا فلیس من الله ظلم لأحد و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک) پس راهب با شنیدن این پاسخها کمربندش را باز کرده و روی زمین انداخت ، امام علی ع را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت "أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معذن الحمکة" به درستی که نامت درتورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است ، پس براستی تو خلیفه ی بر حق پیامبری ص ، پس ماجرای تو با این قوم چیست؟ سپس تمام هدایا را به امام علی ع تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد عزيزان بیان و نشر فضائل أمیرالمؤمنین علیه السلام توفيقيست كه نصيب محبان آن حضرت ميشود. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
رودخونه ها هرگز به عقب برنميگردن. مثل رودخونه زندگى كن. گذشته رو فراموش كن و روى آينده ات تمركز كن. ✅به جملات زیبا بپیوندید👇 🆔:@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ 🔴 مردی به‌خاطر اینکه شب‌ها خواب به چشمش نمی‌آمد، تصمیم گرفت نزد یک رمال برود و از او کمک بخواهد. وقتی مرد رمال او را دید، به وی گفت که برای رهایی از این مشکل باید به یک غسالخانه برود و از غسال بخواهد که وی را روی تخت غسالخانه، غسل دهد. او تأکید کرد که فقط در این صورت است که مشکل مرد جوان حل می‌شود و وی پس از آن می‌تواند به راحتی بخوابد و خواب ببیند. این نسخه مرد رمال در ادامه، ماجرای عجیب‌تری را رقم زد؛ چرا که مرد جوان تصمیم گرفت هر طوری شده به یک غسالخانه برود و دستوری را که رمال میانسال داده بود، عملی کند. او برای این کار نزد یکی از غسال‌های شهر رفت و ماجرا را با وی در میان گذاشت و از او کمک خواست. غسال که نسخه رمال را باور کرده بود قبول کرد که به مرد جوان کمک کند و برای غسل‌دادن مرد جوان با او قرار گذاشت. در روز قرار، مرد جوان راهی غسالخانه شد. آن روز، جسد مردی را که به‌ علت بیماری جانش را از دست داده بود برای غسل و شست‌وشو به غسالخانه آورده بودند و مرد غسال سرگرم شست‌وشوی جنازه بود. وقتی مرد جوان رسید، غسال از او خواست که روی تخت غسالخانه دراز بکشد تا او را هم غسل دهد. وقتی همه‌چیز برای اجرای نسخه رمال آماده بود، غسال به طرف مرد جوان رفت تا او را شست‌وشو دهد اما مرد جوان از وی خواست برای شستن او از لیفی تازه استفاده کند، نه لیفی که با آن مردگان را می‌شوید. مرد غسال قبول کرد و برای آوردن لیف تازه، تخت غسالخانه را ترک کرد و در همین هنگام خانواده مردی که آن روز فوت شده و جنازه‌اش روی تخت غسالخانه بود، وارد آنجا شدند. آنها با دیدن 2 جنازه روی تخت غسالخانه و غیبت مرد غسال تعجب کردند و یکی از آنها با صدای بلند پرسید: «پس غسال کو؟». در همین هنگام مرد جوان از روی تخت غسالخانه برخاست و گفت: «غسال رفته است تا لیف بیاورد». دیدن مردی که از روی تخت غسالخانه بلند شده و شروع به حرف‌زدن کرده بود، برای خانواده متوفی آنقدر ترسناک بود که یکی از آنها سکته کرد و پس از انتقال به بیمارستان جان باخت. یکی دیگر نیز چنان وحشت کرد که هنگام فرار، پایش لیز خورد و سرش با زمین برخورد کرد و دچار خونریزی مغزی شد و در نهایت در بیمارستان جان باخت. به این ترتیب غسال و مرد جوان بازداشت شدند 📚به گزارش ایسنا روزنامه همشهری صفحه حوادث به کانال ما بپیوندید🔽 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍏 ♥️ امام علی علیه السلام : ✍️ روغـن زرد دارو است و (مصرف آن) در تابستان بهتر از زمستان است وچیزی همانند روغـن زرد وارد بدن نشده است. 💯 📚 الــکافـی ج۶ ص۳۳۵ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ 🔔 ادب کردن خود ❤️ ای مردم، خودتان ادب کردن خویش را برعهده گیرید، و نفس را از عادت‌های هلاکت بار بازگردانید 🌿 📚 قسمتی از حکمت 359 نهج البلاغه @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹خدا بالاخره پیدات می‌کنه ⭐️دستتو می‌گیره 🌹تاخونه آرامش می‌رسوندت ⭐️از سرگشتگی این روزها نترس 🌹خدا راه میان‌بـُر رو بلده ⭐️ زود میرسی 🌹فقط کافیه از میان‌بـُر خدا بری ✨🍃🌹شبتون خوش🌹🍃✨ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آفتاب تا افق روشنایی بالا آمده است ، آن را میهمان آسمان دلت کن امروز مثل خورشید دوباره از نو آغاز کن و درشروع صبح باگفتن "بسـم الله" به زندگی ات برکتی جاودانه ببخش... 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 الهی به امید تو @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 🔹یکی از صلحا بر بالین بیمارے آمد و او را در سکرات موت دید، پرسید که: تلخی جان کندن را چگونه می‌یابی؟ 🔹جواب داد که: کام جان خود را شیرین می‌یابم ، و هیچ تلخی در آن احساس نمی‌کنم. ❓آن صالح، در عجب ماند که موجب این چیست؟ شربتی که در مذاق خاص و عام تلخ است، در مذاق این بیمار، شیرین می‌آید. 🔹آن بیمار گفت: از این در شگفت نمان، زیرا که به من رسیده بود که: رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرموده است : هرکه بسیار بر من صلوات فرستد، از تلخی جان کندن ایمن باشد. 🔹و من مدتی است که شربت صلوات را می‌نوشم، لهذا اثر تلخی در جان خود نمی‌بینم و از این جهان، شیرین‌کام و نیکو سرانجام می‌روم. 📚 شرح صلوات اردکانی ، ص ۱۱۴ . 🌹 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ 🌹 وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 بیاکه بی تو ترک خورده است ایمانم بدون حس حضورت خراب و ویرانم متاسفم که تو پاسوز ما شدی آقا ز غربت تو اسیر عذاب وجدانم 🌼 السلام علیک یا بقیه الله 🌼 اللهم ‌عجل‌ لولیك ‌الفـرج‌ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh