eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
16.2هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
پرسش چه مقدار خنده نماز رو باطل میکنه؟ طبق نظر ایت الله شبیری وبقیه مراجع 📝پاسخ ١- خندیدن در نماز : 1. خنده بی صدا: همه مراجع : تبسم و لبخند نماز را باطل نمي كند هرچند عمدي باشد. 2. خنده با صدا: -الف: عمدی : همه مراجع: خندیدن عمدی با صدا باطل کننده نماز است. -ب: بی اختیار و سهوا: آیات عظام امام ، تبريزي، بهجت، زنجاني ، وحید ، نوري ، مظاهری: خندیدن بی اختیار اگر به هم زننده صورت نماز نباشد نماز را باطل نمی کند. آیات عظام مكارم، گلپايگاني، صافي ،فاضل ،سيستاني: اگر با خندیدن بی اختیار هم صورت نماز از بين برود نماز باطل است . ٢- تغییر رنگ چهره بر اثر خنده: مشهور مراجع: اگر براي جلوگيري از صداي خنده حالش تغيير كند به حدي كه از صورت نمازگزار خارج شود نمازش باطل است. آیات عظام اراكي، سيستاني: اگر بر اثر خنده رنگ چهره تغییر کند بنابراحتياط واجب باید نمازش را دوباره بخواند. آیات عظام بهجت مظاهری زنجاني خوئي، تبريزي: اگر بر اثر خنده رنگ چهره تغییر کند نمازش صحيح است. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ 📚 سوراالروم ، آیه٤٤ ✨ هرکس کافر شود کفرش به ضرر خود اوست @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمّی دارد ، ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید : ببخشید آقا ،من قرار مهمّی دارم ، ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه؟ مرد روی زمین : بله، شما در ارتفاع حدودا ً ۶ متری در طول جغرافیایی ۱٨’۲۴ درجه ۸۷ و عرض جغرافیایی ۴۱’۲۱درجه۳۷ هستید! مرد بالن سوار : شما باید مهندس باشید!؟ مرد روی زمین : بله ، از کجا فهمیدید؟ مرد بالن سوار : چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگر چه کاملا ً دقیق بود به درد من نمی خورد و من هنوز نمی دانم کجا هستم و به موقع به قرارم می رسم یا نه؟ مرد روی زمین : شما باید مدیر باشید مرد بالن سوار : بله ، از کجا فهمیدید؟ مرد روی زمین : چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا می خواهید بروید قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند . اطلاعات دقیق هم به دردتان نمیخورد!! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
دو گدا در خیابان نزدیک کلوسیو شهر رم کنار هم نشسته بودند. یکی از آنها روی زمین صلیبی گذاشته بود و دیگری یک ستاره داوود. مردمی که از آنجا رد میشدند به هر دو نگاه میکردند ولی فقط در کلاه گدائی که صلیب داشت پول مینداختند. کشیشی از آنجا میگذشت ، مدتی ایستاد و دید که مردم به گدائی که ستاره داوود دارد کمکی نمیکنند. جلو رفت و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یک کشور کاتولیکه، تازه مرکز مذهب کاتولیک جهان هم هست. پس مردم به تو که ستاره داوود داری به خصوص که درست نشستی بغل دست گدائی که صلیب دارد چیزی نمیدهد. در واقع از روی لجبازی هم شده به او پول میدهند نه به تو. گدائی که ستاره داوود داشت بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای صاحب صلیب و گفت: هی "موشه" نگاه کن ببین کی آمده به برادران "گلدشتین" بازاریابی یاد میده؟ (خانواده گلدشتين ، خاندانى ثروتمند و يهودى تبار بودند)   @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💕حکایت آموزنده رنج یا موهبت! آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزری یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت، از او پرسید: تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟ آهنگر سر به زیر آورد و گفت: وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم. سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد، می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود، اگر نه آنرا کنار میگذارم. همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذار... @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
چوپانی گله را به صحرا برد. به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. در حال مستاصل شد... از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت: ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم. قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت. گفت: ای امام زاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم... قدری پایین تر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟ آنهار ا خودم نگهداری می کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تومی دهم. وقتی کمی پایین تر آمد گفت: بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد. وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت: چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم غلط زیادی که جریمه نداره. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فایده مگس !! گويند در مجلسی كه منصور دوانیقی خليفه متكبر و جبار عباسی در خدمت حضرت امام صادق عليه السلام بود‌،‌ مگسی باعث آزار منصور می شد و منصور پيوسته با حركت دست آن را از صورتش می راند، ولی مگس از نقطه ای برمی خاست و در نقطه ديگر صورت منصور می نشست و لحظه ای او را آرام نمی گذاشت . سر انجام منصور با ناراحتی شديدی از امام پرسيد: اين مگس چيست كه خدا آن را آفريد؟ امام پاسخ داد: يكی از فوائد خلقت مگس آنست كه متكبران را خوار و ذليل گرداند تا بدانند با همه قدرت ظاهری خود نمی توانند مگسی را از خود دفع كنند. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
شخص رهگذری در راه از پسری پرسید: «تا آبادی چقدر راه است؟» پسر جواب داد: «اگر آرام بروید حدود ده دقیقه، اما اگر با سرعت بروید نیم ساعت و یا شاید بیشتر.» رهگذر از این تضاد در جواب پسر ناراحت شد و به او بد و بیراه گفت و پا روی گاز گذاشت و به سرعت رفت. اما پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ ماشینش به سنگی برخورد کرد و پنچر شد. مرد رهگذر وقت زیادی برای تعویض کردن زاپاس ماشین صرف کرد. هنگامی که خسته و کوفته سوار ماشین شد، یاد حرف‌های پسر افتاد و وقتی منظور او را فهمید بقیه راه را آرام و بااحتیاط طی کرد. «برای كسی كه آهسته و پيوسته راه می‌رود، هيچ راهی دور نیست.» @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
روباهی از بخت بدش به درون چاهی افتاد. او هرچه تلاش کرد نتوانست از آن بیرون آید. کمی بعد، بزی از آنجا می گذشت و چون روباه را در چاه دید، پرسید که چه می کند؟ روباه گفت: مگر نشنیده ای که خشکسالی بزرگی در راه است؟ از این رو به این چاه آمده ام تا آب کافی در دسترسم باشد. تو چرا به من ملحق نمی شوی!؟ بز اندرز روباه را پذیرفت و به درون چاه رفت. اما روباه به آنی بر پشت بز پرید و پای بر شاخ های طویلش نهاد و از چاه بیرون جست. آنگاه روباه رو به بز کرد و گفت: خداحافظ دوست من. اما دیگر به خاطر بسپار: هیچگاه اندرز کسی که به گرفتاری و مصیبت دچار است را نپذیر.... @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
درویشی به در خانه خواجه اصفهانی رفت. به او گفت آدم پدر من و تو است و حوا نیز مادر ماست. پس ما با هم برادریم، تو اینهمه ثروت داری و میخواهم برادرانه سهم مرا بدهی. خواجه به غلام خود گفت یک فلوس (سکه سیاه) به او بده.درویش گفت ای خواجه چرا در تقسیم، برابری را رعایت نمیکنی؟ خواجه گفت: ساکت باش که اگر برادرانت با خبر شوند همین قدرهم به تو نمیرسد... 📙کشکول شیخ بهائی @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌱 داستان کوتاه روزي فقيري به در خانه مردي ثروتمند مي‌رود تا پولي را به عنوان صدقه از او بخواهد. هنوز در خانه را نزده بود که از پشت در شنيد که صاحب خانه با افراد خانواده خود بحث و درگيري دارد که چرا فلان چيز کم ارزش را دور ريختيد و مال من را اين طور هدر داديد؟! مرد فقير که اين را مي‌شنود قصد رفتن مي‌کند و با خود مي‌گويد وقتي صاحب‌خانه بر سر مال خود با اعضاي خانواده‌اش اين طور دعوا مي‌کند، چگونه ممکن است که از مالش به فقيري ببخشد؟! از قضا در همان زمان در خانه باز مي‌شود و مرد ثروتمند از خانه بيرون مي‌زند و فقير را جلوي خانه مي‌بيند. از او مي‌پرسد اينجا چه مي‌کند؟ مرد فقير هم مي‌گويد کمک مي‌خواسته اما ديگر نمي‌خواهد و شرح ماجرا مي‌کند. مرد غني با شنيدن حرف‌هاي او، لبخندي مي‌زند، دست در جيب مي‌کند مقداري پول به او مي‌بخشد، و مي گويد: ، . از آن زمان اين ضرب المثل را در مورد افرادي به کار مي برند که حواسشان به حساب و کتابشان هست، اما در زمان مناسب هم بي حساب و کتاب مال خود را مي‌بخشند. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
معجون خواب‌آور !😴 نوشیدن یک لیوان شیر قبل ازخو‌اب، برای داشتن خواب راحت و آرام توصیه میشود، 🍯عسل و شیر را با هم ترکیب کنید نوشیدنی‌ای ایجاد میشود که به سرعت شما را در یک خواب شیرین فرو میبرد👌🏻✨ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh