✨#داستان_های_بحار_الانوار
✨#جلد_سوم
✨#داستان_چهلم
👈 سردار عاقبت به خیر
🌴عده ای از مردم کوفه نقل می کنند: ما در کاروان زهیربن قین بودیم، همزمان با بیرون آمدن امام حسین علیه السلام از مکه، به سوی کوفه حرکت کردیم، از ترس بنی امیه، نمی خواستیم با کاروان حسین در یک منزل توقف کرده و با امام حسین ملاقات کنیم، هر وقت کاروان امام حسین حرکت می کرد ما می ایستادیم و هنگامی که توقف می کرد، ما حرکت می کردیم.
🌴از قضا در یکی از منزلگاه ها کاروان امام حسین توقف کرده بود، ما نیز ناچار در آنجا فرود آمدیم. در این میان نشسته بودیم و غذا می خوردیم ناگهان فرستاده امام حسین وارد شد و سلام کرد و گفت: زهیر! امام حسین تو را می خواهد.
🌴ما همگی از این پیش آمد مبهوت شدیم و زهیر اندکی به فکر فرو رفت، ناگاه همسرش به زهیر گفت: سبحان الله! ای زهیر! در مقابل دعوت فرزند پیغمبر درنگ می کنی؟ چه می شود که نزد او بروی و سخنانش را بشنوی و برگردی؟
🌴زهیر پس از سخن شجاعانه همسرش تکانی خورد و برخاست و به خدمت امام حسین رفت، چیزی نگذشت شاد و خندان برگشت، به طوری که صورتش برافروخته شده بود. دستور داد خیمه او را برچینند و اسباب و وسایل او را به سوی کاروان امام حسین ببرند.
🌴سپس به همسرش گفت: تو را طلاق دادم و می توانی نزد خویشان خود بروی، زیرا من دوست ندارم به خاطر من صدمه ببینی و من تصمیم دارم فدای امام حسین شوم. سپس اموال او را به عموزاده اش سپرد تا به خویشان وی تحویل دهد.
🌴در این وقت آن بانو اشک ریزان زهیر را وداع کرد و گفت: خداوند به تو خیر عنایت کند و تمنا دارم مرا روز قیامت نزد جد حسین علیه السلام یاد کنی. آنگاه به همراهان گفت: هر کس مایل است همراه من بیاید وگرنه اینجا آخرین دیدار من با شما است.
🌴اما داستانی برایتان بگویم: به جنگ رومیان که رفته بودیم، در جنگ دریایی به خواست خدا، ما پیروز شدیم و غنائم بسیار به دست ما آمد. سلمان که با ما بود پرسید: آیا از این غنیمتها که خداوند نصیبتان کرد خوشنودید؟ گفتیم: آری! البته که خوشنود هستیم. گفت: پس چقدر خوشحال خواهید بود هنگامی که سرور جوانان آل محمد (امام حسین) را درک کنید و در رکابش بجنگید؟ جهاد در رکاب او مایه سعادت دنیا و آخرت است. پس از آن با همه وداع کرد و در صف یاران حسین علیه السلام قرار گرفت.
📚 بحار ج 44، ص 371 و 372
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚حکایتها وضرب المثلها
#ضرب_المثل #اب_زیر_کاه
آب زیر كاه به كسانی اطلاق می شود كه زندگی و حشر و نشر اجتماعی خود را بر پایه مكر و عذر و حیله بنا نهند و با صورت حق به جانب ولی سیرتی نا محمود در مقام انجام مقاصد شوم خود بر آیند.
آب زیركاه از ابتكارات قبایل و جوامعی بود كه به علت ضعف و ناتوانی جز از طریق مكر و حیله یارای مبارزه و مقابله با دشمن را نداشتند. به همین جهت برای آنكه بتوانند حریف قوی پنجه را مغلوب و منكوب نمایند، در مسیر او با تلاقی پر از آب حفر می كردند و روی آب را با كاه و كلش طوری می پوشانیدند كه هیچ عابری تصور نمی كرد آب زیر كاهی ممكن است در آن مسیر و معبر وجود داشته باشد.
باید دانست كه ایجاد این گونه باتلاقهای آب زیركاه صرفأ در حول و حوش قرا و قصبات مناطق زراعی امكان پذیر بود تا برای عابران وجود كاه و كلش موجب توهم و سوءظن نشود و دشمن با خیال راحت و بدون دغدغه خاطر و سرمست از باده غرور و قدرت در آن گذرگاه مستور از كاه و كلش گام بر می داشت و در درون آب زیركاه غرقه می شد.
آب زیركاه در قرون و اعصار قدیمه جزء حیله های جنگی بود
📚حکایتها وضرب المثلها #
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨﷽✨
❤️احـــتـــرام به پــدر
✍پيرمردي تصميم گرفت تا با پسر، عروس و نوه چهار ساله خود زندگي کند. دستان پيرمرد مي لرزيد و چشمانش خوب نمي ديد و به سختي مي توانست راه برود. هنگام خوردن شام، غذايش را روي ميز ريخت و ليواني را بر زمين انداخت و شکست. پسر و عروس از اين کثيف کاري پيرمرد ناراحت شدند: بايد درباره پدربزرگکاري بکنيم، و گرنه تمام خانه را به هم مي ريزد. آنها يک ميز کوچک در گوشهاتاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهايي آنجا غذا بخورد.
بعد از اينکه يک بشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شکست، ديگر مجبور بود غذايش را درکاسه چوبي بخورد. هروقت هم خانواده او را سرزنش مي کردند، پدربزرگ فقط اشک مي ريخت و هيچ نمي گفت. يک روز عصر، قبل از شام، پدر متـوجه پسر چهـار ساله خود شد که داشت با چند تکـه چوب بـازي مي کرد. پدر رو به او کرد و گفت: پسرم، داري چي درست مي کني؟ پسر با شيرين زباني گفت: دارم براي تو و مامان کاسه هاي چوبي درست مي کنم که وقتي پير شديد، در آنها غذا بخوريد! و تبسمي کرد و به کارش ادامه داد.از آن روز به بعد همه خانواده با هم سر يک ميز غذا مي خوردند.
#یادتون_نره_احترام_به_پدر_ومادر
مطالب مشابہ ↩️ @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
#حکایت_پندآموز
سادهلوحی پیش صاحب دلی
از فقر و نداری ناله کرد...
صاحب دل، دست در جیب برده سکهای ( صدقه) به او داد.
سادهلوح از خشم صورتش سرخ شد و با لحنی تند گفت: من صدقه از کسی نمیگیرم!
انتظار چنین توهینی از تو را نداشتم...!!
صاحب دل تبسمی کرد و گفت:
این خرد شدنت را هرگز فراموش نکن!
و بدان پیش کسی که کاری برای رفع مشکل تو نمیتواند بکند، زبان به شکایت از روزگار مگشا که با ناله از روزگار، فقط خودت را پیش او تحقیر کردهای و چیزی دستگیر تو نخواهد شد.👌
•✾📚 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🔴 اعمالمان را با سرعت مافوق نور به آسمان بفرستیم
🔵 راه صحیح ، عاقلانه و پر سود پیوند زدن اعمال ناقص ما به اعمال بهترین نوع بشر حضرت حجت ابن الحسن علیه السلام می باشد. چرا که کوچکترین عمل او با تمامی اعمال جن و انس و ملک قابل قیاس نیست. اگر اعمال نیک خودمان را به او هدیه کنیم شاید به همراه اعمال او که با سرعت مافوق نور به آسمان میرود و به عرش الهی می رسد اعمال ما هم بالا رود و مقبول درگاه احدیت گردد.
🌕 از این لحظه نیت میکنیم تمام اعمال مستحبی زندگی مان تا پایان عمر را به امام زمان ارواحنا فداه هدیه کنیم
⁉️ أین صاحِبُــنا؟
اللهم عجل لولیک الفرج🤲
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
┅•═༅𖣔✾🌴✾𖣔༅═•┅
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻رنج فلسفهیِ خلقت انسان است
#تومیتونےبالاترازفرشتهباشے🌱
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
می گويند ؛
خداوند داستان ابليس را تعريف کرد ،
تا بداني که نمی شود به عبادتت ،
به تقربت و به جايگاهت اطمينان کنی!
خدا هيچ تعهدي براي آنکه
تو هماني که هستي بماني ، نداده است
شايد به همين دليل است که
سفارش شده وقتي حال خوبي داري
و مي خواهي دعا کني ،
يادت نرود عافيت و عاقبت بخيري بطلبی
پس به خوب بودنت مغرور نشو
که شيطان روزی مقرّب درگاه الهی بود.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩اســـــــــــــتورے اربعین 🚩
😍 زیبایی های پیاده روی اربعین ..)
🌻|↫#استوری
🌻|↫#اربعین
🌻|↫#کربلا
•┈••✾🍃🖤🍃✾••┈•
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
💎امام حسين عليه السلام:
بخيل، كسى است كه در سلام كردن، بخل ورزد
البَخيلُ مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ
📚تحف العقول صفحه 248
〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿
💎امام حسین (ع) فرمودند:
لا یکمل العقل إلا باتباع الحق
عقل کامل نمی شود مگر با پیروی از حق.
📚بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۱۲۷
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
🌺🍃يَهْدِي اللَّهُ لنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ ✨
خدا هر كه را بخواهد با نور ✨
خويش هدايت مى كند✨
📚سوره مبارکه النور
✍آیه ۳۵
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✅#حکایتی_زیبا #کراماتحضرترقیه
✍جناب حجه الاسلام و المسلمين آقای سيد عسكر حيدری، از طلاب علوم دينيه حوزه علميه زينبيه شام چنين نقل كردند که : روزی زنی مسيحی دختر فلجی را از لبنان به سوريه میآورد.
زيرا دكترهای لبنان او را جواب كرده بودند .
زن با دختر مريضش نزديک حرم با عظمت حضرت رقيه (س) منزل می گيرد، تا درآنجا برای معالجه فرزندش به دكتر سوريه مراجعه كند، تا اينكه روز عاشورا فرا می رسد و او می بيند. مردم دسته دسته به طرف محلی كه حرم مطهر حضرت رقيه(س) آنجاست می روند. از مردم شام می پرسد اينجا چه خبر است ؟ می گويند اينجا حرم دختر امام حسين (س) است .
او نيز دختر مريضش را در منزل تنها گذاشته درب اطاق را میبندد، و به حرم حضرت رقيه سلام الله عليها روانه ميشود و گريه می كند،به حدي كه غش می كند و بيهوش می افتد ... درآن حال كسي به او ميگويد بلند شو برو منزل ... حركت می كند و می رود درب منزل را می زند، می بيند دخترش دارد بازی می كند! وقتی مادر جويای وضع دخترش می شود و احوال او را می پرسد، دختر درجواب مادر میگويد وقتی شما رفتيد دختری به نام رقيه وارد اطاق شد و به من گفت : بلند شو تا با هم بازی كنيم .
آن دختر به من گفت، بگو :
( بسم الله الرحمن الرحيم )
تا بتوانی بلند شوی و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم ديدم تمام بدنم سالم است... او داشت با من صحبت می كرد كه شما درب را زديد، گفت : مادرت آمد . سرانجام مادر مسيحی با ديدن اين كرامت از دختر امام حسين (س) مسلمان شد ...
📚 کتاب کرامات حضرت رقیه(س)
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh