#داستان_کوتاه_آموزنده
🌼🍃 #سنگ_سرد
🌼🍃چوپانی عادت داشت تا در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد. زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه از آنها برای آتش درست کردن استفاده میکرد و برای خود چای آماده میکرد. هر بار که او آتشی میان سنگها میافروخت متوجه میشد که یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است سرد است اما دلیل آن را نمیدانست🌼🍃
چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگها چیزی دستگیرش شود اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار میداد سرد بود تا اینکه یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود. تیشهای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش بر آمد. میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی میکرد. رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود شکر کرد و گفت: «خدایا، ای مهربان، تو که برای کرمی این چنین میاندیشی و به فکر آرامش او هستی پس ببین برای من چه کردهای و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم...
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
کشیش و شیطان
اولین روزی که آقای راجرز می خواست به عنوان کشیش به کلیسای شهر کوچکشان برود اتفاق عجیبی افتاد؛درست جلوی در خانه اش مردی را دید که شباهت زیادی با خودش داشت.
آقای راجرز به او سلام کرد و پرسید "تو کیستی؟ " مرد همچنان که با نزاکت ایستاده بود پاسخ داد "من ابلیس هستم. "
آقای راجرز چند لحظه مبهوت به ابلیس خیره شد، احتمال داد به درجه ی بالایی از روحانیت رسیده که توانایی دیدن ابلیس را دارد.
سرشار از غرور و قدرت به سمت ابلیس حرکت کرد و گلوی او را گرفت و گفت "سال هاست دنبالت بودم تا خفه ات کنم."
چند لحظه که گلویش را فشار داد، ابلیس نیمه جان روی زمین افتاد
و در آخرین لحظه با خنده به کشیش گفت " اگر من بمیرم ، چطور می خواهی مردم را موعظه کنی؟ "
سوال ابلیس بسیار منطقی بود، راجرز از کشتن او منصرف شد و او را نیمه جان رها کرد و به سمت کلیسا راه افتاد.
ابلیس دوباره گفت " لطفا مرا روی زمین رها نکن، می دانی که من از جنس خاک نیستم و اگر روی زمین باشم می میرم. "
آقای راجرز که به شدت نگران مردن ابلیس بود، به سوی او برگشت و پرسید
"چکار می توانم برایت انجام دهم؟ "
ابلیس لبخندی زد و گفت
" من دیده نمی شوم، سنگین نیستم و قول می دهم که مزاحمتی برای تو نداشته باشم، فقط اجازه بده روی دوش تو سوار شوم. "
آقای راجرز که دوست نداشت شغل و جایگاه خود را از دست بدهد، قبول کرد که ابلیس روی دوشش سوار شود.
ابلیس راست گفته بود ؛ سنگین نبود و مزاحمتی هم برای آقای راجرز ایجاد نکرد. آقای راجرز دیگر به ابلیس فکر نکرد، فقط در آستانه ی ورود به کلیسا از ابلیس پرسید " تو که اگر روی زمین باشی می میری، پس تا حالا کجا بودی؟ "ابلیس گفت "روی دوش کشیش قبلی بودم . "
و با هم وارد کلیسا شدند.
روزی با دوستم از کنار یک دکه روزنامه فروشی رد می شدیم ؛
دوستم روزنامه ای خرید و مودبانه از مرد روزنامه فروش تشکر کرد ، اما آن مرد هیچ پاسخی به تشکر او نداد.
همان طور که دور می شدیم، به دوستم گفتم:
چه مرد عبوس و ترش رویی بود😁😒
دوستم گفت:
او همیشه این طور است!
پرسیدم: پس تو چرا به او احترام می گذاری؟!
دوستم با تعجب گفت:
"چرا باید به او اجازه بدهم که برای رفتار من تصمیم بگیرد؟!
من خودم هستم."...
اجازه ندهيد تا برخوردهاى ديگران ، موجب تغيير رفتارهاى شما شود . هميشه مثل گــــــــــــل باشيد كه در هر شرايطى خوش عطرى و زيبايى خود را حفظ مى كند .
در هر ديدارى ردپايى از عطر زيباى درون خود را به يادگار بگزاريد😍🌹
متين ، باوقار ، خندان ، شاد ، پـــــــرانر ژى و پــــــرتلاش باشيد .
.
زندگى را زندگى کنیم😘😉
─┅─═इई 🌺🌼🌺ईइ═─┅─
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید از هرکسی بجز آیه الله العظمی بهجت این جمله را میشنیدم،حس میکردیم شاید غلو کرده باشد
این حسین کیست ...
🔸#امام_حسین علیه السلام
🔸#اربعین
🔸#کربلا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مکاشفه شنیدنی آیت الله حق شناس از تاثیر فوقالعاده ذکر «یاحسین»
استاد جاودان
🔸#امام_حسین علیه السلام
🔸#اربعین
🔸#کربلا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡••
به نام خدا
از حسین به جامونده های#کربلا...:((💔
مرا گردرتمنایتـُــــــوآیدصدبلابرسر؛
زِسربیروننخواهمکردهرگزاینتمنارا...
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز👆
⚜ #امام_حسین_ع
🔸مِن عَلاماتِ أسبابِ الجَهلِ المُماراةُ لِغَيرِأهلِ الفِكرِ؛
🔹از نشانه هاى اسباب نادانى ، مجادله با غير اهل انديشه است.
📚تحف العقول،ص٣٨
〰➿〰➿〰➿〰➿〰
📚امام حسين عليه السلام:
قناعت، مايه آسايش تن است
القُنوعُ راحَةُ الأبدانِ
📚ميزان الحكمه جلد9 صفحه585
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی
#استفتائات_امام_خامنهای_مدظله_العالی
‼️استفاده از برق شهری جهت مراسم دینی
🔷س 2249: احتراماً بفرمایید استفاده از برق شهری (سرتیر، پشت کنتور) جهت مراسم دینی مانند جشن نیمه ی شعبان یا هیآت محرّم و ...اشکال شرعی دارد یا خیر؟
✅ج: باید با اجازه از شرکت برق باشد و بدون اجازه جایز نیست؛ و شخص ضامن است.
📕منبع: leader.ir
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#تفسیر_قرآن #تدبر
✨إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ ﴿۱۰۶﴾
✨راستى كه اين همان
✨آزمايش آشكار بود (۱۰۶)
✨وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ ﴿۱۰۷﴾
✨و او را در ازاى قربانى
✨بزرگى باز رهانيديم (۱۰۷)
✨وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ ﴿۱۰۸﴾
✨و در ميان آيندگان براى او
✨آوازه نيك به جاى گذاشتيم (۱۰۸)
📚سوره مبارکه الصافات
✍آیات ۱۰۶ تا ۱۰۸
#امام_حسین_ع
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#داستانزیبا👌
شخص ساده لوحی مكرر شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است
و به هر موجودی روزی رسان است.
به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگيرد.
به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد.
هرچه به انتظار نشست برايش ناهاری نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكی برای شام كرد و چشم به راه ماند.
چند ساعتی از شب گذشته درويشی وارد مسجد شد و در پاي ستونی نشست و شمعی روشن كرد و...
از «دوپله» خود قدری خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن.
مردك كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزی كرده بود و در تاريكی و به حسرت به خوراك درويش چشم دوخته بود.
ديد درويش نيمی از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم مي خورد بی اختيار سرفه ای كرد. درويش كه صدای سرفه را شنيد گفت:
«هركه هستی بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگی داشت می لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد.
وقتی سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد. درويش به آن مرد گفت:
«فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودی من از كجا می دانستم كه تو اينجايی تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزی خودت برسی؟
شكی نيست كه خدا روزی رسان است اما يك سرفه ای هم بايد كرد!»
فقط فکر کردن به هدف، هیچ تاثیری در رسیدن به هدف ندارد.
اگر خواهان تغییرات هستی
همین حالا اقدام کن؛ اقدامی هرچند کوچک یک راه را برایت باز میکند.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
🔸بادام زمینی موجب گشاد شدن رگ ها و تسهیل جریان خون می شود و از لخته شدن خون و سکته مغزی جلوگیری می کند.
🔸مواد مغذی دربادام زمینی مانند فولیک اسید و اسید فیتیک تاثیراتی ضد سرطان دارند.
👇👇🏿👇
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
ملا، خدا بد نده
ملا در مكتب خانهای درس میداد و در آن شهر زندگی میكرد. وای به حال شاگردی كه ملا از او درس میپرسید و شاگرد درست جواب نمیداد. چوب و فلك وسط كلاس مهیا میشد و دانش آموز تنبل به شدیدترین شكل ممكن مورد تنبیه قرار میگرفت.
بعضی دانش آموزان از شدت ترس هرچه خوانده بودند با دیدن چنین صحنههایی فراموش میكردند. همیشه همهی دانش آموزان سعی میكردند به نحوی به دانش آموزی كه از او سؤال پرسیده شده كمك كنند تا از تنبیه احتمالی جان سالم به در برد.
یك روز كه ملا قرار بود درس سختی از دانش آموزان بپرسد، بچهها با هم نقشهای ریختند تا ملا را از پرسش منصرف كنند چون احتمال میدادند امروز نیمی از بچهها با چوب و فلك تنبیه شوند.
بچهها تصمیم گرفتند وقتی دیدند ملا به مكتب خانه نزدیك میشود، یكی از دانش آموزان زرنگ كلاس به پیشواز او برود و همین كار را هم كردند. آن دانش آموز نزدیك رفت سلام كرد، ملا از این رفتار او خوشش آمد. با لبخند جواب سلام او را داد. دانش آموز پرسید: ملا خدا بد ندهد! حالتون خوب نیست؟ چرا اینقدر رنگتان پریده؟
ملا كه حالش خوب بود و هیچ كسالتی نداشت گفت: خدا نكنه، دهنت رو ببند. ملا و دانش آموز كمی كه جلوتر آمدند یكی دیگر از دانش آموزان طبق نقشه به دیدار ملا آمد. سلام كرد و گفت: ملا جان! خدا بد ندهد. حالتون بد شده؟ رنگتان امروز زرد شده؟ ملا اخم كرد و گفت: چه میگویی؟ خودت مریضی؟ من حالم خوب است.
ملا به مكتب خانه كه رسید قبل از اینكه كفشهایش را درآورد یكی از بچهها جلو رفت و گفت: سلام، ملا خدا بد ندهد! امروز حالتون خوش نیست؟ ملا این بار جواب سلام را داد، چیزی نگفت و به سمت جایگاهش در مكتبخانه رفت تا سرجایش بنشیند. بچهها همه با هم سلام كردند. بعد از اینكه ملا با تكان دادن سر جواب همه را داد، یكی دیگر از بچهها گفت: ملا خدا بد ندهد! ناخوش هستید، همزمان یكی دو تای دیگر از بچهها حرف او را تصدیق كردند و گفتند: راست میگوید ملا خدا بد ندهد. ملا عصبانی شد و گفت: ساكت! دهنتون را ببندید، كی گفته من مریض هستم؟
همهی بچهها سكوت كردند و فكر كردند نقشهشان نگرفته كمی كه گذشت ملا در اثر تلقینی كه بچهها به او كرده بودند كم كم احساس ضعف كرد بلند شد تا حالش از این بدتر نشده از مكتب خانه خارج شود.
بچهها گفتند: ملا چی شده؟ ملا گفت: نمیدانم چه شد، احساس ضعف و سرگیجه دارم. میخواهم تا حالم بدتر از این نشده به خانه برگردم و هرچه زودتر جوشاندهای بخورم تا حالم بهتر بشه.
بعد رو كرد به شاگرد زرنگ كلاس كه همان شاگردی بود كه به پیشوازش رفته بود و گفت: تو امروز به جای من مسئول درس و مشق بچهها هستی. امروز را استراحت میكنم تا زودتر حالم بهتر شود و بتوانم فردا خودم به مكتب خانه برگردم. آن وقت از مكتب خانه خارج شد و به خانه رفت. بچهها از اینكه نقشهشان گرفته بود در پوست خود نمیگنجیدند آنها با این نقشه حداقل برای یك روز از تنبیه با چوب و فلك نجات پیدا كردند.
✨✨✨✨💫💫💫💫✨✨✨✨
داستانی پندآموز
🔹بدن زن تو حق ما است🔹❗️
در یکی از کشور های عربی پیرمردی محترم در قطار نشسته بود که یک زوج جوان آمدند و در جلو او نشستند
وضعیت آن زن زیاد مناسب نبود
دامن کوتاه
پیراهن بدون آستین
با سینه ای باز
پیرمرد از این وضع زن معذب بود و با خودش گفت
چطور آنها را متوجه این اشتباهاشان بکنم که برایشان درس عبرت شود.
و شروع کرد
به خیره شدن به دست برهنه زن به طوری که زن متوجه شد❗️
و به شوهرش گفت
وشوهر عصبانی به پیرمرد گفت😡
خجالت نمیکشی با این سن وسالت به زن من خیره می شوی
پیرمرد گفت تو خجالت نمیکشی که زنت را با این وضعیت به بیرون آورده ای تو خودت می خواهی که ما به زنت نگاه کنیم آن قسمت که لخت است حق ماست و آن قسمت که پوشیده است حق توست پس مزاحم نشو بگذار کارم را بکنم😏
و شوهر ساکت ماند
و غیرت خوابیده اش زنده شد.
💎نکته:نگاه کردن به زن نامحرم حرام است و این عمل پیرمرد برای اصلاح بوده است نه هوای نفس
خــــواهرم,,,,,,!
در زمستان از ترس سرما خود را می پوشانی اما
از حرارت آتشی که سنگ را ذوب میکند نه😞
درخت پر برگ و پوشیده برای انسان ها ارزش دارد
و درخت بی برگ و خشک ارزشش فقط در حد سوختن است.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان با آیه های نور الهی وذکرهای گره گشا
داستان بارداری🤰 شب ازدواج همسرم😱😱😱😰
در کمال نا باوری تا صبح استفراغ کردم.... 🤢🤮
اولش فکر کردم از اعصابمه ولی وقتی رفتیم بیمارستان....
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2351694270C95eb3ed47e
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#یک_داستان_یک_پند
🔸️گویند: لیلی برای رسیدن به مجنون نذر کرده بود و شبی همهٔ مردم فقیر را طعام میداد. مجنون از لیلی پرسید: نذرت برای چیست؟ لیلی گفت: برای رسیدن به تو! مجنون گفت: ما که به هم نرسیدهایم. لیلی خشمگین شد و گفت: مگر همین که تو برای غذا آمدهای و من تو را میبینم، رسیدن به تو نیست؟ برو در صف بایست!
🔸مجنون در صف ایستاد که از دست لیلی غذا بگیرد و لیلی یک چشمش به مجنون بود. هنگامی که نوبتِ دادن غذا به مجنون شد؛ لیلی به بهانهای ظرف مجنون از دست خود انداخت و شکست.
🔸پنج بار این کار را تکرار کرد تا مجنون برود و ظرف دیگری بیاورد و در آخر صف بایستد تا او را بیشتر ببیند. چون ظرف مجنون را لیلی میشکست به مجنون گفتند: برو! او تمایلی برای غذادادن به تو ندارد، میبینی ظرف تو را میشکند که بروی ولی تو حیاء نداری و هر بار برمیگردی.
💞مجنون سخنی به راز گفت:
#اگربادیگرانشبودمیلیچراجاممرابشکستلیلی
🌺 ️عاشقان خدا نیز چنیناند، اگر خدا زمان درخواست، دعای آنها را سریع اجابت نمیکند، دوست دارد صدای آنان را بیشتر بشنود و بیشتر در حال عبادتشان ببیند.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✍ حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
دیوانه ای در شهر بود که میگفتن
از رفتن عشقش دیوانه شده است!
روزی دیوانه از کنار جمعی میگذشت،
بزرگان جمع به تمسخر به دیوانه گفتند:
اهای دیوانه !
میتوانی برای ما شعری بخوانی که ﺩﻩ ﺗﺎ
ﮐﻠﻤﻪ " ﺩﻝ " ﺩﺍﺧﻠﺶ ﺑﺎﺷد
ﻭ ﻫﺮ ﮐﺪاﻡ ﻣﻌﺎﻧﯽ ﻣﺨﺘﻠﻔﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؟
دیوانه گفت: بله میتوانم!
ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺑﺎ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺩﻝ ﺍﺯ ﮐﻔﻢ ﺩﺯﺩﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ،
ﻫﺮﭼﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﺩﻝ ،
ﺳﻨﮕﺪﻝ ﻧﺸﻨﯿﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ،
ﮔﻔﺘﻤﺶ ﺍﯼ ﺩﻟﺮﺑﺎ ﺩﻟﺒﺮ ﺯ ﺩﻝ ﺑﺮﺩﻥ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ؟
ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﻝ ،
ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖﺘﻤﺶ ﺍﯼ ﺩﻟﺮﺑﺎ ﺩﻟﺒﺮ ﺯ ﺩﻝ ﺑﺮﺩﻥ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ؟
ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﻝ ،
ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
🌸برای دیگران از خداوند
🍃در خواست خیر داشته باشید
🌺قانون کارما میگوید :
هر نیتی که میکنیم و یا هر عملی که
انجام میدهیم ، دست به دست چرخیده وهمانند آن به خودمان باز میگردد.
🌸نیتی که میکنیم باعث تابش انرژی به
جهان هستی میشود که پس از مدتی ،
دیر یا زود آن را دریافت خواهیم کرد.
🌺در نتیجه از امروز می کوشیم که
حتی افکار و نیّات خود را کنترل کرده
و آنها را به سمت و سوی مثبت سوق دهیم.
🌸ما همیشه از افکار منفی چه در مورد خود و چه در مورد دیگران دوری می کنیم.
🌺و در آرامش زندگی میکنیم و میدانیم هر چه به دیگران خوبی کنید هزاران برابر به سمت ما برخواهد گشت
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨شـب در ڪمال آرامش
و راحتے بخوابیم
آرزوهایمان را به خــدا ❣
بسپاریم...
به قادر مطلقے ڪه
همه چیز را
ممڪن مے سازد...
شبتون پر ازنور الهـے✨
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨الهی به امیدتو
🌸روزتون معطر به ذکر شریف
🌸صلوات بر حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ
و خاندان پاک و مطهرش 🌸
🌸اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🌸وَ آلِ مُحَمَّدٍ
🌸وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❣️ #سلام_امام_زمانم
🌸حال من بی #تـو خراب است
🍃کجایی آقا
🌸نقش من بی تو سراب است
🍃کجایی آقا
🌸عمر بیهوده ی من ،بی#تو چه ارزد!
🍃تو بگو زندگی بیتو سراب است
🌸کجایی آقا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣به رسم ادب روزمان را با سلام
💚بر سرور و سالار شهیدان
❣آقا اباعبدالله شروع میکنیم
💚اَلسلامُ علی الحُــسین
❣و علی علی بن الحُسین
💚وَ عــــلی اُولاد الـحـسین
❣و عَـــلی اصحاب الحسین
💚 #سلام_روزتون_حسینی 💚
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
☝️#تدبردرقران۰۰۰۰☝️
🤱تا حالا نوزاد خواب کردی؟!!!
جالبه! کودک حتی توان خوابیدن نداره!
باید بغلش کنی و اونقدر راه بری تا بخوابه
نوزادی که به تنهایی توان خوابیدن نداره😩
نوزادی که به تنهایی توان خــوردن نداره 😩
نوزادی که به تنهایی توان پوشیدن نداره 😩
🤔چی میشه که وقتی بزرگ میشه در مقابل خدا میایسته و چون و چرا میکنه؟
👼به ناتوانیهای کودکیمان بیاندیشیم
📚مریم ۶۷
#به_ترجمه_آیات_دقت_کنید
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh