eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
16.2هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ پسری را به آهنگری بردند تا شاگردی کند. استاد گفت: دَم آهنگری را بدم. شاگرد مدتی ایستاده، دم را دمید و خسته شد و گفت: اوستا اجازه میدی بنشینم و بدمم؟اوستای آهنگر گفت: بنشین و بدم. شاگرد باز مدتی دمید و خسته شد و گفت: اوستا اجازه میدی پام و دراز کنم و بدمم.اوستای آهنگر گفت: پا تو دراز کن و بدم.بعد از مدتی شاگرد تنبل باز خسته شد؛ گفت: اوستا اجازه میدی بخوابم و بدمم؟ اوستا گفت: تو بدم، بمیر و بدم... 📙تمثیل مثل 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
میگویند ماهاتما گاندی بزی داشت که سمبل عدم وابستگی بود. از مویش لباس تهیه میکرد و شیر و فراورده های شیری بز قوت روزانه اش بود.زمانی قرار شد که گاندی به برای مذاکراتی به بریتانیای کبیر سفر کند ولی حاضر نبود بدون بزش سوار هواپیما شود. اما در قوانین انگلیس چنین اجازه ای داده نشده بود. این موضوع مشکلی برای مذاکرات میان هند و انگلستان شده بود.به ناچار قانونی از تصویب پارلمان انگلستان گذشت که در آن بیان شد: ورود حیوانات به پارلمان انگلیس ممنوع است بجز بز گاندی.. اصالت داشته باش خودت باش و بر باورهایت استوار باش به ناچار همه خودشان را برای پذیرشت تغییر میدهند 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
نه نرِ نرِ است، نه مادهِ ماده در زمان‌های قدیم كه خسروپرویز بر ایران حكومت می‌كرد. یك روز كه خسروپرویز در قصر به همراه همسرش بازی فرزندانش را نگاه می‌كرد و لذت می‌برد. یكی از نگهبانان قصر وارد شد، و گفت: ماهیگیری آمده، پیش كشی برای جناب پادشاه آورده و اجازه‌ی حضور می‌خواهد. پادشاه كه خیلی سرحال بود و از طرفی می‌خواست همسرش كه خیلی ماهی دوست داشت را هم خوشحال كند، گفت: به مرد ماهیگیر بگویید وارد شود. مرد ماهیگیر با یک ماهی خیلی بزرگ و هفت رنگ وارد شد. سلام كرد، ماهی را به شاه تقدیم كرد و گفت: این ماهی بزرگترین و زیباترین ماهی است كه من در طی این سال‌ها كه در دریا مشغول ماهیگیری بودم دیده‌ام. با خود فكر كردم چنین ماهی خاصی باید توسط یک آدم خاص خورده شود. به همین جهت به سرعت خود را به قصر رساندم تا آن را پیش كش شما كنم. خسروپرویز از این همه تملق و چرب‌زبانی خیلی لذت برد. سریع دستور داد، چهار هزار سكه طلا به مرد ماهیگیر پاداش دهند مرد با خوشحالی هدیه را گرفت و به سرعت خواست از قصر خارج شود. همسر خسروپرویز رو به شاه كرد و گفت: چهار هزار سكه در ازاء كاری كه او كرده بود خیلی زیاد است، با این كار تو برای مردم توقع ایجاد می‌شود كه با آوردن محصولات خود به قصر چند برابر قیمت آن پاداش بگیرند. خسروپرویز نگهبانی را به دنبال مرد ماهیگیر فرستاد تا او را بازگرداند. و از همسرش پرسید: حالا چطوری پول اضافه را از او بگیرم كه برازنده شاه ایران باشد؟ همسر او با زیركی گفت: از او می‌پرسیم این ماهی نر بود یا ماده؟ اگر گفت: نر بوده می‌گوییم: نه ما ماهی نر نمی‌خوریم ماهی را بردار و ببر و اگر گفت: ماهی ماده بود، ما می‌گوییم نه ما ماهی ماده نمی‌خوریم. ماهی را بردار ببر و پول را بازگردان. با این سؤال او خارج از این نوع جواب، جوابی ندارد و ما خیلی راحت می‌توانیم پول را به خزانه بازگردانیم. مرد ماهیگیر وارد شد و خسروپرویز از او پرسید: تو به ما نگفتی این ماهی نر است یا ماده؟ ماهیگیر كه خیلی زرنگ بود و فهمید كاسه‌ای زیر نیم كاسه است، جواب داد خدمتتان گفتم كه این ماهی یک ماهی خاص است. این ماهی نرینه‌ی ماده است. نه كاملاً نر است و نه كاملاً ماده. خسروپرویز از ذكاوت و تیزهوشی ماهیگیر خوشش آمد و دستور داد چهار هزار سكه‌ی دیگر به او پاداش دهند. شیرین همسر خسروپرویز كه تحمل این دست و دلبازی‌های خسروپرویز برای مردم عادی را نداشت از این كار همسرش خیلی عصبانی شد و دید مرد ماهیگیر وقتی پاداش را گرفت و تعظیم كرد، یك سكه از كیسه افتاد. مرد خم شد تا آن سكه را بردارد، شیرین كه خیلی عصبانی بود سریع گفت: تو این همه سكه پاداش گرفتی باز چشمت دنبال آن یک سكه كه روی زمین افتاده بود، هست. تو از یك سكه طلا هم نمی‌توانی بگذری. ماهیگیر زرنگ كه می‌دانست اینها همه بهانه است تا به نحوی سكه‌ها را از او بگیرند، گفت: تعداد سكه‌ها مهم نیست، بلكه نقش زیبای روی سكه‌ها كه یک طرف نام پادشاه و طرف دیگر تصویر پادشاه است مهم است و من دلم نیامد نام زیبای پادشاه زیر پای درباریان بیفتد. خسروپرویز كه از این چرب زبانی خیلی لذت برد بدون توجه به همسرش كه از عصبانیت سرخ شده بود، چهارهزار سكه دیگر به ماهیگیر بخشید و او جمعاً با دوازده هزار سكه‌ی طلا قصر را ترک كرد. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگویند، گاهی تنها یک دعای از ته دل کافیست تا همه چیز عوض شود؛ نمیدانم چه میخواهی از او خواهم برای تو هرآنچه در دلت خواهی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
اَمّ یُجیبُ المُضطّرَ اِذا دعاهُ وَیَڪشِفُ السوء بیاییدبراے همہ مریض ها ، چہ در خانہ یا بیمارستان دعا ڪنیم خدایاڪشورم را ازبلا نجات بده 🌹 الهے آمین🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨الهی به امیدتو 💐روزتان معطر به ذکرصلوات برمحمدوآل محمد               (علیهم السلام)💐 🌺💚السلام علیک یابقیة الله   (عجل الله تعالی فرجه الشریف) 💚🌺السلام علیک یااباعبدالله      الحسین(علیه السلام) 🌺💚السلام علیک یا علی ابن     موسی الرضا(علیه السلام) 💐السلام علیکم یا اهل البیت النبوه جمیعا" ورحمة الله وبرکاته💐 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 سلام 🌸 صبح زیباتون بخیر پنجشنبه خود را معطر  می کنیم به عطر دل نشین صلوات 🌹 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ 🌹 وَّ آل محمد ِ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ در پناه حضرت محمد(ص) و خاندان پاکش علیهم السلام روزتون پر خیر و برکت 🌸 آخر هفته ی خوبی داشته باشید
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 پنجشنبه است و ياد عزیزان آسمانی 🥀 شاخه گلی با ذکر فاتحه وصلوات بفرستیم برای تمام عزیزانی که در بین ما نیستند اما یادشون همیشه در دل ماست و دعاهاشون هنوز کارگشاست 🥀‌ اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ 🌹 وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🥀 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ،مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِين اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيم صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِم غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ 🥀 بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ،اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ،وَ لَمْ يَكُن له کفو احد 🥀 خدا همه رفتگانمان را رحمت کند . @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور می‌کرد که چشمش به ذغال‌فروشی افتاد. مرد ذغال‌فروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغال‌ها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود. ناصرالدین‌شاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغال‌فروش را صدا کرد. ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: «بله قربان.» ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت: «جنهم بوده‌ای؟» ذغال فروش زرنگ گفت: «بله قربان!» شاه از برخورد ذغال‌فروش خوشش آمده و گفت: «چه کسی را در جهنم دیدی؟» ذغال‌فروش حاضرجواب گفت: «اینهائیکه در رکاب اعلاحضرت هستند همه را در جهنم دیدم.» شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهی گفت: «مرا آنجا ندیدی؟» ذغال‌فروش فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را اداء نکرده است. پس گفت: «اعلاحضرتا، حقیقش این است که من تا ته جهنم نرفتم!» @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
گویند روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می آید و می خواهد بداند که نجس ترین چیزها در دنیای خاکی چیست. برای همین کار وزیرش را مامور میکند که برود و این نجس ترین نجس ترینها را پیدا کند و درصورتی که آنرا پیدا کند و یا هر کسی که بداند تمام تخت و تاجش را به او بدهد.  وزیر هم عازم سفر می شود و پس از یکسال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که با توجه به حرفها و صحبتهای مردم باید پاسخ همین مدفوع آدمیزاد اشرف باشد.  عازم دیار خود می شود در نزدیکی های شهر چوپانی را می بیند و به خود می گوید بگذار ازاو هم سؤال کنم شاید جواب تازه ای داشت بعد از صحبت با چوپان، او به وزیر می گوید من جواب را می دانم اما یک شرط دارد و وزیر نشنیده شرط را می پذیرد چوپان هم می گوید تو باید مدفوع خودت را بخوری وزیر آنچنان عصبانی می شود که می خواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او می گوید تو می توانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده ای غلط است تو این کار را بکن اگر جواب قانع کننده ای نشنیدی من را بکش.  خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می کند و آن کار را انجام می دهد سپس چوپان به او می گوید: " کثیف ترین و نجس ترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر می کردی نجس ترین است بخوری" !!!! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
روزی دُم یک روباه در حادثه‌ای قطع شد. روباه‌های گروه پرسیدند دم‌ات چه شد؟ چون روباه‌ها از نسلی مکار می‌باشند، گفت خودم قطع‌اش کردم گفتند چرا؟ این که بسیار بد است و معلوم می‌شود. روباه گفت: خیر! حالا آزادم و سبک. احساس راحتی می‌کنم! وقتی راه می‌روم فکر می‌کنم که دارم پرواز می‌کنم. یک روباه دیگر که بسیار ساده بود، رفت و دُم خود را قطع کرد. چون درد شدیدی داشت و نمی‌توانست تحمل کند، نزد روباه اولی رفت و گفت: برادر تو که گفته بودی سبک شده‌ام و احساس راحتی می‌کنم ، من‌ که بسیار درد دارم! روباه اولی گفت: صدایش را درنیاور اگر نه تمام روز روباه‌های دیگر به ما می‌خندند! هر لحظه ابراز خشنودی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود؛ وگر نه تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرار خواهیم گرفت همان بود که تعداد دم‌بریده‌ها آن‌قدر زیاد شد که بعداً به روباه‌های دم‌دار می‌خندیدند. ✍وقتی در یک جامعه افراد مفسد، دزدها اختلاس‌گرها و خلافکارها زیاد می‌شوند آنگاه به افراد باشرف و باعزت می‌خندند. گاهی هم آن‌ها را دیوانه می‌دانند!! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان