هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
🌰مصرف پیاز و سیر باعث افزایش انسولین خون میشوند
هرچه مصرف این مواد بیشتر باشد، قند خون نیز بیشتر کاهش پیدا می کند
••••●❥JOiN👇🏾👇
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
زندگی کوتاه است و پایان
آن نامعلوم پس
همواره سعی کنید بهترین همسر ،
بهترین رفیق و
حتی مهربانترین رئیس باشید
تا زمان وداع
دنیایی زیباتر را به فرزند خود تحویل دهید
#الهی_قمشه_ای
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
سوغات دو همسفر، ناصرالدین شاه و امپراطور ژاپن برای کشورشان چه بود؟
تقارن جالبی است؛ ناصرالدین شاهِ ما و امپراتور مِیجیِ ژاپن در یک زمان به اروپا رفتند؛ اروپایِ پیشرفته و صنعتی. قرار بود این سفر، نگرشی تازه برای زمامداران دو کشور بهوجود بیاورد.
مِیجی از سفر که بازگشت، سه هیات با سه ماموریت ویژه به اروپا فرستاد. یک گروه مسئول بررسی و کنکاش در نظام آموزش و پرورش چند کشور مثل بلژیک، هلند، آلمان، فرانسه شد. گروه دوم مسئول بررسی قانون اساسی این کشورها و نحوۀ اجرایی شدن آن شد و گروه سوم هم ماموریت یافت تا صنایع جدیدی که در اروپا متداول شده بود را فرا گیرند. بههر سه گروه البته ماموریت ویژه «بررسی نظام حکومتداری کشورها» نیز محول شد.
اما رهاورد ناصرالدینشاه از سفر به اروپا، سه دستور عجیب بود. او سالن نمایش «آلبرت هال» را در لندن دید و دستور داد تا با الگوبرداری از آن، «تکیه دولت» را در تهران احداث کنند و در آن گروههای تعزیه هنر خود را بهنمایش بگذارند! دستور دومش این بود که بهرسم رقصندههای اروپایی، زنان حرمسرا، دامنهای چیندار بپوشند. و سومین دستور این که «سرسره» وارد کشور کنند تا او از بالا به آغوش زنان حرمسرا بیفتد!
احتمالا شما هم از این تفاوت فکر شوکه شدهاید و بیاختیار میخندید، امپراتور مِیجی با تکیه بر گزارشهای سههیات، در اولین قدم ژاپن را بههشت قسمت تقسیم کرد، در هر قسمت ۲۰۰مدرسه، ۳۰دبیرستان و یک دانشگاه تاسیس کرد و عجیب اینکه در همانسالها در ایران، حسن رشدیه برای تاسیس مدرسه به فلاکت و بیچارگی دچار شده بود و مدارسش را تخریب میکردند و از ترس، از شهری بهشهر دیگر پناه میبرد و نهایتا با این تعقیب و گریزها موفق شد ۱۵مدرسه بسازد.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
شاه سبکسر
✨یکی از کینههای شاه و نُدمای مسخرهپیشه او با امیرکبیر، همین بود که شاه جوانی هجده ساله و سبک و بیوقار بود و امیر از او بهسختی جلوگیری مینمود. چنان که روزی شاه در بیرون راه میرفت. باران گرفت. شاه تندتند حرکت نمود تا خود را به زیرسقفی برساند. امیر متغیّر شده گفت: «سنگین و باوقار باش. مگر کُلوخی که از باران وا بروی؟»
#حکایت🍃
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
#حکایت_آموزنده
از پیرمرد حکیمی پرسیدند:
از عمری که سپری نمودی چه چیز یاد گرفتی؟
پاسخ داد:
یاد گرفتم؛
که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم
یاد گرفتم؛
که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت.
یاد گرفتم؛
که دنیا ی ماهر لحظه ممکن است تمام شود اما ماغافل هستیم.
یاد گرفتم؛
که سخن شیرین ،گشاده رویی وبخشش سرمایه اصلی ما در زندگیست.
یاد گرفتم؛
که ثروتمند ترین مردم در دنیا کسی است که از سلامتی، امنیت وآرامش بهره مند باشد.
یاد گرفتم؛
که:بساط عمرو زندگیمان رادردنیا طوری پهن کنیم که درموقع جمع کردن دست و پایمان را گم نکنیم.
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌷کاش یه مغازه بود...
آدم میرفت میگفت:
ببخشید آقا این "خنده های از ته دل" چند اند؟ ✨
"صداقتِ" فروشي هم داريد؟ ✨
"عشق" را نوشتید دست نزنید... مال پشت ویترینه؟؟ فروشی نیس؟ ✨
"وفاداري" امروز متری چند شده؟! ✨
قيمت "صلح و دوستی" چنده؟ جنس چینی درجه دو نمیخوام...میخوام اصل باشه...
يه "دل بدون غصه" سیری چند؟ "آدمهای مهربون" در همه، یا میشه سوا کرد؟✨
یه مثقال "زندگی آروم" میخوام با یه چارک "حوض و پشه بند"! یه وجب "حیاطای قدیم"... عطر و بوی کاهگلش که نرفته؟
آقا از اون "آرامش هاي قديم" هم بهم بدین.... لحظه ای چند؟ ✨
این روزها که همه چیز گرون شده... قیمت اینام بالا رفته یا ثابت مونده؟؟
این"محبتا" که میپاشند روي زندگیا مشتی چند؟✨
از اون "روزایی که بی بغض اند" ، "روزای بچگی" هم دارین؟...
از اون "سالهاي بی رنج" اندازه دل ما دارین؟!✨
این "شادیها" دوام دارند؟! جنسشون مرغوبه؟ نه؟...✨
کاش یه عطر فروشی بود... آدم عطر گرم اقاقیا و یاس های قدیم" میخرید. عطر " خاک بارونخورده" ، عطر "آغوش مادر"با ماندگاری طولانی!✨
کاش یه جایی بود میشد رفت و گفت یك "زندگی" میخوام
از جنس خوبش...✨
#زندگیتون_بروفق_مراد
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
کمی قدیم میخواهم
کمی محبت
کمی یکرنگی
کمی صداقت
کمی پدربزرگ
کمی مادربزرگ
باورکن نوستالژی ذهن من هنوزرنگ دارد
هنوزباورشان دارم
هنوزباورم دارند
کمی قدیم میخواهم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
♡ • ♡ •♡ • ♡ • ♡ •
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
8.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️🔴 با #افکار_منفی چه کار کنیم❓☝️
🔴 چطور به افکار منفی #نچسبیم و خودمون رو از آن جدا کنیم❓
#اعراض_نفسانی
#سته_ضروریه
#سبک_زندگی
#نذر_فرهنگی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_ابراهیم علیه السلام #قسمت_بیست_و_یک
🔹ابراهیم علیه السّلام و نمرود «۵»🔹
نمرود کافر مبهوت شد و جهل و گمراهی او آشکار و دروغ و فریبش ظاهر گشت زیرا بیان شیرین و برهان کامل ابراهیم او را رسوا ساخته و معجزه آشکار ابراهیم او را درهم شکسته بود.
نمرود ترسید تخت سلطنت او درهم فروریزد و ارکان قدرت وی متلاشی گردد، لذا ابراهیم را به حال خود گذاشت، درحالی که او در نظرش مبغوض ترین مردم بود و بیش از همه او را دشمن می داشت ولی راه چاره ای نداشت و ابراهیم دعوت جدیدی را آغاز کرده و با اعجاز خارق العاده ای آن را مستحکم ساخته است.
نمرود از قدرت ابراهیم علیه السّلام وحشت داشت، می ترسید اگر مخالفت با او را اعلان کند و دشمنی خود را آشکار سازد کرسی ریاست او درهم فروریزد، لذا گرچه در ظاهر با ابراهیم کاری نداشت ولی پنهانی در کمین او بود و وضع زندگی وی را تحت نظر داشت. نمرود منتظر فرصتی بود تا انتقام خود را از ابراهیم بگیرد و جاسوسان خود را فرستاد تا مردم را از پیروی او بترسانند و از اطراف او متفرق سازند.
ابراهیم علیه السّلام همانند سایر مصلحین که در راه هدایت قوم خود، متحمل مصائب و مشکلات زیادی شدند، خود و مسلک خود را از تعدی نمرود و نمرودیان نجات داد و به فکر مهاجرت از سرزمین بابل افتاد. ابراهیم از سرزمینی که توانایی شکوفایی دین و آیین او را ندارد و تلاش در آن بیهوده است، بیرون می رود. ابراهیم علیه السّلام به فکر جایی است که در آن دعوت و رسالت او گوشی شنوا و عقلی آزاد از بند هوی و هوس بیابد.
ابراهیم علیه السّلام وطن و قوم خویش را وقتی رها کرد که شایسته عذاب گشته بودند، زیرا با وجود حجت و دلیل قاطعی که ابراهیم بر آنها عرضه کرده بود ایمان نیاوردند و تحت تأثیر اعجاز وی قرار نگرفتند و با او آشکارا به ستیز و دشمنی پرداختند، در این شرایط ابراهیم سرزمین بابل را رها و به سوی سرزمین فلسطین حرکت کرد و در مسیر خود مدتی در شهر حرّان توقف نمود.
#ابراهیم_علیه_السّلام_و_نمرود
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#احادیث
#تفسیر_قرآن
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
📜 #حکایت_کوتاه_وآموزنده
حاتم و مرد بخشنده🌸
از حاتم پرسیدند: بخشندهتر از خود دیدهای؟
گفت:آری! مردی که داراییاش تنها دو گوسفند بود. یکی را شب برایم ذبح کرد. از طعم جگرش تعریف کردم. صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد.
گفتند: تو چه کردی؟
گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم.
گفتند: پس تو بخشندهتری.
گفت: نه! چون او هرچه داشت به من داد، اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم.
💪 #درس_بگیریم
💪 #مؤمن_عبرت_میگیرد
.
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#احادیث
#تفسیر_قرآن
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
« مرد بقال و روغن ریختن طوطی»
✨بقالی طوطی زیبا و خوش نوائی داشت و با مشتریان نکته ها می گفت و آنان را به خود سرگرم می کرد و هر وقت که بقال از دکان بیرون می رفت ، طوطی مواظب دکانش می شد . روزی طوطی در دکان به پرواز درآمد و شیشه های روغن گل را بر زمین ریخت . بقال وقتی که به دکان بازگشت و دید که روغن ها روی زمین پخش شده خشمگین شد و چنان ضربتی بر سر طوطی نواخت که پرهای سرش فرو ریخت و تا چند روز از سخن گفتن و بانگ برآوردن خودداری کرد .
این گذشت تا اینکه روزی جولقی از کنار دکان می گذشت ، همینکه چشم طوطی به او افتاد خیال کرد که طاسی آن مرد نیز سببی مانند طاسی او دارد . پس ناگهان طوطی به سخن آمد و از آن مرد پرسید ” تو مگر از شیشه روغن ریختی ” مردم از شنیدن این سخن و مقایسه طوطی به خنده افتادند زیرا که طوطی قیاس نابجا کرده بود و طاسی خود را با طاسی آن مرد یکی فرض کرده بود .
✨مولانا در این داستان ضمن ایراد نکته های ظریف عرفانی ، قیاسهای ناروا و مقایسه های بیجائی را که معمولا میان مردم رواج دارد مورد نقد قرار داده است.
#حکایت🍃
#مولانا
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️بارالها
▪️به بزرگی خودت🤲
❄️هیچ خانه ای غم دار
▪️هیچ مادری داغ دیده
❄️هیچ پدری شـرمنــده
▪️هیج فرزنـدی بی مـادر
❄️هیچ محتاجی ستم دیده
▪️هیچ بیمـاری درد دیده
❄️هیچ چشـمی اشکبـار
▪️هیچ دستـی محتـاج
❄️هیچ دلـی شکستــه
▪️و هیچ خـانـــه ای
❄️بی نعمتت نباشـــه
▪️آمیـن
💫💫شبتون آروم ودرپناه خدا 💫💫
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh