حکایت آموزنده
برکت مال حلال
روزی امیرالمومنین علیه السلام میثم تمار را در پی کارى فرستاد و تا بازگشت او، خود، در مغازه میثم ماند.
یک مشترى براى خریدن #خرما مراجعه کرد.
حضرت فرمود: پول را بگذار و خرما بردار!...
وقتى میثم برگشت و از این معامله با خبر شد، دید که پولهاى آن شخص، #تقلبى است و به حضرت قضیه را گفت.
امام على(علیه السلام) فرمود: «آنان هم خرما را #تلخ خواهند یافت.»
در همین گفتگو بودند که آن مشترى، خرماها را باز آورد و گفت: این خرما تلخ است...
📚بحارالانوار، ج۴۱، ص۲۶۸
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
5.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی از دیدگاه دکتر انوشه...
#دڪتر_انوشه
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
داستان کوتاه👌
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺩﻩ ﺑﻪ اسم مش مراد به ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺷﺐ ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ، ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ...
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺩﻩ، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: "ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، ﻣﺶ مراد ﯾﮏ ﺷﯿﺮ ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ
ﻣﺶ مراد با ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ، ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ! ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ!
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺳﮓ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﻣﺶ ﺗﯿﻤﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ .
ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ "ﻣﺸﮑﻞ" ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ...
تو زندگی مشكل وجود نداره
همه چيز مسئله است و قابل حل...
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
11.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#-هر-صبح-یک-سلام✋
روزت رو زیبا کن!
عادت سلام کردن به امام حسین(ع)رانشر میدهیم...
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
جملاتي كوچك، ولی مفاهیم بزرگ
👈آنقدر خوب باشيد که ببخشيد، امّا
👌آنقدر ساده نباشيد که دوباره اعتماد کنید!
👌اگر احساس افسردگی دارید، درگير گذشته هستید.
👌اگر اضطراب دارید، درگير آینده!
👌و اگر آرامش دارید، در زمان حال به سر مي بريد.
👍پس در لحظه زندگی کنید...!
👌قدر لحظه ها را بدانيد!
زمانی می رسد که دیگر شما نمی توانید بگویید جبران می کنم.
👌از کسی که به شما دروغ گفته نپرسيد: چرا؟
چون سعي مي كند با دروغ هاي پي در پي، شما را قانع كند!
👌هیچ بوسه ای جای زخم زبان را خوب نمی کند!
پس مراقب گفتارتان باشيد...
👌جاده زندگي نبايد صاف و هموار باشد
وگرنه خوابمان مي برد!
دست اندازها نعمت بزرگي هستند..
👍و نكته آخر:
هيچ وقت فراموش نكنيد كه:
"دنيا تكرار نمي شود..!"
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
پادشاهی خدمتکاری داشت که بسیار شاد بود، از او علت شاد بودنش را پرسید. خدمتکار گفت قربان همسر و فرزندی دارم و غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن و بدین سبب من راضی و شادم...پادشاه موضوع را به وزیر گفت . وزیر هم گفت: قربان چون او عضو گروه ۹۹ نیست بدان جهت شاد است. پادشاه پرسید گروه ۹۹ دیگر چیست؟! وزیر گفت قربان یک کیسه برنج را با ۹۹ سکه طلا جلو خانه وی قرار دهید. پادشاه چنین کرد..
خدمتکار وقتی به خانه برگشت با دیدن کیسه و سکه ها بسیار شاد شد و شروع به شمردن کرد. ۹۹ سکه ؟! و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا ۱۰۰ تا نیست، همه جا را زیر و رو کرد ولی اثری از یک سکه نبود.او ناراحت شد و تصمیم گرفت از فردا بیشتر کار کند تا یک سکه طلای دیگر پس انداز کند ، او از صبح تا شب سخت کار میکرد، و دیگر خوشحال نبود. وزیر هم که با پادشاه او را زیر نظر داشت گفت: قربان او اکنون عضو گروه ۹۹ است و اعضای این گرو کسانیند که زیاد دارند اما شاد و راضی نیستند خوشبختی در سه جمله است:
تجربه از دیروز ، استفاده از امروز،امید به فردا.
ولی ما با سه جمله دیگر زندگی را تباه میکنیم:
حسرت دیروز ، اتلاف امروز ترس از فردا
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
به خداوند اعتمادکن
گاهی بهترین ها را بعد از تلخ ترین تجربه ها به تو می دهد ...!
تا قدر زیباترین چیزهایی
که به دست آوردی را بدانی
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
دست های خدا باش برای برآوردن رویای انسان دیگری جز خودت.
خنثی نباش، بی تفاوت نباش، اگر دیدی کسی گره ای دارد و تو راهش را می دانی، سکوت نکن.
اگر دستت به جایی می رسید دریغ نکن.
معجزه زندگی دیگران باش.
این قانون کائنات است، معجزه زندگی دیگران که باشی، بی شک کس دیگری معجزه زندگی تو خواهد بود.
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
يک کشتي گرفتار درياي طوفاني شد و غرق شد و تنها دو تن از سرنشينان اين کشتي که شنا بلد بودند توانستند خود را به يک جزيره خشک کوچکي برسانند.اين دو نفر دو دوست قديمي بودند. به جزيره که رسيدند فهميدند راهي براي نجات در اين جزيره ندارند جز اينکه به درگاه خداوند دعا کنند تا آنان را نجات دهد. براي اينکه بفهمند دعاي چه کسي مؤثرتر است، جزيره را به دو قسمت تقسيم کردند و هر يک در بخش خود شروع به دعا کردند. مرد اول از خدا غذا خواست. صبح روز بعد، يک درخت پر از ميوه را در کنار خود ديد. مرد خوشحال شد و مشغول خوردن ميوهها شد. قلمرو مرد دوم همانطور خشک و لم يزرع باقي ماند و چيزي عايدش نشد. پس از يک هفته، مرد اول احساس تنهايي ميکرد و از خداوند طلب يک همدم کرد. روز بعد کشتي ديگري غرق شد و تنها نجات يافته آن يک زن بود که به طرف جزيره شنا کرد و به مرد اول رسيد. در طرف ديگر جزيره، مرد دوم چيزي نداشت. چيزي نگذشته بود که مرد اول از خداوند طلب خانه، لباس، و غذاي بيشتر کرد. روز بعد، انگار که سحر و جادويي شده باشد همه چيزهايي که مرد اول خواسته بود برايش فراهم شده بود. با اين حال، مرد دوم هنوز هيچ چيز برايش آماده نشده بود. در نهايت، مرد اول دعا کرد که يک کشتي به جزيره برسد تا او و همسرش بتوانند جزيره را ترک کنند. صبح روز بعد، يک کشتي در سمتي از جزيره که مربوط به مرد اول بود لنگر انداخت. مرد اول با همسرش سوار کشتي شدند و تصميم گرفت مرد دوم را تنها در جزيره رها کند. مرد اول فکر کرد که دوستش شايسته دريافت نعمتهاي خداوند نيست چون به هيچ يک از دعاهاي او پاسخ داده نشده بود. وقتي کشتي در حال ترک جزيره بود، مرد اول صدايي غرشوار از آسمانها شنيد: «چرا دوست خود را در جزيره تنها ميگذاري؟»مرد اول جواب داد: «اين نعمات براي من است چون من بودم که براي دريافت آنها دعا کردم. دعاهاي دوستم مستجاب نشد پس سزاوار چيزي نيست.» صدا با حالتي توبيخگونه به او گفت: «تو اشتباه ميکني! دوست تو تنها يک دعا کرد من به آن پاسخ دادم. اگر دعاي او را مستجاب نميکردم، تو هيچ يک از اين نعمتها را دريافت نميکردي.» مرد اول گفت: «به من بگو دوستم چه دعايي کرده بود که من بايد همه اينها را مديون او باشم؟» صداي آسماني گفت: «او دعا کرد که به همه دعاهاي تو پاسخ داده شود.»
همه ميدانيم که نعماتي که به ما عطا ميشوند فقط نتيجه دعاهاي ما نيست بلکه عامل اصلي آن دعاهاي ديگران در حق ماست. براي دوستان خود ارزش قائل شويد و کساني که شما را دوست دارند تنها نگذاريد
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از آدمها بگذر
دلت را بزرگ کن
ناراحت این نباش که چرا جاده رفاقت با تو یکطرفه است
شادباش که چیزی کم نگذاشتهای
و بدهکار خودت،رفاقتت و خدایت نیستی
وجدانت که آسوده باشد کفایت میکند
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
میگویند آقا محمد خان قاجار علاقه خاصی به شکار روباه داشته. تمام روز را در پی یک روباه با اسبش میتاخته تا جایی که روباه از فرط خستگی نقش زمین میشده. بعد آن بیچاره را میگرفته و دور گردنش، زنگولهای آویزان میکرده. در نهایت هم رهایش میکرده. تا اینجای داستان مشکلی نیست. درست است روباه مسافت، زیادی را دَویده، وحشت کرده، خسته هم شده، اما زنده و سالم است. هم جانش را دارد، هم دُمش را. پوستش هم سر جای خودش است. میماند فقط آن زنگوله!... از اینجای داستان، روباه هر جا که برود یک زنگوله توی گردنش صدا میکند. دیگر نمیتواند شکار کند، زیرا صدای آن زنگوله، شکار را فراری میدهد. بنابراین «گرسنه» میماند. صدای زنگوله، جفتش را هم فراری میدهد، پس «تنها» میماند. از همه بدتر، صدای زنگوله، خود روباه را هم «آشفته» میکند، «آرامش» اش را به هم میزند و در نهايت از گرسنگي و انزوا ميميرد.
دقیقا این همان بلایی است که انسان امروزی سر ذهن پُرتَنشِ خودش میآورد. دنبال خودش میکند، خودش را اسیر توهماتش میکند. زنگولهای از افکار منفی، دور گردنش قلاده میکند. بعد خودش را گول میزند و فکر میکند که آزاد است، ولی نیست. برده افکار منفی خودش شده و هر جا برود آنها را با خودش میبرد. آن هم با چه سر و صدایی، درست مثل سر و صدای تکان دادن پشت سر هم یک زنگوله...
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند هرروز و گاه نيز شب مردان متفاوتى انجا رفت و امد دارند مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست عارف گفت شايد اقوام باشند گفت نه من هرروز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت ميايند بعدازساعتى ميروند.عارف گفت کيسه اى بردار براى هرنفريک سنگ درکيسه اندازچند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم . .مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد.بعد از چندماه نزد عارف آمد وگفت من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است شما براى شمارش بيايىد عارف فرمود يک کيسه سنگ را تا کوچه ى من نتوانى چگونه ميخواى با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى ؟؟؟ حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفارکن ..چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعدازمرگ وصيت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند .اى مرد انچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت .همانند توکه درواقعيت مومنی اما درحقيقت شيطان ...
بیایید ديگران را قضاوت نكنيم ...👌
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝