eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
✨إِن يَنصُرْكُمُ اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ ✨وَإِن يَخْذُلْكُمْ فَمَن ذَا الَّذِي يَنصُرُكُم ✨مِّن بَعْدِهِ وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكِّلِ الْمُؤْمِنُونَ(۱۶۰) ✨اگر خداوند شما را يارى كند، ✨هيچ كس بر شما غالب نخواهد شد ✨و اگر شما را خوار كند، پس چه كسى است ✨كه بعد از آن بتواند شما را يارى كند؟ ✨بنابراين مؤمنان فقط بايد بر خداوند توكّل كنند(۱۶۰) 📚سوره مبارکه آل عمران ✍آیه ۱۶۰
♦️مردی به دندان پزشک خود تلفن می کند. و به خاطر وجود حفره بزرگی در یکی از دندان هایش از او وقت می گیرد . موقعی که مرد روی صندلی دندان پزشکی قرار می گیرد ، دندان پزشک نگاهی به دندان او می اندازد و می گوید: نه یک حفره بزرگ نیست خوردگی کوچکی است که الان برای شما پر می کنم . مرد می گوید: راستی ؟ موقعی که زبانم را روی آن می مالیدم احساس می کردم که یک حفره بزرگ است . دندان پزشک با لبخندی بر لب می گوید: این یک امر طبیعی است چون یکی از کارهای زبان اغراق است. 🔹نگذارید زبان شما از افکارتان جلوتربرود... http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ تکرارکنیم🌼 من امروز باتمام وجودخوشبختی‌ام راجشن میگیرم؛زیرا هدفی برای زیستن،دلی برای دوست داشتن ومهربان خدایی برای پرستیدن دارم. خدایاسپاسگزارم❣ @zendegiasheghaneh @shamimrezvan
👌 داستان کوتاه پند آموز مردی در خواب میدید .. 💭 داشت در جنگل‌های آفریقا قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دائم داشت بیشتر می شد به گوشش رسید. به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنه‌ایی با سرعت باورنکردنی دارد به سمتش می‌آید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر که از گرسنگی تورفتگی شکمش کاملا به چشم می‌زد داشت به او نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود. 💭 سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد. تا مقداری صدای نعره‌های شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه ماری عریض و طویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظه‌شماری می‌کند. مرد داشت به راهی برای نجات از دست شیر و اژدها فکر می‌کرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه دارند از پایین چاه از طناب بالا می‌آیند و همزمان دارند طناب را می‌خورند و می‌بلعند. 💭 مرد که خیلی ترسیده بود با شتاب فراوان داشت طناب را تکان می‌داد تا موش‌ها سقوط کنند اما فایده‌ایی نداشت و از شدت تکان دادن طناب داشت با دیواره‌ی چاه برخورد می‌کرد که ناگهان دید بدنش با چیز نرمی برخورد کرد. خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیواره‌ی چاه قرار دارد و دستش که آغشته به عسل بود را لیسید و از شیرینی عسل لذت برد و شروع کرد به خوردن عسل و شیر و اژدها و موش‌ها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید. 💭 خواب ناراحت‌کننده‌ای ی بود و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد و نزد عالمی رفت که تعبیر خواب می‌کرد و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت خیلی ساده است: شیری که دنبالت می‌کرد ملک الموت(عزراییل) بوده... چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است... طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است... و موش سفید و سیاهی که طناب را می‌خوردند همان شب و روز هستند که عمر تو را می‌گیرند... 🔷مرد گفت ای شیخ پس جریان عسل چیست؟ گفت: عسل همان دنیاست که از لذت و شیرینی آن مرگ و حساب و کتاب را فراموش کرده‌ای... http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
☃🎄☃🎄☃ 💕جالبه بدونید: 🎄بابانوئل واقعی، اسقف اعظم ثروتمندی بود که در قرن چهارم میلادی می‌زیست و مخفیانه به فقرا کمک می‌کرد و هدیه می‌داد! معروف‌ترین داستان درباره او انداختن یک کیسه سکه طلا به خانه مرد فقیری از طریق دودکش بخاری بود تا برای دخترانش جهیزیه بخرد! کیسه داخل جوراب مرد که برای خشک کردن آویزان کرده بود افتاد! - دودکش و جوراب کریسمس ریشه در این داستان دارد! @tafakornab @shamimrezvan
زندگي كن و بگذار هر ممكني پيش بيايد. بخوان،‌پايكوبي كن، ‌فرياد بزن،‌ گريه كن، ‌بخند، عشق بورز، مكاشفه كن،‌ بپيوند، تنها بمان. به بازار شو و گاه دركوهسار بيتوته كن. زندگي كوتاه است،‌ آنرا سرشار بگذران تا آنجا كه مي تواني. و تلاش نكن كه در برابر اين نياز مقاومت کنی http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 #داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از خانواده بهشتی
با صدای ضربه ای که به در می خورد بیدار شدم . صدای تایماز بود که داشت من رو صدا می کرد . نگاهی به پنجره کردم . هوا تاریک شده بود . درسته در حقیقت هیچ حقی نداشتم دلخور باشم اما بودم . واقعا دلخور بودم . بعد مرتب کردن سر و وضعم در رو با شدت باز کردم و گفتم : امرتون ؟ تایماز به قدم رفت عقب و گفت : چه خبرته ؟ ترسیدم !!! گفتم : بهتر . منم می خواستم بترسین. حالا کاری داشتین خان زاده ؟ صورتش عصبانی و چشماش طوفانی شد و گفت : مگه من.. گفتم : بله شما صد دفعه گفتین نگو و من صد و یکمین بار در صورتی که دلم بخواد اینطوری صداتون می کنم . حالا که چی ؟ مهمون عزیزتون کجان ؟ چرا پیشش نیستین ؟ نکنه دلش تنگ بشه بیاد دوباره سر و صورتتون رو آبیاری کنه ؟ په النگه ابروش رو داد بالا و با شیطنت گفت : وای وای وای . حسودی می کنی ؟ گفتم : عمرة ! من چرا باید حسودی کنم ؟ فقط از این جلف بازی ها هیچ خوشم نمی یاد . باید تا حالا من رو شناخته باشین . خیلی هم از اینکه دست نامحرم بهم بخوره چندشم می شه . پس بهتره واسه حرکت زننده ی صبحتون دلیل قانع کننده ای داشته باشین . با یه لبخند گفت : واسه همین اومدم . می شه بیام تو اتاقت ؟ از جلوی در کنار رتم و اجازه دادم بیاد تو اتاقم. نشست رو تختم و بی مقدمه گفت : امین می گفت ؛ امروز حواست به درس نبوده!!! اوه چغولیم رو پیشش کرده بود . گفتم : باید دلیلش رو شما بهتر از من بدونین. خندید و دندونای ردیف سفیدش رو به نمایش گذاشت و گفت : می دونم به خاطر کنار من بودن ، حواست پرت شده. پوزخندی زدم و گفتم : خیلی خودتون رو تحویل می گیرید ها . من از حرکت شما شوکه بودم همین . گفت: به کم آروم باش آی پارا. بذار با آرامش دو کلوم حرف بزنیم . تو همش گارد می گیری! نشستم رو صندلی و گفتم : نگیرم ؟ واقعا برای توضیح خواستن هم حقی ندارم ؟ چرا حق داری . اما اینطوری من نمی تونتم حرف بزنم . نمی تونم توضیح بدم . همش می ترسم عصبانی بشی و حرکتت من رو عصبی کنه و حرف بی ربطی بزنم. پوفی کشید و بی مقدمه گفت : من به کمکت احتیاج دارم. انتظار این یکی رو نداشتم دیگه . با تعجب پرسیدم : به کمک من ؟ رو تختم دراز کشید و دوتا دستش رو گذاشت زیر سرش وچشماش و بست و گفت : من به ویکتوریا گفتم تو همسرمی. جيغ زدم : چ ی ؟ بلند شد نشست و دستش رو گذاشت رو لبش و گفت : هیس!!! الان به قوم می ریزن اینجا . چرا جیغ می زنی؟ با عصبانیت بهش زل زدم و گفتم : فقط پنج دقیقه وقت دارین کامل توضیح بدین منظورتون از اینکه را به را من رو همسر خودتون معرفی می کنید چیه ؟ این ویکتوریا خانومتون که دیگه مرد نیست به من نظر داشته باشه . من فقط همین پنج دقیقه ساکت می مونم و حرف نمی زنم .بعد نمی تونم جلوی زبون و عکس العمل هام رو بگیرم. سر به زیر گفت : اون به تو نظر نداره ، به من داره !!! چون تصمیم داشتم تا آخر حرفش نپرم تو حرفش همینطور متعجب نگاش می کردم . همونطور که سرش پایین بود گفت : وقتی تو پاریس بودم ، با ویکتوریا تو یه کلاس بودیم . دخترای اروپایی مردای چشم ابرو مشکی شرقی رو دوست ندارن ، می پرستن، ستایش می کنن . واسه خیلی دخترا دور و برم می پلکیدن . اما من به خاطر نوع تربیتم ، خیلی خوددار بودم و در ضمن مغرور تر از این حرفا بودم که بخوام به کسی رو بدم . ویکتوریا بیشتر از همه دور و برم بود و انصاف تو خیلی از مشکلاتم هم کمکم می کرد . همین نزدیکی باعث شده بود، پیش خودش به خیالاتی بکنه . اما وقتی فهمیدم حسش به من چیه ، قبل از اینکه کار بیخ پیدا کنه ، آب پاکی رو ریختم رو دستش و گفتم : من حتما با به ایرانی ازدواج می کنم و قصدم هم برگشتن به ایرانه . برخلاف تصورم که فکر می کردم پیله می کنه ، خیلی راحت گفت : من رو می فهمه و برام آرزوی خوشبختی می کنه . از حالا به بعد به عنوان به دوست کنارمه . خیلی از این حرکتش خوشم اومد. درسته بعد ها می دیدم که سعی در عوض کردن تصمیم داره و خیلی هم به گفته هاش پایبند نیست ، ولی تا آخر به خواستم احترام گذاشت و همنطور باهام به دوست موند. وقتی دیدم بی خبر اومده و من طبق گفته ی خودم عمل نکرده بودم و هنوز مجرد بودم ، تو به تصمیم آنی ، تو رو همسر خودم معرفی کردم و اون حرکت به قول تو جلف صبح هم ، به خاطر این دروغم بود . ------------------- ••••●❥JOiN👇🏾 @tafakornab @zendegiasheghaneh
#بسته_سلامتے 👈مصرف جوانه‌ عدس، توان یادگیری دانش‌آموزان را افزایش می‌دهد؛ 👈مصرف جوانه‌ها به ویژه جوانه گندم در رشد سلول‌های مغزی بسیار موثر است، 👈در سالاد یا ماست از جوانه ها استفاده کنید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ هرگز فکرنکنیدکه اگر فلان مرحله زندگی بگذرد همه‌چیز درست می‌شود از همه‌ چالش‌ها لذت ببرید هنر زندگی دوست داشتن مسیر زندگی است خوشبختی درمسیر است، نه در مقصد! @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️در این شب سرد زمستونی ⭐️دعا میکنم ❄️کلبه دلاتون همیشه آرام باشه ⭐️و شادی و برکت ❄️مثل باران رحمت ⭐️از آسمان براتون بباره ❄️شبتون گرم از نگاه خدا @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از بنرها
شما احتیاجی به دعانویسی‌ندارید.❗️ ❌به جای پرداخت هزینه های سنگین به افراد سود جو و بی علم خودتان حلال مشکلاتتان باشید. داشته باشید دعاهای کانال زیر قرانیه و همچنین ازمنابع موثق و معتبر تهیه شده است پس خیالتون راحت باشه مجموعه اے از دعاهاے معتبر... 🔴آرشیو دعا ها👇👇 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️ 🗞🔥🗞🔥🗞🔥🗞🔥🗞🔥 🔥🗞🔥🗞🔥🗞🔥🗞🔥🗞 🌸❖جهت خواندن ذکر ودعاها روے لینک بزن👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️ 🗞🔥🗞🔥🗞🔥🗞🔥🗞🔥 🔥🗞🔥🗞🔥🗞🔥🗞🔥🗞
هدایت شده از بنرها
اونقدرکه به دخترامون #ظرف_شستن #غذا_پختن یادمیدیم، سیاست یادنمیدیم بعدمیرن #بی_تجربگی میکنن وبه مشکل میخورن! بیا اینجا هم تجربه هم سیاست هم آموزش زناشویی رو یاد بگیر👇👇 http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21 #کانال_آموزش_خانواده_بهشتی 👆
هدایت شده از بنرها
دلتنگ حرمی ؟ دلت میخواد بری کربلا؟ دنبال جایی میگردی بوی کربلا بگیری ؟ میخوای حرم به شکل انلاین ببینی ؟ حتما یه سر اینجا بزن ضرر نمیکنی دِلتَنٖگِ‌ڪَღـَرْبَلآیِیِ بیا گلچینی از بهترین مولودیهای روز اینجاس👇 ۴۰_ثانیه_فیلم_ازحرم دلتنگ کربلایی بیا اینجا حرم ببین بهترین نوحه ها در دلتنگ حرم زود جوین شو تا پاک نشده👇 http://eitaa.com/joinchat/1068105750Cf2670e35cc ڪـانـال تخصصے دلتنگ ڪــღــربــلا👆
هدایت شده از بنرها
اینجا دنیای عجایب است با ما باشید با عجیب غریب های جهان http://eitaa.com/joinchat/3579904022Ca7da734213 🌍👆به مابپیوندید
هدایت شده از بنرها
سلام دوستان تصمیم گرفتیم که کانال ذکر روزانه وتعقیبات نماز را در ایتا برپاکنیم لطفا باجوین شدن ماروحمایت کنید👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1501757468C885d27dfb4 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارالها❣ فرمودی: بنده‌ای که بانام من آغاز كرد بر من است كه كارهايش را به انجام رسانم و او را درهمه حال، بركت دهم مهربان خدایم❣ امروز را آغاز میکنیم با نام زیبای تو💕 🌸✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ✨🌸 🌸✨الهی به امیدتو✨🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️یکشنبه 8 دی ماه را پُر برکت و متبرک میکنیم به ذکر شریف صلوات بر حضرتِ مُحَمَّدٍ (ص) و خاندان مطهرش❄️ ❄️الّلهُم ❄️صلّ ❄️علْی ❄️محَمَّد ❄️وآلَ ❄️محَمَّدٍ ❄️وعَجِّل ❄️ فرَجَهُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✋🌹 عشـق،هرروز به تکرار تو برمی خیـزد اشک هرصبح به دیدارتوبرمی خیـزد ای مسافر!به گلاب نگهم خواهم شسٺ گرد و خاکی که ز رخسارتوبرمی خیزد اللهم عجل لولیگ الفرج💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلامُ عَلیکَ یااَباعَبْدِالله ✋ ❤️ حسین جانم 🌻پا میشوم بہ حرمٺِ نامٺ تمام قد 🌻خم میڪنم براے تو با احترام،قد 🌻هرگز مقابلِ احدے خم نمیشوم 🌻تا خم ڪنم براے تو در هر سلام،قد ✋
#آیه_روز☝️ #آزمایش_الهی 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز #یکشنبه 8 دی ماه 1398 🌞اذان صبح: 05:43 ☀️طلوع آفتاب: 07:13 🌝اذان ظهر: 12:06 🌑غروب آفتاب: 16:59 🌖اذان مغرب: 17:19 🌓نیمه شب شرعی: 23:21
👆 🌸 یکشنبه ۱۰۰ مرتبه 💗یا ذَالجَلالِ والاِکرام💐 🌸ای صاحب جلال و بزرگواری 💗این ذکر موجب فتح و نصرت می‌شود 👇 ✍هرڪس این نمازرادر روز1شنبه بخواندازآتش جهنم وعذاب ایمن شود↻2رڪعت ؛ رکعت اول⇦حمد و 3 ڪـوثر رکعت دوم⇦حمد و 3 توحید 📚جمال الاسبوع۵۴
✅نکته مهم برای افرادی که دوست دارند، بدون رژیم های سخت لاغر بشوند: 🔻مواد پروتئینی را در صبحانه خود بگنجانید. 🔻تحقیقات نشان داده است که این کار باعث کاهش اشتها در طول روز خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســـــ🌸ــــلام صبح قشنگ یکشنبه تون بخیر الــــ🌸ــهــــی حااااااال دلتون خـوب باشه در پناه لطف خــ🌸ــــدا یکشنبه تون شاد و زیبا🌸 ‎‌‌‌‌‌‌‌
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ {داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 📝 📝 قسمت بیست و ششم :✍ من تازه دارم زندگی می کنم سرم رو به جواب نه، تکان دادم ... . من چیزی در مورد این جور مسائل نمی دونستم ... 🌹اون روز سعید تا نزدیک غروب دریاره فلسطین و جنایات و ظلم های اسرائیل برام حرف زد ... تصاویر جنایات و فیلم ها رو نشونم می داد ... بچه های کوچکی که کشته شده بودند ... یا کنار جنازه های تکه تکه شده گریه می کردند ... ☘بعد از کلی حرف زدن با همون اشتیاق همیشگی گفت: تو هم میای؟ ... کی هست؟ ... روز جمعه ... 🌹سری تکون دادم و گفتم: نه سعید، روز جمعه تعطیل نیست ... باید تعمیرگاه باشم ... خیلی جدی گفت: خوب مرخصی بگیر ... منم خیلی جدی بهش گفتم: واقعا با تشنگی و گرسنگی، توی این هوا راهپیمایی می کنید؟ این دیوونگیه ... ☘این اعتراض ها جلوی کسی رو نمی گیره فقط انرژی تون رو تلف می کنید ... با ناراحتی خم شد و از روی زمین جعبه ها رو برداشت ... یه مسلمان نمیگه به من ربطی نداره ... باید جلوی ظلم و جنایت ایستاد ... ساکت بمونی، بین تو و اون جنایتکار چه فرقی هست؟ ... هنوز چند قدم ازم دور نشده بود ... 🌹صدام رو بلند کردم و گفتم: یه نفر رو می شناختم که به خاطر همین تفکر، بی گناه افتاد زندان ... بعد هم کشتنش و گفتن خودکشی کرده ... من تازه دارم زندگی می کنم ... چنین اشتباهی رو نمی کنم .. برگشت ... محکم توی چشم هام زل زد ... تو رو نمی دونم... انسانیت به کنار ... من از این چیزها نمی ترسم ... ☘ من پیرو کسیم که سرش رو بریدن ولی ایستاد و زیر بار ظلم نرفت ... . اینو گفت از انباری مسجد رفت بیرون ... هرگز سعید رو اینقدر جدی ندیده بودم ... ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○ {داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 📝 📝 :✍ به من اعتماد کن 🌹روز قدس بود ... صبح عین همیشه رفتم سر کار ... گوشی روی گوش، مشفول گوش دادن قرآن، داشتم روی ماشین یه نفر کار می کردم ... ☘ اما تمام مدت تصویر حنیف و حرف های سعید توی سرم بود ... . ازش پرسیدم: از کاری که کردی پشیمون نیستی؟ ... خیلی محکم گفت: نه، هزار بار هم به اون شب برگردم، بازم از اون زن دفاع می کنم ... حتی اگر بدتر از اینم به سرم بیاد... . 🌹ولی من پشیمون بودم ... خوب یادمه ... یه پسر بیست و دو سه ساله، ماشین کارل رو ندید و محکم با موتور خورد بهش... در چپش ضربه دید ... کارل عاشق اون ماشین نو بود ... . اسلحه اش رو از توی ماشین در آورد ... ☘ نمی دونم چند تا گلوله توی تنش خالی کرد ... فقط یادمه کف خیابون خون راه افتاده بود ... همه براش سوت و کف می زدن ... من ساکت نگاه می کردم ... خیلی ترسیده بودم ... فقط 15 سالم بود ... . 🌹شاید سرگذشت ها یکی نبود ... اما اون بچه هایی رو که مسلمان ها شعارش رو می دادن ... من با گوشت و پوست و استخوانم وحشت، تنهایی و بی کسی شون رو حس می کردم ... ☘ترس، ظلم، جنایت، تنهایی، توی مخروبه زندگی کردن ... اینها چیزهایی بود که سعی داشتم فراموش شون کنم ... اما با اون حرف ها و تصاویر دوباره تمامش برگشت ... . 🌹اعصابم خورد شده بود ... آچار رو با عصبانیت پرت کردم توی دیوار و داد زدم ... لعنت به همه تون ... لعنت به تو سعید ... . رفتم توی رختکن ... رئیس دنبالم اومد ... کجا میری استنلی؟ ... باید این ماشین رو تا فردا تحویل بدیم. همین جوری هم نیرو کم داریم ... ☘همین طور که داشتم لباسم رو عوض می کردم گفتم: نگران نباش رئیس، برگردم تا صبح روش کار می کنم ... قبل طلوع تحویلت میدم ... . می تونم بهت اعتماد کنم؟ ... اعتماد؟ ... اولین بار بود که یه نفر روم حساب می کرد و می خواست بهم اعتماد کنه ... 🌹محکم توی چشم هاش نگاه کردم و گفتم: آره رئیس، مطمئن باش می تونی بهم اعتماد کنی . @tafakornab @shamimrezvan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1 حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌ ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
🔅 : 🔸 الصَّديقُ الصَّدوقُ مَن نَصَحَكَ في عَيبِكَ ، وحَفِظَكَ في غَيبِكَ ، وآثـَرَكَ عَلى نَفسِهِ . 🔹«دوستِ راستين، كسى است كه از سرِ صدق، عيبت را به تو گوشزد كند و در نبودت، تو را پاس بدارد و تو را بر خويشتن، برگزيند.» . 📚 غرر الحكم : ح ١٩٠٤ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰 🔅 : 🔸 مَن ضاقَ خُلُقُهُ مَلَّهُ أهلُهُ . 🔹«كسى كه بداخلاق است، خانواده اش از او خسته [و بيزار] مى شوند.» 📚 الكافي : ج ٨ ص ٢٣ ح ٤ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh