هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیام_سلامتی
🎀 زیبایی وجوانی باآب پرتقال
🔸مصرف روزانهی 1لیوان آب پرتقال بهترین راه حفظ شادابی وجذابیت پوست است
🔹آب پرتقال برای پوست فوق العادست است وجایگزین ندارد
🔹بهترین زمان نوشیدن:صبح
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام🌹دوشنبه14مهرمـاهتون بخیر🌹
🌼هــــر روز آغـــــاز
🌸یک تغییر و شروع
🌺یک هیجـان اسـت
🌼خــدایا دریـچـه ی
🌸شــادی بـی پـایـان
🌺خوشبختی ، سلامتی
🌼و روزی پر برکت را
🌸به روی همه باز کن
🌺الهی آمین❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°◇♡◇°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_سی و نهم ✍ بخش اول
🌺اونشب حمیرا مثل من و عمه تلاش می کرد دستور می داد و با گارگر ها سلام و احوال پرسی می کرد …. ظرف ها رو جا بجا می کرد و با اینکه خیلی لاغر شده بود ، از پس کارها خوب بر میومد گاهی می دیدم که دستش می لرزه ولی خودشو کنترل می کرد … منو ایرج هم عمدا برای هر کاری که می خواستیم انجام بدیم از اون صلاح می کردیم….
🌺عمه هم اون بالا نشسته بود و یکی یکی کارگر ها که برای اولین بار اونو می دیدن برای دست بوسی می رفتن … احساس می کردم عمه از این کار خیلی خوشش اومده …..
تو راه برگشت دیدم حمیرا از پشت شیشه داره به آسمون نگاه می کنه … طرز نگاهش با همیشه فرق داشت آروم بود انگار می خواست تو عمق ستاره ها چیزی رو ببینه که تا حالا ندیده بود… نمی دونستم این حالش تا کی ادامه داره و کی دوباره مجبور میشه تو اون اتاق تاریک ساعتها بخوابه …نمی دونم دلسوزی بود یا علاقه ی فامیلی هر چی که بود خیلی دوستش داشتم و اگر لازم بود زندگیمو حاضر بودم برای خوب شدن و خوشحالی اون بدم …..
🌺فردا بعد از ساعت اول سریع خودمو رسوندم به دفتر استاد جمالی منتظرم بود اون مرد سی و هفت هشت ساله ای بود؛ قد بلند و خوش تیپ با وجود سن کمش کنار موهاش سفید شده بود خیلی از دخترای دانشگاه که مثل شهره بودن ، دنبالش بودن و سر راهش سبز می شدن ….
دم دفتر وایستادم و اون منو دید…. اول دستشو بلند کرد و کارشو انجام داد و اومد دم در و با هم رفتیم تو کتابخونه ….
شهره رو دیدم که داره ما رو نگاه می کنه وقتی دید که منم اونو دیدم گفت منم بیام؟ … گفتم نه …..
🌺استاد نشست و منم روبروش نشستم و گفتم خیلی ببخشید که وقت شما رو گرفتم …ما یک مریض داریم که به شدت آسیب روحی دیده … خانواداش از ترس آبرو شون اونو پیش روانشناس نمی برن … می خوام یک جوری بهش کمک کنم ….
گفت : خانواده اش نمی خوان منظورتون چیه؟ گفتم چرا ولی من نمی دونم شاید مریضی اونو باور ندارن …..
گفت : حالا بگو چه جور آسیبی بهش رسیده زنه یا مرد از اول بگو اگر کمکی ازم بر بیاد انجام میدم …..
گفتم : یک خانم سی و پنج ساله اس در سن سیزده سالگی عموش بهش تجاوز کرده …. به شکل خیلی بدی … و روح و روانش بهم ریخته… از مرد گریزونه .. اگر میشه براش کاری کرد بازم بقیه شو بگم ؟ حرف احمقانه ای که زده بودم دکتر رو به تعجب انداخت گفت چرا که نه این چه حرفیه … خیلی هم خوب میشه ولی باید خودش بخواد ….
🌺گفتم اگر میشه این دیگه دست شما …من اونو میارم مطبتون گفت اول به سئوالات من جواب بده ….تا حالا چیکار می کرده؟ …..من خلاصه ای از سر گذشت اونو برای استاد جمالی تعریف کردم ….
ساکت گوش می داد پرسید چه نسبتی با شما داره؟ گفتم دختر عمه ی منه ، ولی همین دو روز پیش فهمیدم …. گفت آفرین به تو کار خوبی کردی دیر شده ولی هنوز امیدی هست …. شب چهارشنبه ساعت پنج منتظرم براتون وقت می زارم دیر نکنین که بعد مریض دارم ……
🌺با خوشحالی رفتم خونه حالا مونده بودم چطور به حمیرا بگم …… وقتی رسیدم بر خلاف هر روز اون بیدار بود و سر حال … اومد جلو و منو بوسید عمه چشماش گرد شده بود؛؛ این تعجب تنها مال عمه نبود منو مرضیه هم هاج و واج مونده بودیم ولی من به روی خودم نیاوردم و با اون گرم صحبت شدم …. با هم گفتیم و خندیدیم… بعد اومد به من کمک کرد تا افطار و درست کنیم … هیچ کس باور نمی کرد بعد از حمله ای که به عمه هاش کرد بتونه تا یک ماه حالش خوب بشه ….. ولی من دلیلشو حدس می زدم …. فکر می کردم چون تونسته بود برای اولین بار کمی دق و دلیشو خالی کنه راحت شده بود ….. و این تصور من بود .
#ادامه_دارد
@tafakornab
@shamimrezvan
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
💎امام حــسن علیهالسلام:
#شـوخی ڪردن هیبت انسان را
میخورد و از بین میبرد
و همانا شخص کمحرف
بر اُبُهت خویش میافـزاید.
📚بــــحارالانوار، جلد ۷۸ صفحه ۱۱۳
〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿
💎امام حسين عليه السلام:
قويترين فرد در ايجاد ارتباط كسى است كه با كسى كه از او بريده رابطه برقرار كند
إنّ أوْصَلَ النّاسِ مَن وَصَلَ مَن قَطَعَهُ
📚ميزان الحكمه جلد1 صفحه 79
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی
‼️پوشاندن زينت
🔷س 2234: با توجه به این که برای بانوان #پوشاندن_دست_تا_مچ لازم نیست، اگر با حنا یا لاک یا انگشتر و مانند آن، دست را #زینت داده باشد نیز پوشاندن آن از نامحرم لازم نیست؟
✅ج: در صورتی که دست یا صورت زینت یا #آرایش داشته باشد، باید از نامحرم پوشانده شود.
#احکام_حجاب #زينت_بانوان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_سی و نهم ✍ بخش دوم
🌺شب برای خوابیدن رفتیم اتاق حمیرا بهش گفتم: تو اینجا راحتی ؟ چرا اتاقتو عوض نمی کنی؟ این جا اصلا برای تو خوب نیست ، من تعجب می کنم تا حالا اینجا موندی من که داستان تو رو شنیدم دلم نمی خواد امشب اینجا بخوابم …. بیا بریم اتاق من ، یا اصلا بیا یک کاری بکنیم اتاقمونو با هم عوض کنیم ، چی میگی ؟
سرشو تکون داد و گفت : من وسایلم زیاده اونجا جا نمیشه کمد درست و حسابی هم نداره …بعد رفت تو فکر …
🌺گفتم عمه الان بیداره بزار بهش بگم با هم یک فکری بکنیم دیگه اینجا نمون ….
با عجله رفتم پایین ولی عمه و علیرضا خان رفته بودن ، تو اتاقشون و منم برگشتم بالا ……… و موکول شد برای فردا …. بهش گفتم تا حالا روی زمین خوابیدی ؟ گفت : آره برای چی؟ گفتم بیا امشب جا بندازیم روی زمین تو اتاق من بخوابیم … خندش گرفت و گفت تو دیوونه ای …. باشه موافقم ……… تشک اون دونفره و خیلی سنگین بود سرشو گرفتیم و با هم کشیدیم و چون سخت بود خندمون گرفت ؛؛ از سر و صدای ما ایرج اومد بیرون ….
🌺با تعجب پرسید دارین چیکار می کنین ؟
گفتم : دیگه نمی خوایم تو این اتاق بخوابیم … پرسید چرا ؟
گفتم همین طوری خوشمون نمیاد ….
گفت خوب منو صدا می کردین این برای شما سنگینه ……
🌺و خودش تشک رو دو لا کرد و به راحتی بلند کرد و برد تو اتاق من….
بعد گفت : خوب هر چی می خواین بگین من بیارم .
حمیرا گفت : نمی خواد بقیه شو خودمون می تونیم ….
ایرج از من پرسید واقعا برای چی ؟ گفتم توی خونه اتاق دیگه ای نیست که اتاق حمیرا رو عوض کنیم ؟ گفت : نمی دونم این اتاق بغل حموم هست ولی سالهاس ازش استفاده نشده ….
🌺گفتم فردا به عمه میگی ترتیبشو بدیم .
گفت : باشه خودم کسی رو میارم درستش کنه اصلا میدم رنگش کنن حمیرا چه رنگی دوست داری ؟
گفت: رنگ نه ؛ یک کاغذ دیواری خوب و روشن بهتر نیست؟
ایرج گفت : صبر کنین و رفت پایین و دسته کلید رو آورد و درِ اتاق رو باز کرد…..
#ادامه_دارد
@tafakornab
@shamimrezvan
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِيَامًا
✨وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ
✨فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ
✨عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتًا ﴿۱۰۳﴾
✨و چون نماز را به جاى آورديد خدا را
✨در همه حال ايستاده و نشسته و بر
✨پهلوآرميده ياد كنيد پس چون
✨آسوده خاطر شديد نماز را به طور كامل
✨به پا داريد زيرا نماز بر مؤمنان در
✨اوقات معين مقرر شده است (۱۰۳)
📚سوره مبارکه النساء
✍آیه ۱۰۳
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
👌داستان کوتاه
💠پاسخ کودک در کلاس، از علوم مختلف❗️
🌷حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم در ضمن بیانی مفصّل حکایت فرماید:
🔰روزی یک نفر عرب بادیه نشین به قصد حجّ خانه خدا حرکت کرد و در حال احرام چند تخم کبوتر از لانه کبوتران برداشت؛ و آن ها را شکست و خورد، سپس متوجّه شد که در حال احرام نباید چنین می کرد.
و چون به مدینه بازگشت از مردم سؤ ال نمود خلیفه رسول اللّه صلی الله علیه و آله کیست؟ و منزلش کجاست؟
او را نزد ابوبکر بردند و او پاسخ آن را مسئله را ندانست.
و بالا خره در نهایت اعرابی را نزد امیرالمؤ منین علی علیه السلام آوردند و حضرت پس از مذاکراتی اظهار نمود: آنچه سؤ ال داری از آن کودکی که در کلاس نزد معلم نشسته است بپرس که او جواب کافی را به تو خواهد داد.
اعرابی گفت: «إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون»، پیغمبر خدا رحلت کرد و دین بازیچه افراد قرار گرفت و اطرافیان او مرتدّ شده اند.
حضرت امیر علیه السلام فرمود: خیر، چنین نیست و افکار بیهوده در خود راه مده؛ و از این کودک آنچه می خواهی سؤ ال کن تا تو را آگاه نماید.
🍃وقتی اعرابی متوجّه کودک یعنی؛ حضرت ابو محمّد حسن مجتبی (علیه السلام) شد دید قلمی به دست گرفته و مشغول خطّ کشیدن روی کاغذ می باشد؛ و معلّم او را تشویق و تحسین نموده و به او آفرین می گوید.
اعرابی خطاب به معلّم کرد و گفت: ای معلّم! اینقدر او را تعریف و تمجید و تحسین می کنی، که گویا تو شاگردی و کودک، استاد تو است!؟
اشخاصی که در آن جلسه حضور داشتند خنده ای کردند و گفتند: ای أعرابی! تو سؤ ال خود را بیان کن و پراکنده گوئی مکن.
اعرابی گفت: ای حسن، فدایت گردم! من از منزل به قصد حجّ خارج شدم؛ و پس از آن که احرام بستم، به لانه کبوتران برخورد کردم؛ و تخم آن ها را برداشته و نیمرو کردم و خوردم و این خلاف را از روی عمد و فراموشی مسئله انجام دادم.
🍃حضرت مجتبی علیه السلام فرمود: ای اعرابی! کار تو عمدی نبود و در سؤال خود اشتباه کردی.
أعرابی گفت: بلی، درست گفتی و من از روی نسیان و فراموشی چنین کردم، اکنون باید چه کنم.
حضرت مجتبی علیه السلام که مشغول خطّ کشی روی کاغذ بود فرمود: به تعداد تخم کبوتران که مصرف کرده ای، باید شتر جوان مادّه تهیه کنی؛ و سپس آن ها با شتر نر، جفت گیری کنند؛ و برای سال آینده هر تعداد بچّه شتری که به دنیا آمد، آن ها را هدیه کعبه الهی قرار دهی و قربانی کنی تا کفّاره آن گناه باشد.
اعرابی گفت: این کودک دریائی از معارف و علوم الهی است؛ و اگر مجاز باشم خواهم گفت که تو خلیفه رسول اللّه باید باشی.
🍃آن گاه حضرت مجتبی سلام اللّه علیه فرمود: من فرزند خلف رسول خدا هستم؛ و پدرم امیرالمؤمنین علی علیه السلام خلیفه بر حقّ وی خواهد بود.
أعرابی گفت: پس ابوبکر چکاره است؟
فرمود: از مردم سؤ ال کن که او چکاره است.
در همین لحظه صدای تکبیر مردم بلند شد و حضرت امیر علیه السلام فرمود: شکر و سپاس خداوندی را که در فرزندم علم و حکمتی را قرار داد که برای حضرت داود و سلیمان علیهماالسلام قرار داده بود.
📚منابع:
1) منتخب طريحى: ص 269
2) مدينة المعاجز: ج 3، ص 289
3)بحارالانوار: ج 43، ص 302
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﻢ ✋🍂
ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻢ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﻨﺪ🍂
ﺷﺎﯾﺪ ﭼﻮﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻢ ﺑﻠﻨﺪﻧﺪ🍂
ﻭﻟﯽ ﺩﺭﺧﺖ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺻﺒﺮﻡ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ:
ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻫﺴﺖ🍂
ﭼﻮﻥ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﺁﺭﯼ🍂
ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻢ:
خدایی هست🍂❤🍂
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
#ضرب_المثل
حکایتی تاریخی
در ایران از دیرباز مثلی در میان مردمان رواج داشته است که
#سحرخیزباش_تاکامرواباشی. ریشه این امر را میتوان در داستانهای تاریخی بدین صورت به دست آورد:
بزرگمهر كه وزیر انوشیروان بود، همیشه پیش از این كه شاه از خواب بیدار شود، به قصر انوشیروان میرفت و كارهایش را شروع میكرد. هر وقت هم انوشیروان را میدید میگفت: «سحر خیز باش تا كامروا باشی». تكرار این حرف باعث رنجش خاطر انوشیروان شده بود اما چون بزرگمهر را دوست داشت و به او نیازمند بود، چیزی نمیگفت. انوشیروان نقشهای كشید و در یكی از روزها كه بزرگمهر در تاریك روشن صبحگاهی از خانه خارج شده بود، چند نفر را بعنوان دزد سر راه او قرار داد. دزدها بر سر او ریختند و لباس گران قیمت و اشیای با ارزشی را كه همراه داشت دزدیدند؛ انوشیروان كه به دنبال فرصتی میگشت تا زهر خود را خالی كند، تا بزرگمهر را دید پوزخندی زد و گفت: «چه شده؟ شنیدهام كه دزدان به سرت ریختهاند و همه چیزت را به غارت بردهاند؛ این هم نتیجه سحرخیزی. آیا باز هم میگویی سحر خیز باش تا كامروا باشی؟» بزرگمهر گفت: «بله، باز هم میگویم سحر خیز باش؛ دزدها از من سحرخیزتر بودند، به همین دلیل به آن چه كه میخواستند رسیدند و كامروا شدند».
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🍁وقتی داری روزهای سختی رو میگذرونی
🍂و متعجب که پس خدا کجاست
🍁اینو همیشه یادت باشه که
🍂استاد موقع امتحان سکوت میکنه ...
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨﷽✨
🏴داستان مـعـنوی
✍شخصی بود که چندان مقید به احکام شرعی نبود، ولی هر وقت در مسیرش به بیرق و پرچم مجالس عزاداری امام حسین علیهالسّلام برمیخورد، به حضرت سلام میداد. آن شخص از دنیا رفت و در قیامت پروندهی اعمالش را رسیدگی کردند و دیدند جهنّمی تمام عیار است.
لذا حکم صادر شد او را به جهنّم ببرند. ملائکه پروندهی او را گرفتند و او را به سمت جهنّم بردند. در بین راه آن شخص بیرق امام حسین علیهالسّلام را دید. محکم ایستاد و به ملائکهای که او را میبردند گفت من در دنیا هیچ وقت بدون سلام کردن از این بیرقها رد نشدم و الآن هم باید بروم یک سلام بکنم، بعد با شما به جهنّم میآیم.
ملائکه گفتند نمیشود، کار تو تمام است و باید به جهنّم بروی.
تا این گفتگو بین آنها در گرفت، حضرت اباعبدالله علیهالسّلام که پای آن بیرق ایستاده بودند یک نگاه به آنها کردند و با همین نگاه، آن شخص و ملائکهی همراهش، خود را در حضور حضرت مشاهده فرمودند گفتگوی شما بر سر چه بود؟ ملائکه پروندهی اعمال آن شخص را تقدیم حضرت کردند. حضرت نگاهی به آن کردند و به آن شخص فرمودند: این چیه؟ (یعنی چیز خوبی نیست) و پرونده را به ملائکه پس دادند.
ملائکه هم راه افتادند تا آن شخص را به جهنّم ببرند امّا در بین راه متوجّه شدند که به سمت بهشت میروند خیلی تعجّب کردند!
به پروندهی آن شخص نگاه کردند، دیدند حضرت با همان نگاهشان زیر نامهی اعمال آن شخص نوشتهاند: یا مُبَدِّلَ السَّیِئاتِ الحَسَناتِای کسی که بدیها را به خوبی تبدیل میکنی. ملائکه هم آن شخص را به بهشت بردند و تحویل دادند.
📚مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸دلم مےخواهدباتمام وجود
💕صدایت ڪنم"یااللهُ یارحمان"
🌸وقتےنامهاےزیبایت رازمزمہ
💕مےڪنم امیددرقلبم جوانہ میزند!
🌸نامهاےقشنگت امیدقلبم است،
💕امیدےڪہ بوےناب بهشت مےدهد!
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍یکی از دوستان ڪه وسایل خانگی میفروشد نقل میڪرد: روزی در مغازه نشسته بودم ڪه مردی به مغازه من آمده و چیز بیسابقهای از من خواست.
گفت: برای یڪ هفته چند ڪارتن نوی خالی لوازم خانگی اجاره میخواهم. پرسیدم: برای چه؟ چشمانش پر شد و گفت: قول میدهید محرم اسرار من باشید؟ گفتم: حتما. گفت: دخترم این هفته عروسی میڪنه. جهاز درست حسابی نتونستم بخرم. از صبح گریه میڪند. مجبور شدم این نقشه را طرح ڪنم. ڪارتن خالی ببریم و توش آجر بزاریم تا دیگران نگویند جهاز نداشت. چون میگویند: دختر بیجهاز مانند روزه بینماز است. اشڪ در چشمانم جمع شد و....
💥در دین اسلام بدعت گذاشتن امری حرام است. یڪی از این بدعتهای غلط بازدید جهاز دختر است. ڪه باعث رو شدن فقرِ فقرا میشود. ڪسی ڪه بتواند این بدعتها را به نوبه خود بشڪند و در عروسی خود ڪسی را به دیدن جهاز خود دعوت نڪند، یقین به عنوان مبارز با بدعت، یڪ جهادگر است و طبق احادیث جایگاه معنوی بزرگی دارد.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🔴 #پیام_سلامتی #بدانیم
✅هفت دلیل برای آنکه همراه غذا پیاز بخورید:
🔸کاهش قندخون
🔸کاهش کلسترول خون بالا
🔸کاهش فشارخون بالا
🔸کاهش ریسک ابتلا به سرطان
🔸خون ساز
🔸ضد درد
🔸استخوان ساز
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
💕هیچ چیز زشت نیست،
مگر داوری
کردن دیگران
هیچ چیز گناه نیست،
مگر چپاول دارایی مردم و مردم آزاری
هیچ کس اسطوره نیست،
مگر در مهربانی و آدمیت ...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
قبل از خواب
همه را ببخش ...
و به خــــــدا بسپار
بعد بخواب...
برای شروع یک روز نو
باید آرام و سبک باشی...
بار سنگین اشتباهات
اطرافیان را بر دوش نگیر...
✨ #شبتون_در_پناه_خــــدا💫
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
🧡 خدایا 😇
حس شیرین بودنت رو💛
در تک تک لحظه های زندگی
بهمون هدیه کن☺️
🧡بسم الله الرحمن الرحیم🧡
💛الهی به امیدتو💛
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸شروع روز را
💕پُر برکت می کنیم
🌸صبحمان را معطر می کنیم
💕نفسمان را خوشبو می کنیم
🌸به ذکر صلوات بر
💕حضرت محمد(ص)
🌸و خاندان مطهرش
🌸برای امروزتون برکتی عظیم
💕و معجزه های خدایی آرزومندم
🌸 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
💕وَ آلِ مُحَمَّدٍ
🌸وَعَجِّلْ فَرَجَهُم
🌸امروزتون پر از بهترینها🌸
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم #صبحت_بخیر
دل انگیزتـرین
صبح زندگی ما
روز آمدنِ توست.
بیا و معـــــنای
زندگی دل انگیز
را به ما بفهمان....
🌼 #اللهم_عجل_لولیکـ_الفرج🌼
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_عليك_یااباعبدالله_حسین_ع
🍃اول صبح پس از گفتن یک بسم الله
از دل و جان تو بگو
السلام علیک یا اباعبدالله
#روزتون_حسینی💚
#یا_حسین_اباعبدالله💚
#اربعين_كربلا_ان_شاألله💚
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج 💚
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️#نزدیکترین_شمابه_من_درقیامت۰۰۰۰۰
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #سه_شنبه ١۵ مهر ماه ١٣٩٩
🌞اذان صبح: ٠۴.۴٠
☀️طلوع آفتاب: ٦.٠٣
🌝اذان ظهر: ١١.۵٢
🌑غروب آفتاب: ١٧.۴١
🌖اذان مغرب: ١٧.۵٩
🌓نیمه شب شرعی: ٢٣.١٠
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#گرچه_دوریم_بیادتوسخن_میگوییم☝️
یـا ارحـم الـراحمیــن...
سه شنبـه... صدمرتبه...
#زیارت_اربعین #ان_شاالله_
#درخانه_می_خوانیم
#ذکرروز "سه شنبه"﷽"
"۱۰۰مرتبه"
✨یا ارحم الراحمین✨
✨ای مهربان ترین مهربانان✨
🌙دیگرگناه نمی کنم #آقابیا🌙
#اللهم_عجل_الوليك_الفرج🌻
#نماز_سه_شنبه
✅هرکس نمــازسهشنبه را
بخواندبرایش هزاران شهرازطلا
دربهشت بسازند↯
دورکعت؛
درهر رکعت بعدازحمدیک بارسوره
تین توحیدفلق ناس
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍛🍲🍜🍝🍳🍞🥛🍯
#احادیثسلامتی
❤️امیرالمؤمنین علی(ع):
#اندڪ خـوردن غـــــذا جان را
گرامـےتر و سلامت را پايدارتر
مــےســـازد.
📚غررالحکم ،ج۴ ،ص۵۱۹ ،ح۶۸۱۹
⇩⇩⇩
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلامی پُـر از مهـر🧡
بر قلب هایی که جز❤️
عشـق و دوست داشتن🧡
چیزی نیاموخته اند.❤️
سه شنبه تـون سرشـار از
شادی💛
عشق❤️
مهر 🧡
و آرامش❣
صبح سه شنبه تون زیبا 🍁🍂