هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
#مویز
جهت تقويت حافظه
هر روزصبح ناشتا ١١مرتبه آيه الكرسي را بر ١١عددكشمش (مويز) بخوانيد
و تا ده روز میل کنید...
#آیه_درمانے
#صبحانه_یادت_نره
🍶🍪☕️🍳🍯
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #سلام
چهارشنبه تون عالی
دوستان امروزتان
پراز آرامش و سلامتی
عشق و محبت
نشان لبخند خدا
در زندگی هاست..
امیدوارم زندگیتون
پراز لبخند و نگاه خدا باشه
🌹 خوشبختی رو براتون آرزو دارم
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨آخرین روز
🌸✨مهر هم از راه رسید
🌸✨خوب یا بد تمام شد
🌸✨الهي ماه آبان براتون
🌸✨برکت ، سلامتی ، آرامش
🌸✨خوشبختي ، موفقیت
🌸✨و نگاه خدا
🌸✨را به همراه داشته باشه
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط یک روز مانده تا بی مهری..
اما "مهر" را بر سر "آبان" بگذار،🍁🍂
"مهربان" میگردد🧡
من تو را با همهی مهر، به آبان دادم...🧡
مهربان باش که پائیزت، بهارگردد.🍁🧡
هدایت شده از بنرها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯♥️ اگر میخواهی قلب فردی را از راه دور بدست بیاوری
این دعا 🤲را به نیت آن فرد بخوان کمتر از سه روز مطیع و عاشقت شود
و خودش را به شما میرساند🏃♀🏃
دریافت دعا 👇
به دست نا اهلان ندهید⛔️زودجوین شو تا پاک نشده👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_چهل و پنجم ✍ بخش سوم
🍓باور کن رویا خیلی دوستت دارم که می توونم به خاطر تو اینو تحمل کنم …. کاش حرفشو بهم
می زد ولی همش به شوخی برگزار می کنه …… حالا بگو من چطوری تو رو بزارم و برم ؟ من وقتی صبح ها میرم سر کار ، تا وقتی بر می گردم چشمم به ساعته که کی تو رو می بینم باور کن دلم تنگ میشه بی قرار میشم ، وقتی تو رو می بینم دلم می خواد بغلت کنم و یک ساعت از جام تکون نخورم …. حالا باید این مدت دوری تو رو تحمل کنم ….
گفتم : ایرج هیچی نگو که دلم خیلی تنگه ، تو میری و این منم که باید چشم براهت بمونم اگر بیشتر طول بکشه چیکار کنم نکنه دیر بیای ؟ .. نکنه … اصلا نیای ؟ …..
🍓دستشو انداخت گردن من و سرشو گذاشت کنار سرم و گفت : مگه طاقت میارم ؟ چی داری میگی ؟ این حرفو نزدن با خودتم همچین فکری نکن من هر روز باهات حرف می زنم هر طور شده بهت تلفن می کنم ….
بعد دستمو گرفت تو دستش و فشار داد قلبم براش می زد دلم می خواست خودمو بندازم تو آغوشش و تا ابد بمونم ولی خجالت می کشیدم …..
راه افتاد … و گفت من فردا میام دانشگاه دنبالت یک دور می زنیم و بعد میریم خونه … و تا موقع پرواز می خوام پیشم باشی …. گفتم من فرودگاه نمیام نمیتونم ببینم داری ازم دور میشی ….
گفت : اگر نیای من نمی تونم برم می خوام تا آخرین لحظه ببینمت خواهش می کنم بیا تو رو خدا بیا …..
ساکت شدم نمی خواستم اون بفهمه بغض کردم ….
اون همین طور تو خیابون ها دور می زد …و با هم حرف می زدیم …
🍓وقتی رسیدیم خونه همه خواب بودن و من با سرعت رفتم تو اتاقم کمی بعد هم ایرج اومد بالا یک ضربه ی خیلی کوچیک زد به در …. لای درو باز کردم و آهسته گفتم چیکار داری ؟ برو بخواب….
گفت: نمی دونم شاید بهت گفته باشم…ولی یادم نیست … می خواستم بگم عاشقتم خیلی دوستت دارم … گفته بودم ؟
گفتم من که یادم نیست ولی خوب شد گفتی ؛؛ گفت میشه یک کم از موهات رو بدی با خودم ببرم ؟ گفتم این لوس بازی ها رو از کجا یاد گرفتی ؟ من باید تو قلبت باشم برو بخواب که فردا خیلی کار داری شب بخیر …..
🍓اونشب من با ترس از دست دادن ایرج تا صبح نخوابیدم علیرضا خان حرفی نمی زد ولی من از کاراش می فهمیدم که دلش نمی خواست من با ایرج ازدواج کنم شاید هم واقعا به خاطر تورج بود و شاید هم چون من دختر برادر عمه بودم راضی نبود … به هر حال اینا فکرایی بود که من می کردم و خودمو با اونا آزار می دادم …
روز شنبه بود و دکتر جمالی با ما درس داشت اون روز دیدم که یک جور دیگه به من نگاه می کنه و هر وقت نگاهش به من میفته لبخند
می زنه …… خیلی خوشم نمیومد ولی چون اون دکتر حمیرا بود عکس العملی نشون ندادم …ولی اون روز از درسی که خیلی دوست داشتم چیزی نفهمیدم …
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
🌸امام صادق علیہ السلام؛
⇦شایستہ نیست ڪہ زن مسلمان ،
⇦آنگاہ ڪہ از خانہ خویش بیرون مے رود
⇦لباس خود را وسیلہ
⇠جلب توجہ دیگران⇢ نماید
✿ڪافے، ج ۵،ص ۵۱۹✿
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_چهل و پنجم✍ بخش چهارم
🍓ایرج منتظرم بود با عجله خودمو بهش رسوندم .. کنار ماشین وایستاده بود گفتم سوار شو سرده … و خودم نشستم تو ماشین فورا دستمو گرفت منم دلم می خواست هر چی بیشتر بهش نزدیک بشم …. حسش کنم تا وقتی ازش دور میشم گرمای بدنش رو تو وجودم نگه دارمم …..
با یک ذوق بچه گونه به من گفت : ببین روی صندلی عقب چی برات گذاشتم …. یک جعبه اونجا بود برداشتم و بازش کردم یک دوربین عکاسی لوبیتل بود ، من همچین چیزی رو ندیده بودم ….. که یک دوربین می تونه عکس رو همون جا چاپ کنه و بیرون بده خیلی هیجان انگیز بود …
🍓گفتم : چرا این کارو کردی دستت درد نکنه من خیلی خوشحال شدم
گفت : می خوام اول خودم ازش استفاده کنم الان میرم جایی که چند تا عکس ازت بگیرم با خودم ببرم و توام در نبودن من هر روز از کارایی که می کنی عکس بنداز و وقتی من اومدم بهم نشون بده… انشالله با همین دوربین از بچه هامون هم عکس می گیریم …..
کمی بعد ما تو بلوار الیزابت بودیم اونجا خیلی خلوت و قشنگ بود ….
پیاده شدیم و اون از من و من از اون عکس انداختیم که همون جا عکس از توی دوربین اومد بیرون …………
🍓خیلی برام جالب بود و این بهترین چیزی بود که اون می تونست دم رفتن به من بده و من هیچی براش نگرفته بودم …….
وقتی رسیدم خونه رفتم تو اتاقم و یکراست چمدونم رو بیرون کشیدم و یک ساعت جیبی کوچک که یادگار بابام بود در آوردم و کمی از موهام رو قیچی کردم و گذاشتم توش تا در یک موقعیت بهش بدم ….
عمه شام رو زودتر داد تا برن فرودگاه ….
من قصد نداشتم برم چون می ترسیدم علیرضاخان چیزی بگه که باعث ناراحتی بشه ….
ایرج داشت تو اتاقش حاضر می شد حمیرا اومد و ازم پرسید تو مگه نمیای ؟
گفتم نه ….
🍓گفت : بلند شو زود باش خودتو لوس نکن تو باید بیای زود باش ، گفتم تو رو خدا اصرار نکن نمی تونم بیام ………
با بی حوصلگی گفت : ای بابا خودت می دونی … و رفت پایین ..
ایرج داشت حاضر می شد وایستاده بودم تا ببینمش و باهاش خداحافظی کنم چمدون به دست اومد …
تا چشمم بهش افتاد اشکم سرازیر شد رفتم جلو و فورا ساعت رو کردم تو دستش و گفتم این پیشت باشه تا برگردی ساعت بابامه برام خیلی عزیزه …. بهم نگاه کرد و درِ ساعت رو باز کرد …
گفت تو که گفتی لوس بازیه …من این لوس بازی رو روزی صد بار بو می کنم …عمه صدا کرد ایرج دیر میشه کجایی زود باش ….
🍓گفت بدو حاضر شو که بدون تو نمیرم ….گفتم نه من نمیام الان خداحافظی می کنیم یک مرتبه منو گرفت تو بغلش و صورتم رو بوسید و کنار گوشم گفت اگر نیای برمی گردم تو اتاقم …. صدای عمه اومد که داد زد رویا تو کجایی زود باش دیگه ….
تو دلم گفتم علیرضاخان هر چی می خواد بگه؛؛ بگه من میرم می خوام تا ثانیه ی آخر پیش ایرج باشم …… سریع آماده شدم و با اونا رفتم ……
و بالاخره ایرج آخرین نگاه عاشقانه رو به من انداخت و رفت که سوار هواپیما بشه …اون که دور می شد احساس می کردم برای آخرین بار اونو می ببینم دلم داشت می ترکید بدون اختیار اشکهام ریخت.
#ناهید_گلکار
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌴🌴🌴🍀🍀🍀🌴🌴🌴
#احکام_شرعی #احکام_بانوان #تاتو
در مورد تاتوی ابرو چند نکته باید توجه شود:
۱. اگر عرفاً زینت و آرایش محسوب شود باید از نامحرم پوشانده شود. اما کسانی که ابرویشان از بین رفته و فقط یک ابروی معمولی و بدون زیبایی خاصی را تاتو میکنند یا قسمت های از بین رفته لابه لای ابروان خود را ترمیم میکنند، به طوری که عرفاً زینت و آرایش (حتی جزئی) حساب نمی شود، پوشاندن آن لازم نیست.
۲. زمان تاتو کردن، با این فرض که تا چند روز نمی توان به آن قسمت آب زد، باید زمان به خصوصی باشد. در غیر این صورت حرام است. و آن زمان عبارت است از زمانی که:
#الف) نماز بر بانوان واجب نیست؛ مانند اینکه خانم عادت ماهیانه است یا وقت نماز نیست؛ مثل اینکه ساعت ده صبح است.
#ب) نماز بر بانوان واجب است: (عادت ماهیانه نیست و اذان هم گفته شده) اول وضو گرفته شود (توصیه میشود اول نماز اقامه شود، بعداً تاتو صورت گیرد.) برای نمازهای بعدی (مثلاً نماز مغرب و...) تا زمانی که آب برای آن قسمت ضرر دارد، طبق احکام طهارت عمل می گردد. پس از سپری شدن مدتی که آب برای ابرو مضر بود، چون به صورت زیر پوستی تاتو انجام شده، وضو و غسل معمولی صورت خواهد گرفت.
بر گرفته از سایت ایه الله خامنه ای
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
🍂اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ
🍁يَوْمٌ لَا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَكُمْ مِنْ مَلْجَإٍ
🍂يَوْمَئِذٍ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَكِيرٍ
🍂پيش از آنكه روزى فرا رسد كه آن را از جانب خدا
🍁برگشتى نباشد پروردگارتان را اجابت كنيد
🍂آن روز نه براى شما پناهى و نه برايتان
🍁مجال انكارى هست
📚سوره مبارکه الشورى
✍آیه ۴۷
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے🥜
اگر سرما خورده اید
و یا دچار آنفولانزا شده اید،
خوردن کدو تنبل🥜 را فراموش نکنید.
کدوحلوایی به دليل داشتن ويتامين CوE براي كساني كه به سرما خوردگي دچارند بسيار مفيد است...
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
هیچ وقت
با دل آدمهای مهربون
بازی نکنید
چون نمیتونن انتقام بگیرن
نه دلشون میاد،
نه راهشو بلدن
اینجاس که خدا
دست به کارمیشه