eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🌴 🌴 ⚫️ عنایت حضرت مهدی عج ⚫️ آقا سید عبدالرحیم خادم مسجد جمکران می گوید: « در سال وبا (سال 1322) بعد از گذشتن مرض، روزی به مسجد جمکران رفتم. دیدم مرد غریبی در آن جا نشسته است. احوال او را پرسیدم. گفت: من ساکن تهران می باشم و اسمم مشهدی علی اکبر است. در تهران کاسبی و خرید و فروش دخانیات داشتم؛ اما پس از مدتی سرمایه ام تمام شد؛ چون به مردم نسیه داده بودم و وقتی وبا آمد آنها از بین رفتند و دست من خالی شد؛ لذا به قم آمدم. در آن جا اوصاف این مسجد را شنیدم. من هم آمدم که این جا بمانم، تا شاید حضرت ولی عصر ارواحنا فداه نظری بفرمایند و حاجتم را عنایت کنند. سید عبدالرحیم می گوید: مشهدی علی اکبر سه ماه در مسجد جمکران ماند و مشغول عبادت شد. ریاضتهای بسیاری کشید، از قبیل: گرسنگی و عبادت و گریه کردن. روزی به من گفت: قدری کارم اصلاح شده؛ اما هنوز به اتمام نرسیده است. به کربلا می روم. یک روز از شهر به طرف مسجد جمکران می رفتم. در بین راه دیدم، او پیاده به کربلا می رود. شش ماه سفر او طول کشید. بعد از شش ماه، باز روزی در بین راه، ایشان را که از کربلا برگشته بود، در همان محلی که قبلاً دیده بودم، مشاهده کردم. با هم تعارف کردیم و سر صحبت باز شد. او گفت: در کربلا برایم این طور معلوم شد که حاجتم در همین مسجد جمکران داده می شود؛ لذا برگشتم. این بار هم مشهدی علی اکبر دو سه ماه ماند و مشغول ریاضت کشیدن و عبادت بود. تا آن که پنجم یا ششم ماه مبارک رمضان شد. دیدم می خواهد به تهران برود. او را به منزل بردم و شب را آن جا ماند. در اثنای صحبت گفت: حاجتم برآورده شد. گفتم: چطور؟ گفت: چون تو خادم مسجدی برایت نقل می کنم و حال آن که برای هیچ کس نقل نکرده ام. من با یکی از اهالی روستای جمکران قرار گذاشته بودم که روزی یک نان جو به من بدهد و وقتی جمع شد پولش را بدهم. روزی برای گرفتن نان رفتم. گفت: دیگر به تو نان نمی دهم. من این مسأله را به کسی نگفتم و تا چهار روز چیزی نداشتم که بخورم مگر آن که از علف کنار جوی می خوردم، به طوری که مبتلا به اسهال شدم. این باعث شد که من بی حال شوم و دیگر قدرت برخاستن را نداشتم، مگر برای عبادت که قدری به حال می آمدم. نصف شبی که وقت عبادتم بود فرا رسید. دیدم سمت کوه « دوبرادران » ( نام دو کوه در اطراف مسجد جمکران ) روشن است و نوری از آن جا ساطع می شود، بحدی که تمام بیابان منور شد. ناگهان کسی را پشت در اتاقم که یکی از حجرات بیرون مسجد بود دیدم، مثل این که در را می کوبید. سیدی را با جلالت و عظمت پشت در دیدم. به ایشان سلام کردم؛ اما هیبت ایشان مرا گرفت و نتوانستم حرفی بزنم. تا آن که آمده و نزد من نشستند و بنای صحبت کردن را گذاشتند، و فرمودند: « جده ام فاطمه علیها السلام نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شفاعت کرده که ایشان حاجتت را برآورند. جدم نیز به من حواله نموده اند. برو به وطن که کار تو خوب می شود. و پیغمبر صلی الله و علیه و آله و سلم فرموده اند: برخیز برو که اهل و عیالت منتظر می باشند و بر آنها سخت می گذرد. » من پیش خود خیال کردم که باید این بزرگوار حضرت حجت علیه السلام باشد؛ لذا عرض کردم: سید عبدالرحیم خادم این مسجد نابینا شده است شفا شفایش بدهید. فرمودند: « صلاح او همان است که نابینا بماند. بعد فرمودند: بیا برویم و در مسجد نماز بخوانیم. » برخاستم و با حضرت بیرون آمدیم، تا به جاهی که نزدیک درب مسجد می باشد، رسیدیم. دیدم شخصی از چاه بیرون آمد و حضرت با او صحبتی کردند که من آن را نفهمیدم. بعد از آن به صحن مسجد رفتیم که دیدم، شخصی از مسجد خارج شد. ظرف آبی در دستش بود که آن را به حضرت داد. ایشان وضو گرفتند و به من هم فرمودند: با این آب وضو بگیر. من از آن آب وضو گرفتم و داخل مسجد شدیم. عرض کردم: یابن رسول الله چه وقت ظهور می کنید؟ حضرت با تندی فرمودند: تو چه کار به این سؤالها داری؟ عرض کردم: می خواهم از یاوران شما باشم. فرمودند: هستی؛ اما تو را نمی رسد که از این مطالب سؤال کنی و ناگهان از نظرم غایب شدند؛ اما صدای حضرت را از میان چاهی که پای قدمگاه در صفه ای که در و پنجره چوبی دارد و داخل مسجد است، شنیدم که فرمودند: برو به وطن که اهل و عیالت منتظر می باشند. در این جا مشهدی علی اکبر اظهار داشت که عیالم علویه (سید) می باشد. » 🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴
✨﷽✨ ✨ ✅‍۱۰چیز۱۰چیزدیگررامےخورد نیکی بدی را تکبرعلم را توبه گناه را دروغ رزق را عدل ظلم را غم عمررا صدقه بلارا خشم عقل را پشیمانی سخاوت را غیبت حسن عمل را
✨انتظار جمعه ای رو میکشیم که معطر از نسیم و نرگسه🌼 به فرشته ها بگو دعا کنن🤲 نکنه صدای ما نمیرسه 😔 ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج 💚
ﺣﺎﻟﻤﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺭﻭﺣﯿﻪ ﻣﺎﻥ ﺷﺎﺩﺍﺏ تر ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ ﺟﺰﺧﻮﺩﻣﺎﻥ، ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ،
💚 یا حَنّانُ یکی از نامهای خداوند است به معنای؛ 🔸پر مهر 🔸پر عطوفت 🔸مهربان و دلسوز 🔸پر شفقت 🔸 مشتاق  🔸 آنكه نسبت به چيزى عاطفه و مهربانى دارد 💚حنان کسی است که می‏پذیرد کسانی را که از او اعتراض میکنند ❤️به هر نام تو که می اندیشم، محبتت در قلبم بیشتر از پیش میشود. به کدامین نام بخوانمت زیبا... ❣بسم الله الرحمن الرحیم ❤️الهی به امیدتو شروع هفته تون پربرکت به نام خدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖شروع هفته ای پُر برکت با صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش❤️ ✨💖الّلهُمَّ ✨❤️صَلِّ عَلَی ✨💖مُحَمَّدٍ ✨❤️وَآلِ مُحَمَّدٍ ✨💖وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ❤️ 💖سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست ❤ورنه عشق تو کجا این دل بیمار کجا 💖کاش در نافله ات نام مراهم ببری ❤که دعای تو کجا،عبد گنهکار کجا... 💖اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ 😔✋ آقــا ســلام 💚 بازم زائرت نیستم از دور سلام 😔✋ الْسَلٰامُ‌عَلَیْکَ‌یٰاابٰاعَبْدالّله‌الْحُسَین ع💚 ✨أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ🕌 سلام بر ساکنِ کربلاء⚡️
☝️۰۰۰۰ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز ١٧ آبان ماه ١٣٩٩ 🌞اذان صبح: ٠۵.٠٧ ☀️طلوع آفتاب: ٦.٣٢ 🌝اذان ظهر: ١١.۴٨ 🌑غروب آفتاب: ١٧.٠٣ 🌖اذان مغرب: ١٧.٢٢ 🌓نیمه شب شرعی: ٢٣.٠۵
☝️ یـا رب العـالمیــــن... شنبــه... صـدمرتبـه... ⚜﷽⚜ ❣ذكر روز شنبه 🥀يا رَبَّ العالَمين 🌸اي پروردگار جهانيان هرڪس روزشنبه این نماز را بخواند خدا او را در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد [۴رڪعت ودر هر رڪعت حمد، توحید، آیة‌الکرسے] 📚مفاتیح الجنان
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ⁉ شهر بازی رو همه دیدین با وسایل بازی و تفریحی؟! 🔸 زمانی که کودکتون رو برای تفریح و سر گرمی میبرین چقدر خوشحاله ، تو انتخاب وسیله ی بازی عجله داره و سراسیمه هر بار میره سمت یه وسیله.. 🔸زمانی هم که داره با وسیله ها تفریح میکنه، اصلا به سختیِ سوار شدن وسیله ها ، حواسش نیست و زحمت بالا رفتن از برخی از وسایل ها رو تحمل میکنه، 🔸 مثلا سُر سُره بازی، از پله های سُرسُره نَفَس نَفَس و به سختیم که شده بالا میره ، چرا که خوب میدونه بعد از تحمل سختی، به زحمت بالا رفتن از پله ها و سُر خوردن به یه لذت بالاتر میرسه.. 🔸 رنج ها و سختی هایی که ما تو زندگی می کشیم همینطورین ، ️بعد از تحملشون رسیدن به لذت بندگی منجر میشن. 🌸 خداوند متعال در سوره ی مبارک ی شرح در دو آیه ی متوالی ۵،۶ فرموده: {فَإِنَّ مَعَ ألْعُسْرِ یُسْراً * إِنِّ مَعَ ألْعُسْرِ یُسْر (پس بی تردید با دشواری آسانی است * و قطعا بعد از سختی آسانی است) 🔸 دنیا عین شهر بازی میمانه و ما مشغولیم در این دنیا، تا بعد از تحمل رنج و سختی، به یه مقام بالاتر، لذت بندگی و عبد بودن برای مولا برسیم. 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
☘️ توصیه های ساده برای سرماخوردگی! 📌 اگر دچار سرماخوردگی شده‌اید توصیه می‌شود که مصرف سبزی به خصوص خوردن نعناع (چه به صورت خشک و چه به صورت تازه) را در کنار وعده غذایی خود قرار دهید. 📌 همچنین خوردن مویز ناشتا در اول صبح برای سرماخوردگی مفید است. و برخلاف آن لبنیات به ویژه پنیر گزینه مناسبی برای صبحانه نیستند و در طی دوران بیماری باید کمتر مصرف شود. 👇👇🏿👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸آرزوی مـن 💕برای شما آغازی 🌸با شکوه در شنبہ 💕عـشق در ۱شنبہ 🌸آرامش در ۲شنبہ 💕نداشتن نگرانی 🌸و دغدغه در۳شنبہ 💕موفقیت در۴شنبہ 🌸خوشبختی در۵شنبہ 💕وشادی در جمعہ می‌باشد 🌸تقدیم به شما خوبان 💐 💕شروع هفته تون عااااالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎سوره ابراهیم (آیه ۱۱-۱۲) قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَنْ يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا كَانَ لَنَآ أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (١١) پیامبرانشان به آنها گفتند: «درست است كه ما بشرے همانند شما هستیم، ولے خداوند بر هر كس از بندگانش بخواهد (و شایسته بداند)، نعمت می‌بخشد (و مقام رسالت عطا می‌كند)! و ما هرگز نمی‌توانیم معجزه‌اے جز بفرمان خدا بیاوریم! (و از تهدیدهاے شما نمی‌هراسیم؛) افراد باایمان باید تنها بر خدا توكّل كنند وَمَا لَنَآ أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَآ آذَيْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ (١٢) و چرا بر خدا توكّل نكنیم، با اینكه ما را به راه‌هاے (سعادت) رهبرے كرده است؟! و ما بطور مسلّم در برابر آزارهاے شما صبر خواهیم كرد (و دست از رسالت خویش بر نمی‌داریم)! و توكّل‌كنندگان، باید فقط بر خدا توكّل كنند!»
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و سوم ✍ بخش اول 🌸آقای حیدری به محض اینکه شام خورد.. از جاش بلند شد و گفت با اجازه دیگه مزاحم نمیشیم ، امشب به اصرار آقا تورج باعث زحمت و ناراحتی شما شدیم خیلی ببخشید … شرمنده شکوه خانم .. ولی سوری جون فقط یک خداحافظی کرد و از در رفت بیرون ، هم آقای حیدری هم سوری جون متوجه ی اخمهای عمه بودن…. 🌸با اینکه تورج و ایرج سعی می کردن این خلاء رو پر کنن فایده ای نداشت ….. منم با مینا حرف می زدم تا اونم احساس بدی نداشته باشه ….. در مورد دانشگاه ، شهره و سفرم به شمال….. ولی اونم حال خودش نبود و آخر سر با بغض خداحافظی کرد و رفت. من از تورج هیچ حرفی با مینا نمی زدم و نمی خواستم این مسئله بین من و اون باز بشه… حتی یک کلمه با اون صحبت نکرده بودم چون می دونستم عمه وعلیرضا خان موافق این کار نیستن ، نمی خواستم مینا امیدی پیدا کنه که بعدا از این بابت ضربه بخوره ….و گذاشتم به عهده ی خودشون …. 🌸وقتی اونا رفتن …. عمه سر تورج داد زد دفعه ی آخرت باشه این کارو کردی چه خبره هر شب هر شب این دختر و میاری اینجا ؟ تورج با لبخند خاص خودش گفت: خوب میارم برامون بخونه …. مگه چیه ؟ من حق ندارم کسی رو دعوت کنم … عمه گفت : چرا حق داری ولی تو دیگه داری شورشو در میاری ….. 🌸تورج گفت : خوب می خوای بگیرمش که خیالتون راحت بشه ….. علیرضا خان گفت : بابا جان اگر زن می خوای بگو خودم به فکرت بیفتم ولی این کارو نکن شوخیشم بده بابا ، نکن ….. گفت : خوب آره زن می خوام بگیرم بزارین همین مینا رو بگیرم تا هر شب سرمون گرم بشه … 🌸علیرضاخان گفت …. گفتم شوخی نکن بچه اگر زن می خوای سرهنگ مکفی یک دختر داره مثل دسته ی گل میگم مامانت زنگ بزنه میریم برات خواستگاری تو اونو ببینی حتما خوشت میاد …. باباش خلبانه نیرو هواییه …خوب بهم می خورین تازه دختره تو همون نیرو هوایی تو مستشاری با امریکایی ها کار می کنه …. 🌸تورج گفت : ای باباجان این همه اطلاعات رو از کجا آوردی یک دفعه …… گفت : یک دفعه نبود مامانت نگرانت بود منم دختر مکفی رو دیده بودم تحقیق کردم …دیدم مناسب برای تو ….. 🌸تورج گفت باشه بگیرین ، خوبه هم اونو بگیرین هم مینا رو می گیرم حالا که قراره بگیرم دو سه تا می گیرم که اتاق های بالا پر شه …… ایرج گفت : تورج ؟ چرا تو هیچوقت جدی حرف نمی زنی ؟ خندید و گفت : سکه هامو پس بده بی احساس نشسته داره نگاه می کنه من بی خودی ده تا سکه دادم به شما ها … اگر این طوری بی طرف باشین به خداوندی خدا پس می گیرم …. 🌸ایرج گفت : تو یک کم جدی باش تا ما هم بفهمیم اصلا تو چی می خوای ؟ ما نمی دونم داری چیکار می کنی الان گفتی برات برن خواستگاری ؟ 🌸گفت : خوب آره شاید خوشم اومد اگر همه چیزش مثل مینا بود حرفی نیست ……. ایرج گفت نه بابا تو جدی بشو نیستی منم خیلی خسته ام میرم بخوابم شب به خیر همگی ….. ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و سوم ✍ بخش دوم 🌸من با اینکه خیلی خسته بودم از جام تکون نخوردم و صبر کردم بقیه برن بخوابن بعد برم بالا … چون اولین شبی بود که تو اون خونه می رفتم تو اتاق ایرج……. اونقدر تو اتاقم موندم تا همه ی سر و صدا ها خوابید …… 🌸دراتاق ایرج رو که باز کردم اون نشسته بود با خودم گفتم الان دلخور شده و یک چیزی بهم میگه … ولی با روی خوش گفت : اومدی عزیز دلم،؛بیا بریم بخوابیم … گفتم ببخشید یک کم تو اتاقم کار داشتم ….. ایرج گفت : این طوری نگو دیگه … اصلاح کن تو اتاق کارم کار داشتم الان اینجا اتاق توس عادت کن… بعد ایرج یک نفس بلند کشید و گفت خدا رو شکر می کنم که تو بالاخره اومدی؛؛ اینجا شد اتاق ما ….. 🌸فردا وسایلم رو جابجا کردم ولی اون اتاق رو نگه داشتم برای درس خوندن و برای اینکه اتاق خوابمون شلوغ نشه کتابامو نبردم عمه دنبالم میومد و همین جور از مینا می گفت و اینکه اصلا به درد تورج نمی خوره حرف زد… ظاهرا داشت به من کمک می کرد ولی همین جور حرص می خورد و می گفت …… من ساکت بودم که آخر عصبانی شد و سر من داد زد خوب یک چیزی بگو توام دیگه …….. گفتم :آخه من چی بگم عمه جون ؟ 🌸 نمی تونم نظر بدم شما خودتون تصمیم بگیرین مگه نگفتین میرین خواستگاری خوب برین شاید قبول کرد …. سرشو با تاسف تکون داد و گفت : آخه مادر می ترسم بازم شوخی کنه و ما رو سنگ رو یخ ؛؛مردم که مسخره ی ما نیستن اون بیاد و بگه نمی خوام اونوقت آبرومون میره ….. گفتم وا ؟ چرا عمه جون مگه هر کس میره خواستگاری باید حتما قبول کنه …..گفت آخه دِ نه؛؛ اینا آشنای علیرضا هستن بد میشه ….نه ولش کن تورج جدی نیست فکر کنم مینا رو هم نمی خواد داره ما رو اذیت می کنه وگرنه نمی گفت برین خواستگاری ……. 🌸عمه همین طور می گفت و می گفت و من متوجه شدم حسابی نگرانه و دلش قرار نمیگیره و خودشم مونده چیکار کنه …..عاقبت از من پرسید تو میگی چیکار کنم زنگ بزنم وقت بگیرم ؟ 🌸گفتم آره به نظرم برای این که معلوم بشه تورج چه تصمیمی داره خوبه … اگر خوب بود و قبول کرد که چه بهتر …اگر نه یک فکری می کنیم …حالا تا خدا چی بخواد….. عمه رفت پایین و من دیدم فورا داره زنگ می زنه …. و برای فردای اون شب قرار گذاشت …. ولی خودش خوشحال نبود و می ترسید تورج اصلا نیاد یا اونا رو دست بندازه …. 🌸شب سر شام عمه به تورج گفت که وقت خواستگاری گرفته …. همه ی ما منتظر عکس العمل اون بودیم با خوشحالی گفت : واقعا ؟ این کارو کردین ؟ …. باشه به به می ریم خواستگاری ایرج تو و رویا هم باید بیاین …. ایرج گفت ما برای چی ؟ تو برو اگر پسندیدی اونوقت ما هم میایم الان تو با مامان و بابا برو کافیه ….. 🌸تورج بلند شد و روی کول ایرج سوار شد و گفت تو نیای من نمی رم خجالت می کشم …..ایرج هلش داد و انداختش پایین گفت: خرس گنده تو خجالت می کشی ؟…. .تورج دوباره پرید روی شونه های ایرج و گفت : اگر نیای سکه هامو پس میگیرم …..ایرج در حالیکه می خندید گفت رویا برو اون سکه ها رو بیار بده به این که دست از سر ما بر داره ….. تورج گفت واقعا ؟ میدی ؟ … 🌸بازم تورج اونقدر شوخی کرد و ما خندیدم که هیچکدوم نفهمیدیم اصلا فردا میره خواستگاری یا نه ….. چشم عمه از بعد از ظهر به در بود اون فکر می کرد تورج یا دیر میاد یا اصلا نمیاد که نتونن برن خواستگاری ولی اون خیلی زود اومد در حالیکه سلمونی هم رفته بود و سر و صورتی صفا داده بود و آماده بود بره خواستگاری عمه از خوشحالی روی پاش بند نبود . ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌺 ️نقش نماز در سلامت جسم 🔹️نقش نماز در سلامتی جسم انکار ناپذیر می باشد. خم شدن مکرر سر به پایین در هنگام رکوع و سجود، سپس بالا آمدن سر هنگام ایستادن و نشستن کمک می کند که خون بیشتری به مغز برسد. 🔹️ سجده باعث آسودگی و آرامش در فرد می شود و عصبانیت را کاهش می دهد. 🔹️ مدت زمان ذکر سجده باعث تقویت عضلات صورت و گردن و ساق پا و ران ها می شود و به این ترتیب به جریان خون در قسمت های مختلف بدن کمک می کند. 📖کتاب توصیه های پزشکی عارفان 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
❓سئوال: در چه مواردی جایز است نماز را بشکنیم؟ ✅پاسخ رها کردن نمازِ واجب (شکستن نماز) است البته در حال ناچارى یا براى هر غرض یا دنیوى که مورد اهتمام است مانعى ندارد. مانند این موارد: 🔹1. حفظ جان خود یا دیگرى 🔹2. حفظ مال مهمّى از خود یا دیگرى 🔹3. جلوگیرى از ضرر مالى و بدنى 🔹4. همچنین، براى پرداخت بدهى مردم با این شرایط اشکال ندارد: الف. طلبکار، در طلب خود تعجیل داشته باشد، و نمازگزار در بین نتواند بدون شکستن نماز، دین خود را پرداخت کند. ب. وقت نماز تنگ نیست؛ یعنى می‌تواند پس از پرداخت بدهى، نماز را در وقتِ آن بخواند. ▪️لازم به تذکر است که شکستن نمازهای مستحبی از روی اختیار اشکالی ندارد. 📚پاسخ به سئوالات شرعی مراجع منتشر کنید👇
🔅 (ص) : 🔸 «لا تَسُبُّوا الدُّنيا؛ فَنِعمَت مَطِيَّةُ المُؤمِنِ؛ فَعَلَيها يَبلُغُ الخَيرَ، وبِها يَنجو مِنَ الشَّرِّ. إنَّهُ إذا قالَ العَبدُ : لَعَنَ اللّهُ الدُّنيا، قالَتِ الدُّنيا : لَعَنَ اللّهُ أعصانا لِرَبِّهِ» . 🔹 «دنيا را دشنام مدهيد كه نيكو مَركبى است براى مؤمن؛ سوار بر آن به خير دست مى‌يابد و با آن از شر رهايى مى‌جويد. همانا هرگاه بنده‌اى بگويد: «خداوند دنيا را لعنت كناد!»، دنيا هم مى‌گويد: «خداوند از ميان ما كسى را لعنت كناد كه در برابر پروردگارش سركش‌تر است». 📚 أعلام الدين : ٣٣٥
مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا ۖ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ ✨هر کس کار شایسته‌ای بجا آورد، برای خود بجا آورده است؛ و کسی که کار بد می‌کند، به زیان خود اوست؛ سپس همه شما به سوی پروردگارتان بازگردانده می‌شوید! ✨Whoever acts righteously, it is for his own soul, and whoever does evil, it is to its own detriment, then you will be brought back to your Lord. -------------------- 📚سوره جاثیه ، آیه ‍۱۵
🌺روزی در یک مجلس فردی از مردی بدی می گفت و ناسزا بارش می کرد پسر ان مرد در مجلس حضور داشت و می شنید .پسربسیار ناراحت شدو مجلس را ترک کرد . خدمت پدر رسید و با ناراحتی شنیده هارا برای پدر گفت .پدر از جا بلند شدو رفت و بعداز کمی وقت برگشت .زیر بغل پدر یک فرش ابریشمی گرانقیمت بود. پدر دستی به شانه ی پسرش زد و گفت برای تو ماموریتی دارم برو این هدیه را نزد همان شخص ببر و از او تقدیر و تشکر کن .. پسر متعجب و حیران امر پدر را اطاعت کرد و نزد ان شخص رفت و هدیه را تقدیم کردو از او تشکر کرد مرد شرمنده شد و هیچ نگفت . پسر برگشت نزد پدر گفت پدر جان امرتون رو اجرا کردم اما متحیر م چرا شما به جای این که عصبانی و ناراحت بشوید از او تقدیر و تشکر کردید . پدر لبخندی زد و گفت پسرم امروز این شخص با چندین کلمه حاصل ساعتها عبادش را به حساب من جاری کرد و مرا خشنود ساخت ایا من نباید بابت این همه نیکی او تشکر کنم؟!!! عاقلان را اشاره ای کافیست.... @tafakornab @shamimrezvan
فصل فصله اناره جالب بدونید نتایج تحقیقات بر روی خواص انار ثابت کرده است که انار تنها میوه‌ایست که خاصیت 11 میوه را همزمان دارد یه انار بخوری انگار 11 تا میوه خوردی.... ♡• ♡ •
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ ✨ 🍂 از درخت بیاموزیم برای بعضی ها باید ریشه بود تا امید به زندگی را به آنها بدهیم🍁 برای بعضی ها باید تنه بود تا تکیه گاه آنها باشیم🍁 برای بعضی ها باید شاخ و برگ بود تا عیب های آنها را بپوشانیم🍁 برای بعضی ها باید میوه بود تا طعم زندگی کردن را به آنها بیاموزیم نه زنده ماندن را❤️ ☺️ ♡• ♡ •♡ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب‌ها دستمان بہ خدا نزدیڪتر مےشود پس بیا دعا ڪنیم پـروردگـارا امروزمان را باز هم بہ ڪرمت ببخش و یارے ڪن درپیشگاهت روسفید باشیم. "شبتون در پناه خدا" @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ، ترس از خدا نیست! ترس از خودمان است ... ⚠ مبادا به عملی مبتلا شویم که ما را از مراتب انسانی‌مان، سقوط دهد. 👌 ؛ یعنی ترس از زبان یعنی مراقب باشی کلامت، تو را از رشد انسانی، ساقط نکند... 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸