eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
16هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🎯🎯🎯 میلتون اریکسون وقتی دوازده ساله بود دچار فلج اطفال شد. ده ماه بعد شنید که پزشکی به مادرش گفت: پسرتان شب را تاصبح دوام نمیاورد. 🎯 اریکسون صدای گریه مادرش را شنید. فکر کرد شاید اگر شب را دوام بیاورم مادرم اینطور زجر نکشد... تصمیم گرفت تا سپیده دم صبح بعد نخوابد وقتی خورشید بالا آمد به طرف مادرش فریاد زد: من هنوز زنده ام! چنان شادی عظیمی درخانه در گرفت که تصمیم گرفت همیشه تمام تلاشش را بکند که یک شب دیگر درد و رنج خانواده اش را عقب بیندازد! اریکسون در سال ۱۹۹۰ در هفتاد و پنج سالگی در گذشت و از خود چندین کتاب مهم درباره ظرفیت عظیم انسان برای غلبه بر محدودیت هایش بجا گذاشت... @tafakornab @shamimrezvan
طبرستانی ها چنان سپاه تازیان را در هم کوبیدند که ضرب المثل شد تبرستان یکی از نقاط ایران بود که تا زمان معاویه پای هیچ تازی به آن نرسیده بود.اما تازیان حریص چشم به ثروتهای افسانه ای آن دوخته بودند و دل کندن از آن برایشان دشوار بود.معاویه فردی بنام مصقله را با ده هزارنفر جنگجوی تازی روانه تبرستان کرد.دیلمیان دلاور در ناحیه ای کوهستانی راه را بر او بستند و او را با تمام همراهانش کشتار کردند به گونه ای که حتی یک نفر جان به در نبرد وهیچ اثری از آنها به کوفه وشام نرسید.ثبت چنین رخداد شرم آوری برای وقایع نگاران تازی بسیار سخت بود.ولی رواج یک ضرب المثل میان تازیان سبب شد که داستان این شکست وارد تالیفات مورخان تازی گردد. تازیان وقتی میخاستند بگویند که کسی رفت وهیچ اثری از او به دست نیامد می گفتند :"به همانجا رفت که مصقله و یارانش رفتند!!" یا وقتی میخاستند بگویند که یک امری انجام نخواهد گرفت می گفتند:" تا وقتی که مصقله برگردد!!" در تفسیر این ضرب المثل بود که داستان نابودی کامل یک سپاه تازی توسط ایرانیان وارد متون تاریخی شد وگرنه این مورد نیز مثل دیگر دلاوریهای ایرانیان به سکوت برگزار میشد تا امروز بگویند ایرانیان با آغوش باز اسلام را پذیرفتند!!!! در قرن چهارم هجری درتاریخ طبرستان خبر این رخداد نوشته شده و گفته شده که گور مصغله امروز بر راه نهاده شده است و زیارتگاه مردم نادان است ومردم فکر میکنند او از صحابه پیامبر اسلام است. شاید هم این گور مثل دیگر گورهای تازیان در زمان صفویه به یک امامزاده تبدیل شده است.!! تاریخ باستان امیرحسین خنجی تاریخ طبرستان @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
اشرف خر افراد حریص و طماع را اشرف خر گویند. این نام و عنوان مخصوصأ به آن دسته از طمعکاران اطلاق می‌شود که حرص و طمع و ولع آنها سر انجام به ندامت و پشیمانی منتهی می‌گردد . نه خود می‌خوردند و نه به دیگران می‌خورانند. نه خودشان از این رهگذر طرفی می‌بندند و نه آثاری که نفع و مصلحت عامه بر آن مترتب باشد بر جای می‌گذارند. به عبارت اخری از آن همه ثروت و اندوخته فقط مظلمه و بد نامی با خود به گور می‌برند. اکنون ببینیم اشرف کیست و چه خریت و حماقتی نشان داده که به صورت اشرف خر ضرب المثل شده است. ملک اشرف بن تیمور تاش چوپانی معروف به اشرف از امرای جابر و سفاک چوپانیان در آذربایجان ، و معاصر شیخ صفی الدین اردبیلی و شیخ صدرالدین موسی بود که در حرص و طمع و بخل و امساک نظیر نداشت. به سکه طلا عشق می‌ورزید به قسمی که پس از تحصیل قدرت هر جا و نزد هر کس از زر ناب و سکه های طلا اثر و نشانی می‌یافت آن را به زور و عنف می‌ستاند و در خزانه شخصی خود جای می‌داد. اگر چه شادروان عبدالله مستوفی معتقد است که:" اشرف از القاب پادشاهان صفوی بود و واحد پول طلای کشور را به همین مناسبت اشرفی نامیده اند که بعدها اشرف افغان به مناسبت اسم خود این تسمیه را ترویج کرد." ولی برخی از مورخان اعتقاد دارند که شدت علاقه ملک اشرف به مسکوکات طلا موجب گردید که سکه زر از آن تاریخ به نام اشرفیه تسمیه و نامگذاری شود و مقصود از کلمه اشرفی همان انتساب به ملک اشرف چوپانی می‌باشد. به قول فزونی استرا آبادی :" از بس که اشرف از زر محفوظ بود تنکه اشرفی را به نام او منسوب ساختند." کار ظلم وستم ملک اشرف به حدی بالا گرفت که علما و روحانیون و مشایخ بزرگ را نیز از خود رنجانید و حتی تصمیم گرفت شیخ صدرالدین موسی را که غالبأ از اعمال و تعدیاتش انتقاد می‌کرد دستگیر و زندانی کند . شیخ صدر الدین اضطرارأ از اردبیل حرکت کرد و به گیلان رفت. عده‌ای از علما و عرفای بزرگ که از ظلم و ستم اشرف به ستوه آمده هر کدام به کشوری مهاجرت کرده بودند عاقبت با بر خی از خلفای شیخ صدرالدین موسی از قبیل شمس الدین حافظ سلمانی و دیگران به همراهی قاضی محی الدین بردعی ، از راه دربند قفقاز به جانب دشت قپچاق حرکت کردند و در شهر غازان سرای که پایتخت جانی بیک خان اوزبک پادشاه مغولی و مسلمان دشت قپچاق بود رحل اقامت افکنده در آنجا به وعظ و ارشاد خلق پرداختند. چون جانی بیگ خان از ورود علما و صلحای مزبور آگاهی یافت. از آنجا که مسلمانی عادل و صاحبدل بود، یکی از روزهای جمعه به مجلس وعظ آمد و قاضی محی الدین در اثنای موعظه شرح ستمکاریهای ملک اشرف چوپانی را به نوعی تقریر کرد که جانی بیگ خان و اهل مجلس به گریه افتادند. قاضی محی الدین در ضمن سخنان خود مخصوصاً به این حدیث اشاره کرد کللکم راع و کلکم مسئول عن رعیته و گفت:" امروز که خداوند به جانی بیگ خان قدرت عطا فرمود او مکلف است که مصیبت و بلای اشرف را از سر مسلمانان آذربایجان دفع فرماید." جانی بیگ خان که مردی دیندار وفضل دوست بود آن چنان تحت تأثیر بیانات نافذ قاضی محی الدین بردعی قرار گرفت که بی درنگ به تجهیز پرداخت و با سپاهی متشکل از ناراضیان و ستم کشیده‌ها و افراد ابواب جمع خود که ظرف یک ماه جمع آوری کرده بود در سال ۷۵۸ هجری از راه دربند قفقاز عازم آذربایجان شد. اغلب لشکریان جانی بیگ به علت بی برگ و نوایی ، رکاب از چوب و لگام از ریسمان داشتند. با این چنین سپاه که صد کس از ایشان را یک سرباز جنگی کفایت می‌کرد نخست به اردبیل رفت و روزی چند به انتظار ماند تا شیخ صدر الدین موسی از گیلان رسید، سپس جانب تبریز را در پیش گرفت و بر سر ملک اشراف تاخت. چون سکنه آذربایجان همه ناراضی بودند لذا پس از زدو خورد مختصری اشرف که به خوی فرار کرده بود دستگیر شد و جانی بیگ خان بر اثر اصرار حکمران شروان و قاضی محی الدین بردعی فرمان داد شمشیری به پهلویش فرو بردند که از آن طرف بیرون آمد و اموال و جواهر و زر سرخ و سفیدش را که بر چهار صد استر( قاطر) و هزار شتر بار کرده به سمت شهر خوی روانه کرده بود، جانی بیگ خان بدون کمترین زحمت و درد سر یک جا ضبط کرد و سر اشراف را بر در مسجد مراغیان تبریز آویخت. بیچاره بد بخت مدت چهار ده سال آن همه در راه تحصیل سکه اشرفی خون ریخت و ستم روا داشت، نخورد و انفاق نکرد ، سر انجام همه به تاراج رفت و جانش را بر سر آن نهاد و دولت امرای چوپانی با کشته شدن او منقرض گردید. مستظرفی چون این واقعه شنید بر خریت و حماقت اشرف تأسف خورد و گفت: دیدی که چه کرد اشرف خر او مظلمه برد و دیگری زر @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸یک روز صبح سرد در سرمای شدید مونیخ آلمان من کودکی 8 ساله بودم. لباس هایم هم آنقدر گرم نبود که بتوانم تحمل کنم. خانه مان هم که یک اتاق کوچک بود من و خواهر و برادر و مادرم زندگی میکردیم. من برادر بزرگتر بودم. مادرم از سرطان سینه رنج میبرد. تا اینکه آنروز صبح نفس کشیدنش کم شد. اشک در چشمانش جمع شد. نمیدانست با ما چه کند. سه کودک زیر 9 سال که نه پدر دارند نه فامیل. مادرشان هم که اکنون رو به مرگ است. دم گوشم به من چیزی گفت، او گفت که تو باید از برادرو خواهرت مراقبت کنی. من که هشت سال بیشتر نداشتم قطره اشکم ریخت روی صورت مادرم. سریع بلند شدم تا پزشکی بیاورم. نزدیک ترین درمانگاه به خانه من درمانگاهی بود که پزشکانش یهودی بودند. رفتم التماسشان کردم. می‌خندیدند و می‌گفتند به پدرت بگو بیاید تا یک پزشک با خود ببرد. آنقدر التماس کردم آنقدر گریه کردم که تمام صورتم قرمز بود اما هیچکس دلش برای من نسوخت. چند دارو که نمیدانستم چیست از آن جا دزدیدم و دویدم. آن هاهم دنبال من دویدند. وقتی رسیدم به خانه برادرم و خواهرم گریه میکردند. دستانم لرزید و برادر کوچکم گفت مادر نفس نمیکشد آدلف! شل شدم، دارو ها افتاد آرام آرام به سمتش رفتم. وقتی صورت نازنینش را لمس کردم آنقدر سرد شده بود که دیگر کار از کار گذشته بود. یهودیان وارد خانه شدند و مرا به زندان کودکان بردند. آنقدر مرا زدند که دیگر خون بالا میاوردم. وقتی بعد چند روز آزاد شدم دیدم خواهرو برادر کوچکم نزد همسایه ما هستند. همسایه مادرم را خاک کرده بود. دیگر هیچ چیز برای از دست دادن نداشتم. کارم شب و روز درس خواندن و گدایی کردن بود، چه زمستان چه بهار چه ... وقتی رهبر آلمان شدم اولین جایی را که با خاک یکسان کردم همان درمانگاه مونیخ بود. سنشان بالا رفته بود و مرا نمیشناختند. اما هم اکنون من رهبر کشور آلمان بودم. التماسم میکردند، دستور دادم زمین را بکنند و هر 6 نفر را درون چاله با دست و پای بسته بیاندازند و چاله را پر کنند. تمنا میکردند و میگفتند ما زن و بچه داریم. آنقدر بالای چاله پر شده ماندم تا درون خاک نفسشان بریده شود و این شد شروع کشتار میلیونی.. آدلف هیتلر خاطرات کودکی نبرد من 1941 با کودکان به مهربانی رفتارکنیم، آنان ازما الگو میگیرند اگرالگوی خوبی باشیم، جهانی در آرامش خواهیم داشت.
معجون تعادل اعصاب 👈برای حفظ تعادل اعصاب مخلوط عسل و دارچین میل کنید. زیرا عسل به ایجاد آرامش کمک کرده و دارچین مدت آن را افزایش می دهد.🍯
✨﷽✨ ✨ 🌹اين 5 كار رو همين الان ترك كن: 🌹سعى در راضى كردن همه 🌹سركوب كردن خودت 🌹در گذشته زندگى كردن 🌹ترس از تغيير 🌹بيش از حد فكر كردن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️🍃 الهی....❣ در این شب سرد زمستانی تنور دل دوستانم را گرم زندگیشان را سبز لحظه هایشان را بدون غم و چرخ روزگار را به کامشان بچرخان "شبتون بخیر"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 تو برای خدا باش، خدا و همه ملائکه اش برای تو خواهند بود. «مَن کانَ لله، کان الله لَه» بنام یاد خدا و طلب استمداد از او روز خود را آغاز می کنیم. 🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 🌸 خدایا بامید تو 🌸 ‎‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹پیامبرمهربانیها فرمودند: 🍃صلوات فرستادن،فقررابرطرف می نماید 📚جلاء الافهام، ص ۲۵۲   🌹روزمان را شروع می کنیم 🍃پُر برکت با ذکر شریف صلوات بر 🌹حضرت مُحَمَّدٍ (ص) 🍃و خاندان مطهرش 🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی محمد 🍃وَ آلِ مُحَمَّدٍ 🌹 وَعَجِّلْ فَرَجَهم 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
☝️ اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 5 بهمن ماه 1399 🌞اذان صبح: 05:43 ☀️طلوع آفتاب: 07:10 🌝اذان ظهر: 12:16 🌑غروب آفتاب: 17:24 🌖اذان مغرب: 17:43 🌓نیمه شب شرعی: 23:33
🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 ❓ آیا هر ، است یا آنکه میان و است؟! 🌷: 🔹 در قرآن، یکجا می‏خوانیم که مردم وارد دین می‏شوند: یدخلون فی دین الله افواجا ( سوره نصر،آیه 2. ) و در جای دیگر به کسانی که شعار دینداری می‏دادند گفته می‏شود: هنوز ایمان وارد دلهای شما نشده است: و لما یدخل الایمان فی قلوبکم ( سوره حجرات،آیه 14.) یعنی دین باید وارد مردم شود. 🔹 آری، دینداری مراحلی دارد: مرحله گرم شدن، مرحله داغ شدن و مرحله پخته شدن. هر گرم و داغی، سرد می‏شود ولی هیچ پخته‏ای خام نمی‏شود. 🔹 ورود مردم در دین آسان است؛ هر کس بگوید: اشهدان لا اله الا الله و اشهدان محمدا رسول الله مسلمان است. این مرحله گرم شدن است. اما بالاتر از گرم شدن، داغ شدن است. اصحاب پیامبر با احساس و هیجان داغی به جبهه ‏ها می‏رفتند و حاضر بودند در کنار پیامبر جان فشانی کنند. ولی قرآن به آنها می‏گوید اگر دین دارید، خمس غنائم جنگی را بدهید: و اعلموا انما غنمتم من شی فان لله خمسه و للرسول... ان کنتم آمنتم بالله ( سوره انفال،آیه 41. ) 🔹 آری، کسانی که شهادتین می‏گویند و حتی در جبهه ‏ها کنار پیامبر می‏جنگند، ممکن است در مسایل ‏ پذیر باشند که قرآن می‏فرماید: در کنار شهادتین و جبهه و نماز، حق خدا و رسول و را نیز بپردازید. در این مرحله است که ایمان وارد قلب می‏شود. 🔹 قرآن فقط به گروه خاصی می‏فرماید: اولئک هم المومنون حقا ( سوره انفال،آیه 4. ) گروه هستند، ولی نسبت به گروهی که ایمان دارند، می‏فرماید: اینها مومن واقعی :و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الاخر و هم بمومنین ( سوره بقره،آیه 8.) 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 ❓ آیا هر ، است یا آنکه میان و است؟! 🌷: 🔹 در قرآن، یکجا می‏خوانیم که مردم وارد دین می‏شوند: یدخلون فی دین الله افواجا ( سوره نصر،آیه 2. ) و در جای دیگر به کسانی که شعار دینداری می‏دادند گفته می‏شود: هنوز ایمان وارد دلهای شما نشده است: و لما یدخل الایمان فی قلوبکم ( سوره حجرات،آیه 14.) یعنی دین باید وارد مردم شود. 🔹 آری، دینداری مراحلی دارد: مرحله گرم شدن، مرحله داغ شدن و مرحله پخته شدن. هر گرم و داغی، سرد می‏شود ولی هیچ پخته‏ای خام نمی‏شود. 🔹 ورود مردم در دین آسان است؛ هر کس بگوید: اشهدان لا اله الا الله و اشهدان محمدا رسول الله مسلمان است. این مرحله گرم شدن است. اما بالاتر از گرم شدن، داغ شدن است. اصحاب پیامبر با احساس و هیجان داغی به جبهه ‏ها می‏رفتند و حاضر بودند در کنار پیامبر جان فشانی کنند. ولی قرآن به آنها می‏گوید اگر دین دارید، خمس غنائم جنگی را بدهید: و اعلموا انما غنمتم من شی فان لله خمسه و للرسول... ان کنتم آمنتم بالله ( سوره انفال،آیه 41. ) 🔹 آری، کسانی که شهادتین می‏گویند و حتی در جبهه ‏ها کنار پیامبر می‏جنگند، ممکن است در مسایل ‏ پذیر باشند که قرآن می‏فرماید: در کنار شهادتین و جبهه و نماز، حق خدا و رسول و را نیز بپردازید. در این مرحله است که ایمان وارد قلب می‏شود. 🔹 قرآن فقط به گروه خاصی می‏فرماید: اولئک هم المومنون حقا ( سوره انفال،آیه 4. ) گروه هستند، ولی نسبت به گروهی که ایمان دارند، می‏فرماید: اینها مومن واقعی :و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الاخر و هم بمومنین ( سوره بقره،آیه 8.) 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸