هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
👆 #تلاوت_روزانه_قرآن_کریم
#صفحه_54_سوره_آل_عمران
جزء3
اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَة القُرآن
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
👇صوت صفحه
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
4_5879530999515185153.mp3
1.11M
💠 #تلاوت_روزانه_قرآن_کریم👆
🔹 #صفحه_54_سوره_آل_عمران
#جزء3
/ با نوای استاد پرهیزگار
🔅هدیه به پیشگاه حضرت امام حسن عسکری (ع)
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز👆
🌍اوقات شرعی به افق تهران
☀️امروز #پنجشنبه18مردادماه1397
🌞اذان صبح:04:44
☀️طلوع آفتاب:06:18
🌝اذان ظهر:13:10
🌑غروب آفتاب:20:01
🌖اذان مغرب:20:20
🌓نیمه شب شرعی:00:23
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهت شادی روح
تمام مسافران آسمانی
فاتحه وصلواتی قرائت کنیم
"روحشان قرین رحمت الهی باد "
❣جایشان خالیست❣
🌹اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#بسته_سلامتی
#صبحانه_های_مفید
برای👈کودکان
پنیر🍕وگردو،پنیروکشمش،املت🍳جوانه ماش، عسل🍯
برای👈آقایان
خرماوچای سبز،املت گوجه وعسل
برای👈خانم ها
املت قارچ،شیر🍶وعسل،پنیر
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍒داستان #دختری_از_روسیه
👈بر اساس سرگذشت واقعی🍒
👈 قسمت چهارم
احساس كردم گويی تيری وارد قلبم شد كه ديگر از آن خارج نمی شود.
می گويد: به شهر مذكور كه رسيديم و وارد فرودگاه شديم با خود گفتم كه به نزد خانواده اش می رويم و آنجا می مانيم تا كارهايمان تمام شود و برگرديم. ولی او گفت: نه
خانواده ام نسبت به دينشان متعصب هستند و من نمی خواهم حالا به آنجا برويم. اتاقی را اجاره می كنيم و آنجا می مانيم.
فردای آنروز به اداره گذرنامه رفتيم و برای انجام كار به نزد مسئول اول بعد دوم و سوم رفتيم و از آنها در خواست انجام مراحل قانونی جهت تعويض گذرنامه را كرديم و هر كدام از آنها هم از ما گذرنامه قديمی به همراه عكس همسرم را طلب نمودند. همسرم نيز عكس خود را كه سياه و سفيد و با حجاب بود به صورتی كه فقط دايره صورت نمايان بود ميكشيد و پيش آنها می گذاشت.
و هركدام از مسئولان هم آنرا رد می كرد و می گفت: اين عكس قابل قبول نيست ما عكس رنگی می خواهيم كه در آن صورت،مو و گردن كاملا واضح باشد و زن می گفت: به هچ وجه امكان ندارد چنين عكسی بگيرم. و هر مسئول می گفت: امكان ندارد گذرنامه بگيری مگر با اين مواصفات. و ما را به مسئول بعدی ارجاع می داد.
در آخر به ما گفتند: مشكل شما را فقط رئيس گذرنامه ی مسكو می تواند حل كند.
به خالد نگاه كرد و گفت: خالد می رويم مسكو. خالد هم تلاش می كرد كه او را قانع كند كه «لا يكلف الله نفسا إلا وسعها» و إتقوا الله ماستطعتم. بقره ٢٨٦
(خدا هیچ کس را تکلیف نکند مگر به قدر توانایی او)
و اينكه اين گذرنامه را فقط بعضی از افراد برای ضرورت خواهند ديد و بعد آنرا در خانه مخفی كن تا مدتش تمام شود.
گفت: نه ، نه . امكان ندارد كه من بعد از اينكه دين خدا را شناختم بی حجاب شوم.
خدا بزرگ است اگر تو نمی خواهی به مسكو بيايی من به خاطر ضرورت می روم.
خالد می گويد: قبول كردم و به مسكو رفتيم. اتاق اجاره كرديم و مانديم.
فردا صبح براي ديدن رئيس گذرنامه به راه افتاديم و طبيعتا به نزد مسئول اول ،دوم و سوم رفتيم و در نهايت راه به اتاق رئيس رسيديم و داخل شديم.
انسان بسيار خبيثي بود. هنگامی كه گذرنامه و عكسها را ديد گفت: چه كسی به من ثابت می كند كه تو صاحب اين عكسها هستی؟ و گذرنامه و عكسها را گرفت و در كشوی اتاقش گذاشت و در آن را قفل كرد و گفت: تو هيچ گذرنامه ای نداشته ای و نداری مگر اينكه عكس مطابق با دستورات ما را بياوری.
خالد می گوید سعی كرديم تا رئيس را قانع كنيم اما فايده ای نداشت. من شروع به بحث با همسرم كردم كه خداوند بر حسب توانايی از انسان انتظار دارد ولی او به من جواب مي داد: « كه
"ومَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ " (طلاق / 2و3)
هر كس تقوای الهی پیشه كند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میكند واو از جایی كه گمان ندارد، روزی میدهد
طبيعتا در اثنای جر و بحث ما رئيس عصبانی شد و ما را از دفترش بيرون كرد.
از اداره بيرون آمديم و رفتيم به اتاقمان تا درباره موضوع بحث كنيم ، من او را قانع كنم و او نيز من را ،من دليل بياورم و او دليل بياورد تا اينكه شب شد و نماز را خوانديم و شام خورديم و من خواستم كه بخوابم.
به من گفت: خالد ، در اين وضعيت سخت می خواهی بخوابی ؟ می خواهی بخوابی در حالی كه ما حالا احتياج به التماس به سوی پروردگارمان داريم؟ بلند شو و به خداوند روی بياور زيرا اكنون زمان پناه بردن است.
بلند شدم و هر قدر كه می توانستم نماز خواندم و بعدش خوابيدم.
اما او پيوسته نماز می خواند.
هر وقت بيدار می شدم و نگاهش می كردم يا در حال ركوع بود يا سجده يا قيام يا دعا و يا گريه تا زمانی كه فجر زد و او مرا بيدار كرد و گفت: بيدار شو وقت نماز صبح است بيا باهم نماز بخوانيم.
بلند شدم و وضو گرفتم و با هم نماز خوانديم. سپس او كمی خوابيد و بعد گفت: بلند شو برويم اداره گذرنامه.
گفتم: برويم؟ با چه مدركی؟! عكسها كجاست، عكسی نداريم!!
گفت: بايد برويم و تلاش كنيم . از رحمت خدا نا اميد نشو.
👈ادامه دارد ⬅️⬅️⬅️
======================
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
💫💫💫💫💫💫💫
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشادرایتا👆👆
======================
در آرایشگاهها،
عکس بهترین مدلها را
به در و دیوار دکان میزنند!
اما،
خوشا این دکان،
با مدلهای آسمانیاش...
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
#داستان_دزدی_که_میخواست_زنا_کند
✅در میان یاران پیامبراکرم صلی الله علیه واله جوانی بود که در میان مردم به حسن ظاهر شهرت داشت و کسی احتمال گناه در بارهاش نمیداد. روزها در مسجد و بازار، همراه مسلمانان بود، ولی شبها به خانههای مردم دستبرد میزد.
یک بار، هنگامی که روز بود، خانهای را در نظر گرفت و چون تاریکی شب همه جا را فرا گرفت، از دیوار خانه بالا رفت. از روی دیوار به درون خانه نگریست. خانهای بود پر از اثاث و زنی جوان که تنها در آن خانه به سر میبرد. شوهرش از دنیا رفته بود و خویشاوندی نداشت. او، به تنهایی در آن خانه میزیست و بخشی از وقت خود را به نماز شب و عبادت میگذراند.
دزد جوان با مشاهده جمال و زیبایی زن، به فکر گناه افتاد. پیش خود گفت: « امشب، شب مراد است. بهرهای از مال و ثروت، و بهرهای از لذّت و شهوت!» سپس لختی اندیشید. ناگهان نوری الهی به آسمان جانش زد و دل تاریکش را به نور هدایت افروخت. با خود گفت:
«به فرض، مال این زن را بردم و دامن عفتش را نیز لکّهدار کردم، پس از مدّتی میمیرم و به دادگاه الهی خوانده میشوم. در آن جا، جواب صاحب روز جزا را چه بدهم؟!»
از عمل خود پشمیان شد، از دیوار به زیر آمد و خجلت زده، به خانه خویش بازگشت. صبح روز بعد، به مسجد آمد و به جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه واله پیوست. در این هنگام زن جوانی به مسجد در آمد و به پیامبر گفت:
«ای رسول خدا! زنی هستم تنها و دارای خانه و ثروت. شوهرم از دنیا رفته و کسی را ندارم. شب گذشته، سایهای روی دیوار خانهام دیدم. احتمال میدهم دزد بوده، بسیار ترسیدم و تا صبح نخوابیدم. از شما میخواهم مرا شوهر دهید، چیزی نمیخواهم؛ زیرا از مال دنیا بینیازم.»
در این هنگام، پیامبر صلی الله علیه وآله نگاهی به حاضران انداخت. در میان آن جمع، نظر محبتآمیزی به دزد جوان افکند و او را نزد خویش فرا خواند. سپس از او پرسید: «ازدواج کردهای؟»
- نه!
- حاضری با این زن جوان ازدواج کنی؟
- اختیار با شماست.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله زن را به ازدواج وی در آورد و سپس فرمود:«برخیز و با همسرت به خانه برو!»
جوان پرهیزکار برخاست و همراه زن به خانهاش رفت و برای شکرگزاری به درگاه خدا، سخت مشغول نماز و عبادت شد.
زن، که از کار شوهر جوانش سخت شگفتزده بود، از او پرسید: «این همه عبادت برای چیست؟!
جوان پاسخ داد:
«ای همسر باوفا! عبادت من سببی دارد. من همان دزدی هستم که دیشب به خانهات آمدم، ولی برای رضای خدا از تجاوز به حریم عفت تو خودداری کردم و خدای بنده نواز، به خاطر پرهیزکاری و توبه من، از راه حلال، تو را با این خانه و اسباب به من عطا نمود. به شکرانه این عنایت، آیا نباید سخت در عبادت او بکوشم؟!»
زن لبخندی زد و گفت: «آری، نماز، بالاترین جلوه سپاس و شکرگزاری به درگاه خداوند است!»
منبع: عرفان اسلامی، حسین انصاریان، ج 8 ، ص254.
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
شخصی نزد همسایه اش رفت و گفت :
گوش کن ! می خواهم چیزی برایت تعریف کنم، دوستی به تازگی در مورد تو می گفت...!
همسایه حرف او را قطع کرد و گفت :
قبل از اینکه تعریف کنی ، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده ای یا نه ؟
- کدام سه صافی ؟
اول از میان صافی واقعیت،
آیا مطمئنی چیزی که تعریف می کنی واقعیت دارد ؟
- نه من فقط آن را شنیده ام، شخصی آن را برایم تعریف کرده است .!
- سری تکان داد و گفت :
پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده ای .؟!
مسلما چیزی که می خواهی تعریف کنی ، حتی اگر واقعیت نداشته باشد ،
باعث خوشحالیم می شود .!
- دوست عزیز فکر نکنم تو را خوشحال کند .!
پس اگر مرا خوشحال نمی کند حتما از صافی سوم ، یعنی فایده ، رد شده است . ؟
آیا چیزی که می خواهی تعریف کنی ، برایم مفید است و به دردم می خورد ؟
- نه ، به هیچ وجه !
- همسایه گفت :
پس اگر این حرف ، نه واقعیت دارد ، نه خوشحال کننده است و نه مفید ،
آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی !!!
👈 در کانال 📚انرژی مثبت📚
هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #مطالب_خواندنی همراه ما باشید↙
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
به سه چیزهرگزنمیرسید
1-بستن دهان مردم
2-جبران همه ےشکستها
3-رسیدن به همه آرزوها
سه چیزحتما به تومیرسد:
1-مرگ
2-نتیجه عملت
3-رزق وروزی
میخواهےبه همه چیزبرسی
خدارادر زندگیت بیاور
@tafakornab
👈 آسانترین راه ممکن است دشوارترین راه باشد.
روزی چکاوکی در جنگل آواز سر داده بود.
مردی با جعبه ای پر از کرم از آن حوالی می گذشت.
چکاوک از او پرسید:
درون جعبه چیست و به کجا می روی؟
کشاورز گفت:
درون این جعبه کرم دارم و به بازار می روم تا آنها را بفروشم و با پول آن ها پر بخرم..
چکاوک گفت: من پرهای زیادی دارم، یکی از آن ها را می کنم و به تو می دهم و تو در عوض به من کرم بده تا مجبور نباشم دنبال کرم بگردم.!
کشاورز قبول کرد و کرم ها را به چکاوک داد و پر گرفت.
روزهای بعد این اتفاق چندین بار به وقوع پیوست، تا اینکه روزی رسید که چکاوک دیگر پری در بدن نداشت.!
حالا دیگر او نمی توانست پرواز کند و کرم شکار کند، چکاوک بسیار زشت شده بود و دیگر آواز نمی خواند و آن قدر منتظر کشاورز ماند تا از گرسنگی مرد.!
💫سرنوشت پذیران مانند چکاوک قصه ی ما، همیشه آسان ترین راه ها را بهترین راه می دانند، ولی سرنوشت سازان می دانند بهترین ها همیشه مترادف با آسان ترین ها نیست.!💫
👈 در کانال 📚انرژی مثبت📚
هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #مطالب_خواندنی همراه ما باشید↙
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆