eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
☝️ ۰۰۰۰☝️ 🌎اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 3 اسفند ماه 1399 🌞اذان صبح: 05:20 ☀️طلوع آفتاب: 06:44 🌝اذان ظهر: 12:18 🌑غروب آفتاب: 17:52 🌖اذان مغرب: 18:11 🌓نیمه شب شرعی: 23:36
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 آیات ۱۵ تا ۲۶ فجر ✨فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ (15)  ✨وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ (16) ✨ كَلَّا بَل لَّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ (17)  ✨وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ (18) ✨ وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلاً لَّمّاً (19) ✨ وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً (20) ✨ كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكّاً دَكّاً (21) ✨ وَجَاء رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفّاً صَفّاً (22)  ✨وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى (23)‏ ✨ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي (24)  ✨فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ (25) ✨ وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ (26)  ببینیم و تامل کنیم یوم الحسره در پیش داریم... 🌸 امام صادق علیه السلام : 🔹 يك درهم صدقه دادن از يك روز روزه مستحبى برتر و والاتر است. 📚من لا یحضره الفقیه ج 2 ، 📚ص 84 ، حدیث 1794 ♦
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌸 🌺 🌷 🔹 هان ای برادر همان‌گونه که در زمین‌های باید از محرّمات اجتناب نمود و ارتکاب یک سلسله اعمالی که در جایی جرم نیست، امّا در حرم جرم محسوب می‌شود، در این ماه‌ها هم که قرقگاه زمانی محسوب می‌شوند، چنین است و باید با هشیاری و مواظبت در آن وارد شد و به همان نحو که در قرقگاه مکانی که حرم است، انسان به کعبه نزدیک می‌شود، در این ماه‌ها هم که قرقگاه زمانی است، انسان به مقام قرب خداوند می‌رسد. پس چقدر نعمت‌های پروردگار بر ما بزرگ و تمام است؟! و او هرگونه نعمتی را بر ما تمام نموده است. 🔹پس حال که چنین است، قبل از هر چیز، آنچه که بر ما واجب و لازم می‌باشد، ایست که دارای شرایط لازم و نمازهای معلومه است و پس از توبه، واجب ترین چیز بر ما، پرهیز از گناهان صغیره و کبیره است تا جایی که توان و قدرت و استطاعت داریم!. 🔹پس به راستی، هر کسی که در صدد متذکّر شدن به ذکر حقّ و در مقام خشیّت از ذات اقدس حضرت حقّ متعال بوده باشد، می تواند از راه مراقبه و و معاتبه و معاقبه متذکّر گردد!. 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
☝️ 🌸 یکشنبه ۱۰۰ مرتبه 💗یا ذَالجَلالِ والاِکرام💐 🌸ای صاحب جلال و بزرگواری 💗این ذکر موجب فتح و نصرت می‌شود 👇 ✍هرڪس این نمازرادر روز1شنبه بخواندازآتش جهنم وعذاب ایمن شود↻2رڪعت ؛ رکعت اول⇦حمدو3ڪـوثر رکعت دوم⇦حمدو3توحید 📚جمال الاسبوع۵۴
🔰 خاکشیر قاتل کبد چرب ! 2 قاشق غذاخوری خاکشیر رو، در 2 لیوان آب بجوشانید(به طوریکه یک لیوان باقی بماند) هر روز صبح ناشتا میل کنید و تانیم ساعت چیزی نخورید 👈🏻 با کبد چرب خداحافظی کنید👍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سلام یکشنبه تون زیبا 🌸این سبد گل زیبا تقدیم به شما عزیزان 🍃امروز براتون آرزوی سلامتی دارم 🌸و ذهنی بدون نگرانی 🍃ان شاءالله در پناه خالق هستی 🌸زندگی آرومی همراه با سلامتی 🍃و دلخوشی فراوان داشته باشید 🌸نگاه خدا بدرقه راهتون ‎‌‌‌‌‌‌‌
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘ ‌ 🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام 👈 ....🍒 👈 مادرم روز به روز بیماریش شدید تر میشد بعضی وقتها شبها دیر وقت تا سر کوچه میرفت با پدرم با زور می‌آوردیمش خونه شبها با ماشین تمام شهر رو زیرو رو می‌کردیم به هر خیابانی که می‌رسیدیم مادرم می‌گفت اها دیدمش اینجاست زود برو خودشه.... تو توهم بود بعضی شبها تا ساعت دو سه شب می‌گشتیم ولی هیچ اثری از برادرم نبود ، مادرم آنقدر گریه می‌کرد که صداش در نمیومد... گاهی اوقات هم می‌رفتیم باشگاه تا اینکه یه شب استادِ برادرم ما رو دید به مادرم گفت خواهر جان چرا نمیایی تو دنبال کی هستی...؟ یه مدته می‌بینمت میایی اینجا مادرم با گریه گفت من مادر احسان هستم تا اینو گفت ، همه بچه‌ها دور مادرم جمع شدن ، بخدا بعضی‌ها میومدن دست مادرم رو می‌بوسیدن همه میگفتن چرا احسان نمیاد؟ بخدا باشگاه بدون احسان سرده دیگه جو قبل رو نداره... مادرم گریه می‌کرد استادشون گفت برید سر تمرینات زود همه رفتن گفت مادر جان چیزی شده برای احسان اتفاقی افتاده؟ گفت پسرم چند هفته هست نمیاد خونه نمیدونم کجاست... گفت منم ازش خبری ندارم چرا مگه چیزی شده؟ باهامون اومد بیرون گفت تعجب میکنم احسان جوان بی عقلی نبود بیشتر از سنش میفهمید ، حتی شهریه‌ی چند تا از شاگرد ها رو احسان می‌داد می‌گفت اینا وضع مالیشون خوب نیست من به جاشون میدم ، ولی نباید بفهمن؛ گفت مادر جان اگر کاری از من بر میاد بگید بخدا دریغ نمیکنم هر چی باشه... بعد چند روز تلفن خونمون زنگ خورد ؛ گوشی رو برداشتم یکی سلام کرد گفت شیون خان چطوری...؟ با خودم گفتم مزاحمه حرف نزدم گوشی رو گذاشتم؛ دوباره زنگ زد قطع کردم با خودم گفتم برادرم بود چون برادرم گاه گاهی بهم می‌گفت شیون خان ولی صداش مثل برادرم نبود با خودم کلنجار می‌رفتم که چرا گوشی رو قطع کردم بعد دو روز باز زنگ زد سلام نکرد گفت قطع نکن منم احسان... تا اینو گفت گریم گرفت گفتم داداش کجایی فدات بشم گفت مادر چطوره؟ (مادرم خونه نبود) گفتم تو کجایی؟ گفت زیاد نمیتونم حرف بزنم الان کارتم تموم میشه بهم بگو مادرم چطوره از شدت گریه نمیدونستم حرف بزنم همش می‌گفت گریه نکن الان قطع میشه به مادر نگو که زنگ زدم و قطع شد.... با خودم گفتم اگر مادرم اومد بهش میگم ولی بعد فکر کردم که اگر بگم مادرم از خونه بیرون نمیره و فقط جلو تلفن میشینه و این براش سَمه.... مادرم برگشت گفت چرا گریه می‌کنی خواستم بهش بگم ولی گفتم چیزی نیست دلتنگ احسانم گریه کرد و گفت دیگه چه فایده اون که نیست... کفشاش رو آورد می‌بوسید گفتم مادر این چه کاریه میکنی...؟ گفت مادر نیستی تا بدونی چی می‌کشم الهی اینی که به سر من آمده به سر کسی نیاد ؛ این کفش احسانمه الان یعنی چی پوشیده بغلشون می‌کرد... سر سفره بشقاب برادرم رو غذا می‌ریخت‌ و می‌گفت الان میاد گشنشه بچه‌م ولی خودش چیزی نمیخورد همش به بشقاب نگاه میکرد گریه می‌کرد این کار و پیشه‌اش شده بود.... تا چند روز که دوباره تلفن زنگ خورد برادرم بود گفت اگر گریه کنی دیگه هیچ وقت بهت زنگ نمیزنم گریه نکن بهم بگو مادرم چطوره حالش خوبه...؟ منم گفتم بَده بخدا مریض شده از دوری تو.. گریه‌م گرفت گفتم تور خدا قطع نکن ، میخوام ببینمت.‌.. گفت نمیشه قسمش دادم،مکث کرد گفت فردا صبح ساعت 11 بیا پارک فلان یه روسری مادر هم برام بیا اگر توانستی... صبح آنقدر هل شده بودم که روسری یادم رفت ساعت 10 رفتم هوا خیییلی سرد بود...... 👈 ادامه دارد⬅️⬅️⬅️ 🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃 💥برای دیدن بهترین پستها وداستانها به ما بپیوندید
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘ ‌ 🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام 👈 ....🍒 👈 تا ساعت 11 صبر کردم یه موتور سیکلت که کلاه کاست سرش بود آمد درست جلوم ایستاد گفت... خانم یه افتخار میدی به ما...؟ ازش دور شدم پیاده شد دنبالم اومد باز تیکه می‌انداخت پشتم بهش بود داشتم ازش دور میشدم با خودم گفتم خدایا الان برادرم برسه بخدا باهش دعوا میکنه ولکن نبود ، باز متلک زد... کیفم رو بلند کردم که بزنمش تا برگشتم خدایا این برادرمه... ولی از اون همه هیکل یه استخوان که انگار یه پوست کشیده بودن روش مونده بود.... گریه‌م گرفت بغلش کردم گفت بسه همه دارن نگاهمون میکنن عیبه گفتم به من چه دارم برادرم رو بغل می‌کنم گفت اونا که نمیدونن که خواهرمی بسه دیگه... ولی ولش نمیکردم تا به زور گفت بسته دیگه همه داشتن نگاهمون می‌کردن... گفت بیا بریم دوست ندارم اینجا باشیم سوار موتور شدیم رفتیم بیرون شهر از شدت سرما پوستم داشت کَنده میشد ولی درونم گرم گرم بود چون عزیزترین کسم رو از پشت بغل کرده بودم ، وقتی رسیدیم همش داشتم نگاهش میکردم به صورت زیبا ش از نگاه کردنش سیر نمیشدم که گفت چیه داری به چی نگاه میکنی...؟!؟ گفتم چرا اینطوری شدی چقدر لاغر شدی چرا سرت رو تراشیدی گفت چیزی نیست اینطوری دوست دارم ؛ از مادرم بگو چرا مریضه مریضیش چیه بردینش دکتر...؟ خواستم بهش بگم که اون شب حمله قلبی زده ولی نخواستم ناراحتش کنم گفتم چیزی نیست خوب میشه... گفتم داداش برگرد بخدا همه پشیمونن ، گفت محاله دیگه بر گردم چرا اون شب پشتم در نیومد از عموهام می‌ترسید باگر اشاره می‌کرد هر 4 تا رو می‌زدم دیگه برام مهم نیست نمی‌خوام هیچ وقت ببینمش گفتم کی؟! گفت پدرت (حتی نگفت پدرم) گفتم اونم پشیمونه گفت دیگه فایده نداره اون شب پشتم رو خالی کرد پشیمانی چه فایده داره....؟دیگه حرفش رو نزن ازش ناراحتم خیلی ، دوست داشتم اون شب بجای عموم پدرت بود که منو بزنه برام خیلی آسون تر بود... گفتم حالا چرا سرت رو تراشیدی سکوت کرد دانستم که یه چیزی شده بهش گیردادم که بهم بگه.... گفت باید بهم قول بدی که جایی به زبونت نیاری... گفتم قول میدم ؛ گفت شیون جان زیبایی نعمت خوبی هست از طرف خدا به بشر ولی جای خودش بد چیزیه.... گفت یه روز تو میدون کارگرا یه مرد اومد گفت دو نفر میخوام که آجر از راه پله با پُشتشون ببرن طبقه 3 منو یک مرد میان سال رفتیم ؛ تو راه بهم گفت چرا درس نمیخونی چرا کارگری میکنی؟ خیلی مرد خوبی بود انگار داشت با برادر خودش حرف میزد تا رسیدیم گفت باید امروز تموم بشه کار صبح استادکار میاد برای بنایی... خودش رفت گفت که کار دارم تا عصر برنمی‌گردم اگر چیزی خواستید به زنم بگید اون خونه‌ست... حدود 1 ساعت کار کردیم که اون مرد گفت نمیتونم پُشتم درد میکنه من میرم، بهش گفتم که بهش قول دادیم که امروز کار رو تموم کنیم گفت والله نمیتونم و رفت... داشتم آجر می‌بردم بالا از راه پله یک دفعه تو حیاط سرم رو بالا کردم دیدم یه 'زن از پنجره داره بهم نگاه میکنه... سرم رو انداختم پایین به کارم مشغول شدم وقتی داشتم از راه پله بالا میرفتم در رو باز کرد گفت بفرما این چایی رو بخور رفتم بالا که اجراو بزارم آمدم پایین همانجا بود چایی رو گرفتم خوردم لباسش ناجور بود بهش توجه نکردم به کارم رسیدم وقتی از راه پله ها رفت آمد می‌کردم درست جلو در می‌ایستاد... با خودم گفتم اگر این دفعه باشه باهاش تند رفتار می‌کنم که بره تو وقتی رفتم نبود الحمدالله تا چند دفعه رفتم بعدش اومد در رو باز کرد گفت ببخشید بی‌زحمت میشه لامپ اون اتاق رو برام عوض کنید آخه سوخته گفتم چشم؛..... 👈 ادامه دارد⬅️⬅️⬅️ 🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃 💥برای دیدن بهترین پستها وداستانها به ما 👇
الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا(۵۹) ✨اوست خداى بخشنده ✨پس از او بخواه ✨كه بر همه چيز آگاه است(۵۹) 📚سوره مبارکه الفرقان ✍آیه۵٩
💢 چهار نکته درباره️ و مردم ❌ یکی از اذیت و آزار دیگران است. 🌸 پیامبر اکرم (ص) فرمود: کسی که را کند مرا اذیت نموده است. 🔹 گاه به زبان است همچون اهانت، مزاحمت تلفنی ️ و ... گاه به قلم است ، مانند نامه ها و مقالات توهین آمیز و گاه با رفتار است همچون بلند کردن صدای ضبط، و یا معطل وسرگردان کردن ارباب رجوع در ادارات، یا آلوده ساختن هوا در محیط های بسته و یا ایجاد سد معبر و راه بندان و.... 🔹 و جوک و لطیفه ای که اهانت یا ایذاء به شخص یا اشخاص معینی باشد جایز نیست. 🔹 رساندن به مومن به یا ضرب و جرح و مانند آن و نیز پدر و مادر هر چند با گفتن اف، همچنین گرفتن روزه مستحب یا سفر ️ غیر واجب اگر موجب اذیت پدر و مادر شود است. 📗 : ۱. جواهر الکلام ج ۲۲ ص ۷۴ و ج ۲۱ ص ۲۴ ۲. سوره مبارکه اسرا ۲۳ ۳. توضیح المسائل مراجع ج ۱ م ۱۷۴۱ و ۱۲۹۵ ۴. احکام دو دقیقه ای محمود اکبری ج ۵ ص ۱۱۷
💎 : 🔸 «إنَّهُ لابُدَّ لِلعاقِلِ مِن أن يَنظُرَ في شَأنِهِ ؛ فَليَحفَظ لِسانَهُ ، وَليَعرِف أهلَ زَمانِهِ .» 🔹 «خردمند ، بايد در كار خويش بنگرد تا زبان خويش را نگه بدارد و مردم زمانه اش را بشناسد .» 📚 الأمالي للطوسي : ص ۱۴۶ ح ۲۴۰ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 💎حضرت فاطمه زهرا عليها السلام : هر كه عبادت خالصانه خود را به درگاه خدا فرا برد ، خداوند عزّ و جلّ بهترين كارى را كه به صلاح اوست برايش فرو فرستد 📚ميزان الحكمه، جلد 4، صفحه 49
روزگاري حاکمي اعلام کرد به هنرمندي که بتواند آرامش را در يک تابلو نقاشي بياورد، جايزه اي نفيس خواهد داد. بسياري از هنرمندان سعي کردند وحاکم همه تابلو هاي نقاشي را نگاه کرد و از ميان آنها دو تابلو پسنديد و تصميم گرفت يکي از آنها را انتخاب کند. اولي نقاشي يک دريا چه آرام بود؛ درياچه مانند آينه اي تصوير کوههاي اطرافش را نمايان مي ساخت، بالاي درياچه آسماني آبي با ابرهاي زيبا و سفيدبود، هر کس اين نقاشي را ميديد حتما آرامش را در آن مي يافت. در دومي کوههايي بود ناهموار و پر صخره؛ آسمان پر از ابر هاي تيره، باران ميباريد و رعد و برق ميزد، از کنار کوه آبشاري به پايين مي ريخت،در اين نقاشي اصلا آرامش ديده نمي شد. اما حاکم با دقت نگاه کرد وپشت آبشار بوته اي کوچک ديد که در شکاف سنگي روييده بود. در آن بوته پرنده اي لانه کرده بود و در کنار آن آبشار خروشان و عصباني، پرنده اي در لانه اي با آرامش نشسته بود. حاکم نقاشي دوم را انتخاب کرد وگفت: "آرامش به معناي آن نيست که صدايي نباشد، مشکلي وجود نداشته باشد، يا کار سختي پيش رو نباشد! آرامش يعني درميان صدا، مشکل و کار سخت،دلي آرام وجود داشته باشد..."
✅یک داستان واقعی و زیبا ✍ از مرحوم آيةالله‌العظمي حاج شيخ عبدالكريم حايري يزدي(ره)، نقل شده است: اوقاتي كه در سامرا مشغول تحصيل علوم ديني بودم، اهالي سامرا به بيماري وبا و طاعون مبتلا شدند و همه‌ روزه عده ‌اي مي‌‌مردند. روزي در منزل استادم، مرحوم سيدمحمد فشاركي، عده‌اي از اهل علم جمع بودند. ناگاه مرحوم آقا ميرزا محمدتقي شيرازي تشريف آوردند و صحبت از بيماري وبا شد كه همه در معرض خطر مرگ هستند. مرحوم ميرزا فرمود: اگر من حكمي بكنم آيا لازم است انجام شود يا نه؟ همه اهل مجلس پاسخ دادند: بلي. فرمود: من حكم مي‌‌كنم كه شيعيان سامرا از امروز تا ده‌روز همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شوند و ثواب آن را به روح نرجس‌خاتون(علیها السلام)، والده ماجده حضرت حجت‌بن‌الحسن(علیهما السلام) هديه نمايند تا اين بلا از آنان دور شود. اهل مجلس اين حكم را به تمام شيعيان رساندند و همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شدند. از فرداي آن روز تلف‌شدن شيعه متوقف شد. 📚داستان‌هاي شگفت شهید دستغیب
✍مصرف شلیل در کاهش وزن !🍑 👈هر شلیل تقریباً ۵۰کالری انرژی دارد و چون فیبر بالا داشته و چربی ندارد میوه بسیار خوبی برای کاهش وزن است. 👈 کسانی که میخواهند وزن اضافه کنند بهتر است کمتر شلیل بخورند. درفصل زمستان از میوه خشکش استفاده کنید
🔻مسیر سخت موفقیت 🔻مرد میلیاردر قبل از سخنرانیش خطاب به حضار گفت: از میون شما خانوم ها و آقایون، کسی هست که دوست داشته باشه جای من باشه، یه آدم پولدار و موفق؟ 🔹 همه دست بلند کردند! 💢مرد میلیاردر لبخندی زد و حرفاشو شروع کرد: با سه تا از رفیق های دوره تحصیل، یه شرکت پشتیبانی راه انداختیم و افتادیم توی کار. اما هنوز یه سال نشده، طعم ورشکستگی پنجاه میلیونی رو چشیدیم! 💢رفیق اولم از تیم جدا شد و رفت دنبال درسش! 💢 ولی من با اون دو تا رفیق، به راهم ادامه دادم. اینبار یه ایده رو به مرحله تولید رسوندیم، اما بازار تقاضا جواب نداد و ورشکست شدیم! این دفعه دویست میلیون! رفیق دوم هم از ما جدا شدو رفت پی کارش! 💢من موندم و رفیق سوم. بعد از مدتی با همین رفیق سوم، شرکت جدید حمل و نقل راه انداختیم، اما چیزی نگذشت که شکست خوردیم. این بار حجم ضررهای ما به نیم میلیارد رسید! رفیق سوم مستاصل شد و رفت پی شغل کارمندیش! 💢 توی این گیرودار، با همسرم تجارت جدیدی رو راه انداختیم و کارمون تا صادرات کالا هم رشد کرد. اوضاع خوب بود و ما به سوددهی رسیدیم اما یهو توی یه تصادف لعنتی، همسرمو از دست دادم! 💢 همه چی بهم ریخت و تعادل مالیمو از دست دادم! شرکت افتاد توی چاله ورشکستگی با دو میلیارد بدهی! شکست پشت شکست! 💢مدتی بعد پسر کوچیکم بخاطر تومور مغزی فوت کرد. 💢 چند سال بعد، ازدواج دوم داشتم که به طلاق فوری منجر شد! 💢بالاخره در مرز پنجاه و هفت سالگی، با پسر بزرگم شرکت جدیدی زدیم با محصول جدید اولش تقاضا خوب بود اما با واردات بی رویه نمونه جنس ما، محصولمون افت فروش پیدا کرد و باز ورشکست شدیم. هفت سال حبس رو بخاطر درگیری با طلبکارهای دولتی و خصوصی گذروندم! و اموالمون همش مصادره شد! شکست ها باهام بودند و منم هنوز بودم! 💢به محض رهایی از حبس، باز کار جدیدی رو استارت زدیم و این بار موفق شدیم. شرکتمون افتاد توی درآمد و وضعمون خوب شد. من به سرعت و با یه رشد عالی، از چاله بدهی ها دراومدم. الان شرکت من ده شرکت وابسته داره و شده یه هلدینگ بزرگ، اونم با ده هزار پرسنل. 💎مرد میلیاردر بعد از رسیدن به این قسمت از حرف هاش، از حضار پرسید: همونطور که شنیدید، من برای رسیدن به این مرحله از زندگی، تاوان دادم. عذاب کشیدم. آیا کسی حاضر هست بازم مسیر منو طی کنه؟ 💎هیچ کس دستشو بلند نکرد! مرد میلیاردر خنده بلندی کرد و سپس با گفتن یه جمله از پشت تریبون اومد پائین : خیلی هاتون دوست دارید الان جای من باشید اما حاضر به طی کردن مسیر سختی نیستید که من طی کردم ’ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ ✨ ☝️ ✅‏وقتی خدایی بالای سرت نبینی وقتی اعتقادی به آخرت و حساب و کتاب نداشته باشی وقتی تمامِ خودت را فقط برای دنیا تعریف کرده باشی اگر دنیایت به خطر بیفتد دنیای همه مردم را به خطر می اندازی! این را مقایسه کنید با فرهنگ اربعین و عاشورا و شهادت که ایثار و مواسات از آن می جوشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 جانم امام رضا(ع) 🌹 جانم امام جواد(ع) در بغل امشب یکى قرص قمر دارد رضا(ع) بر زبان شکر خداى دادگر دارد رضا(ع) بارگاه زاده موسى(ع) چراغان ،مى شود در حریمش جشن میلاد پسر دارد رضا(ع) 🌹میلاد پر برکت 🌹 نور چشم امام رضا(ع) 🌹 امام جواد(ع) مبارک باد.
💖 جانم علی اصغر مژده, اصغـــر آمــده پور رباب  می درخشد روی او چون آفتاب هست شفیع شیعه در روز حساب  او که گشت از نسل آل بوتراب 💖 یاعلی اصغر مددی آقا... میلاد حضرت علی اصغر مبارک🎉🎊🪅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 امشب میان باغچۂ سبز فاطمه(س) بار دگر شکوفه ی سیبی دمیده است امشب رقیه (س) مژده به ارباب می‌دهد بابا بخند چون علی اصغر رسیده است 🌹 ميلاد باب الحوائج 🌹 حضرت على اصغر(ع)مبارک🪅
🍃❤️🍃 💖 یا جواد الائمه ادرکنی امشب رضويون همه شادند دل در حرم رضا نهادند همه عيدى ولادت از پدر مى‏ گيرند خشنود ز مقدم جوادند همه 💖 میلاد امام جواد (ع) 💖 بر شما خوبان مبارک باد
🌹 بارالها امشب به حرمت امام جواد (ع) و دستان کوچک علی اصغر (ع) گرفتاری و مشکلات و غم واندوه مردم سرزمینم را برطرف بفرما 🌹 مهربانا دل دردمندان را شــــاد و دوستان و عزیزانم را سلامت و سعادتمند بدار آمیـــن یا رَبَّ 🌹 امیدوارم در این شب معنوی ان شاء الله به حق حضرت جواد الائمه علیه السلام و باب الحوائج کوچک کربلا حضـرت علی اصغر علیه السلام همگی حاجت روا باشید ⭐️ عیدتون مبارک ⭐️ التماس دعا ⭐️ شب خوش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بِسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم🌸 دفتـر‌ صبـح از سطـری شـروع می‌شـود گه به نـام بزرگ تـو تكيه كرده است بـه نـام تــــو‌ ﷽ ای خـدای صبـح … ای خـدای روشنـی … ای خـدای زنـدگی … هـر صبـح آغازی است بـرای رسیـدن بـه تـو 🌸 الهـی بـه امیـد تـو 🌸 ‎‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸روزتان معطر به ذکرصلوات برمحمدوآل محمد (علیهم السلام)🌸 🌸💚السلام علیک یابقیة الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) 💚🌸السلام علیک یااباعبدالله الحسین (علیه السلام) 🌸💚السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(علیه السلام) 💚🌸السلام علیکم یا اهل البیت النبوه جمیعا" ورحمة الله وبرکاته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️ ♦☝️ ♦تماشا کنید و یاد خدا کنید ✨مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ(۱۹) ✨بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ(۲۰) ✨فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ(۲۱) 📖سوره الرحمن ❤سبحان الله تعالی از عجایب خلقت خداوند