eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
ریشه کلمه چند مرده حلاجی ! ریشه این ضرب المثل برمی‌گردد به ماجرای حسین بن منصور حلاج، از نامی ترین عارفان وارسته ایران. حلاج را بخاطر عقایدش به سخت ترین شکل کشتند. نخست دو دستش را بریدند. حلاج خنده ای بزد. گفتند: "خنده چیست؟" گفت: "دست از آدمی بسته جدا کردن آسان است." پس دو دست بریده خون آلود بر روی خود مالید و روی را خون آلود کرد. گفتند : "چرا کردی ؟" گفت: "خون بسیار از من رفت. دانم که رویم زرد شده باشد، شما پندارید که زردی من از ترس است. خون بر روی مالیدم تا در چشم شما سرخ روی باشم که گلگونه‌ی مردان، خون ایشان است." امروزه وقتی از پایداری و استقامت کسی سخن می گویند گفته می‌شود، چند مرده حلاجی؟ یعنی: ببینیم تا بدانیم تاب و توان تو چند است! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
داستانی از انوشیروان انوشيروان‏ در دوران زمامدارى خود در قوانین مالياتی تغييراتى ایجاد کرده، برای هر منطقه ای خراجی معین (مقطوع) مشخص کرد. وی پس از ارائه ی این قوانین در جمع بزرگان و اشراف از همگان خواست تا دیدگاه خود را بیان دارند. لیکن هیچ کس سخن نگفت. انوشیروان برای بار دوم و سوم از همگان خواست تا به ارائه نقطه نظرات بپردازند. در این هنگام دبيری دانشمند از جا برخاست و با توجه به خشکسالی در برخی مناطق و هجوم ملخ ها و دیگر آفات از انوشیروان درخواست نمود تا برای مراعات حال مردمان در قوانین جدید مالیاتی تجدید نظری بفرماید. و از وضع مالیات مقطوع اجتناب کند تا مردم دچار سختی و آزار نگردند. انوشیروان از شنیدن این سخن خشمگین گردید و دستور داد با قلمدان آنقدر بر سر دبیر زدند تا جان داد. پس از اجرای حکم، انوشیروان از حاضرین در مجلس خواست تا نظرات خود را درباره ی احکام صادره مالیاتی بگویند. درباریان همگی از ترس گفتند: « اى شاه تمام ماليات هايى را كه تو وضع كرده ‏اى عادلانه مى‏ دانیم.» @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
👌 🌹ابراهيم خليل (ع) روزى از منزل بيرون آمد به طرف صحرا و كرانه دريا رفت و به سير و سياحت پرداخت ، با خود مى گفت : همه اين موجودات متنوع و گلها و بلبلها و آبها و گياهان و كوهها، خداى يكتا را شناخته اند و تسبيح او مى گويند، ولى اين بشر خيره سر حاضر نيست از بت پرستى دست بردارد. غرق در فكر بود، كه ناگهان چشمش به انسانى خورد، كه در گوشه اى مشغول نماز است ، ابراهيم مثل عاشقى كه به دنبال معشوق مى رود، به سوى آن شخص رفت 🌹ابراهيم كنار او مشغول نماز شد، تا او از نماز فارغ گرديد، ابراهيم از او پرسيد براى چه كسى نماز مى خوانى ؟ او گفت : براى خدا، ابراهيم پرسيد: خدا كيست ؟ او گفت : خدا كسى است كه تو و مرا آفريده است . ابراهيم دريافت كه او خداى حقيقى را مى پرستد، به او فرمود: بسيار به تو علاقمند شدم ، روش تو را مى پسندم ، دوست دارم با تو باشم ، منزل تو كجاست ؟ تا هرگاه خواستم به زيارت تو آيم . عابد گفت : منزل من آن سوى دريا است ، تو نمى توانى به آنجا بيائى . ابراهيم پرسيد: پس تو چگونه از آب رد مى شوى ؟ عابد گفت : من به خواست خدا روى آب مى روم و غرق نمى شوم . ابراهيم گفت : شايد همان خدا به من نيز لطف داشته باشد و آب را براى من نيز رام كند، برخيز تا امشب با هم در منزل تو باشيم . عابد برخاست و همراه ابراهيم ، حركت كردند، تا به دريا رسيدند، عابد نام خدا را برد، و از روى آب گذشت ، ابراهيم نيز نام خدا را به زبان آورد و حركت كرد، و هر دو از آب گذشتند و به منزل عابد رسيدند. ابراهيم گفت : غذاى تو چيست ؟ عابد اشاره به درختى كرد و گفت : (ميوه اين درخت را جمع مى كنم و در تمام ايام سال مى خورم .) ابراهيم پرسيد كدام روز از همه روزها بزرگتر است ؟ عابد گفت : آن روزى كه خداوند خلايق را تحت حساب و كتاب مى كشد و به آنها پاداش يا كيفر مى دهد (يعنى روز قيامت ) ابراهيم گفت : بيا دعا كنيم تا خداوند مؤ منان را از سختى آن روز نجات دهد. عابد گفت : سه سال است يك تقاضائى از خدا دارم هر چه دعا مى كنم به استجابت نمى رسد، ديگر در درگاه خداوند شرم دارم ، دعاى ديگرى كنم . ابراهيم گفت : هيچ شرم نداشته باش ، گاهى خداوند، بنده اش را دوست دارد، دعاى او را مدتى طولانى ، اجابت نمى كند، تا مناجات او زياد شود، و به عكس هرگاه بر بنده اى غضب كرد، دعايش را مستجاب مى كند، يا نااميدش مى نمايد كه ديگر دعا نكند، حال بگو بدانم دعايت چيست ؟ عابد گفت : روزى در محلى نماز مى خواندم ناگاه چشمم به جمال بسيار زيباى نوجوانى افتاد كه چهره اش از زيبائى مى درخشيد، و چند گاو مى چراند كه گوئى به بدن آنها روغن ماليده اند، بسيار براق بودند و همچنين بهمراه او چند گوسفند فربه بود، به سوى او رفتم و پرسيد تو كيستى ؟ گفت : من فرزند (ابراهيم خليل (ع )هستم . علاقه ابراهيم خليل در دلم جاى گرفت ، و اكنون سه سال است از خدا مى خواهم كه مرا به زيارت خليل خود ابراهيم ، موفق كند، اما دعايم مستجاب نشده است . ابراهيم گفت : من همان ابراهيم هستم و آن نوجوان پسر من است . عابد تا اين سخن را شنيد دست بر گردن ابراهيم انداخت و او را بوسيد و گفت : (حمد و سپاس خداوندى را كه دعايم را مستجاب كرد) آنگاه ابراهيم (ع) بدرخواست عابد براى همه مؤ منين و مؤ منات دعا كرد و عابد آمين گفت به اين ترتيب ، در مى يابيم كه نبايد نااميد شد، و نبايد از دعا غفلت كرد كه مستجاب خواهد شد! و گاهى اين چنين شيرين مستجاب مى شود كه در داستان خوانديد. 💚او عابدى بنام ((ماريا)) فرزند ((اوس )) بود كه عمرى طولانى داشت 📚بحارالانوارط قديم ج5 به نقل از امام باقر(ع)
✍امام هادی(علیه السلام) بادنجان زیاد مصرف کنید چرا که در زمان(احتیاج بدن به) گرما، گرم و در وقت سرما سرد است، درهمه اوقات معتدل و در هرحال خوب است. 📚الکافی،ج۶،ص۳۷۳
چطوری تو این روزهای کرونایی همدیگر رو شاد کنیم؟ تقویت فضای شوخی،خنده و نشاط 2⃣ قطعا تو خونه همه راجع به کرونا حرف میزنن اگر دوست دارین تو خونتون درباره این ویروس گفتگو کنین، تنها به رعایت نکات بهداشتی اکتفا کنین و از صحبت درباره آمار مبتلایان، نحوه دفن فوت شدگان، پرداختن به شایعات مثل قرنطینه شدن شهر، بدتر شدن اوضاع و... خودداری کنین. ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️ بارالهـا تنها کوچ ای که بن بست نيست کوچه ی ياد توست ازتو خالصانه ميخواهم که دوستان و عزیزانم و هيچ انسانی در کوچه پس کوچه هاي زندگی اسير وگرفتـار هيچ بن بستی نگردند... ⭐️ خدایا هم روز را تومیسازی هم روزگار را فردا را برای همه ی بندگانت زیباتر بساز. ⭐️ شبتون آروم در پناه حق ‎‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌
animation.gif
18.63M
🍃🌼بسم الله الرحمن الرحیم🍃🌼 💫بود ذکر هر لحظه و هر زمان 🌼بنام خداوند بخشنده ی مهربان 💫ببر نام یکتا خداوند را 🌼که هم جان تازه گردانی و هم توان 💫به اذن خدای جهان آفرین 🌼خداوندگار سماء و زمین 💫ببر دست بر کار و آسوده باش 🌼بود شیوه ی کامیابان چنین 🍃🌼 الهی به امید تو 🍃🌼 ‎‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼✨ آخرین روزهای اسفند ماه شما پُر برکت با صلوات بر حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ و خاندان مطهرش ✨🌼 🌼 اَللَّهُـمَّ 🌼صَلِّ🌼 عَلَی 🌼 مُحَمَّـدٍﷺ 🌼 وَآلِ🌼 مُحَمـَّدﷺ 🌼 وَ عَجِّـل🌼 فَرَجَهُـم 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ 💚 💝 بی تو درجمعیم و تنهاییم، بی تو خندانیم و گریانیم، بی تو آرامیم و سوگواریم ... بی تو مردگانیم در نقش زندگان ... بیا و حیاتمان بخش.... 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 هر روز صبح بعدِ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ میفرستم من سلامی بر شهنشاهم حسین 🌹اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن 🌹 ‏آدینه تون مزین به نام ارباب دو عالم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ؟ 🌸 وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ️و هنگامی که یوسف به سنّ کمال رسید، حکمت و دانش به او عطاء کردیم، و ما را این‌گونه پاداش می‌دهیم. 📖 سوره یوسف/۲۲ ❤ حضرت حق‌تعالی در آیه ۱۵ سورۂ احقاف سنّ کمال انسان‌های عادی را به شرط ایمان، سالگی معرفی می‌کند، (حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً) ولی حضرت یوسف (ع) در سنّ جوانی به این بلوغ رشدی الهی رسید. 🌸 یوسف (ع) را به چاه انداختند و حتی سکّه‌ای بر جیب او نگذاشتند، و حضرت حق‌تعالی با بخششِ علم و حکمت بر یوسف (ع) او را از دام زلیخا رها کرد و محبوب مردم مصر کرد. 🔸 پس کودکی را که حق‌تعالی به او علم و حکمت بخشیده و این ثروت را در وجود او قرار داده است، هر جای دنیا رود صاحبِ عزت و رزق و روزی است، برخلاف بسیاری از والدین که گمان می‌کنند اگر برای فرزندان امکانات و ثروت بگذارند دنیا به کام‌شان شده و آنان را کفایت است. 🔸 کسی که باشد خداوند دوست‌داشتنش را با پول و ثروت به او نشان نمی‌دهد، بلکه به او علم و حکمت در زندگی می‌آموزد. 🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
☝️ ☝️ 🌏اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 22 اسفند ماه 1399 🌞اذان صبح: 04:56 ☀️طلوع آفتاب: 06:19 🌝اذان ظهر: 12:14 🌑غروب آفتاب: 18:09 🌖اذان مغرب: 18:27 🌓نیمه شب شرعی: 23:33
🌼ذکر روز جمعه ۱۰۰ مرتبه 🌻خدایا درود بفرست بر محمد و آل محمد 🌼اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ 🌻وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم 🌼این ذکر موجب عزیز شدن می‌شود... منتظرند ناقوس آمدنت به صدا درآید تا پخش شود نوای ظهورت درون دلها... مهدی جان بیا و صدای آمدنت را به گوش ما برسان! 🌻اللهم عجل لولیک الفرج🌻
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌷 🔹 💝 « ما تجربه زیادی به دست آورده ایم و وجدان نموده ایم که برای رهایی از مشکلات راههایی هست که بهترین آنها که خود ما حس کرده ایم و به کمک آنها به حاجت هایمان رسیده ایم، چهار چیز است: 🔹 1_نذرکردن گوسفند برای فقرا، 2_خواندن حدیث کساء به طور پی در پی(«و ادفعوا أمواج البلاء بالدّعاء»، پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چندبار قسم خوردند كه اگر كسی این حدیث را بخواند، اگر غمگین باشد، غمش برداشته می شود و صاحب حاجت حاجتش برآورده می شود...)، 🔹3_ پرداخت صدقه و ختم صلوات(14000 مرتبه صلوات فرستادن است؛ حالا چهارده هزار مرتبه را چند نفر یا در چند جلسه بفرستند فرقی نمی كند.)» 🔹 ایشان در ادامه بیان می كنند كه: 4_ذكر صلوات برای اموات خیلی خاصیت دارد، گاهی من برای اموات صلوات را هدیه می كنم و اثرات عجیبی هم دیدم. خواب دیدم فردی به چند نوع عذاب گرفتار است مقداری صلوات برایش هدیه كردم دوباره در خواب دیدم، الحمدلله صلوات ها او را نجات داده اند. 👤 آیت بصیرت ص 68 و نردبان آسمان 🌺 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
┄┅═✼💟✼═┅┄ 👌 پيشگيرى و درمان پوكى استخوان 🔸 صبح : شير عسل 🔸 ظهر : شير خرما 🔸 عصرانه : پودر سنجد + شير 🔸 شب : مغز گردو با پنير ┄┅═✼💟✼═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 سلام 🌸 روزتون بخیر امیدوارم یک روزعالی را در کنار خانواده ودوستان و عزیزان داشته باشید و ثانیه ثانیه امروز رو در پناه لطف خدا به خوشی سپری کنید 🌸 تقدیم به شما 🌸 آدینه تون پراز شادی
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘ 🍒 داستانی واقعی وآموزنده با نام 👈 🍒 👈 قسمت دوم هر کدام از زن های محل که فرزندانشان معتاد شده بود به محض دیدن پدر روی ترش می کردند و می گفتند: « خدا باعث و بانی بدبخت شدن جوونامون رو لعنت کنه. خدا به زمین گرمش بزنه که چنین بلایی سر بچه هامون می یاره!» و خلاصه هیچ کس، از دوست و آشنا و فامیل گرفته تا در و همسایه دل خوشی از پدر نداشتند. ما در یک خانه کوچک کلنگی درب و داغان که به ارث رسیده از پدربزرگ بود زندگی می کردیم. آن خانه فکستنی که نه حمام داشت و نه آشپزخانه، پاتوق رفیق های همپالکی پدر بود. او شب تا صبح رفیق هایش را به خانه می آورد و همگی دور منقل می نشستند و دود و دمشان همه جا را پر می کرد. راست گفته اند که آدم معتاد غیرت ندارد. پدر، مادرم را که چهره زیبایی هم داشت مجبور می کرد تا برایشان چای ببرد و اگر مادر مخالفت می کرد آن وقت بود که دستان سنگین پدر سیلی محکمی به دهان مادر می نواخت و دهان مادر پر از خون می شد. این جور مواقع مادر لابه لای گریه هایش می گفت: «بلاخره یه روز از این خراب شده می رم. جونم را برمی دارم و می رم پی زندگی م!» و من با همان کودکی ام می فهمیدم که مرا دوست ندارد و در ذهنم تجزیه و تحلیل می کردم که اگر مرا دوست می داشت می گفت: « یه روز با هم از این خونه می ریم!» یادم نمی آید که مادر دست نوازشی بر سرم کشیده باشد. همیشه این مادربزرگ- مادر پدرم- بود که با کلی فحش و کتک و غرولند به من رسیدگی می کرد و کارهایم را انجام می داد. البته به مادر حق می دادم، او دل خوشی از پدر نداشت و شاید به همین خاطر بود که سرکار می رفت و پول هایش را جمع می کرد تا روزی بتواند از پدر جدا شود و از آن خانه برود. ما هیچ وقت غذای درست و حسابی برای خوردن نداشتیم. بهترین غذایمان سیب زمینی و تخم مرغ بود که آن را هم مادربزرگ به حساب مادر از بقالی ها می خرید و سر هر ماه که مادر حقوق می گرفت پولشان را با هزار لعنت و نفرین می برد و می داد.  مادربزرگم حقوق بازنشستگی پدربزرگم را می گرفت اما حتی دلش نمی آمد یک ریال برای ما خرج کند. وقتی مادرم با دلخوری به او می گفت: « آخه این که زندگی نمی شه.  تو مگه دل نداری زن؟ این بچه گرسنه ست، لباس نو نداره. با همون کیف و کفش کهنه ش می ره مدرسه. اونوقت تو حقوقت رو می گیری و میری زیارت! می شینی بالای خونه و می بینی پسر نامردت چه بلایی سرم میاره و چند غاز پول رو چه جوری از دستم می گیره و اونوقت میری از بقالی به حساب من جنس میاری...... 👈 ادامه دارد⬅️⬅️⬅️ 🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃 💥برای دیدن بهترین پستها وداستانها به ما 👇
☀️امام زمان'عجل‌الله‌تعالی‌فرجه' فرموده‌اند: اگر از خداوند طلب مغفرت کنی، خداوند نیز تو را خواهد آمرزید. 📕کافی ج۱، ص۵۲۱ ⛅ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج⛅ مأخذ: فرهنگ مهدویت ـ🔺🔹🔺🔹🔺ـ 🔻حضرت مهدى عليه السلام در نامه مباركش به سفير خود محّمد بن عثمان فرمود: 🔹براى تعجيل فرج زياد دعا كنيد، چون همين دعا موجب فرج شماست. 📚منتخب الأثر، ص 268 ⛅ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج⛅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸کلیپ کوتاه☝️ 🌸موضوع :نماز نشسته 🌸حاج اقا حسینی قمی 🌸برنامه سمت خدا منتشر کنید تا در ثوابش شریک شوید👇
✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ✨به نام خداوند رحمتگر مهربان ✨اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ﴿۱﴾ ✨بخوان به نام پروردگارت كه آفريد (۱) ✨خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿۲﴾ ✨انسان را از علق آفريد (۲) ✨اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ ﴿۳﴾ ✨بخوان و پروردگار تو كريمترين كريمان است (۳) ✨الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿۴﴾ ✨همان كس كه به وسيله قلم آموخت (۴) 📚سوره مبارکه العلق ✍آیات ۱ تا ۴
🌷🌷🌷 حكايت نموده‌اند حاکمی رسم بنهاد هر که از مسافران و ساکنان دزدی کند آن شخص را سوار بر الاغ به مدت یک هفته در شهر بگردانند. این گذشت تا که شخصی از دیگری حلوا بدزدید و بخورد. به جرم دزدی به محکمه اش بردند و چون محکوم شد طبق حکمِ حاکم سوار بر الاغی او را در شهر بچرخانیدند و مردم در کوچه و بازار با دیدن آن حالت بسیار هیاهو بکردند. هنگام چرخاندن نگهبان از دزد پرسید: بسیار سخت میگذرد؟ دزد گفت نه ! حلوا را که خوردم، الاغ را هم که سوارم، مردم هم که شادی میکنند و شادند، از این بهتر چه هست؟! http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵ ﺍﻫﺪﺍﻑ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ! ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮ ! ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ ! ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ، ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﺁﻥ ﺑﯿﻨﺪﯾﺶ ! http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
زن و مرد از راهی می رفتند، ماموران آنها را دیدند و آنها را خواستند. پرسیدند شما چه نسبتی با هم دارید؟ زن و مرد جواب دادند زن و شوهریم. ماموران مدرک خواستند، زن و مرد گفتند نداریم! ماموران گفتند چگونه باور کنیم که شما زن و شوهرید؟ زن و مرد گفتند برای ثابت کردن این امر نشانه های فراوانی داریم. اول اینکه آن افرادی که شما می گویید دست در دست هم می روند، ما دستهایمان از هم جداست! دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت کردن به هم نگاه می کنند، ما رویمان به طرف دیگریست! سوم آنکه آنها هنگام صحبت کردن و راه رفتن، با هم با احساس حرف می زنند، ما احساسی به هم نداریم! چهارم آنکه آنها با هم بگو بخند می کنند، می بینید که، ما غمگینیم! پنجم، آنها چسبیده به هم راه می روند، اما یکی از ما جلوتر از دیگری می رود! ششم آنکه آنها هنگام با هم بودن کیکی، بستنی ای، چیزی می خورند، ما هیچ نمی خوریم! هفتم، آنها هنگام با هم بودن بهترین لباسهایشان را می پوشند، ما لباسهای کهنه تنمان است! هشتم... ماموران گفتند خیلی خوب، بروید، بروید، فقط بروید! http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💕خوشبختی چیز عجیبی است وقتی میاید گامهایش آنقدر آرام است که شاید صدای پایش را نشنوی اما وقتی نیست دردش را تا مغز استخوان حس میکنی خوشبختی یک حس درونی است خوشبختی حاصل نوع نگاه ها به زندگیست، تغییری متفاوت از بودن و برداشتی آزاد از زندگی. خوشبخت باشید.... http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
نویسنده‌ای مشهور، در اطاقش نشسته بود تک و تنها. دلش مالامال از اندوه قلم در دست گرفت و چنین نوشت: "سال گذشته، تحت عمل قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را در آوردند. مدّتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت. در همین سال به سنّ شصت رسیدم و شغل مورد علاقه‌م از دستم رفت. سی سال از عمرم را در این مؤسّسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم. در همین سال درگذشت پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت. در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکی‌اش محروم شد. مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان ملازم بستر شود. از دست رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد." و در پایان نوشت، "خدایا، چه سال بدی بود پارسال!" در این هنگام همسر نویسنده، بدون آن که او متوجّه شود، وارد اطاق شد و همسرش را غرق افکار و چهره‌اش را اندوه‌زده یافت. از پشت سر به او نزدیک شد و آنچه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود خواند. بی آن که واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اطاق را ترک کرد. اندکی گذشت که دیگربار وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد. نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود: "سال گذشته از شرّ کیسۀ صفرا، که سالها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم. سال گذشته در سلامت کامل به سن شصت رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم. حالا می‌توانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزون‌تر صرف نوشتن کنم. در همین سال بود که پدرم، در نود و پنج سالگی، بدون آن که زمین‌گیر شود یا متّکی به کسی گردد، بی آن که در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت. در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید. اتومبیلم از بین رفت امّا پسرم بی آن که معلول شود زنده ماند. " و در پایان نوشته بود، "سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!" نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم کننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیّر شد. در زندگی روزمرّه باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار می‌کند بلکه امتنان و شاکر بودن است که ما را مسرور میسازد 👌 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆