eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
16.2هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
👆 ✍هرڪس این نماز را روز۴شنبه بخواندخداوندتوبه او را ازهرگناهےباشد مے‌پذیرد ۴ رکعتست درهر رکعت بعدازحمد یک توحید ویک قدر 📚مفاتیح الجنان @tafakornab @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام‌به 🌷چهارشنبه 14شهریور خوش‌آمدید🌷 💜هیچ آغازی 🌸زیباتر از سلام نیست 💜دوستان سلام 🌸روزتون پر از 💜مهر و محبت و برکت 🌸امروزتون به طراوت گل @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💠 رویای صادقه 💠 👈 عبدالله بن عوف گفته است: شبی خواب دیدم كه قیامت شده است و من را آوردند و حساب من را به آسانی بررسی كردند. آنگاه مرا به بهشت بردند و كاخ‌های زیادی به من نشان دادند. به من گفتند: درهای این كاخ را بشمار؛ من هم شمردم 50 درب داشت. بعد گفتند: خانه‌هایش را بشمار. دیدم 175 خانه بود. به من گفتند این خانه‌ها مال توست. آن قدر خوشحال شدم كه از خواب پریدم و خدا را شكر گفتم. ⭐️ صبح كه شد نزد ابن سیرین رفتم و خواب را برایش تعریف كردم. 👈 او گفت: معلوم است كه تو آیه الكرسی زیاد می‌خوانی. گفتم: بله؛ همین طور است. ولی تو از كجا فهمیدی. گفت برای اینكه این آیه الکرسی50 كلمه و 175 حرف دارد. من از زیركی حافظه او تعجب كردم. آنگاه به من گفت: هر كه آیه الكرسی را بسیار بخواند سختی‌های مرگ بر او آسان می‌شود. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
دنیا گذران، محنت دنیا گذران نی بر پدران ماند و نی بر پسران تا بتوانی عمر به طاعت گذران بنگر که فلک چه میکند با دگران http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍒داستان واقعی و آموزنده بانام 👈 🍒 👈قسمت نوزدهم روز دوم ازدواجمون رفتیم خونه بابام، مامان درو باز کرد،خیلی ساده سلام کرد انگار نه انگار من عروس شدم بابا مشغول تلویزیون دیدن بود تا ماهارو دید از جاش بلند شد به جفتمون دست داد،مامان چای ریخت اورد،همش سکوت بود گفتم از سمیه چه خبر مامان گفت خوبه،دنبال مامان رفتم تو اشپزخونه دیدم بابا هم نشسته ادامه سریالشو میبینه و سهیل هم مشغول موبایل جدیدش هست،گفتم دیگه چه خبر مامان گفت شکر بابا اومد تو اشپزخونه پنجره اشپزخونرو باز کرد گفت لاکردار معلوم نیست چی میکشه،دیدم سهیل سیگار جدیدشو دراورده،بابا راست میگه سیگاراش همیشه بوی عجیب میدادن یکم میوه خوردم و با عجله رفتم تو هال،نمیخواستم بابا به خاطر بوی بد سیگارش بیشتر عصبانی بشه گفتم عزیزم بریم،سهیل از خدا خواسته گفت بریم،مامان گفت شام نمیمونی،گفتم نه دست کردم تو کیفم سکه ایی که خریدم دراوردم گفتم مامان من خیلی اذیتتون کردم حلالم کن،سکه رو دادم دستش بغلم کرد،بغضم تازه ترکید منو سفت فشار داد،دست بابارو بوسیدم و اومدم بیرون تو ماشین خیلی گریه کردم. زندگی ما شروع شد سهیل مخالف کار کردن من بود و گفت باید یه زن خوب تو خونه باشه غذا خوشمزه بپزه خوشگل کنه تا شوهرش بیاد روزا تنها بودم و همش حرف اون شب سهیل تو ذهنم میومد که منو به خاطر ارث میخواد گاهی عصبانی میشدم گاهی میگفتم مهم اینکه خوشبختیم و من الان مال سهیلم یک سال گذشت مهمونی گاهی میرفتیم که من همیشه یه گوشه نگاه میکردمو تنها بودم شادی تو تمام مهمونیا دلبری میکرد همیشه کنار من میومد با کنایه و تیکه باهام حرف میزد و من نفرتم روز به روز بیشتر میشد هیچ وقت نفهمیدم تو اون مهمونی ها کی با کی هست هر دفعه ادما عوض میشدن به جز شادی و من همچنان به قول سهیل امل روزا تو خونه فکر رفتارای دخترا و مخصوصا شادی و شب ها مشغول بودن سهیل با گوشیش یه روز گفتم سهیل خسته شدم بزار برم سر کار،گفت باشه منم دارم دفترو تحویل میدم گفتم چرا گفت شاید برم بانک ،بشم طراح و گزارشگر و غیره بانک گفتم چه خوب گفت اره دوستم رییس یه بانک منو قراره ببره،خوشحال بودم چون دیگه از دخترای رنگ و وارنگ اتلیه خبری نبود،سهیل قبول شد و رفت سرکار یه جشن دو نفره گرفتیم تو یه رستوران خیلی خوشحال بودم سهیل یه شاخ گل داد بهم و گفت حالا سوپرایز اصلی گفتم چی گفت یه کار هم تو یه اتلیه دوستم پیدا کردم برای تو همه زن هستن،سودی عالیه کارش یه جیغ کوچیک کشیدم وای سهیل عالیه،خوشحال بودم از تنهایی وفکرو خیال بهتربود اما کاش هیچ وقت نمیرفتم.... ادامه دارد⬅️⬅️⬅️ ====================== http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 داستان وضرب المثل وسخن بزرگان⬆️ http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️ ======================
🌺خودت را باور کن 🌺و به خــــــدا 🌺اعتماد داشته باش
📚 ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ ﴿۶۱﴾ پس هر كه در اين [باره] پس از دانشى كه تو را [حاصل] آمده با تو محاجه كند بگو بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم (۶۱) 👆 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💕وقتی جوان هستی به پیرها احترام بگذار! وقتی قوی هستی به ضعیف هاکمک کن! وقتی اشتباه می کنی اعتراف کن! چراکه یک روز توهم پير ضعیف،و خطاکارخواهی شد! @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 🍀 🍀 ♦️♦️ چهره عزرائیل برای مومن و غیر مومن، هنگام مرگ 🌹🌹حضرت ابراهیم (علیه السلام) روزی شخصی را دید از او پرسید تو کیستی؟ او گفت: عزرائیل هستم. ابراهیم گفت: از تو می خواهم خودت را به آن صورتی که مومنین را قبض روح می کنی، به من بنمایانی. ابراهیم به دستور او، روی خود را برگردانید، و سپس به آن نگاه کرد، جوانی بسیار زیبا و خوشرو و شاد دید، گفت: اگر مومن پس از مرگ، چیزی (پاداشی) غیر از این چهره زیبا را نبیند، همین دیدار برای او کافی است، و پاداش خوبی برای کارهای نیکش خواهد بود. سپس ابراهیم، به عزرائیل گفت: اگر می توانی، خودت را در آن چهره ای که گمراهان را با آن، قبض روح می کنی، به من بنمان. عزرائیل: ای ابراهیم تو طاقت دیدن آن چهره را نداری. ابراهیم (علیه السلام) خواسته اش را تکرار کرد. عزرائیل گفت: روی خود را برگردان، ابراهیم (علیه السلام) روی خود را گردانید و سپس به او نگاه کرد، مردی سیاه که موهای بدنش راست شده بود و بسیار بوی بد دارد و از سوراخهای بینی او دود و آتش بیرون می آید، حضرت ابراهیم نتوانست آن چهره را مشاهده کند، بر اثر شدت ناراحتی بی هوش شد، وقتی به هوش آمد عزرائیل، را به صورت اول دید، به او فرمود: ای فرشته مرگ انسان گنهکار جز دیدن همین چهره، کیفر دیگری نبیند، همین نگاه برای عذاب و کیفر او کفایت می کند «لو لم یلق الفاجر عند موته الا صوره و جهک لکان حسبه» 📚 ریاض الاحزان عالم قزوینی، ص 31 📚 بحار الانوار، ج، 6، ص 143 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
اگرشب دردهایی درعضلات بدنتان داریدنشان ازکمبودمنیزیم وپتاسیم دربدن شماست. ✍برای جلوگیری ازدرد درهنگام خواب از موز استفاده کنید..🍌🍌 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh پ
📚📖📚📖📚📖📚📖📚 در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود که دکانش سر راه گورستان بود. وقتی کسی می مرد و او را به گورستان می بردند از جلوی دکان خیاط می گذشتند. یک روز خیاط فکر کرد که هر ماه تعداد مردگان را بشمارد و چون سواد نداشت کوزه ای به دیوار آویزان کرد و یک مشت سنگ ریزه پهلوی آن گذاشت. هر وقت از جلوی دکانش جنازه ای را به گورستان می بردند یک سنگ داخل کوزه می انداخت و آخر ماه کوزه را خالی می کرد و سنگها را می شمرد. کم کم بقیه دوستانش این موضوع را فهمیدند و برایشان یک سرگرمی شده بود و هر وقت خیاط را می دیدند از او می پرسیدند چه خبر؟ خیاط می گفت امروز چند نفر تو کوزه افتادند. روزها و سالها بدین منوال گذشت تا اینکه روزی قرعه فال به نام خود خیاط افتاد و خیاط هم مرد. یک روز مردی که از فوت خیاط اطلاعی نداشت به دکان او رفت و مغازه را بسته یافت. از یکی از همسایگان پرسید: «خیاط کجاست؟» همسایه به او گفت: «‌خیاط هم در کوزه افتاد.» و این حرف ضرب المثل شده و وقتی کسی به یک بلائی دچار می شود که پیش از آن درباره حرف می زده، می گویند: « » http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆