eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.1هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم🌷 امروز ساحل دلم را به خدای مهربان میسپارم و میدانم زیباترین و امن‌ترین قایق را برایم میفرستد او همواره بر من آگاه و بیناست خدایا سپاسگزارم❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ┅✿❀☆♡◇♡☆❀✿┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهاردرس مهم در يك فيلم 5 ثانيه اي 1) زودنااميد نشو 2 )موفقيت تورانااميد نكند 3) گاهي كمي صبر شكست رابه پيروزي تبديل ميكند 4) گاهي كمي عجله پيروزي رابه شكست تبديل مي كند 🔰🔰🔰🔰 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
پیامبر اسلام(ص) فرمودند: 🔸هر کس برای نیاز بیماری بکوشد چه آن را برآورده سازد، چه نسازد، مانند روزی که از مادرش‌ زاده شده، از گناهانش پاک می‌شود.🔸 📚من لایحضره‌الفقیه جلد ۴ ➖〰➖〰➖〰➖〰 🌹 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: هيچ گاه مالى بر اثر صدقه دادن كم نشده است. پس عطا كنيد و نترسيد. 📚بحار الأنوار : 96 / 131 / 62. 🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🌹وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
8.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸کلیپ کوتاه ☝️ 🌸 🌸موضوع :مکان نماز خواندن 🌸مدت ۴دقیقه و ۳۶ ثانیه منتشر کنید تا در ثوابش شریک شوید🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ﴿۵﴾ ✨پس بدان كه با دشوارى آسانى است (۵) ✨إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ﴿۶﴾ ✨آرى با دشوارى آسانى است (۶) 📚 سوره مبارکه انشراح✍آیات ۵ و۶ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
حاکمی به مردمش گفت : صادقانه مشکلات را بگویید حسنک بلند شد و گفت : گندم و شیر که گفتی چه شد؟ مسکن چه شد؟ کار چه شد؟ حاکم گفت : ممنونم که مرا آگاه کردی، همه‌چیز درست میشود! یکسال گذشت و دوباره حاکم گفت : صادقانه مشکلاتتان را بگویید کسی چیزی نگفت؛ کسی نگفت گندم چه شد و شیر چه شد؛ از میان جمع یک نفر زیر لب گفت : حسنک چه شد!!؟؟ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فردى در پيش حكيمى از فقر خود شكايت مى ‏كرد و سخت مى ناليد. حكيم گفت: خواهى كه ده هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟ گفت: البته كه نه. دو چشم خود را با همه دنيا عوض نمى كنم گفت: عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه مى كنى؟ گفت: نه گفت: گوش و دست و پاى خود را چطور گفت: هرگز گفت: پس هم اكنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است. باز شكايت دارى و گله مى كنى؟! بلكه تو حاضر نخواهى بود كه حال خويش را با حال بسيارى از مردمان عوض كنى و خود را خوش‏ تر و خوش‌بخت ‏تر از بسيارى از انسان ‏هاى اطراف خود مى ‏بينى. پس آنچه تو را داده‏ اند، بسى بيش ‏تر از آن است كه ديگران را داده ‏اند و تو هنوز شكر اين همه را به جاى نياورده، خواهان نعمت بيش‏ ترى هستى! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
گویند در یک روز پنج پسر از زنان برادرزاده آغامحمدخان زاده شد و چون این خبر مسرت بخش را به خواجه تاجدار دادند، با حسرت گفت: کاش از زنانِ بی شمارش یکی میزاییدند و آن یکی، سلحشوری همچون لطفعلی خان زند میشد!! لطفعلى خان زند نهمين و آخرين فرمانرواى زنديه بود. علاوه بر صورت بسيار زيبايش، پدرقدرت، راستگو، شجاع و درستكار بود. او را بهترين شمشير زن شرق ميدانستند و با شخصيت هاى شاهنامه مقايسه ميكردند. آغامحمد خان قاجار پس از شكنجه هاى فراوان چشم هايش را درآورد و او را كشت! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💎هیتلر با سیگار کشیدن مخالف بود هیتلر در زمان جوانی به شدت سیگار می کشید به نحوی که گاهی روزانه بین 25 تا 40 نخ سیگار دود می کرد. اما بعد از مدتی متوجه شد که این عادت علاوه بر این که برای سلامتی وی مضر است در واقع دور ریختن پول ارزشمند است. بدین ترتیب وی سیگار کشیدن را کنار گذاشته و حتی از بوی سیگار نیز متنفر شد. وی در طول جنگ جهانی دوم یکی از بزرگ ترین کمپین های مخالفت با مصرف سیگار را راه اندازی کرد و تمرکز خود را بر روی آسیب هایی که کشیدن سیگار به بدن وارد می کرد قرار داد. وی دوستان نزدیکش را نیز به ترک سیگار تشویق کرده و هر کدام از آن ها که سیگار را ترک می کرد یک ساعت طلایی از هیتلر دریافت می نمود. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✅✅✅ ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩ ﻣﻮﻣﻨﯽ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺍﺯ ﺩﻫﯽ ﺑﻪ ﺩﻫﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﺮﻓﺖ . ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺭﺍﻩﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻭ ﻣﺴﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻣﯿﺒﻨﺪﻧﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺎﻣﯽ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﻣﯿﮑﻨﺪ . ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺘﻐﻔﺮﺍﻟﻠﻪ ﮔﻮﯾﺎﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺯﺩ ﻭ ﻭﻟﯽ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ . ﺑﻼﺧﺮﻩﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺷﺮﺍﺏ ﺗﻌﺎﺭﻓﯽ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩ ﮐﺸﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ . ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻥ ﺭﺍﺿﯽ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﮐﺮﺍﻩ ﺟﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﺍﺏ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ. ﭼﻮﻥ ﺟﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﺮﺩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﺮﺵ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺳﺮﺧﻮﺩﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﺮ ﺧﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻡ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ . ﻣﺮﺩ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﮔﻔﺖ : ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﺣﻼﻝ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺳﺮ ﺧﺮ نگذاشت.🐴💥🍷 " سر خر" كه ميگن حكايتش اين است 😂😂😂😂 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
روزی گروهی از غاری تاریک عبور می کردند. هیچ چیز معلوم نبود کمی جلوتر زیر پاهایشان سنگهای مختلفی احساس می کردند. در این لحظه بزرگشان گفت «اینها سنگ حسرت هستند». هر که بر دارد حسرت می خورد و هر کس برندارد باز حسرت خواهد خورد. برخی با خود گفتند:چه کاری است؟ برداریم و بر نداریم هر دو یک نتیجه می ده پس چرا بار خود را سنگین کنیم؟ برخی هم گفتند:ضرر که ندارد مقداری برای سوغات بر می داریم. وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگ های قیمتی... آنها که برنداشته بودند سراسر حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا بیشتر برنداشته اند. زندگی، مثل راه رفتن در چنین غاری است اگر بهره نگیریم حسرت می خوریم واگر برداریم باز هم حسرت چرا کم برداشتیم پس کوشش کنیم هر چه بیشتر از آن بهره بگیریم. 🍃 ✔🍃 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💞"داستان واقعی جوان فقیر کارگر و گوهرشاد خاتون" "گوهر شاد" یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود. "او می خواست در کنار "حرم امام رضا (ع)" مسجدى بنا کند." به همه کارگران و معماران اعلام کرد؛ دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى "شرطش" این است که؛ فقط با "وضو" کار کنید و در حال کار با یکدیگر "مجادله و بد زبانى" نکنید و با "احترام" رفتار کنید. "اخلاق اسلامى" را رعایت و "خدا" را یاد کنید. او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد می‌آوردند، علاوه بر دستور قبلى گفت؛ سر راه حیوانات "آب و علوفه" قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که "تشنه و گرسنه" بودند آب و علف بخورند. بر آنها "بار سنگین" نزنید و آنها را "اذیت" نکنید. من "مزد شما را دو برابر مى دهم." گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به "مسجد" میرفت. روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى "چهره" او را دید. جوان بیچاره دل از کف داد و "عشق گوهرشاد" صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به "مرگ" نزدیک کرد. چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را "جویا شد." به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به "عیادت" او رفت. چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید "تصمیم گرفت" جریان را به گوش "ملکه گوهرشاد" برساند و گفت؛ اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر "عکس العمل" گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با "خوشرویى" گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از "ناراحتى یک بنده خدا" "جلوگیرى" کنیم؟ و به مادرش گفت؛ برو به پسرت بگو من براى "ازدواج" با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد. یکى اینکه "مهر" من "چهل روز اعتکاف" توست در این مسجد تازه ساز. اگر "قبول" دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط "نماز و عبادت خدا" را به جاى آور. و "شرط دیگر" این است که بعد از آماده شدن تو من باید از شوهرم "طلاق بگیرم." "حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن." جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این "مژده" درمان شد و گفت؛ چهل روز که چیزى نیست اگر "چهل سال" هم بگویى حاضرم. جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به "امید" اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و "وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد" باشد. "روز چهلم" گوهر شاد "قاصدى" فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد. قاصد به جوان گفت؛ فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه "منتظر" است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد. جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به "نماز" پرداخته و حالا پس از چهل روز "حلاوت" نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد: به گوهر شاد خانم بگویید؛ "اولا "از شما ممنونم و "دوم" اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت؛ منظورت چیست؟! "مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى؟!" جوان گفت؛ آنوقت که "عشق گوهرشاد" من را "بیمار و بى تاب" کرد هنوز با "معشوق حقیقى" آشنا نشده بودم، ولى اکنون "دلم به "عشق خدا" مى طپد "و جز او" معشوقى" نمى خواهم. من با خدا "مانوس" شدم و فقط با او "آرام" میگیرم. اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند "آشنا" کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم. و آن جوان شد "اولین پیش نماز" "مسجد گوهر شاد" و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک "فقیه کامل" و او کسی نیست جز؛ "آیت اله شیخ محمد صادق همدانی." گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد "مشهد" است. 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان