هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#نجوای_شبانه💫
باحضـــرت عشق🌙🌟
خدایا❣
در سڪوت شب
ذهنمان را آرام ڪن
ومارا در پناه خودت
به دور از هیاهوی
این جهان بدار
الهۍ شبمان را
با یادت بخیر ڪن
#آمین❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💙چقدرصبح رادوست دارم
💚نفس عمیق میکشم
💙وبایک بسم الله
💚روزم راآغاز میکنم
💙وبه شکرانه هر آنچه
💚خدایم داده
💙شادم ومهربانی میکنم
💚الهی به امیدتو
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹به آیه آیه قرآن احمدی صلوات
🌹به بهترین گل گلزارسرمدی صلوات
🌹به اهل بیت رسول گرامی اسلام
🌹به غنچه غنچه باغ محمدی صلوات
🌹اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
@tafakornab
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز👆
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #شنبه 19 آبان ماه 1397
🌞اذان صبح: 05:09
☀️طلوع آفتاب: 06:35
🌝اذان ظهر: 11:48
🌑غروب آفتاب: 17:01
🌖اذان مغرب: 17:20
🌓نیمه شب شرعی: 23:05
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ذکرروز👆
💠⚜﷽⚜💠
❣ذكر روز شنبه❣
يا رَبَّ العالَمين
🌸اي پروردگار جهانيان🌸
#نمازحاجت_روزشنبه
#درجه_پیغمبران
هرڪس روزشنبه
این نمازرابخواندخدااورا
دردرجه پیغمبران صالحین وشهداقراردهد
[۴رڪعت ودرهررڪعت
حمد،توحید،آیةالکرسے]
📚مفاتیح الجنان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❀ ﴾﷽﴿ ❀
بامداد آیینهی مـهر و صفاست
وقت بیداریست، هنگام دعاست
🌺🌞
لحظهی معراج روح عاشـقان
لحظهی پرواز کردن تا خداست
🌞🌺
✋ سلااااااااااااااااااااااااااااام ✋
صبح قشنگتون بخیر و نیکی
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#داستان_آموزنده
💜داستان واقعی و آموزنده تحت عنوان👇
#نامادری
#قسمت_هشتم
روز13 اسفندبود که خاکسپاری⚰ مادرم تمام شد ،،
رفتو امدمن به خونه مادرم بیشترشده بود یا منو خواهرم اونجا بودیم یا شوهرمادرم همراه بچها خونه ما ،
واقعا سخت بود نبود زنی ،توخونه ای که 4تا مرد زندگی میکردن ،
بعدازگذشت چندماهی ازفوت مادرم همگی خونه ماجمع بودن که شوهرمادرم جریان اینکه میخواد ازدواج کند💍 واین وضع نبودن زن توی خونه باعث سردرگمی اونو بچها شده همه رو غافلگیر کرد خیلی سخت بود پذیرفتن این موضوع ،،ولی هرگزهیچ کدوم اعتراض نکردیم ،،
چندهفته قرارامدن اون خانم 👩به خانه مادرم قعطی شد ومن وخواهرم خودمونو برای اون روزآماده کردیم ،،اون خانم دخترروستایی بود ولی سن بالا که باشوهرمادرم تنهایی اومدن،،
ناگفته نمانداون خانم ازشهردیگه اومده بود اون شب بعد شام من برادرهایم👱🏻♀ رو به خونه خودمون اوردم وچندروزی پیش خودم موندن که شوهرمادر پیغام دادبه خونه برگردن ،،برادرهام بچهای خیلی خوب وباادبی بودن 🙎♂🙎♂
سربازی برادربزرگم رسیده بود وباید عازم خدمت میشد که واقعانبود مادرم براش سخت بود اون خیلی وابسطه مادرم بود روزگارسختی رو گذروندیم وگذشت تا سربازی برادرم تموم شد ،،
وهرسه هم تحصیل میکردن💼 هم سرکارمیرفتن که خدارو شکر تو کارو زندگی موفق شدن والان هرسه مغازه دارن تو بهترین جای شهر وباکسب درامدخوب مشغول کارشدن
واما ازپدرم که سالی یکی دوبار رفتن من به اونجا بودیکی روز پدر وبعدی سال نو
که پسربزرگش به من پیغام داد که حق رفتن به اونجا رو ندارم درصورتی که من اونارو دوست داشتم درهمان زمان پدرم صاحب دختری دیگه شد ولی من اونو تا 7سالگی ندیدم
واما اختلافات پدرم با پسراش ونامادریم که ازپدرم میخواستن تمام دارایشو که خیلی هم نبود به اسم پسراش بکنه که بعدازفوت پدرم ارثی💰 به من تعلق نگیرد پدرم شدیدامخالفت میکرد ولی اونا بزرگ شده بودن ومیتونستن پدرم رو اذیت کنن
حالا شاهین👩👦 پسرم 12سال داشت و خداوند پسردیگه ای به من داد شهاب کوچلو که دوباره گرمی خاصی به زندگی ما داد ،،
ناگفته نماند خانمی که جای مادرم اومده بود پسری به دنیا اورد👶 وسال بعد هم ی پسر دیگه که با شهاب پسرکوچیک خودم هم بازی شده بودن من وخواهرم برای خواستگاری برادرام شدید تلاش میکردیم وتوکل به خدا با فاصله بین یکسال برای هرسه دخترای خوبی پیدا کردیم😍
وهرکدوم سراغ زندگی خودشون رفتن وزندگی خوبی رو شروع کردن
💜 ادامه دارد⬅️⬅️
📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال👇👇
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبها دستمان بہ خدا نزدیڪتر مےشود
پس بیا دعا ڪنیم
پـروردگـارا
امروزمان را باز هم بہ ڪرمت ببخش و یارے ڪن درپیشگاهت روسفید باشیم.
"شبتون در پناه خدا"
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ🌹
🍃الهی به امیدتو🍃
مهربان خدای من سلام
با نام تو آغاز می کنم
شروع هر روزو هرکارم را
ای که بهترین و زیباترین
علت هر آغـازتــــــویی
🌹سلام صبحتون بخیرو نیکی🌹
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبح بخیر ونیکی
روز خود را زیبا کنید با
🌸"صلوات"🌸
بر محمد(ص) و خاندانش
اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم
#احتیاط در باور
💎 شخصی به شهری وارد شد که دید مردم آن شهر در جلوی کاخ پادشاه جمع شده بودند. وقتی از آنها علت را جویا شد، گفتند؛
از گنجینه پادشاه دزدی شده.
در این میان مردی که بر پنجه ی پا راه میرفت از آنجا عبور کرد.مرد پرسید او کیست؟
گفتند: این عارف شهر است و برای اینکه خدای نکرده مورچهای را زیر پا له نکند، روی پنجه ی پا راه می رود.
آن مرد گفت بخدا دزد را پیدا کردم مرا پیش پادشاه ببرید.
او به پادشاه گفت؛
عارف همان کسی است که گنجینه تورا دزدیده است.
عارف پس از بازجویی به دزدی اعتراف کرد
پادشاه از مرد پرسید:
چطور فهمیدی که او دزد است؟
مرد گفت: "تجربه به من آموخت وقتی در احتیاط افراط شود و در بیان فضیلت زیاده روی شود بدان که این سرپوشی است برای یک جرم".
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#داستان_آموزنده
داستان واقعی و آموزنده تحت عنوان👇
#نامادری
#قسمت_نهم
آزارواذیتهای زن وبچه های پدرم ادامه داشت تا اینکه اونا تونستن پدرم روبه جرم کتک زدن زنش محکوم کن وقاضی دیه سنگینی 😡برای پدرم تعیین کرد
هواخیلی سرد بود برف ❄️زیادی باریده بود زنگ تلفن مراازخواب بعداظهری بیدارکرد سراسیمه گوشی رو برداشتم ازکلانتری بود گفتن که پدرتودارن زندان میبرن وخواسته به شما خبربدم ،،
به علی زنگ زدم 📲وموضوع رو باهاش درمیان گذاشتم وهردو به دادسرکه پدرم اونجا بود رفتیم علی بیرون منتظرشد ومن رفتم داخل که با نامادری وپسربزرگش روبه رو شدم بدون هیچ حرفی وصحبتی هردو شروع کردن به فحش وناسزا🗣به من که من باعث دعوابین اونا شدم که من بلافاصله ازاونجا رفتم تا علی متوجه اونا نشه
پیش قاضی رفتم ⚖وازش خواستم اجازه بده تا صبح پدرم روآزادکنن تا بتونم وثیقه یا فیش حقوقی شوهرم رو ببرم ولی قاضی قبول نکردو پدرموبه بازداشگاه فرستادن ومن همچنان ناراحت به خانه🏡 برگشتم ،،
وازفردای آن روز هرروزدنبال کار پدرم بودم تا تونستم شب عید پدرمو به طورضمانت آزادکنم به مدت 15روز ،،پدرم خونه ما بود وگاهی به منزل خودشون میرفت وازاونا رضایت میخواست ولی نامادریم وپسراش درقبال این رضایت ازش کل داریش که خونه سه طبقه بود🏘 رو میخواستن ،،
من موافق بودم وازپدرم خواستم که برای آسایش خود این کارو بکنه ،؛بهش گفتم که من خودم 3تاخونه دارمو احتیاج به مال پدرندارم ولی پدرم مخالفت میکرد ومیگفت حق تو رو نمیذارم اونا بخورن و اگرپدرم این کارو هم میکرد دیگه خودشم تو خونه راه نمیدادن ،،
دوروزبعدعید پدرم راهی زندان شد ومن دوباره هرروزصبح دنبال کارپدرم تا 2بعداظهرکه خسته وناامید😔 راهی خونه میشدم،،علی بارفتوامدمن به دادگاه ودادسراناراحت بود ولی میفهمید که پدرم تو این شرایط جزمن کسی رو نداره،،
💜 ادامه دارد⬅️⬅️
📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال 👇
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌