eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 (ص) 🍀اگر کسی به شما محبتی کرد شما هم محبت او را جبران کنید و اگر نتوانستید لااقل از او تشکر نمایید این تشکر شما پاداش او خواهد بود🍀 📗تحف العقول ، ص ۴۹ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖➖〰 🔅 (ص) : 🔹«خودتان را با هر وسيله‌اى كه مى‌توانيد پاكيزه كنيد؛ زيرا كه خداوند متعال اسلام را بر پايه پاكيزگى بنا كرده است و هرگز به بهشت نرود مگر كسى كه پاكيزه باشد.» . 📚 كنز العمّال : ح ٢٦٠٠٢ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا ✨إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ ﴿۳۱﴾ ✨و بخوريد و بياشاميد ولى زياده‏ روى مكنيد ✨كه او اسرافكاران را دوست نمى دارد (۳۱) 📚سوره مبارکه الأعراف✍بخشی از آیه ۳۱ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از گسترده سامان
دانلود آهنگ تو ایتا 😱😈💦🔥 😭💔احساسی: 👇 https://eitaa.com/joinchat/3345744097C57ee72f7e9 💃😈 شاد: 👇 https://eitaa.com/joinchat/3345744097C57ee72f7e9 😔💧 غمگین: 👇 https://eitaa.com/joinchat/3345744097C57ee72f7e9 🇹🇷🇷🇺🇯🇵❤️ خارجی: 👇 https://eitaa.com/joinchat/3345744097C57ee72f7e9 کیلیپاشو همراه با موزیک دانلود کن❤️✌️
هدایت شده از درمان با آیه های نور الهی وذکرهای گره گشا
eitaa_@Music_clip1.mp3
896.5K
زنگخور باکلاس میخوای 🔔♦️🤙🏻 زنگخور آیفون 💎🎩🔥 https://eitaa.com/joinchat/3345744097C57ee72f7e9 زنگخور غمگین 💉💔🖤 https://eitaa.com/joinchat/3345744097C57ee72f7e9 زنگخور‌ اینستاگرامی 💰🔥👽 https://eitaa.com/joinchat/3345744097C57ee72f7e9 بهترین چنل موزیک اینجاس❤️‍🔥😍☝️🏽
داستان گریه امام حسن (ع) در برابر زن کامجو ابن شهر در مناقب می نویسد که : در ابواء زنی بادیه نشین خدمت حضرت مجتبی (ع) رسید در آن حال امام حسن (ع) مشغول نماز بود نماز کوتاه نمود و فرمود : کاری داشتی ؟ جواب داد : آری . پرسید : حاجت تو چیست ؟ گفت : من زنی بی شوهرم به این مکان وارد شده ام و مایلم از شما کام بگیرم ! حضرت (ع) فرمود : دور شو از من ! می خواهی مرا با خودت در آتش جهنم بسوزانی ؟ ولی آن زن پیوسته درصدد دل بردن از آن حضرت بود . حضرت شروع به گریه کرد و در این بین می فرمود : دور شو وای بر تو . کم کم گریه آن جناب شدید شد . زن که حال امام حسن مجتبی (ع) را مشاهده کرد او هم شروع به گریه نمود . امام حسین (ع) وارد شد ، دید برادرش با این زن هر دو گریه می کنند . سیلاب اشک امام حسن (ع) چنان برادر را تحت تاثیر قرار داد که او هم شروع به گریه کرد . عده ای از اصحاب حضرت آمدند هر کدام آن حال را مشاهده می کرد ، گریه آن ها را می گرفت تا این که صدای گریه ایشان بلند شد . زن بادیه نشین خارج گردید . اصحاب هم متفرق شدند . مدتی از آن پیشامد گذشت . حسین بن علی (ع) از نظر عظمت و جلالت برادر خویش ، سبب گریه را نپرسید . نیمه شبی که امام حسن (ع) خواب بود ، ناگاه بیدار شده و گریه آغاز نمود . امام حسین (ع) پرسید : چه شده برادرجان ؟ امام حسن (ع) فرمود : خوابی دیدم و از آن جهت گریه می کنم . تفضیل خواب را جویا شد . حضرت فرمود : تا زنده ام به کسی مگو . یوسف صدیق را در خواب دیدم . مردم برای تماشای او جمع شده بودند من هم جلو رفته او را تماشا می کردم ، همین که حُسن و زیبایی اش را دیدم ، گریه ام گرفت . یوسف به سوی من توجه نمود و گفت : برادرم چرا گریه می کنی پدر و مادرم فدایت باد . گفتم : به یاد آوردم جریان تو را با زن عزیز مصر که چه رنج و مشقتی کشیدی ، به زندان افتادی ، پدر پیر و کهنسالت یعقوب در فراق تو چه دید ، برای آن گریه می کنم و در شگفتم از نیروی تو چه اندازه خودداری ؟ یوسف گفت : چرا تعجب نمی کنی از خودت راجع به آن زن بادیه نشین که او در ابواء با تو مصادف شد . چه حالی پیدا کردی ، دیدی چگونه اشک ریختی ؟ 📚مناقب ابن شهر آشوب @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
! خدای تعالی در باره ی حضرت داوود می‌فرماید: «وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ [1] »؛ خداوند، حکومت و دانش را به حضرت داوود بخشید و از آنچه می‌خواست، به او تعلیم داد. ملا فتح الله کاشانی در تفسیر منهج الصادقین می‌نویسد: ضحاک از ابن عباس نقل کرده است که منظور از دانشی که خداوند به حضرت داوود تعلیم فرمود، زنجیری بود که حق تعالی در روز قضاوت برای او از آسمان می‌فرستاد تا هرکه مُحِق (حق دار) بود دست او به آن زنجیر می‌رسید و اگر مبطل (ناحق) بود هر چند کوشش می‌کرد دست او به زنجیر نمی رسید و چون از آسمان حکمی نازل میشد آن زنجیر به حرکت در می‌آمد و از آن آواز شنیده می‌شد، آن گاه داوود آن حکم را اجرا می‌کرد. سر آن زنجیر به مجمره بسته شده بود و به آن بالای سر داوود بود. در محکمی مانند آهن بود و رنگش مانند آتش و حلقه‌های آن گرد بود و با جواهرات تزیین شده بود. هر مریضی و علیلی که به آن دست میزد فورا شفا می‌یافت. روزی مردی جواهری گران قیمت نزد کسی به امانت نهاد، چون از او مطالبه کرد، امانتدار گفت: من ودیعه را به تو پس داده ام. مرافعه را به داوود دفع کردند. مردی که ودیعه نزد وی بود عصایی را تو خالی کرده و آن جواهر را میان عصا نهاده بود. داوود به مدعی گفت: برخیز و دست به زنجیر برسان. مرد برخاست و گفت: خدایا! تو میدانی که من در این دعوی صادقم و جواهر نزد این کس است، دست مرا به زنجیر رسان تا حق به مرکز خود قرار گیرد. پس دست کرد به زنجیر و آن را بگرفت. داوود به دیگری گفت: تو نیز برخیز و دست به زنجیر برسان، وی برخاست و آن عصا را به دست گرفت و صاحب ودیعه، مدعی را گفت که این عصای مرا نگه دار تا من این زنجیر را بگیرم، آن گاه عصای خود را به مدعی داد تا مدعی موقتأ عصا را برایش نگه دارد و گفت: بار خدایا! دست مرا به زنجیر رسان که تو عالمی به آن که من ودیعه را به او رد کردم. این بگفت و زنجیر را بگرفت. داوود در این کار متعجب ماند. جبرئیل [2] ( (علیه السلام) ) فرود آمد و کیفیت این نقشه را به داوود خبر داد. حضرت داوود آن مرد را فرا خواند و جواهر را از او گرفت و مکر او بر مردمان آشکار گشت و حق تعالی به جهت زشتی آن مکر، زنجیر را به آسمان برد. [3] ---------- [1]: بقره / 25. [2]: نام فرشته ی وحی در برخی از قرائت‌های هفت گانه ی قرآن مجید به شکل «جبریل» (با کسر جیم و بدون همزه) آمده؛ همانند قرائت عاصم، نافع، ابن عامر و ابوعمرو و در برخی دیگر به شکل «جبرئیل» (با فتح جیم و با همزه) فرائت شده؛ همانند: قرائت حمزه و کسائی و تنها در قرائت ابن کثیر به شکل «جبریل» (با فتح جیم و بدون همزه) خوانده شده است. تهذیب القرائه 125/1 و ج 2/ 70. [3]: منهج الصادقین 2/ 72 - 73؛ ذیل تفسیر آیه ی 251 سوره ی مبارکه ی بقره. ✍ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌
👆 وقت سحر «شربت خاکشیر و تخم شربتی» بنوشید این دانه ها چندین برابروزن خود آب جذب میکنند؛ و بدن درطول روز ازذخیره آب آنها استفاده میکند و تشنه نمیشوید از سردرد و بی حالی شما نیز میکاهد @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ ✅ در حوالی این دنیا؛ نه صادق به زندگی هدایت شد، نه فروغ از ناامیدی به امید رسید، و نه سهراب قایقی ساخت تا به شهر رویاهایش رسد! قلم و کاغذ کارشان بازیست با ذهن، تا روزمان را به شب و ماهش دلخوش کنند! خوشبخت باشید... همان باشید که میخواهید. اگر دیگران آن را دوست ندارند. بگذارید دوست نداشته باشند. ولی تو همیشه همانی باش که خودت دوست داری... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد صادق طباطبایی نقل می‌کند: دایی‌ام آقای عباس معتمدی نقل کردند که در رمضان سال 1318 هجری شمسی در بروجرد طبق روال همیشگی، حضرت آیت الله بروجردی در ماه‌های مبارک رمضان منبر می‌رفتند. یکی از شبهای احیا که مسجد مملو از جمعیت بود و همه منتظر ورود آقا بودند بعد از مدتی با ذکر صلوات از طرف مردم، دیدم که آقا تشریف آوردند. شخصی به نام آقای سوفی شروع کردند به مداحی، به محض ورود آقای بروجردی، اشعاری در مورد علم و علما خواندند تا این که ایشان به منبر رسیدند، مردم قیام کرده بودند و آیت الله بروجردی روی منبر نشستند و آقای سوفی داشت مداحی میکرد تا این که به اشعاری در مدح خود آیت الله بروجردی رسید. آقا در این موقع مانند کسی که هنگام شنیدن مصیبت باشند دست شان را روی صورت گرفتند و بعد از تمام شدن مداحی، بدون مقدمه فرمودند: مگر من به آقایان چه کرده‌ام که به من توهین میکنند [همهمه ای بین حضار به وجود آمد و متعجب از این که چه کسی به ایشان توهین کرده است؟ آیا بین راه کسی آقا را اذیت کرده؟! ] آقا با اشاره ی دست، مردم را ساکت کردند و فرمودند: این آقا (مداح) مطالبی را به من نسبت دادند که با من واجدم یا فاقد، اگر فاقد باشم اتصاف شخصی به وصفی که فاقد است عین اهانت است و اگر احیانا واجد باشم، بنده هر کس که باشد به جز ذوات ائمه معصومین علیهم السلام در پیشگاه خداوند مقصر است، شما کجا دیدید که از شخص مقصر تعریف کنند؟ بعد از این، شاهد چنین مطالبی نباشم. جلسه منقلب شد و بدون هیچ گونه مطلب دیگری همگی ناله و ضجه می‌زدند و گریه می‌کردند! ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امید_به_خدا یعنی: دلیل محکم و قابل برای ادامه ی راه راهی که میدونی آخرش تموم میشه، چون داری به رحمتش به بخشش‌‌ به لطفش و مطمئنی هر چی پیش بیاد ناظر بر احوال توست چی بهتر از این؟ هیچ وقت نا امید نشو چون هر چه پیش بیاد و یا است. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh