وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي القُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَاناً كَبِيراً (60)
و (به يادآور) آنگاه كه به تو گفتيم: همانا پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤيايى را كه نشانت داديم و آن درخت نفرين شده در قرآن را، جز براى آزمايش مردم قرار نداديم. و ما مردم را بيم مى دهيم، ولى (هشدار ما) جز طغيان و سركشى بزرگ، چيزى بر آنان نمى افزايد.
- خداوند، گاهى از طريق خواب، بعضى حقايق را به پيامبر و ديگران الهام مى كند. «اَريناك»
- هر حادثه اى، حتّى تعبير خواب، مى تواند وسيله ى آزمايش مردم قرار گيرد. «الرؤيا... فتنة»
- قبايل و گروه هايى كه عامل انحراف شوند، «شجره ى ملعونه»اند. «فتنة للناس و الشجرة الملعونه»
- هشدار به مردم، حتّى به قبايل و دودمان هاى ملعون، از سنّت هاى الهى است. «نخوّفهم»
- در دل لجوجان متعصّب، هشدارها اثر ندارد. (نرود ميخ آهنين در سنگ) «فما يزيدهم الاّ طغياناً كبيراً»
وَمَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالآيَاتِ إِلاَّ أَن كَذَّبَ بِهَا الأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُواْ بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالآيَاتِ إِلاَّ تَخْوِيفاً (59)
و هيچ چيزى ما را از فرستادن آيات و معجزات (مورد درخواست مردم) بازنداشت، جز اينكه امّت هاى پيشين آنها را تكذيب كردند (وهلاك شدند). ما به قوم ثمود ماده شترى داديم كه روشنگر (اذهان مردم) بود، امّا به آن ستم كردند و ما معجزات (درخواستى) را نمى فرستيم مگر براى بيم دادن.
- پيامبران با داشتن معجزه هاى گوناگون، پيوسته گرفتار افراد لجوج بودند. «كذّب بها الأوّلون»
- خداوند بر هر كارى تواناست، امّا كارش براساس حكمت است، نه ارضاى هوسهاى مردم. «ما منعنا...»
- توهين به مقدّسات و تكذيب معجزات، قهر و عذاب الهى را به دنبال دارد. «آتينا... فظلموا بها»
- آنچه از سوى خداست ورنگ خدايى دارد، حسابش از امور عادّى جداست. «آتينا... فظلموا بها»
- معجزات، وسيله ى شناخت و بينش و هشدار مردم است. «مبصرةً، تخويفاً»
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلآئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إَلاَّ إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً (61)
وبه يادآور زمانى كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد. پس سجده كردند، مگر ابليس كه گفت: آيا براى كسى سجده كنم كه از گل آفريده اى؟!
- سجده براى غير خدا، اما به فرمان خداوند، مانعى ندارد. «قلنا...اُسجدوا لآدم»
- انسان گل سرسبد موجودات است، چرا كه فرشتگان معصوم در برابر او سجده كردند. «اُسجدوا لآدم فسجدوا»
- فرشتگان، تسليم فرمان خدايند. «اُسجدوا... فسجدوا»
- اعتقاد به برترى هاى موهوم، شيطانى است، زيرا شيطان، به برترى نوع خود عقيده داشت. «ءاسجد لمن خلقت طيناً»
- اعتراض به حكمت، عدل وامر خدا، بدتر از سجده نكردن است. «ءاسجد...»
- ابليس موجودى سنجش گر و داراى اختيار است. «الاّ ابليس ءاسجد...»
- اجتهاد در مقابل نصّ ممنوع است. (ابليس، در برابر نصّ خداوند، اجتهاد كرد) «قلنا... اُسجدوا... ءاسجد لمن خلقت طيناً»
- ريشه ى معصيت گاهى خودبرتربينى است. «ءاسجد لمن خلقت طيناً»
- حسد ابليس، چشم حقيقت بين او را بست، خاك و گل بودن آدم را ديد، ولى روح الهى «نفخت فيه من روحى»(143) او را نديد. «ءاسجد... طيناً»
- ابليس ملاك ارزش را عناصر مادّى مى پندارد. «طيناً»
-----
143) حجر، 29.
قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَـذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إَلاَّ قَلِيلاً (62)
ابليس گفت: به من خبر ده، اين است آن كسى كه بر من گرامى داشتى؟ اگر تا قيامت مهلتم دهى، يقيناً بر نسل او افسار زده، به زير سلطه مى كشم، مگر اندكى را.
- خودپرستى، انسان را به طغيان در برابر خدا مى كشد. «هذا الّذى كرّمت علىّ»
- دل كندن از جاه و مقام، يكى از سخت ترين امتحانات است. «كرّمتَ علىّ»(145)
- ابليس هم از قيامت آگاه بود و هم به آن ايمان داشت. «اخّرتن الى يوم القيامة»
- حسادت، به تدريج به كينه و اقدام عليه ديگران تبديل مى شود. «لئن اخّرتن... لاحتنكنّ ذرّيته»
- برخى حسدها وكينه ها نسل هاى آينده را نيز در برمى گيرد. «ذرّيته»
- انسان در برابر وسوسه هاى شيطان، آزاد است و حقّ انتخاب دارد. «الاّ قليلاً»
- برخى مردم، از خطر سلطه ى ابليس درامانند. «الاّ قليلاً»
-----
145) در سخن بزرگان آمده است: «آخر ما يخرج من رؤوس الصدّيقين حُبّ الرئاسة» آخرين چيزى كه انسان در خودسازى از آن دل مى كند، جاه ومقام است.
قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤُكُمْ جَزَاء مَّوْفُوراً (63)
(خداوند به ابليس) گفت : برو، هر كس از آدميان از تو پيروى كند، قطعاً كيفرتان دوزخ است، كيفرى كامل!
- خداوند تقاضاى مهلت خواهى ابليس را پذيرفت. «اذهب»
- انسان در پذيرش راه خدا يا پيروى از شيطان، آزاد است. «فمن تبعك»
- جايگاه ابليس و پيروانش دوزخ است. «جزائكم جهنّم»
- كيفر الهى كامل است، گنهكاران هم كيفر گناهان خودرا مى چشند، هم كيفر گمراه كردن ديگران را به طور كامل دريافت مى كنند. «موفورا»
وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُوراً (64)
و (اى شيطان!) هر كس از مردم را مى توانى با صداى خود بلغزان و نيروهاى سواره و پياده ات را بر ضدّ آنان گسيل دار و در اموال وفرزندان با آنان شريك شو و به آنان وعده بده، و شيطان جز فريب، وعده اى به آنان نمى دهد.
- قدرت ابليس محدود است. «مَن استطعت»
- تبليغات فاسد، در انحراف مردم نقش دارد. «بصوتك»
- تهاجم تبليغاتى و فرهنگى دشمن، مقدّم بر تهاجم نظامى است. «صوت» قبل از «خيل» آمده است. «بصوتك، اجلب عليهم بخيلك»
شيطان ابتدا با تبليغات، انگيزه ى توحيدى انسان را مى گيرد، سپس با تسليحات و لشكريانش بر او هجوم مى آورد.
- ابليس، هم خود مايه ى گمراهى است، «استفزز» وهم نيروهاى او. «خيلك»
- شيوه ى شيطان، در كمين نشستن و جلب و ربودن است. «اجلب»
- شركت ابليس در مال و فرزند انسان، از آغاز آن شروع مى شود و تا لقمه ى حرام و مشتبه و زنا ادامه مى يابد. «شاركهم»
- هر آزادى و اختيارى نشان لطف الهى نيست، گاهى قدرت مانور، نوعى قهر الهى است. «استفزز، اجلب، شاركهم، و عِدهم»
- بستر نفوذ شيطان، آرزوهاى انسان است كه با وعده هاى خيالى شيطان تقويت مى شود. «عِدهم و مايعدهم الشيطان الاّ غرورا»
- شيطان، علاوه بر فريب، گناه را توجيه مى كند، وعده ى دروغ شفاعت مى دهد و توبه را به تأخير مى اندازد. «و ما يعدهم الشيطان الاّ غرورا»
إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَي بِرَبِّكَ وَكِيلاً (65)
قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت ونگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است.
- بندگان واقعى خداوند، كم هستند. «اِنّ عبادى ليس لك عليهم سلطان» در آيه 62 خوانديم كه ابليس گفت: «لاحتنكنّ ذريّته الاّ قليلا» من همه ى مردم را گمراه مى كنم مگر عدّه ى اندكى را.
- بندگى خدا، انسان را در برابر تبليغات و لشكركشى هاى ابليسى بيمه مى كند. «اِنّ عبادى ليس لك عليهم سلطان» آرى كسى كه به قدرت بى نهايت متّصل شد، نفوذناپذير مى شود.
- انسان آزاد است و در برابر هجوم ابليس مى تواند با پناه بردن به ايمان و عبوديّت، مقاومت كند. «عبادى ليس لك عليهم سلطان»
- كسى كه عبد خدا شد، خداوند هم وكيل، حافظ و عهده دار او مى شود. «عبادى... كفى بربّك وكيلاً»
- پيامبر تحت حفاظت خاصّ الهى است واز نفوذ شيطان درامان است. «انّ عبادى... كفى بربّك وكيلاً»
رَّبُّكُمُ الَّذِي يُزْجِي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ لِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً (66)
پروردگار شما كسى است كه برايتان كشتى را در دريا به حركت درمى آورد، تا با تلاش خود از فضل و رحمتش بهره بريد. البتّه او همواره نسبت به شما مهربان است.
- تأمين نيازهاى مادّى انسان، نشانه ى قدرت خداوند بر كفايت انسان است. «كفى بربّك وكيلاً ربّكم الّذى...»
- امكانات وفضل از سوى خداست و كار و تلاش از ما. «يُزجى، لتبتغوا من فضله»
- آنچه از نعمت هاى دريا به دست مى آوريم، تفضّل اوست. «من فضله»
- ربوبيّت خداوند همراه رحمتِ دائمى اوست. «ربّكم... كان بكم رحيماً»
وَإِذَا مَسَّكُمُ الْضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَي الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الإِنْسَانُ كَفُوراً (67)
وهرگاه در دريا به شما محنت و رنج رسد، هر كه را جز خداوند مى خوانيد، محو وگم مى شود، پس چون شما را نجات دهد و به خشكى رساند، از او رومى گردانيد. وانسان بسيار ناسپاس است.
- ايمان و توبه ى موسمى و موضعى ارزشى ندارد. «مسّكم الضرّ...»
- در گرداب خطر، انسان يكتاپرست مى شود، «الاّ اياه» و نارسايى همه ى اسباب ظاهرى و پندارى روشن مى گردد. «ضلّ مَن تدعون»
- فاصله گرفتن از وسايل مادّى، عامل درك بهتر حقايق است. «مسّكم الضرّ فى البحر ضلّ مَن تدعون الاّ ايّاه»
- جز خداوند، هر معبودى محو و نابود مى شود. «ضَلّ مَن تدعون الاّ ايّاه»
- دعاى خالصانه مستجاب مى شود. «الاّ ايّاه فلمّا نجّاكم»
- آسايش، عامل غفلت است. «نجّاكم الى البَرّ اعرضتم»
- جاذبه هاى دنيا به قدرى دلفريب است كه انسان پس از ساعتى نجات از مهلكه، همه چيز را فراموش مى كند. «فلمّا نجّاكم... اعرضتم»
- فراموش كردن خداوند پس از نجات، جلوه ى روشن كفران است. «و كان الانسان كفوراً»
أَفَأَمِنتُمْ أَن يَخْسِفَ بِكُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِباً ثُمَّ لاَ تَجِدُواْ لَكُمْ وَكِيلاً (68)
پس آيا ايمن شده ايد از اين كه شما را در ناحيه ى خشكى (به قهر خود) فرو برد، يا باران ريگ بر شما بباراند، سپس نگهبانى براى خود نيابيد؟
- به نعمت هاى الهى مغرور نشويم. «نجّاكم... افأمنتم» نجات از يك حادثه، نشانه نجات ابدى نيست، شايد دروقتى ديگر يا نقطه اى ديگر دچار مصيبت شويم.
- احساس امنيّت از عقوبت، زمينه ساز غفلت و تجاوز است. «أفامنتم»
- انسان در هر لحظه و هر جا كه باشد، در دست قدرت خداست و خشكى و دريا براى قهر خدا فرق نمى كند. «يخسف بكم جانب البَرّ»
- در برابر قهر خدا، هيچ قدرت وتكيه گاهى نيست. «ثمّ لاتجدوا لكم وكيلاً»