eitaa logo
کانال هیئت الزهرا سلام الله علیها
3.2هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
15هزار ویدیو
77 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/Kavyar114 آیدی ادمین کانال جهت تبادل 👇 @Msh1789
مشاهده در ایتا
دانلود
*سلام لطفا اگه وقت دارید سه چهار دقیقه وقت بگذارید و این متن رو کامل بخونید* هر وقت بابام می‌دید لامپ اتاق یا پنکه روشنه و من بیرون اتاقم، می‌گفت چرا اسراف؟ چرا هدر دادن انرژی؟ 🤔 آب چکه می‌کرد، می‌گفت: اسراف حرامه!😔 اتاقم که بهم ریخته بود می‌گفت: تمیز و منظم باش؛ نظم اساس دینه..🙄 حتی درزمان بیماریش نیز تذکر می‌داد مدام حرفهای تکراری وعذاب‌آور،😤 تا اینکه روز خوشی فرا رسید؛ چون می‌بایست در شرکت بزرگی برای کار، مصاحبه بدم. با خود گفتم اگر قبول شدم، این خونه کسل کننده و پُر از توبیخ رو، ترک می‌کنم.😅 صبح زود حمام کردم، بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم برم بیرون که پدرم بِهم‌ پول‌ داد و با لبخند گفت: فرزندم!😍 ۱-مُرَتب و منظم باش؛ ۲-همیشه خیرخواه دیگران‌ باش ۳-مثبت اندیش باش؛ ۴-خودت رو باور داشته باش؛ تو دلم غُرولُند کردم که در بهترین روز زندگیم هم از نصیحت دست بردار نیست و این لحظات شیرین رو زهرمارم می‌کنه!😔 با سرعت به شرکت رویایی‌ام رفتم، به در شرکت رسیدم، با تعجب دیدم هیچ نگهبان و تشریفاتی نبود، فقط چند تابلو راهنما بود! به محض ورود، دیدم آشغال زیادی در اطراف سطل زباله ریخته، یاد حرف بابام افتادم؛ آشغالا رو ریختم تو سطل زباله.. اومدم تو راهرو، دیدم دستگیره در کمی از جاش دراُومده، یاد پند پدرم افتادم که می‌گفت: خیرخواه باش؛ دستگیره رو سر جاش محکم کردم تا نیوفته! از کنار باغچه رد می‌شدم، دیدم آبِ سر ریز شده و داره میاد تو راهرو، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه؛ لذا شیر آب رو هم بستم..‌ پله‌ها را بالا می‌رفتم، دیدم علیرغم روشنی هوا چراغ‌ها روشنه، نصیحت بابا هنوز توی گوشم زمزمه می‌شد، لذا اونا رو خاموش کردم! به بخش مرکزی رسیدم و دیدم افراد زیادی زودتر از من برای همان کار آمدن و منتظرند نوبتشون برسه چهره و لباسشون رو که دیدم، احساس خجالت کردم؛ خصوصاً اونایی که از مدرک دانشگاههای غربی‌شون تعریف می‌کردن! عجیب بود؛ هر کسی که می‌رفت تو اتاق مصاحبه، کمتر از یک دقیقه می‌امد بیرون! با خودم گفتم: اینا با این دَک و پوزشون رد شدن، مگر ممکنه من قبول بشم؟ عُمراً!! بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرمو نخواستن! باز یاد پند پدر افتادم که مثبت اندیش باش، نشستم و منتظر نوبتم شدم🍃🌺 *اون‌روز حرفای بابام بهم انرژی می‌داد* توی این فکرا بودم که اسم‌مو صدا زدن. وارد اتاق مصاحبه‌ شدم، دیدم۳نفر نشستن و به من نگاه می‌کنند😳 یکی‌شون گفت: کِی می‌خواهی کارتو شروع کنی؟ لحظه‌ای فکر کردم، داره مسخره‌م می‌کنه یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که خودت رو باور کن و اعتماد به نفس داشته باش! پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم: ِان شاءالله بعد از همین مصاحبه آماده‌ام یکی از اونا گفت: شما پذیرفته شدی!! باتعجب گفتم: هنوزکه سوالی نپرسیدید؟! گفت: چون با پرسش که نمی‌شه مهارت داوطلب رو فهمید، گزینش ما عملی بود. با دوربین مداربسته دیدیم، تنها شما بودی که تلاش کردی از درب ورود تا اینجا، نقصها رو اصلاح کنی.. در آن لحظه همه چی از ذهنم پاک شد، کار، مصاحبه، شغل و.. هیچ چیز جز صورت پدرم را ندیدم، کسی که ظاهرش سختگیر، اما درونش پر از محبت بود و آینده نگری.. عزیزانم! در ماوراء نصایح و توبیخهای‌ مادرها و پدرها، محبتی نهفته است که روزی حکمت آن را خواهید فهمید... اما شاید دیگر آنها در کنار ما نباشند: می‌گن قدیما حیاطها درب نداشت اگر درب داشت هیچوقت قفل نبود... می‌دونید چرا قدیمیا اینقدر مخلص بودند؟ چرا اينقدر شاد بودن؟ چرا اينقدر احساس تنهايی نمی‌كردند؟ چرا زندگی‌ها بركت داشت؟ چرا عمرشون طولانی بود؟... چون تو کتاب‌ها دنبال ثواب نمی‌گشتند که چی بخونند ثواب داره، دنبال عمل‌کردن بودند. فقط یک کلام می‌گفتند: خدایا به داده‌هایت شکر. نمی‌گفتند تشنه رو آب بدید ثواب داره می‌گفتند آب بدید به بچه که طاقت نداره موقعی که غذا می‌پختند، نمی‌گفتند بدیم ‌به همسایه ثواب داره، می‌گفتند بو بلند شده، همسایه میلش می‌کشه ببریم اونا هم بخورن. موقعی که یکی مریض می‌شد نمی‌گفتن این دعا رو بخونی خوب می‌شی، می‌رفتن خونه طرف ظرفاشو می‌شستن جارو می‌زدن، غذاشو می‌پختن که بچه‌هایش‌غصه نخورن اول و آخر کلامشون رحم و مهربانی بود. به بچه عیدی می‌دادند، می‌گفتن دلشون شاد می‌شه به همسایه می‌رسیدن می‌گفتن همسایه از خواهر و برادر به آدم نزدیکتره... خدایا قلب ما را جلا بده که تو کتاب‌ها دنبال ثواب نگردیم خودمان را اصلاح‌کنیم و با عمل کردن به ثواب برسیم‌ 💝 نه فقط با خواندن دعا... مهربان باشیم محبت کنیم بی‌منت...💗 نیکوکاری همیشه پول دادن نیست. همین هم میتونه نیکوکاری باشه. شاد باشید.💐😔🌺
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است دیدم شروع محشر کبرای دیگر است گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه تاریک تر ز عرصه تاریک محشر است ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
دختر بدر الدجی امشب سه جا دارد عزا😭 گاه می گوید پدر گاهی حسن گاهی رضا تسلیت یا فاطمه(س)💔 ص ع ع ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
روزی مردی فقیر، با ظرفی پر از انگور، نزد رسول الله آمد و به او هدیه داد، رسول الله آن ظرف را گرفت و شروع كرد به خوردن انگور و با خوردن هر دانه انگور تبسمی میكرد ، و آن مرد از خوشحالی انگار بال در آورده و پرواز میكرد، اصحاب رسول الله بنابه عادت منتظر این بودند كه آنها را در خوردن شریك نماید و رسول الله همه انگورها را خورد و به آنها تعارفی نكرد . آن مرد فقیر با خوشحالی فراوان از آنجا رفت . یكی از اصحاب پرسید: یا رسول الله عادت بر این داشتید كه ما را در خوردن شریك میكردید، اما این بار به تنهائی انگورها را خوردید!! رسول الله لبخندی زد و فرمود : دیدید خوشحالی آن مرد وقتی انگورها را میخوردم؟ انگورها آنقدر تلخ بود، كه ترسیدم اگر یكی از شما در خوردن تلخی نشان دهد خوشحالی آن مرد به افسردگی مبدل شود . ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
5.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 صل علی سیدنا‎المصطفی، خاتمه‎ سلسله انبیا
| اعمال روز ۲۸ صفر 🔺با خواندن زیارت از راه دور پیامبر رحمت و کریم اهل بیت، از راه دور زائر آنها شویم.
رحلت شهادت گونه پیامبر اعظم حضرت محمد مصطفی صل الله و علیه و آله و شهادت سبط اکبرش حضرت امام حسن مجتبی ع و همچنین شهادت حضرت ثامن الحجج امام الرئوف علی ابن موسی الرضا ع را به ساحت مقدس حضرت صاحب الامر امام زمان عج و عموم مسلمین و شیعیان جهان و شما سروران گرامی گروه تسلیت و تعزیت عرض مینمایم 🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳
▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄ ━━━━━━━━━🏴❥•🏴━━ ▪️السلام علیک یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ▪️ 🏴سوگ رسول یا که غم بی‌نهایت است 💔یا نقشۀ شکستن رکن هدایت است ⚔️تیغ سقیفه گشته حمایل به دست خصم 😔او را هوای حمله به بیت ولایت است ┏━━━ 🍃 🖤 🍃 ━━━┓ ✨۞ یا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِكْشِفْ كَرْبى بِحَقِ اَخْیكَ الْحُسَیْنِ بظهـــ♡ـــور الحجة ۞✨ ━━🕯️🕯️━━━━━━━━━ ▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄