#شهیدانه 🕊🕊
● اتش سنگینی روی خط بود. خلیل پشت لودر نشسته بود و با مهارت خاصی در میان ترکش ها و خمپاره ها خاکریز می زد. ناگهان, لودر از حرکت ایستاد. فکر کردیم اتفاقی برای خلیل افتاده, اما پیاده شد و شروع کرد به قدم زدن. دویدم سمتش, گفتم چی شده, تو این وضعیت حساس چرا کار را رها کردی.
سر به زیر گفت:یک لحظه غرور مرا گرفت که چه خوب دارم کار می کنم!
گفتم نکند دارد برای نفسم کار می کنم. پیاده شدم تا غرورم بریزد, بعد که حس کردم برای خدا کار می کنم, کار را ادامه می دهم!
چند دقیقه بعد, سبکبال سوار شد و کار را تمام کرد...
#شهید_خلیل_پرویزی
#ایام_شهادت
مهمان کنیم شهدا و شهید 🌷🌷🌷🌷
امشب کانالمان را به خواندن حمد و سوره و 14 صلوات
🌷🌷🌷
دست دراز کنید که بهترین شفیع روز قیامت شهید است...
♦️تصویری ماندگار از پیکر مطهر #شهید_محمّد_حسین_حدادیان در معراج شهدا
🕊شهادت : اول اسفند۹۶،
در خیابان پاسداران توسط دراویش داعشی
#سالروز_شهادت 🌹
#شهیدانه 🕊🕊
●➼┅═❧═┅┅───┄
یادکنیم از شهدا با ذکر حمد و توحید
و 14 گل صلوات
🌷🌷🌷
#شهیدانه 🕊🕊
میگفت: یه کاری کن من برم سپاه!
بش گفتم: امید جان شما ماشالله برقکاری و فنی ت خوبه چرا میخای بری؟؟؟
گفت: آخه تو این لباس زودتر میشه به آرزوی شهادت رسید...
شهید_امید_اکبری
پنجشنبه_های_شهدایی
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
این بی معرفتی محض اگر،
به یاد شهدا ء نباشیم.
هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم نزد اباعبدالله علیه السلام از او یاد می کنند.
🌹سردار شهید مهدی زین الدین🌹
🌹شادی روح مطهر همه شهداء بخوانیم
🌷🌷🌷🌷
شادی روح
این لاله های سرخ.. ●
حمد و توحید و 14 صلوات
🌷🌷🌷
#شهیدانه 🕊🕊
● دوست داشت گمنام باشد
میگفت: « آی نمیدونی
چه لذتی داره آدم برای خدا
تکهتکه بشه و هیچی ازش باقی نَمونه که کسی بشناسدش! »
در جزیرهمجنون به آرزویش رسید
فرمانده گردان مالک اشتر لشکر ۲۷ حضرترسول ﷺ
#شهیدجاویدالاثرمحمدرضاکارور
● شهادت: ۴ اسفند ۶۲ عملیاتخیبر
●➼┅═❧═┅┅───┄
یاد کنیم از شهدا با ذکر حمد و توحید و 14.گل صلوات🌷🌷
#شهیدانه 🕊🕊
● از تکاوران تیپ ۳۷ سپاه حضرت عباس (ع) استان اردبیل و از رزمی کاران زبده استان بود شهید والامقام هاشم دهقانینیا نخستین شهید مدافع حرم اردبیل در سال 1367 به دنیا آمد او دهمین فرزند خانواده بود و از کودکی عشق اهل بیت (ع) را در دل میپروراند. هنوز هم نوای رجزخوانی او در سوگ مولایش امام حسین (ع)، خانم زینب (س) و حضرت رقیه (ع) در حسینیهها و مسجد امام صادق (ع) در کوچه پس کوچههای شهر شنیده میشود,
#شهید هاشم دهقانینیا بعداز پیادهروی اربعین و زیارت شهدای کربلا, عشق زینب (س) را به پسران دو قلوی شش ماههاش ترجیح داده و مجوز شهادتش را در راه دفاع از حرم آل الله از امام حسین(ع)گرفت.
#شهید_هاشم_دهقانی_نیا
#سالروز_شهادت 🌹
حمد و توحید و 14گل صلوات
هدیه کنیم
●➼🌷🌷
#شهیدانه 🕊🕊
حق با من بود. هر وقت فکرش را می کردم می دیدم حق با من بوده.ولی چیزی نگفتم. بالاخره فرمانده بود.یکی دو ماه هم بزرگ تر بود.فکر کردم « بذار از عملیات برگردیم،با دلیل ثابت میکنم براش.» از عملیات برگشتیم. حسش نبود. فکر کردم «ولش کن. مهم نیست. بی خیال.» پشت بی سیم صدایش می لرزید.مکث کرد. گفتم « بگو حاجی . چی می خواستی بگی؟ » گفت «فانی! دو سال پیش یادته؟ توی در؟ حق باتو بود. حالا که فکر می کنم ، می بینم حق با تو بوده. من معذرت میخوام ازت .»
#شهید_حاج_حسین_خرازی
#سالروز_شهادت 🌹
شادی روح شهدا
حمد و توحید 14 گل صلوات
🌷🌷
#شهیدانه🕊🕊
● پسرش خردسال و دخترش هنوز به دنیا نیامده بود که در جهاد نفس هم "قهرمانِ میدان" شد و عزم میدان نبرد کرد و کیلومترها دورتر از این سرزمین مقابل مستکبرانی ایستاد که آمده بودند تا اثری از اهلبیت(ع)، شیعه و دوستاران اهلبیت باقی نگذارندو از هیچ جنایتی چشمپوشی نمیکردند.
#شهید_فرهاد_خوشه_بر جوانی که دفاع مقدس را ندید اما راوی دفاع مقدس بود و در ایام نوروز خود را به سرزمینهای نور میرساند و برای زائران از شهدا میگفت و روایتگر رشادتها و حماسههای دفاع مقدس بود و این گونه شد که ویزای کربلایی شدن را از خاکهای خونین جنوب گرفت.
● شهید "فرهاد خوشهبر" فرزند غلام متولد سال 1360 بسیجی پایگاه مقاومت کوشالشاه لنگرود و پاسدار تیپ دوم میرزا کوچک سومین شهید مدافع حرم استان گیلان است که در نهم اسفند 1393 در سوریه به مقام رفیع شهادت رسید
#شهید_فرهاد_خوشهبر
#سالروز_شهادت
#شهیدانه 🕊🕊
ﭘﺮﭼﻤﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﻥ ﻗﺮﻣﺰ ﺷﺪ ...🚩
به #شهید_حاج_منصور_خادم_صادق قول داده بودم که در مقری که ایشان فرمانده آنجا بود تصویری از بارگاه آقا اباعبدالله(ع)، همراه با سلام به حضرت بکشم. محمد جواد در تبلیغات لشکر بود و کارهای نقاشی را انجام می داد.
می خواست برای عیادت از برادرش که تازه مجروح شده بود به شیراز برود، او را راضی کردم تا برای این امر با من همراه شود. قرار شد محمد جواد بارگاه آقا را نقاشی کند و من هم سلام را بنویسم.
نزدیک های غروب کار ما تقریباً تمام شد. محمد جواد که پرچم را رنگ می کرد که صدای سوت خمپاره پیچید.
خرده بتن های سنگر که بر اثر موج انفجار کنده شده بود، عینکم را شکاند، همه چیز را محو می دیدم.
اما از چیزی که دیدم تنم یخ کرد. ترکشی بزرگ به پیشانی محمد جواد بوسه زده و پیشانی اش را برده بود, خون سرش بر بالای گنبد آقا، درست در محل پرچم پاشیده شده بود!"
#طلبه_شهیدمحمدجوادروزیطلب
#سالروز_شهادت 🌹
🌷🌷🌷🌷هدیه به ارواح مطهر شهدا
حمد و توحید 14 گل صلوات
🌷👇👇🌷
#شهیدانه 🕊🕊
●در یکی از شبهای ماه محرم، راهی مهدیه تهران شد و بهطور اتفاقی آن شب سخنرانی حاج شیخ حسین انصاریان بود؛ نشستن پای منبر این روحانی، امیرحسین را بهطور عجیبی دگرگون کرد و او روز به روز به معبود خویش نزدیکتر میشد.
●بعد از دگرگونی، لباسهای فوقالعاده شیک و ادکلنهای بسیار خوشبو و گرانقیمت خود را کنار گذاشت و به مادرم گفت همه آنها را به فقرا انفاق کند و امیرحسین فقط یک دست لباس معمولی بسیجی میپوشید بهطوریکه شبها آن را میشست تا دوباره صبح بپوشد.
●وقتی بهش اعتراض میکردیم که چرا فقط همین یک دست لباس را میپوشی؟ در جواب میگفت : «خداوند مرا ببخشد؛ چقدر دل جوانان با دیدن لباسها و رفاه من شکسته شد و اکنون باید آن کارهایم را جبران کنم».
✍به روایت خواهربزرگوارشهید
#شهید_امیرحسین_عظیمی
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۳۷/۱/۴ شهرری ، تهران
●شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۱۳ جزیرهٔ مجنون ، عملیات خیبر
●➼┅═❧═┅┅───┄
حمد و توحید و 14 گل صلوات
هدیه ب روح.پاک شهدا
و اولیا خداوند🤲
🌷🌷🌷🌷🌷
⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
● شهید رضا امینی رزمنده بیسیمچی که ۱۴ سال سن داشت و از زابل اعزام شده بود :
من کوچک تر از اونی هستم که پیامی برای ملت ایران داشته باشم ولی یک پیامی اینه که راه این شهدا را نگه دارم و نگذارم اسلحه آن بر زمین بیفتد.
#شهید_رضا_امینی
#شهیدانه🕊🕊
●➼┅═❧═┅┅───┄
🌷یاد کنیم از شهدا🌷
🌹حمد و توحید و 14 گل صلوات
🌷🌷🌷
⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱
#شهیدانه 🕊🕊
سربازی رهـبری سربازی #امام_زمان(عج) را در پی دارد این راه عشـق من بـود و عشـق جگـر می خواهد ...
فرازی از وصیت
#شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی بر روی سنگ مزارش
#عاقبتمون_شهدایی
●➼┅═❧═┅┅───┄
حمد و توحید 14 گل صلوات
👇👇👇
اللهم صل علی محمد وآل محمد
و عجل الفر جهم
🌺
#شهیدانه 🕊🕊
● مرحمت در یکی از عملیاتها که در حال برگشت به موقعیت خودی بود، با نیروهای دشمن مواجه شده بود. با اینکه هیچ اسلحهای هم در اختیار نداشت ولی ناگهان متوجه شیئی شده و آن را برداشته و به عربی گفته بود: "قف" یعنی "بایست" آنها از ترس و وحشت تسلیم او شدند و مرحمت در تاریکی شب آنها را به مقر آورد
● افسر عراقی دستگیر شده به فرمانده ایرانی گفته بود: «میخواهم از شما یک سوال بپرسم. من خودم در چند کشور دوره چریکی دیدهام ولی تابحال اسلحهای که سرباز شما بهدست داشت را ندیدهام!»
مرحمت که به دستشویی رفته بود و اسلحه هم نبرده بود، متوجه اگزوز لودری که روی زمین افتاده میشود؛ آن را بر میدارد و عراقیها هم از خوفی که خداوند بر دل آنها گذاشته بود، آن را اسلحهای پیشرفته میبینند و مرحمت برای اینکه نیروهای دشمن را خوار و ذلیل نشان بدهد، به جای اینکه اگزوز را بیاورد آفتابه را میآورد و میگوید: «من با این اسلحه شما را اسیر گرفتهام.»
این حرفش باعث انفجار خنده در بین رزمندگان اسلام و باعث شرمساری نیروهای عراقی می شود.
#شهید_مرحمت_بالازاده
#سالروزشهادت🌹
●➼┅═❧═┅┅───