eitaa logo
تهذیب نفس
1.4هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
20 فایل
کانال ما در پیامرسان سروش👇 sapp.ir/tahzibe #کپی_مطالب_آزاد حرفی انتقادی پیشنهادی 🫡 https://ngli.ir/785663921235 اینم لینک کانال پاسخگویی به سوالاتون👇 https://eitaa.com/joinchat/3344302224C32f10b25e6
مشاهده در ایتا
دانلود
خدا چه ما قدرشو بدونیم چه ندونیم، رحمتش رو نصیبمون میکنه..! و خیلی وقتا غافلگیرمون هم میکنه! پس چرا اگر دنبال معجزه ایم حتی سعی هم نمی کنیم که یک قدم بهش نزدیک تر بشیم؟ 😉
تهذیب نفس
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم٨ ✌🔸🚩🌺🚩 یه جوانی بهم میگفت: حاج آقا یه روز نماز صبح میخوندیم خیلی باحال
٩ 💠💠💠✅ چرا بعضیا سختشونه نماز بخونن؟! ✴ نماز برای چیه؟! "برای اینه که حالتو رو بگیره!" 🌠🌠🌠 برای اینکه یه دفه ای وسط کار و بارت تو رو از این کار و بار در بیاره بگی الله اکبر 🙌 " نماز تو مرحله اول رعایت ادب است نه عشق بازی با خدا" 👆 (یکی از مهمترین جملات بحث نماز) 🌋🌌☔ "نماز توی مرحله اول سختی دادن به خود است نه خوشی داشتن معنوی" 💢💢💢 خداوند متعال می دونست ما عاشق اون نیستیم خداوند متعال می دونست ما عارف به او نیستیم خداوند متعال می دونست با چهل سال عبادت آدم کم کم شیرینی گفتگوی با خدا را می چشه. 💧💦💥💫 اونوقت طرف نشسته به من میگه: من چیکار کنم از نماز خوندم لذت ببرم!!! 😳 ❓❕❔❗ این آدم دنبال نماز که نیست، دنبال هوسرانی خودشه... 👆👆🔴🔴🔴 میخواد همه ی زندگیش پر از شیرینی باشه... ❗❌〽 فکر کرده نماز خوندن هم مثل کارتون تام و جری هست که وقتی می شینه پاش یه دفه ای مست بشه! مسحور بشه! مثل فیلم سینمایی هست! 🏧🔝 بابا خدا اگه می خواست، میتونست برای آدم های ابتدایی نماز رو شیرین قرار بده تا جذب کنه.. اما اتفاقا خدا حال همه رو گرفته با نماز... ✳⛔🚸🚸🚸 لطفا حداقل نگاهتون رو به نماز تغییر بدید... نمیدونید چه تعداد جوان نماز نمیخونن فقط بخاطر این که نماز رو اشتباه بهشون یاد دادن! فکر میکنن حتما باید از نماز لذت ببرن و حالا که لذت نمیبرن فکر میکنن نمازشون به درد نمیخوره! 🌺🍃 @tahzibe
دیدی یه وقتایی میشه بدجوری کارت گیره بعد یکی میاد بهت میگه فلانی غصه نخور من حلش میکنم ! تا منو داری غم نداری توام خیلی خوشحال میشی و ازش کلی تشکر میکنی حتی مورد داشتیم هر چی طرف امر میکرد درجا انجام میداده که مبادا ناراحت بشه و کار اینو راه نندازه ! اگه به اندازه ای که به خودت ایمان داشتی که میتونه کارتو راه بندازه به ایمان داشتی دیگه هیچ وقت خودتو ی نمیکردی ! بنده ی کسی نمیشدی که نگران باشی نکنه الان یه چیزی بگم بهش بربخوره یا لج کنه کارمو درست نکنه ! نگران نباشی که نکنه نتونه یا نخواد هر کاری از دستش برمیاد انجام بده ! گوش کن دوست من ..... خدا خودش بهمون قول داده گفت من مولا و سرپرست مؤمنان هستم! گفته تو دعا کن من خودم ضامن مستجاب شدنش هستم ! گفته در مقابل مشکلاتت صبر کن منو داری دیگه از هیچی نترس ! یکم ازش تشکر کن، قربون صدقه اش برو... ببین اون موقع چجوری برات سنگ تموم میذاره ...... حواست باشه که خدا ارحم الراحمین هست و زود میبخشه، مثل بنده هاش نیست
تهذیب نفس
رفتار همشون با من عالی بود... با اینکه همشون قاتل و زندانی با جرمای سنگین بودن اما عین یه داداش با م
آموزنده ازسفیرابلیس تاسفیرپاکی سوم میدونی مشکل همشون چی بود؟عدم درک ...عدم عزت نفس...عدم هدف... وگرنه اگه این چیزارو داشتن هیچوقت کارشون به اینجاها نمیکشید...یکیشون همش خواب بود...بهش گفتم داداش چرا انقدر میخوابی ؟ گفت دست خودم نیست... من فکر میکردم ۲۹ سالشه...اما وقتی رو تابلو سنشو دیدم فهمیدم ۱۷ سالشه...خیلی تعجب کردم...گفتم چرا اینجوری شدی ؟ گفت بخاطر شیشست.. بچه ها...بدترین مواد مخدر شیشست... وقتی میکشی دیگه هیچی نمیفهمی...یه چیزی بگم بخندیم؟یکی شیشه زده بود بعد خودش با پای خودش رفت خودشو به پلیس لو داد و گفت : من کلی موتور دزدیدم򒠽بعدش اومده بود تو سلول هی میگفت این کشتی چرا انقدر تکون تکون میخوره򐐽 اقا رسما چت کرده بود...کال مشکل اصلی کج روی های من نوع تربیتی بود که میشدم...کال برای تر بیت من وقتی گذاشته نشد توسط پدر و مادرم.همینجوری الکی بزرگ شدمبعد توبه کردنم زمین زیاد خوردم اما پا میشدم و ادامه میدادم و درس میگرفتم..عذاب وجدان خودمو با یاد خدا آروم میکردم . کال یاد خدا وجدانمو ساکت میکنه و باعث میشه با آرامش بیشتری به سمت جلو حرکت کنم. خدارو شکر تموم آثار گناه از چهره و صورتم پاک شده و نوع ادبیاتم و حرف زدنم و نگرشم زمین تا آسمون تغییر کرده. حق الناس تا خرخره دارم. اما یه چیزایی هست با خدا طی کردم...در کل رابطه من با خدا یکم متفاوته... شاید شما نتونید زیاد درک کنید...ولی کال منو خدا یه رابطه دیگه ای با هم داریم...اما خیلی از حق الناس هامو جبران کردم و دارم میکنم. بزرگترین دلیل انگیزمم فقط و فقط جبران گذشتمه.همین.اندازه تار موهاتون خدا میتونست مچمو بگیره.اما دستمو گرفت... خیلی نامردیه با این خدا رفیق نشی.دلیل اصلی اینکه خدا منو برگردوند صداقتم بود.آدمی ام که به خودم دروغ نمیگم. حرف پایانیم تو این فصل : جهنمم برم به خودم افتخار میکنم.... مهم نیست. مهم اینه کم نذاشتم. هر چند میدونم خدا اون دنیا خیلی بهم حال میده... بذار ادامه ماجرارو بهت بگم... وقتی پلیس نتونست مدرکی ازم پیدا کنه موقتا قانع شدن منو با سند آزاد کنن تا اگه مدرکی به دست آوردن دوباره بیان دستگیر م کنن... بخاطر همین بابام از گرگان اومد اراک تا سند خونه داییم رو بذاره تا موقتا بیام بیرون... بابام کال آدم بی خیالیه اما یه چیزی که خیلی برام عجیب بود همین قضیه بود که وقتی اومد سند گذاشت تا آزادم کنه اصال هیچی بهم نگفت... من انتظار داشتم بزنه تو گوشم و سرویسم کنه اما از بس استرس گرفته بود کل صورتش پف کرده بود و شبشم همش میگفت رضا تو بازداشتگاه چجوری سر میکنه...اخه گرماییه و اونجا براش کولر نمیزنن... یکی از دالیلی که بابام هیچی بهم نگفت میدونی چی بود ؟ به نظرم دلیلش این بود که خودشم درک درستی از این محیط ها داشت... بابام سه سال اسیر بود و تو بغداد اسیر صدام حسین بود... بخاطر همین وقتی فهمید یه همچین اتفاقی برام افتاده انگاری یاد اسارت خودش افتاده بود... خالصه بعد کیلومتر ها رانندگی ر سیدیم خونه و من بالفاصله رفتم تو اتاقم... کال هیشکی نمیدونست چکار کردم ... فقط میدونستن یه چیزی شده که من گرفتار شدم. از اونجا بود که من شروع کردم به پوست اندازی... تو کما رفته بودم انگار...کال هنگ بودم... یه حس خالی شدن داشتم. انگاری دیگه هیچی برام مهم نبود... ساعت ها میشستم و یه گوشه اتاق رو نگاه میکردم. تموم خط هامو شکونده بودم و رسما با همه کس و همه چی کات کرده بودم... منی که همش با ماشین بیرون بودم و فوق العاده رفیق باز بودم اما یهو احساس بی میلی به همه چیز و همه کس پیدا کردم...تنها چیزی که دوست داشتم این بود که یکی برام از خدا بگه... دوست داشتم از خدا بشنوم. همش تو گوگل سرچ میزدم خدا کجاست.خدا چکار میکنه.خدارو کی درست کرده.خدا چیه.خدارو کی افرید خدا مال کجاست.خدا مال کیاست... همه چیم شده بود خدا... حس کردم ته خطم... شایدم پایین تر از ته خط. هیچی برام مهم نبود... همه میگفتن رضا بیا بیرون میگفتم نمیام. تو اتاقم بودم و اصال بیرون نمیرفتم. برام وقت روانشناس گرفتن اما گفتم نمیام. هیچی برام مهم نبود.دم پنجره میشستم به آسمون نگاه میکردم و باالی پنج ساعت بهش خیره میشدم... این اتفاقات بین تاریخ ۲۱ مرداد تا ۳۰ مرداد سال ۱۳۹۳ رخ داده بود...متاسفانه خیلی حساس شده بودم و از صدای همه متنفر بودم.چند بارم با اعضای خونواده درگیر شده بودم که آرومتر حرف بزنن.دوست داشتم هیشکی حرف نزنه و همه ساکت باشن.... نمیخوام بگم افسرده بودم ...نه...من فقط دوست نداشتم کسی حرفی بزنه چون همه جوره به ته خط رسیده بودم.عین یه تیکه گوشت افتاده بودم گوشه خونه و حتی حوصله نداشتم تا سر کوچه برم. فقط تنها چیزی که دوست داشتم
این بود که یکی برام از خدا بگه... چهارم بزرگترین چیزی که آرومم میکرد قران بود...فقط دوست داشتم قران بخونم...همه چیم شده بود قران و خدا.هر حرفی جز خدا ناراحتم میکرد...دوست داشتم از خدا بگم و بشنوم.خیلی پشیمون بودم...تصمیم گرفتم برم مسجد اما خودمو لایق مسجد رفتن نمیدونستم.چندبار خواستم لباس بپوشم اما دوباره پشیمون شدم و نمیرفتم... اصال نمیدونستم چمه... میخواستم باور کنم خدا هست اما ذهنم نمیپذیرفت... همش میگفتم اگه خدا بود پس چرا من انقدر کج رفتم...چرا کمکم نکرد...خدا اصال وجود نداره. همه اینا الکیه... قرانم یه شاعر نوشته... میرفتم تو سایت های آدمای بی خدا و تموم حرفاشونو میخوندم...اونا هم میگفتن خدا نیست و همه این چیزا ساخته ذهنه و آدما دوست دارن خدا باشه تا اروم باشن... یعنی هیچ جوره باورم نمیشد خدا هست یه سری کارهای اشتباه کردم که نمیدونم بگم یا نه...مثل کوبیدن قران به سر خودم و چند بارم خودمو زدم و ... نمیتونم بگم...چون ممکنه درست نباشه... اما یه حالت های روحی بدی داشتم... یه حسی بهم میگفت نیست...یه حسی میگفت هست و منم مونده بودم حرف کدومو باور کنم... اون صدایی که بهم میگفت خدا نیست همیشه استدالل میاورد که این همه آدم دارن زندگی میکنن انقدر براشون مهم نیست بعد اونوقت تو میگی خدا ؟ اینا همه چرت پرته.خدا کجا بود بابا... ماها موجودات تک سلولی هستیم که یهویی درست شدیم و تهشم اینجاییم... اما یه حسی بهم میگفت : اون تک سلولی رو کی افرید پس... کال یه جنگ درونی در وجودم به وجود میومد که من روز به روز داشتم دیوانه تر میشدم... دیگه خیلی داغون بودم... حالم خیلی بد بود... افتادم گوشه خونه و رسما شب و روزم شده بود اضطراب...از یه طرف منتظر رای دادگاه بودم و از طرفی نیاز داشتم به کسی تکیه کنم...اما کی ؟ هیشکی نمیتونست کمکم کنه... نماز میخوندم...اما اخر نماز یا خودمو میزدم یا مهر نماز رو میکوبیدم به دیوار یا پرتش میکردم تو کوچه... کال مخم پر از فکر و صدا بود...داشتم دیوانه میشدم از دست خودم... از طرفی میگفتم خدا هست ...از طرفی میگفتم خدا نیست... قران میخوندم و میگفتم خدا هست...اما تو گوگل سرچ میزدم سایت های بی خدا میگفتن قران کلی مشکل توش داره و اینو یه شاعر عرب زبان نوشته .این کتاب از خدا نیست.اینا همه ساخته ذهنه ماست ... یهو یه اتفاقی در من افتاد... من یه آ ینه داشتم... اونو اوردم جلوم و سعی میکردم به چشم ها و مو ها و لب و ابروی خودم نگاه کنم و بعدشم به دست و پای خودم نگاه میکردم و میگفتم: رضا اینارو کی درست کرده؟ یهو مخم هنگ میکرد... اون صدایی که بهم میگفت خدا نیست هیچ جوابی براش پیدا نمیکرد... بار ها پیاز و خیار و سیب زمینی و توت فرنگی و لوبیا رو میریختم رو بشقاب و میاوردم نگاشون میکردم و سعی میکردم فکر کنم... و اینجا بود که استارت وجود خدا در من شکل گرفت... بارها به صورت و چشمای خودم نگاه میکردم و میگفتم : اینا الکی نیست... یکی درستشون کرده... از اونجا بود که فهمیدم یه راز و یه حقیقتیه که من نمیدونم...رفتم قبرستون و خاک ریختن مرده هارو نگاه میکردم و میگفتم اینا کجا میرن؟؟؟؟ بعدشم میومدم خونه و مدام قران میخوندم...حتی موقع خواب هم قران گوش میکرداما یهو یه مشکلی پیش اومد....به نظرت اون مشکل چی بود؟بذار کمی راهنماییت کنم...یه سوال: قبول داری آدم یه کار اشتباه رو مدام انجام بده بعد یه مدت براش عادت میشه و همش انجام میده؟ خب منم همین بودم...وقتی مهر سال ۱۳۹۳ رسید از خودم پرسیدم :رضا ؟ مگه نمیگی خدا هست...خب... این خدا تو قران اومده گفته فالن کارو اصال نباید انجام بدی...خب تو که همش تو این سایتا میپلکی... وقتی خواستم این کارامو بذارم کنار تازه فهمیدم به همین سادگی ها هم که فکر میکردم نیست...بخاطر همین تو سایتم مهر سال ۱۳۹۳ یه دوره چهل روزه گرفتم و گفتم هر کی میخواد گناه نکنه بیاد ثبت نام کنه... عجیب بود...من فکر نمیکردم سایتمو کسی میخونه...اما وقتی دوره گذاشتم ۲۰۰ نفر ثبت نام کردن ! تو اون دوره چهل روزه که خودمم برگزار کردم متاسفانه روز پونزدهم پام لغزید ... وقتی اینو به بچه ها گفتم خیلی ناراحت شدن و گفتن رضا کم نیار ادامه بده...من خیلی تالش میکردم اما نمیشد...اصال نمیشد... باز دوباره برای خودم دوره برداشتم و باز هم نشد...بعدش باز بلند شدم و باز هم خوردم زمین...تو سایت ها دنبال فرمول های ترک گناه میگشتم اما نمیشد...اصال نمیشد...هیچ راهی نبود...فکر میکردم نمیشه...سایتمو تصمیم گرفتم حذف کنم. بعدش دوباره شروع کردم باز دوباره برای خودم دوره برداشتم و باز هم نشد...بعدش باز بلند شدم و باز هم خوردم زمین...تو سایت ها دنبال فرمول های ترک گناه میگشتم اما نمیشد.ادامه دارد... @tahzibe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌸 🌸✨ 🌺زمین چشم تماشا شد، آمد 🌼بهشت آرزوها شد، امام عسکری آمد 🌺هوای گلپوش از عطر نفسهایش 🌼گل ایمان شکوفا شد، امام عسکری آمد 🎊 ولادت عسکری علیه السلام را به فرزند نازنینشان، حضرت ارواحنا له الفداه وهمه شما خوبان کانال تبریک و تهنیت عرض مینماییم 🥰 @tahzibe
⚠️جادھ جوانے لغزندھ است‼️ ڪمربند ایمان را محڪم ببندیم و در برابر نگاھ هاے حرام 👀 احتیاط ڪنیم 👈ڪھ نلغزیم 📸مراقب باشیم ڪھ دوربین خدا همیشھ در حال عڪس گرفتن است... @tahzibe
☑️سوال وای فایی که درحال گذر هستیم از تو خیابون یا کوچه یا محله و رمز روش نیست و ما هم در اون موقعیت تردد و یا حضور داریم میتوانیم استفاده کنیم؟ باتوجه به اینکه رمز براشون نذاشتند. ✅پاسخ استفاده از اینترنت، وای فای و... دیگران، بدون اجازه صاحبش حرام می باشد. 💠 احکام شرعی مورد نیاز @tahzibe
[ ] )~برای شروع نباید عالی باشی، اما برای عالی بودن باید شروع کنی🥳🌱~( ♡مطالب رافورواردودوستان خودرابه کانال دعوت کنید @tahzibe
کارگاه خویشتن داری_22.mp3
18.82M
۲۲ ♨️ انسان، زندانیِ منِ بزرگ خود (عصبانیتها، خشونتها، تجاوزها) است! که اگر این من بزرگ، در این دنیا شکسته و خرد نشود، میلیون‌ها سال آخرتی ذره ذره تراشیده خواهد شد و این چیزی جز جهنم نیست. ▫️ خویشتن داری یعنی؛ مراقب باشیم، مَن درونمان، به غولی بی شاخ و دُم، تبدیل نشود! @tahzibe
[ نکته های ] ○ بار ها گزارش شده📄‼️ کاربران میگن نمیتونم گناه خ.ا رو ترک کنم...😳❕ •• بعد از دقت به شکل زندگیشون متوجه میشیم برای مدت کوتاهی از عوامل محرک دوری میکنن و بعد دوباره میرن سراغش ✖️ شما اول باید محرکاتت رو کامل حذف کنی ✔️ ❕اکثرا محرکاتی که خانم ها استفاده میکنن رمان ها و داستان ها هستن و آقایان دیدن عکس و فیلم...📛 [ پیشنهادی ]👇 برای این که بتونی جلوی خودتو بگیری و دوباره سمت محرکت نری پیشنهاد میدم از قدم های کوچک شروع کنی 😊👌 •☆ مثلا حذف برنامه ی مضری مثل اینیستا گرام 🚮 •☆ حذف کانال های فانی که محدودیت زیادی ندارن و رعایت نمیکنن 🚮 •☆ حذف دوستی که تورو یاد خدا نمیندازه و سعی میکنه مشغول رنگارنگی های دنیا بشی...مثل خودش... ✖️ ☝️ وقتی تونستی جلوی این دوست داشتنی هات وایستی🙅‍♂🙅‍♀ اونوقت میتونی جلوی خودتو بگیری تا دوباره سمت محرکات نری‌...👌😊 @tahzibe
بزرگترین آزمون زمانی است که آنچه را که می خواهید ، بدست نمی آورید، با این حال قادرید از ته دل بگویید
تهذیب نفس
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخونیم٩ 💠💠💠✅ چرا بعضیا سختشونه نماز بخونن؟! ✴ نماز برای چیه؟! "برای اینه که
١٠ همون ابتدا نمازتو با نماز اولیای خدا مقایسه نکن 🍃💫🍁 خداوند بی دلیل کاری رو عمود خیمه ی دین قرار نمیده. معلومه که در این نماز اسراری هست ✳💟✳ منتها تا میگن "نماز خوب" ذهنتون تو نمازهای اولیای خدا نره. 🔴🔴🔴 "ما هیچ کارمون شبیه اولیای خدا نیست که حالا نمازمون مثل نماز امیرالمومنین علی علیه السلام بشه " ➖➖➖➖➖♦ امیر المومنین علی علیه السلام هنگام وضو گرفتن رنگ چهره اش تغییر میکرد از شدت خوف خدا. خب اینجور تبلیغ کردن در مورد نماز، به کلی ما رو نا امید میکنه خب ما که هیچ وقت اینجور نخواهیم شد. 😔 یادم هست در جبهه های جنگ نقل شده بود که شهید آیت الله دستغیب می فرمود: "من حاضرم هفتاد سال عبادتم رو بدم تا بجاش دو رکعت نماز پای خاکریز بچه های رزمنده رو بهم بدن که من با خیال راحت از این دنیا برم" 👆💥💥👆 بچه های رزمنده ای که عبادتشون خیلی ارزشمند بود برای خدا ما اونجا بودیم یکبار که با هم گفتگو می کردیم می گفتیم: راستی بچه ها تا حالا سر سجاده ی عبادت رنگتون پریده از خوف خدا؟؟؟ ❓❗❓ همون بچه های نازنین می گفتن: نه!!! بعدشم شهید می شدن. خب اینکه انسان رنگش بپره از خشیت الهی کار ساده ای نیست. ما ها خیلی هنر کنیم از بس با خدا فاصله داریم گاهی فقط دلمون تنگ بشه برای خدا . همین!!!! 😉 〰〰〰© خشیت کار عارفان نسبت به حضرت حق هست. نماز امیرالمومنین رو آدم در نظر می گیره دیگه از خودش نا امید میشه. خب برای اینکه ما نماز خوب خوندن رو فرا بگیریم و آغاز کنیم باید جلوی قدم خودمون رو نگاه کنیم ببینیم ما چه قدمی میتونیم برداریم. قدم اول نماز رو مودبانه و با رعایت آدابش بخونیم 👆💥✅🔹🔹🔸 نماز و اول وقت بخونین تو نماز کم نذاریم تاجایی که میشه صحیح و عربی بخونیم. سجاده پهن کنیم. اذان و اقامه بگیم. نگاهمون به اطراف نباشه. ظواهر رو کاملا رعایت کنیم. فعلا حضور قلب توی نماز لازم نیست........! 🌸🍃 @tahzibe
تهذیب نفس
این بود که یکی برام از خدا بگه... #قسمت چهارم بزرگترین چیزی که آرومم میکرد قران بود...فقط دوست داشتم
آموزنده ازسفیرابلیس تاسفیرپاکی پنجم اصال نمیشد...هیچ راهی نبود... فکر میکردم نمیشه... سایتمو تصمیم گرفتم حذف کنم. بعدش دوباره شروع کردم به گناه کردن ...کال نمیفهمیدم چه مرگمه.یه روز با خدا بودم پنج روز با شیطان. سال ۹۳ باالی هزار بار پام لغزید...خیلی زیاد ...خیلی... کسی نبود منو بفهمه ... هیچ راهی نداشتم... انگاری طلسم شده بودم.... تموم سایت هارو چک میکردم... همه رو انجام میدادم ولی نمیشد.. بارها تصمیم گرفتم سایتمو حذف کنم اما پشیمون میشدم ... خیلی ها میگفتن : آخه رضا ...تو خودت هنوز آدم نشدی بعد میای از خدا میگی ... حتی چند تا آدم مذهبی میگفتن رضا بهتره سایتتو پاک کنی ... چون تو تخصص نداری.باعث گمراهی جوونا میشی... تو تموم سایت های مذهبی دنبال یه راهی برای خودسازی بودم اما هیچی تو این سایتها پیدا نمیشد... آرزو به دلم مونده بود یه نفر...فقط یه نفر با من خوب صحبت کنه و درکم کنه...اما نبود... اکثرا ادبیاتشون قلمبه سلمبه بود و منو درک نمیکردن... همش حس میکردم این نگاه باال به پایین اگه نبود االن خیلی میتونستم از این آدما کمک بگیرم اما از بس مذهبی شدید بودن که کال میترسیدم بگم دارم چکار میکنم... حس میکردم تکم و کسی مثل من غرق گناه و بد بختی و مشکالت نیست... همش آرزو میکردم یه سایت یا یه جایی رو پیدا کنم که امید بدن...انگیزه بدن...با هم خوب حرف بزنن...قضاوت نکنن...کمک کنن...نگاه باال به پایین نباشه ... بتونم دردمو بگم...اما نبود...هیشکی نبود منو درک کنه. تو یه سایتی مشکلمو گفتم مدیرش سریع باهام دعوا گرفت که داری نظرات سایتمونو خراب میکنی... نظر نده! درونم پر از آلودگی بود...نمیدونستم باید چکار کنم ... تنها کاری که بلد بودم این بود که نماز بخونم اما بعد نماز میشستم پای فیلم های... تا اینکه یه دوره برداشتم و به خودم قول دادم دیگه نلغزم اونجا بود که به خودم گفتم میخوام یه الگو بشم... میخوام به همه ثابت کنم میشه! میخوام سایتم بزرگترین سایت مذهبی ایران بشه و انقدر تو سایتم اطالعات مفید میدم که دیگه کسی مثل رضای گذشته نخواد برای آدم شدن دنبال هزار تا سایت بره... حرفای هیچکس روم نفوذ نداشت چون همینایی که از خدا میگفتن اصال از حرفاشون آرامش نمیگرفتم... به خودم قول دادم به تموم دونسته هام عمل کنم و انقدر کتاب بخونم و سخنرانی گوش بدم و انقدر خودمو بسازم که چند سال بعد هیشکی باورش نشه رضا این بود وضعیتش. اولین موفقیتم آبان سال ۱۳۹۳ بود... تونستم چهل روز پاک بشم... اینم پستش𡰽 https://dadashreza.com/experience-my-forty-days-of-repentance/ همه چی بعد از آبان سال ۱۳۹۳ تغییر کرد... یهو حس کردم دستام خودش برای خودش میره... همش یه صدایی در گوشم باهام حرف میزد و بهم میگفت چکار کنم. این صدا تا همین االن باهامه و همیشه هم صداش برام قویتر شده... اخه خیلی به صداش گوش میکردم و میدم.درسته پاهام میلغزید اما هر بار روزای پاکیم بیشتر میشد.. تفاوتی که من با تموم اعضای سایتم داشتم این بود که من با اینکه وضعم از همه بد تر بود اما چون درس میگرفتم و بلند میشدم یهویی از اکثرشون جلو میزدم و روزای پاکیم بیشتر میشد...مثال اعضای سایتم کلی موفقیت کسب میکردن ولی میخوردن زمین ولی من دیگه از اون نقطه قبلیم زمین نمیخور م.هر چقد جلوتر میرفتم انگاری از درون قوی تر میشدم. دی ماه سال ۱۳۹۳ پست های سایتم بازدید زیادی میخورد.همه براشون جالب بود که بفهمن این رضا داره دقیقا چکار میکنه که انقدر انگیزه داره... تا اینکه از بس خودسازی کردم و از خدا کمک میخواستم و تالش میکردم یهو حرفام مدلش تغییر کرد... خیلی این نکته مهم و جالبه...خیلی... حرف که میزدم همه میگفتن رضا؟ تو چرا این مدلی حرف میزنی ... هزار تا آدم هستن که از خدا و پاکی حرف میزنن اما تو با اینکه اصال تخصصی تو مسائل دینی نداری اما حرف که میزنی نمیدونیم چرا حرفات به دل میشینه و راهکارات عملی تره... بچه ها راست میگفتن... کالمم نفوذ گرفته بود... میدونی چرا ؟ چون خیلی به دونسته هام عمل میکردم. از بس گناه کرده بودم و تالش برای ترک گناه میکردم مدام تجربه کسب میکردم و دیگه قشنگ میتونستم راهکار بدم... وقتی کسی باهام حرف میزد انگاری یه حس شهود داشتم و میتونستم بفهمم کجای زندگیش ضعف داره... قشنگ میدونستم فالن کار فالن نتیجه رو میده... دقیقا بهمن ماه سال ۱۳۹۳ بود که شبا تا صبح با خدا حرف میزدم و میگفتم خدایا غلط کردم.پی به اشتباهم بردم. بهم یه فرصت بده قول میدم جبران کنم. خیلی پشیمون بودم.همش گذشته رو مرور میکردم و میگفتم ای رضای فالن فالن شده ...چرا این کارارو کردی...و میشستم کلی خودمو سرزنش میکردم
ششم حس میکردم دارم آتیش میگیرم...تشنه بودم...خیلی تشنم بود...خدارو میخواستم...معنویاتو میخواستم.پاکی رو کامل میخواستم...انقدر تشنه بودم که تا میدیدم کسی از خدا میگه به هیچی جز حرف اون دقت نمیکردم.شده بودم آهن ربا...هر چیزی که درمورد پاکی بود رو به سمت خودم میکشیدم.این تموم ماجراهای سال ۱۳۹۳ منبود...میخوام سال به سال خودمو با جزئیات براتون بگم تا درس بگیرید و رشد کنید .چون حس میکنم تجربم بهدردتونمیخوره.سال ۹۳ برای من سال پر از درس بود.یکی از دالیل انگیزه باالم همون اتفاقای سال ۹۳ بود...شاید به ظاهر خیلی باال و پایین داشت اما واقعا یه بار مردم و دوباره زنده شدم.این روزا خیلی چیزام تغییرکرده.متاسفانه آدما عالقه دارن فقط موفقیتتاتو ببینن...اما من سختی زیاد داشتم.من تالش کردم و خودمو از لجن زار کشیدم بیرون....آرامش این روزهام بخاطر طوفان اون روزهام بود که کم نیاوردم...میتونستم بهونه بیارم...میتونستم کم بیارم.به خدا میتونستم افسرده باشم و دنبال چرا چرا کردن باشم...اما کسی که بخواد عوض بشه دنبال چگونه میره نه دنبال چرا...خیلی چیزارو از صفر و زیر صفر شروع کردم...ان شاءاهلل تو فصل های بعد متوجه میشیسال ۱۳۹۳ سال پوست اندازی و تولد دوبارم بود...اما سال ۱۳۹۴ سال باال بردن آگاهی...وقتی هیشکی نیست دستتو بگیره...اونجاست که باید خودت برای خودت یه کاری کنی...توکل رو تنها بشی بهتر میفهمیش.نخواه که همه چی وفق مرادت باشه...نه...زندگی پستی بلندی داره.. اگهکسی نیست برات کاری کنه...خودت برا خودت یه کاری کن...خیلی وقتا مسیر بستست...خودت باید یه مسیری وا کنی...من سال 1393 که تازه داشتم قدم های اولیه رو برمیداشتم اصال دنبال این نبودم که خدا منو میبخشه یا نمیبخشه...فقط دنبال این بودم که از این لجن زار خودمو نجات بدم.دیگه ته خط بودم.برام مهم نبود خدا میبخشه یا نمیبخشه...برام فقط این مهم بود که بیشتر از این سختی نکشم و خدا نجاتم بده زندان نیوفتم.کار من از بخششو این حرفا گذشته بود...من فقط فرصت جبران میخواستم.همش دعا میکردم خدایا کمکم کنی جبران میکنم...بعد از اینکه رای دادگاه اومد و کال تبرئه شدم اونوقت دیگه خدارو همه جوره دوستش میداشتم. یه چیزم بگم...خدا کال رفتارش با من لوتی واره... یعنی همش حس میکنم خدا تو مایه های فردینه. فردین خیلی لوتی بود.حس میکنم خدا اون مدلیه.اخه رفتارش با من اینجوری بوددر ضمن؟وقتی با دوست دخترام کات کردم پس فرداش رفتن با یکی دیگه دوست شدن.کال بوی گل نمیدادم که حاال پروانه سمتم بیاد...آدم وقتی خودش بد باشه...دختر خوبی سمتش نمیاد.خیالتون راحتمدل حرف زدنمم هر چقدر خودسازی کردم بهتر شد...االن که دیگه واقعا خیلی خوب حرف میزنم.خیلی مودب تر و خیلی صبور تر و خیلی با نشاط تر شدم.سال ۱۳۹۳ وقتی نماز میخوندم همه مسخرم میکردن...اخه همیشه تو ماشینم حصین ابلیسو زد بازی شاهین نجفی میذاشتم.اما وقتی توبه کردم و نماز میخوندم یهو همه میگفتن : سالم حاج اقا التماس دعا...میخواستن اینجوری مسخرم کنن.میدونی چیه...من حس میکنم پسرا تا بال سرشون نیاد تغییر نمیکنن...پسر جماعت باید بالی بدی سرشون بیاد تا عوض بشن..مثل بیماری یا خطر بودن جان یا زورگیری بشه ازشون یا قطع عضو بشن یا زندان بیوفتن یا سرطانی چیزی بگیرن تا عقلشون سر جاش بیاد...اما پسر زرنگ قبل تغییر تغییر میکنه...راستشو بخوای بعد از اینکه بال سرم اومد و فهمیدم خدایی هست یه قولی به خدا دادم...گفتم:خدایا اگه نجاتم بدی جبران میکنم...فقط بهم فرصت بده...همین...من جبران میکنم.من هیچی درمورد خدا نمیدونستم...ولی میدونستم فقط خداست که میتونه کمکم کنه...راستشو بخوای از همه نا امید بودم...و دلیل اصلی مستجاب شدن دعام هم همین بود...وقتی نا امید از همه جا میشی خدا زودتر دعاتو مستجاب میکنه.یه صدایی بهم میگفت : رضا ؟ تو آدم بشو...منه خدا همه کار برات میکنم بچه ها خدا خیلی نزدیکه...شما فکر میکنید دوره...اما خدا با یه صدایی از درون با همتون حرف میزنه...خیلی ها اینو نمیدونن...چون خدا بهشون بد معرفی شده.من معتقدم خدا با کسایی که سختی کشیدن مهربون تره...بخاطر همین بهم فرصت داد...دلیل اصلی اینکه باعث میشد سال ۱۳۹۳ اصال کم نیارم یاد مرگ بود.چون یاد مرگ خیلی انگیزه میده... اما خوبیم این بود که زیاد تو مسیر پاکی نا امید نشدم... درسته گریه میکردم و کم میاوردم اما نا امید هرگز.معتقدم برای هر مشکلی راه حلی وجود داره.پیشینه مذهبی اصال نداشتم.اما راستشو بخوای تو نوجوونیم با دوستم مهدی میرفتیم هیئت واسه شام خوردن.در همین حد.فقط واسه شام شامش میرفتیم.اونایی که تو شرایط سختم تغییر نمیکنن نگران نباشن...بعدمرگشون خوب تغییر میکنن.خیالت تخت.. بعضی ها این دنیاست...بعضی ها اون دنیا.ادامه دارد... @tahzibe
نشود صبح اگر عرض ارادت نڪنم نـام زیباى تـو را صبح تلاوت نڪنم..❤️🍃 •• السلام عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. 📿. @tahzibe
زن بد حجاب شمشیری برهنه بر فرق سر امام زمان خویش است !! همانطور که یک زن بد حجاب باعث انحراف ابن ملجم شد!!! بانو حواست هست؟؟؟ ابن ملجم که یار مولا بود آن شد.. ماکه.. @tahzibe
رابطه تخم مرغ و چشم زخم شکستن تخم مرغ برای دفع چشم زخم، هیچگونه منشا دینی و روایی ندارد و اگر هم جواب دهد ممکن است تصادفی باشد. ولی متاسفانه عده ای وقتی با حوادث ناگوار مواجه می شوند راه های انحرافی و غير دينی را بر می گزينند، مثلا پيش رمال و فال گير و امثال آن ها می روند یا تخم مرغ می شکنند، كه همگی از خرافات بوده و شرعا كار نادرستی است. 🌱 🔸 برداشت های نادرست از احکام👇 @tahzibe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ ]💎 🔆 تـــو بزرگـــی و بـــرای خـــودت کســـی هستـــی😌💝 ⚠️ کســـی کـــه شـــاَن تـــورو پایـــین میـــاره؛ بایـــد حذفـش کنـــی 👹❌ 🚫 آدمـــای پَرتـــ رو باید پرتـــ کرد بیـــرون ... 🔚🚶🏻 🎥 ♻️ لطفامطالب رافورواردودوستان خودرابه کانال دعوت کنید @tahzibe
کارگاه خویشتن داری_23.mp3
24.53M
۲۳ ✦ خداوند واسعِ علیم، مهندسی و معماری خانه و کاشانه‌مان در قیامت را به خودمان واگذار کرده، بدین صورت که میزان شادی و آرامش ما در این دنیا، تعیین کننده سطح کیفیت زندگی‌مان در آخرت است! 📌خویشتن‌داری یعنی: مراقبت از شادی و نشاط دائمی قلب. @tahzibe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵استاد ⚪️ 📽 ♨️عوارض بدحجابی😔💔 ♨️تحريک جنسى🔞 📛سازندگان 😡 ❌تمايل به خودنمایی💃🏻 🔵 😇 @tahzibe
🔬 ⚫️ ◼️◾️▪️ ⬇️ فقط خانم ها بخوانند ⬇️ ❕ های خطر 📛 🛑 طبق گزارشات📊و تجربیات ما خانم ها در دو بازه ی زمانی بیشتر دچار شکست خواهند شد... 1⃣ : اول زمان تخمک گذاری 🛑 در این دوره ی یک الی دو روزه به دلیل آمادگی بالای فرد برای بارور شدن و فعال شدن بیشتر غدد جنسی فرد با فشار زیادی رو به رو خواهد شد که در بعضی باعث بیشتر شدن احساسات و تمایل به بودن با جنس مخالف و متاسفانه شروع افکار نامناسب احساسی و جنسی خواهد شد . 🔹 پس در این دوره ی زمانی باید آگاهی بسیار بالاتری داشت... 🔹 با بیشتر کردن ارتباط با خدا و استفاده از ترفند های گفته شده به راحتی میتوان از این دوره با موفقیت عبور کرد...👌💯 ☘💠☘💠☘💠☘ @tahzibe
🌱🌼 از ‌فردی ‌پرسیدند : کدامین‌ خصلتِ‌ خدا را‌ دوست‌ داری!؟ گفت : همین ‌بس ‌که‌ میدانم‌ که‌ او‌ میتواند مچم‌ را‌ بگیرد؛ :) @tahzibe
تهذیب نفس
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم١٠ همون ابتدا نمازتو با نماز اولیای خدا مقایسه نکن 🍃💫🍁 خداوند بی دلیل کا
١١ خدا میخواد بندگیتو ببینه نه عشق بازیتو... 🌺🔹🔹🔜💟 وقت نماز که میشه بگو: خدایا من قراره با نماز با ادب بشم. 🔹👆♦👆 خوشگل وضو بگیرید. شالاب شالاب نکنیم تا آب رو روی دستای خودمون بریزیم. مثلا میخوایم یه کار محترمانه انجام بدیما..! 💠✴👌〰🌺 تو اگه بخوای جلوی مهمان میوه رو بشوری و بهش بدی چجوری می شوری؟ محترمانه می شوری دیگه 🔹🔹🔹💠 چیه ؟ ناراحتی؟ میخوای خدا توفیق نماز خوندن رو ازت بگیره؟؟؟ ⛔🚸⛔ میخوای خدا بهت بگه: نمیخوام اصلا نماز بخونی... صدسال سیاه نماز نخون... ناراحتی بهت یه دستور دادم..؟ "" ناراحتی که یه جا خواستم خدایی کنم برای تو و بندگی تو رو ببینم...؟ "" 👆👆👆⛔👆👆👆 اینقدر با عجله!؟ اینقدر بی حوصله!؟ هرکی نمازش رو خوند تعقیبات و رو نخوند و رفت، خدا به ملایکه می فرماید: نماز بنده ی من رو بهش پس بدید... 💠🔹💢⛔ من بهش گفتم الان هرچی بخوای من بهت میدم اما اون بلند شد رفت ... آخه کجا داره میره ؟ کدوم امر دنیاشو میخواد درست کنه که تعقیبات رو نخونده رفت؟؟؟ ملائکه میخواید خراب کنم کاراشو... 🌺🍃 @tahzibe
برای علاقه مند شدن به خدا چه کنیم؟🍁 برای اینکه بتوانیم دل را از علاقه به خدا پر کنیم اول باید دل را از علاقه به خیلی چیزا خالی کنیم. دل کندن از دنیا سخت است، ولی پس از آن دل بستن به خدا خیلی آسان است... تا دل بریدن از دنیا را شروع کنی ؛ خدا هم دلبری را آغاز می کند ... 🌱 @tahzibe
اموزنده ازسفیرابلیس تاسفیرپاکی هفت میخوام از سال ۱۳۹۴ خودم بگم... سعی کردم سال ۹۳ رو کامل براتون بگم اما روند رو به پیشرفتم دقیقا از سال ۱۳۹۴ شروع شد اگه یادت باشه تو قسمت قبلی بهت گفتم که سال ۹۳ خیلی تشنه بودم... حس میکردم تربیت نشدم...حس میکردم نیاز به رشد و آگاهی دارم... احساس میکردم هیچی حالیم نیست... میدونی میخوام چی بگم؟ میخوام بگم از بس تشنه بودم که حاضر بودم هر چی دارم و ندارم رو بدم تا فقط یه کسی بهم اطالعات مفید بده... در واقع سال ۱۳۹۴ سال کسب آگاهی من بود... اگه میبینی االن انقدر اطالعاتم خوبه دلیلش فقط سال ۱۳۹۴ بود. باالی ۳ هزار ساعت سخنرانی گوش دادم و باالی دویست سیصد تا کتاب خوندم... روزانه ۸ ساعت سخنرانی گوش میکردم... اینو به هر کی میگم باور نمیکنه...اما واقعا همین بود... از بس تشنه یاد گیری بودم که اصال نمیفهمیدم هشت ساعت گذشته... دیوووونه و عاشق مطالعه شدم. منی که حالم از هرچی مطالعه بهم میخورد سال ۱۳۹۴ نزدیک سیصد تا کتاب در حوزه های مختلف روانشناسی و موفقیت و مذهبی خونده بودم . دیگه از بس آگاهی هام باال رفته بود که حس میکردم خود مذهبی ها هم انقدر آگاهی های درست ندارن... دیگه جوری شده بودم که خیلی از مذهبی ها میومدن ازم سوال میپرسیدن و منم به لطف خدا مثل بلبل جوابشونو میدادم... همه میگفتن : دمت گرم رضا...جوابت عالی بود... حاال فکرشو بکن...من آدمی بودم که تا سال قبلش سفیر ابلیس بودم و همه رو دعوت و تشویق به گناه میکردم اما االن شده بودم سفیر پاکی و کلی آدم میومد تو سایت و ازم کمک میخواست و میگفت : رضا چکار کنم گناه نکنم... خیلی جالبه نه ؟ آدم به کی بگه انقدر تغییر رو آخه ؟ واقعا به خودم افتخار میکنم.... دقیقا مهر سال ۱۳۹۴ بود که حس کردم دارم از پس مشکالت زندگیم بر میام. کار شبانه روزیم نوشتن بود... تقریبا ۴۰ تا دفتر پرکرده بودم و هفته ای یه خودکار تموم میکردم... قشنگ پیشرفت رو داشتم حس میکردم... روز به روز داشتم خدایی تر میشدم... آنچنان واسه پاکیم تالش میکردم که هیشکی جلو دارم نبود... هر چقدر اطالعاتم باالتر میرفت بیشتر میتونستم مشکالتمو حل کنم. خدارو شکر یکی از بزرگترین استعداد هایی که دارم اینه که میتونم مسائل سخت رو ساده حل کنم... یعنی یه سری استعداد های درونی دارم که میتونم با خالقیت و داشتن نگاه متفاوت از پس چالش های زندگیم بر بیام و حاال که سفیر پاکی شده بودم این حس خیلی کمکم میکرد. اونایی که منو بشناسن میدونن چی میگم و با اخالق من آشنا شدن... مثال دی ماه سال ۱۳۹۴ تصمیم گرفتم یه کتاب بنویسم تا هر کسی مشکل شهوت داره بخونه و در برابر شیطان قوی بشه... همه تو سایت میگفتن کنترل شهوت خیلی سخته و نمیشه... رضا نمیتونم... رضا تو با ما فرق داری... و از این حرفا... منم این کتاب رو نوشتم.... جالبه...وقتی این کتاب رو نوشتم خیلی ها فقط ایمیل میزدن و اشک شوق میریختن که رضا خدا پدر مادرتو بیامرزه.. تا همین لحظه شاید باالی یک میلیون نفر این کتابو خوندنش ... نکته جالب این کتاب همون حل مسئله ای بود که همه میگفتن نمیشه... یا مثال کتاب بهترین نسخه خودت باش که درمورد عزت نفس نوشته شده خیلی خوب تونست چیزی که خودم درگیرش بودم رو بیان کنه... اینا همش به خاطر استعدادم تو حل مسئله بود. در کل یه سری استعداد ها داشتم که حقیقتا رو پاکیم تاثیرگذار بود. تو این پنج سال در برابر مشکالتم نگفتم : چرااا من ....چرا این اتفاق باید برای من بیوفته... نه... من فقط تمرکزم رو حل مسئله بود... شاید کمی غر غر هم میکردما...اما از درون فقط دنبال حل مسئله بودم. و از همه جالب تر اینکه: هر مشکلی که حل میکردم عزت نفس و خودباوریم بیشتر میشد... وقتی اسفند سال ۱۳۹۴ شد دیگه تعداد نظرات و ایمیل ها داشت روز به روز بیشتر میشد.دیگه اصال نمیتونستم پاسخگو باشم. قبال میشد... اما دقیقا از فروردین سال ۹۵ دیگه شرایط پاسخگویی نداشتم.  تا سال ۱۳۹۴ انقدر با بچه ها صمیمی بودم که بعضی هاشون شماره موبایلمم داشتن اما از سال ۱۳۹۵ کال خطمو عوض کردم و سعی کردم یکم فاصله بگیرم... آخه سواالت زیادی ازم میشد و منم حقیقتا نمیتونستم جواب بدم. ولی خیلی جالبه... تاکید میکنم... من تا سال قبلش سفیر ابلیس بودم و االن شده بودم سفیر پاکی...نکته ای که من داشتم این بود که حقیقتا به دونسته هام عمل میکردم. مثال وقتی میفهمیدم فالن کار بد هستش آگاهی میگرفتم و عمل میکردم... شاید باورتون نشه.... ولی من اصال بدی رو از خوبی تشخیص نمیدادم... مشکل اصلی من دقیقا همین بود که مامان بابام برای تربیتم وقت نذاشتن و فقط بهم غذا دادن. من تا قبل سال ۱۳۹۴ واقعا بدی رو از خوبی تشخیص نمیدادم... ولی وقتی میفهمیدم
هشتم فالن چیز گناهه دیگه تموم تالشمو میکردم سمتش نرم... میدونی چرا االن خیلی از بچه مذهبی ها پیگیر سایت و کانالم میشن؟میدونی چرا براشون جالبه که بفهمن من کی ام و چطوری تونستم با جوونا ارتباط بگیرم ؟ بگم چرا ؟ دلیلش سادست... من میومدم رو نفس و شیطون درون و اعمال خودم کار میکردم و هر چی تجربه داشتم رو به بقیه انتقال میدادم.در واقع چون اولین نفر خودم عمل میکردم و بعد به بقیه میگفتم حرفام نفوذ میگرفت و بخاطر همینا بود که کلی پیشنهاد های مختلف برای همکاری بهم داده میشد... اما من نمیرفتم... چون کال از کارای فرهنگی که بقیه میکنن خوشم نمیاد... اینا اگه کار فرهنگی بلد بودن وضع من این نمیشد... میخواستم خودم این کارارو جدا انجام بدم... میخواستم اول خودم به دونسته هام عمل کنم و بعد به بقیه بگم بد نباشین خوب باشین... کاری که خیلی ها نمیکنن همینه... خودشون اصال عمل نمیکنن و بعد همه رو دعوت به خدا میکنن... بعضی ها کار فرهنگی نکنن بهتره...بد تر آدمو بیزار میکنن... رطب خورده کی منع رطب کند...بخاطر همین فقط تالشم این بود که عامل به حرفام باشم و عمل کنم به دونسته هام. فرق من با بقیه این بود... بعضی ها کال از همون بچگی با نماز و قران بزرگ شده بودن...ولی من تو خونه ای بودم که همش پا ماهواره بودم و فیلم ... و خیابون و ... اما از بس تو این سالها خودسازی کردم که کمتر بچه مذهبی رو دیدم که ایمان و امیدش مثل من باشه...تا دیروز بی ایمانی در من بیداد میکرد ولی االن انقدر ایمان و اعتمادم به خدا زیاد شده بود که کسی باورش نمیشد این منم... بارها تو خیابون گشت ارشاد منو میگرفت و بخاطر تیپم میرفتم کالنتری و مامانم با شناسنامه آزادم میکرد...حاال همین آدم شد سفیر پاکی و ایمانش به خدا روز به روز داره بیشتر میشه و مراحل تکامل خودشو عالی طی میکنه... اینارو میگم تا متوجه بشید خواستن توانستن است... نگاه به شرایط اکنونت نکن...واقعا وضع من از همتون بدتر بود...تورو خدا برو سایت مطالبو بخون تا با من بیشتر اشنا بشی و بفهمی چی بود وضعیتم... همین... خواستم از سال ۹۴ خودم بگم... امیدوارم که لذت برده باشی... بهزودی میریم سراغ سال ۹۵ ادامه دارد... @tahzibe
▪️کریمه ای و به درگاه تو گدا بسیار ▪️و من مثال همیشه برای تو سربار ▪️تو جلوه گاه حجابی تو از تبار کرم ▪️تویی ملازم زهرا ملازمت مریم 🔳 بانو جان پیامت دریافت شد... جان دادن در راه وصال به امام زمان، بِه از نفس کشیدنِ بدون اوست... 🔲 وفات کریمه اهل بیت علیهم‌السلام حضرت معصومه سلام الله علیها را محضر امام رضا و امام زمان علیهم السلام و شما عزیزان تسلیت عرض می‌کنیم. 〰❁🍂❁🥀❁🍂❁〰 @tahzibe
⚡️از یوسف(ع) یاد بگیر😉 ❎مطمئن باش تا حالا هیچوقت به اندازه یوسف(ع) در معرض گناه قرار نگرفتی😞 📛تقریبا همه دختر پولدارای مصر بهش نظر داشتن😱 🔹اما یوسف مگه چیکار کرد که خودشو پاک نگهداشت؟🤔 ♻️وقتی زلیخا درهارو بست و پرده ها رو کشید و خودشو به زیباترین شکل ممکن آرایش کرد، ♨️به یوسف گفت بیا کام مرا روا کن🙊 ❎وااااای... واقعا حضرت یوسف چه فشار زیادیو تحمل کرد😫(تازه تو فیلم یوسف خیلی از دلبریهای زلیخا سانسور شد)🙈 🌀اما چجوری تونست از دام شهوت فرار کنه؟😣👇🏻 🗣 : ۱. چشماشو بست و روشو برگردوند به سمت درها... ۲. با خدا ارتباط گرفت؛ اگه نمیگرفت، کارش تموم شده بود... ۳. شروع کرد به ذکر گفتن : پناه میبرم به خدا...😌 ۴. پشت سر هم ذکر گفت و از یاد خدا غافل نشد❌ ۵. دوید به سمت در و درها به معجزه خدا یکی یکی باز شدن و...🤗 😉دیدی؟ 🔹فقط به خدا توکل کرد و از شیطون فرار کرد... 🔹هیچوقت نباید با شیطون مبارزه کنی😣 🔹اون از تو خیلی قویتره فقط باید ازش فرار کنی🏃🏻 📛اگه یوسف با شیطون(دراینجا، زلیخا) مبارزه میکرد، مطمئناً گرفتار میشد و...😖 🎗از شیطون فرار کن و به خدا پناه ببر 🔹درست مثل بچه ای که از سگ فرار میکنه و میپره بغل مامانش ❣تو هم بپر بغل خدات تا کمکت کنه😍👌🏻 {۱. فرار کردن از موقعیت گناه و تنهایی🏃‍♂ {۲.کمک خواستن از خدا و ذکرهای 🌹لا اله الا الله🌹 💐اعوذ بالله من الشيطان الرجيم💐 🌺یا خیر حبیبٍ و محبوبٍ🌺 🌸صلوات🌸 خیلی میتونه کمک کننده باشه💪 @tahzibe